مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
ائمه سرپرستان ما هستند و به واسطۀ آنها به ما رزق و نعمتهای الهی میرسد. هدایت، مدیریت و تدبیر مردم نیز، به دست امام است. در شرح جامعه کبیره امروز بحث «أَوْلِيَاءَ النِّعَمِ» را آغاز میکنیم. اولیاء جمع ولی به معنی سرپرستان و تدبیرکنندگان نعمتها است. وقتی میگویم امام ولی نعمت ماست، یعنی نعمتها به واسطه او به ما میرسد.
«وَلْی» یعنی دو شیء با هم یک رابطهای داشته باشند که امکان فاصله بین آنها وجود نداشته باشد. مثلاً من با آب خوردن تشنگیام برطرف میشود. بین تشنگی و نوشیدن، رابطه مستقیم وجود دارد؛ یا اگر گرما به شما غلبه کرد بلافاصله آب میریزی و خنک میشوید؛ بین این گرما و آب، رابطه وجود دارد. پشت سر هم بودن دو شیء و رابطه داشتن آنها را «ولی» می گویند. هر چند که بعضی از اهل لغت، بین «وِلایت و وَلایت» فرق گذاشتند[1]. اما با هم خیلی فرقی نمیکنند. پس وقتی دو شیء با همدیگر رابطه داشته باشند که این ارتباط کاملاً مستقیم هم باشد، به آن «رابطۀ ولایی» میگویند.
وقتی دو چیز با هم رابطه داشته باشند، این رابطه گاهی رابطۀ برابر است، گاهی هم رابطۀ نابرابر. رابطۀ برابر یعنی وقتی یک چیزی با چیز دیگری رابطه داشته باشد، رابطۀ شیء اول با دوم دقیقاً مانند رابطۀ شیء دوم با اول است؛ یعنی با هم هستند. مثلاً ما دو چوب را بر روی زمین به هم تکیه میدهیم، آن شیئی که طرف مقابل را نگه داشته هر دو هست، یعنی همان مقداری که این شیء در نیفتادن و قیام شی اول مؤثر است، آن هم در نیفتادن و قیام شی دوم مؤثر است. پس رابطۀ بین این دو شیئ رابطه برابر است. یعنی هر دو نسبت به هم، یک نوع رابطه دارند.
گاهی رابطه، رابطۀ نابرابر است، یعنی رابطهشان با هم بیواسطه است؛ اما یکی از آنها دیگری را نگه میدارد. یعنی یکی از آنها قائم به دیگری است، این هم یک نوع رابطه است. مثلاً وقتی دو نفر با هم برادر هستند، رابطهشان رابطه ولایی است. حسن و حسین هر دو برادر هستند، پس حسن برادر حسین و حسین برادر حسن است. این یک رابطه ولایی برابر است، اما وقتی میگوییم علی پدر حسن است، درست است که رابطه وجود دارد، اما علی پدر حسن است. پس با هم رابطه دارند و حسن هم پسر علی است. پس در اینجا هم رابطه برقرار است. واسطهای هم ندارند، اما رابطۀ اینها با هم برابر نیست. چون علی در جایگاه پدر سرپرست است؛ نعمتدهنده است؛ ادارهکننده است؛ تدبیرکننده و مدیر فرزندش است. این یک رابطه مخالف میشود و برابر نیست؛ یعنی یک رابطۀ نابرابر است.
در جایی که رابطهها با هم برابر هستند، وقتی میگوییم اینها رابطه ولایی دارند، یعنی به هم عشق دارند، با هم دوست هستند، به هم محبت دارند و به همدیگر کمک میکنند.
وِلایت دو معنی دارد. یک جا معنیاش دوستی است، یک جا به معنی سرپرستی. در قانون اساسی ما یک اصلی داریم به نام وِلایت مطلقه فقیه؛ یعنی کسی باید آنجا باشد که ما او را دوست داشته باشیم، یا نه او ما را مدیریت و سرپرستی میکند. اولی یا دومی؟ دومی هست. وقتی میگوییم ولی دانشآموز، یعنی یک کسی هست که سرپرست دانشآموز است واو را بزرگ میکند و به او نعمت میدهد و او را تربیت کرده و پرورش میدهد؛ این وِلایت میشود. پس وقتی میگوییم ما با ائمه رابطۀ ولایی داریم و ائمه ولی ما هستند، یعنی آنها سرپرست و امام ما هستند؛ به واسطۀ آنها به ما رزق الهی و نعمتهای الهی میرسد؛ هر چند که رابطۀ اول هم برقرار هست. یعنی همانطور که محبت، دوستی و کمکی هست، رابطۀ دوم نیز برقرار است، اما رابطۀ دوم، یک چیز اصلی و اضافه دارد، و آن سرپرستی، هدایت، مدیریت و تدبیر است.
ولایت، مهمترین سوال در روز قیامت است
امام باقر علیهالسلام فرمود: «بُنِیَ الإِسْلامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلاةِ، وَ الزَّكَاةِ، وَالْحَجِّ، وَصَوْمِ وَ الوِلایة وَ ما نُودیَ بِشَیءٍ کَما نُودیَ بِالوِلایة = اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز و زکات و روزه و حج و ولایت، و هیچ یک آنها آن گونه که ولایت مطرح شده است مطرح نگشته است».
گفتیم که اهل بیت «قَادَةَ الْأُمَمِ» هستند؛ یعنی «قائد» هستند. یک معنی قائد، رهبر است؛ اما معنی دیگر آن، «کشنده»است. او وقتی می تواند ما را به سوی بهشت بکشد و ببرد، که ما دستمان را از دست او خارج نکنیم. چه کسی میتواند از رهبری آنها استفاده کند؟ کسی که خودش را تحت این قیادت و رهبری قرار بدهد و دست در دست ولی بگذارد. و گرنه فرزندی که دستش را از دست ولی اش بیرون بکشد و مثلا از خانه فرار کند، پدر و مادر چه کسی را تربیت کنند؟ شاگردی که از استاد فرار کند، استاد چطور میتواند او را تربیت و تدبیر کند؟ ما این وظیفه ما است که برویم و دستمان را در دست ولی بگذاریم و خودمان را تحت تربیت آنها قرار بدهیم.
رابطهای که افراد یک جامعه با هم دارند، رابطۀ نوع اول است. مردم با همدیگر رابطه برابر دارند. فقط بخش خانواده نیست، بلکه کل جامعه جهانی را عرض میکنم. یعنی به همدیگر علاقه دارند، دوست دارند، کمک میکنند، هر کدام نقشی در زندگی طرف مقابل دارد و به طرف مقابلش کمک میکند. هر کس خلأیی را از زندگی دیگری را پر میکند. پس مردم به همدیگر خدمت میکنند و هر کس نقشی را بازی میکند؛ اما رابطهای که خدا با ما دارد، رابطۀ نوع دوم است. یعنی خدا از ما چیزی نمیگیرد و از ما دریافتی ندارد؛ ما هستیم که دائماً از خدا وجودمان را لحظه به لحظه و آن به آن دریافت میکنیم. این رابطۀ سرپرستی و نعمت دادن مداوم است.
بنابراین، وقتی قرآن میفرماید: «الله ولی الذین آمنوا= خدا ولی شمااست»، یعنی این ولایت عام الهی برای اسم رحمانیت خداوند تبارک و تعالی است. ما یک ولایت خاص هم برای اسم رحیم خداوند تبارک و تعالی داریم. در ولایت عام و کلی، همه مردم جهان، همۀ مخلوقات اعم از جمادات، گیاهان، حیوانات، انسانها از جنها و فرشتگان وجودشان را و نعمتهای الهی را و استمرار حیاتشان را از خداوند دریافت میکنند. این آن ولایت کلی است که خداوند بر همه انسانها دارد. یک ولایت ویژهای هم خدا بر بعضی از بندگان خدا دارد. آن مخصوص کسانی است که با خدا دوست هستند و عاشق خدا هستند. محبت خدا را دارند و اطاعت از خدا میکنند و خدا را میشناسند.
خدا، سرپرست مومنین است
در آیه «اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا= خدا سرپرست کسانی است که ایمان آوردند»، این ولایت فقط برای مؤمنین است. کار این ولایت این است که «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ= آنان را از تاریکى ها بیرون مىبَرد و به سوى روشنایى (شناخت معارف و اطاعت از خدا) هدایت مىکند». وقتی کسی تحت ولایت خدا قرار گرفت و مؤمن شد، خدا او را لحظه به لحظه از تاریکیها جدا میکند و به سمت نور بینهایت و انواع نورها میبرد.
کافران هم ولی دارند. «وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت = و کسانى که کفر ورزیده اند سرپرستانشان طاغوت هایند».یعنی ولی آنها طاغوت است. کار ولی طاغوتی این است که آنها را از نور به سمت ظلمت میبرند، از نور فطرت الهی که اول به آنها داده شده، از نور عشق به خدا، از نور لا اله الا الله، از نور عقل، از نور فطرت به سمت فسق و کفر و چیزهای دیگر میبرند. «یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات = آنان را از نور ( فطرت خداشناسى) به سوی تاریکى هاى شرک و کفر و عصیان می برد».
در ولایت کل، هم طاغوتها و ظالمین تحت ولایت خدا هستند و هم مؤمنین، این ولایت رحمانی است، ولی شخص مؤمن تحت ولایت اسم رحیم است. یعنی تحت اسم رحیم، ولایت خدا را به عهده میگیرد و به سمت خداوند و بینهایت شدن رشد میکند.
ولایت در قرآن
اینکه دوست داری به کدام سمت حرکت کنی، ولیات را خودت انتخاب میکنی. هر ولایت هم قاعدۀ خودش را دارد، یعنی اگر من ولایت خدا را بپذیرم، یک قوانینی دارد. از جمله به این آیه توجه کنید: «إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ= ولی شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند همان کسانی که نماز برپا میدارند و زکات میدهند در حالی که در رکوع نمازند». (سوره مائده/ آیه 55)
ولایت در تعیین تکلیف انسان بسیار تعیینکننده است. ولی شما فقط خدا و رسولش و آن کسی که نماز اقامه کرد و زکات داد، در حالی که در رکوع بود. شیعه و سنی این آیه را فقط در مورد یک نفر صادق میدانند، آن هم فقط در شأن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب. امیرالمؤمنین در حال رکوع وقتی که سائلی به او نزدیک شد و کمکی میخواست، حضرت دست مبارکش را بلند کرد که انگشتر حضرت را از دستش در بیاورد، به عنوان برطرف کردن نیازش. این اختلافی نیست. این ولایت خاص است که همان ولایت رحیمیه است. پس وقتی خطاب میکند که ولی شما فقط خدا، رسول و امیرالمؤمنین است؛ منظور از شما، مؤمن است که ایمان به خدا، رسول و اهل بیت (علیهم السّلام) دارند و علی بن ابیطالب را به عنوان ولی المؤمنین و امیرالمؤمنین پذیرفتند.
قرآن در آیات دیگری اهل بیت را کامل به عنوان ولی ما معرفی میکند. این ولایت به معنای سرپرستی که انسان موظف است بالادستی را اطاعت کند و تحت سرپرستی او و مطیع او باشد، برای کسان دیگری هم گذاشته شده، برای آنهایی که در جامعه حاکمیت دارند، به خصوص کسانی که از طرف معصومین و ائمه ولایت دارند.
مثلاً میگوییم ولایت فقیه، ولایت فقیه یک امر «من درآوردی» نیست. ولایت فقیه یک امری است که از زمان پیغمبر بوده، همه ائمه تعدادی از فقها و اسلامشناسان را به عنوان ولی فقیه در کشورها و شهرهای مختلف منصوب میکردند و میگفتند این نمایندۀ ما در آن شهر است و هر چه دستور داد، از آن تبعیت می کنیم. مثلاً امیرالمؤمنین، محمد بن ابی بکر را به مصر فرستاد یا سلمان را به مدائن فرستاد. اینها جانشین امام در آن شهر بودند، به آنها نیز ولی فقیه میگویند، یعنی یک ولی که فقه دارد و دینشناس است و میتواند مردم را براساس قانون خدا راهنمایی و هدایت کند.
حاکمان یک جامعه نوعی ولایت دارند. البته حاکمان عدل، نه حاکمان ستمکار.
پدر و مادر بر انسان ولایت دارند. چون ولی انسان هستند، انسان موظف است تا حدودی که با دین خدا مخالفت نکنند، از آنها تبعیت داشته باشد و فرمانروایی و حاکمیت آنها را بر خودش بپذیرد و بداند که بیصاحب نیست، باید کارهایش را در دنیا با پدر و مادرش تنظیم کند. این ولایت است.
استاد نیز ولی انسان است و ولایتش از پدر و مادر بالاتر است. او هم یک ولایت نسبت به انسان دارد.
پس وقتی میگوییم «وَ أَوْلِیَاءَ النِّعَمِ» به این معناست که ما تمام نعمتهایمان در همۀ پنج بخش وجودیمان، از ناحیۀ اهل بیت است. آنها ولی نعمت ما هستند، از ناحیۀ آنها به ما نعمت میرسد. اینکه چطوری از ناحیه اهل بیت این نعمتها به ما میرسد را بعدا بیان می کنیم.
شرح زیارت جامعه کبیره/ امام، سرپرست مومنین
[1] . یک توضیحی در این باره هم خواهیم داد.
کلیدواژه ها:
آثار استاد