مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در جلسه قبل درباره دعای شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان خواندیم:« اَللّهُمَّ اَرزُقنی التَجافی عَن دارِ الغُرور»، گفتیم «دارالغرور» یعنی دنیا که دائما در حال فریب دادن اهل خودش است. یعنی اهل خود را از آخرت غافل می کند، گول می زند و به بازیچه های خودش مشغول می کند. این بازیچه ها برای سن های مختلف متفاوت است. در قرآن پنج مرحله بازیچه نام برده شده است:« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ[1] = بدانيد كه زندگى دنيا در حقيقت بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشى شما به يكديگر و فزونجويى در اموال و فرزندان است ».
1- لهو ) «لهو» یعنی ولگردی ها و وقت تلف کردن ها و بازی های بی هدف. دیده اید وقتی کودک با چیزی بازی می کند، هدفی از این بازی ندارد و فقط بازی می کند؛ این لهو است.
۲- لعب) به بازی های هدفدار می گویند لعب. یعنی شخص بازی می کند برای غلبه؛ بازی است و برد و باخت. پس «لعب»، برخلاف لهو، قاعده مند است. مثل بازی هایی که بچه ها برایش قانون و مقررات می گذارند، مثلا لیله بازی، گانیه بازی و گرگم به هوا که قاعده برایش می گذارند. بزرگترها هم بازیها و لعب های مختلفی دارند. لعب های اجتماعی، سیاسی، ورزشی و ... آنها ساعتها وقت شان را صرف این می کنند که کدام تیم خارجی بر کدام تیم خارجی غلبه کرده. بعد راجع به آن حرف می زنند؛ تحلیل می کنند؛ انرژی ذهنی و فسفر مصرف می کنند؛ عمر و جوانی و احساسات می گذارند. این مشغله ها برای بعضی ها از مسائل جدی زندگی شان جدیتر می شود. خیلی وقت ها، لعب های سیاسی، در گروه ها و دسته جات سیاسی برای این است که در انتخابات کی ببرد و کی نبرد؛ کی بالا بیاید و کی پایین بیاید. ببینید چه عمری تلف می شود؛ چقدر فشارهای روحی روانی، تهمت، غیبت، دزدی، اختلاف افکنی، فتنه انگیزی بر سر این که مثلا حزب ما برنده شود یا حزب آنها برنده شود.
۳- زینت) زینت هم همینطور است. آیه می فرماید:« لهو و لعب و زینۀ». زینت یعنی خودآرایی و خوشگلی. یک موقع هست که کسی به زیبایی علاقه دارد و برای خدا خودش را زیبا می کند. مثل این که کسی به حرمت دیگران به خودش می رسد. دراین مورد معصوم علیهالسلام فرمود: «تَجَمَّل لِأَخیک= به احترام برادرت موهایت را شانه کن». به احترام برادرت عطر بزن؛ به احترام برادرت لباس خوب بپوش؛ تجمل به این نیت اصلا بد نیست. ولی گاهی شخص دچار شهوت زینت کردن می شود؛ دچار زندگی تجملاتی می شود؛ هر انگشتری، هر ساعتی می بیند به طرفش می رود که تهیه کند. تلفن می خرد؛ بعد از چهار روز می اندازد کنار و یک تلفن دیگر می خرد؛ عینک عوض می کند؛ ماشین عوض می کند؛ یک سره خانه و کریستال و ... را عوض می کند. این گرفتار زینت است. این هم خیلی خطرناک و یک جهنم است که عمر را تلف می کند.
۴- تفاخر) تفاخر یک مرحله بالاتر است. یعنی رو کم کنی هایی که بین بزرگترها هست. بزرگ هایی که سن شان بزرگ شده، ولی هنوز بچه اند. فخرفروشی به هیکلم، به قیافه ام، به سوادم، به تحصیلاتم، به شهرتم، به محبوبیتم، به پولم به خانه ام، به محل خانه ام، به مدرک تحصیلی ام، به همسرم، به بچه هایم و به قیافه بچه هایم، به استعدادهای بچه هایم، به شغل و موقعیت شان، به عبادتم، به اینکه مثلا من پنج دفعه حج بیشتر رفته ام، چهار دفعه سوریه بیشتر رفته ام، ده دفعه کربلا بیشتر رفته ام، هیئت ما از هیئت شما بزرگتر است، شام بیشتر و ناهار بیشتر می دهد، هیئت ما اکو دارد، تسبیح من شاه مقصود است؛ تسبیح دیگران اینطوری است؛ ساعت من، موبایل من، مبل، کریستال، رقابت ها و فخرفروشی ها و مسابقه هایی که دارند. اینها هم یک مرحله از جهنم است. یعنی کسی که اهل این کارهاست، آن ساعتهایی که در دلش مشغول این چیزهاست، در جهنم است و مابه ازایش هم عذاب قبر دارد.
حضرت می فرماید: اگر شما به بند کفشت هم تفاخر کنی، به بهشت راهت نمی دهند. مصداق های فخرفروشی خیلی زیاد است که اگر بخواهیم همه را نام ببریم، وقت ما تلف می شود. مثل سفره غذای من، دست پخت من، سلیقه من، لباس من، من در دانشگاه دولتی درس می خوانم؛ او آزاد درس می خواند؛ مدرک من و ... قرآن هم می فرماید:« تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً =این سرای بهشتی آخرت است که آن را برای کسانی قرار می دهیم که اراده ی علو و برتری جویی ندارند».
عمل صالح و تقوا و نزدیکی به آخرت و نزدیکی به خدا، خیلی خوب است. چون قرآن می گوید هم سرعت بگیرید و هم سبقت. اما نه این که کسی اینها را به رخ دیگران بکشد، نه این که مطرح بکند؛ نباید بگوید و نه ریاکاری و نه سمعه داشته باشد. «ریا» یعنی به کسی نشان بدهد و «سمعه» یعنی به گوش طرف برساند.
۵- تکاثر) آخرین مورد «تکاثر» است. تکاثر یعنی مسابقه می گذارید با همدیگر سر زیاد کردن اموال دنیا. شاید با کسی هم رقابت نداشته باشی، ولی خودت می افتی به جمع کردن، خودت به حرص می افتی. تکاثر هم یک جهنم است. ببینید یک شخص تا دَم مرگش هم دارد گول می خورد. یعنی همین رقابت ها و زیاده رویها را تا آخر عمر دارد.
«و الإنابۀ الی دار الخلود» یعنی رو کردن به سرای جاودانگی. در روایت داریم که یکی از نعمتهایی که از خود بهشت بالاتر است، لذت جاودانگی در بهشت است. دائما فرشته ها این را تذکر به مؤمن میدهند که تو جاودانه هستی. یعنی جاودانگی، آنقدر مهم است که قرآن نزدیک به 80 بار آن را متذکر می شود. برای اینکه خیلی از ما باورمان نمی شود. 80 بار در قرآن تکرار شده است؛ حدیثها هم که بماند. اگر روح کسی با بهشت و مسئله جاودانگی پیوند نخورد، در مقابل این پنج مرحله از جاذبه های دنیا دوام نمی آورد. یعنی اگر از جهنم هر یک از ۵ مورد دربرود، گرفتار جهنم بعدی می شود.
لعب های مذهبی
لعب های مذهبی هم داریم. در هیئت، در مؤسسه، در یک جایی که همه دارند کنار هم با هم کار می کنند، ممکن است چهار نفر هوای ریاست و هوای نفس بر آنها غلبه می کند. می روند خودشان یک انشعاب می زنند. اینها نمی توانند بر هوای نفسشان غلبه کنند تا وحدت داشته باشند. هِی تند تند از یکدیگر جدا می شوند. مثلا می رود یک هیات می زندو این هیات را برای هوای نفس زده؛ فقط برای روکم کنی زده؛ برای خدا نیست. برای این نیست که باری از امام زمان را بلند کنند. اگر از جهنم لعب در برود می افتد در جهنم تفاخر. اگر از این یکی در برود، گرفتار جهنم بعدی می افتد.
عده ای 10 سال، 20 سال، 30 سال از عمرشان را در جهنم زینت، بعضی ها تفاخر، بعضی ها تکاثر می گذرانند؛ بنابراین تنها چیزی که می تواند ما را از همه این جهنم ها نجات بدهد، «الإِنابَۀُ اِلی دارِ الخُلُود» است، یعنی دل متوجه سرای ابدیت و جاودانگی شود. دل به شوق آخرت بیافتد. اگر افتاد به شوق آخرت، دیگر اصلا این بچه بازیها وقتش را تلف نمی کند. اگر بخواهیم از جهنم از خانه های این صراط که عبارت است از «لهو و لعب و زینت و تفاخر و تکاثر» نجات پیدا کنیم، فقط یک چیزی می تواند ما را نجات بدهد و آن شوق به آخرت و شوق به خانواده آسمانی است.
برای رهایی از فریب های دنیا، باید مشتاق بهشت بود
اگر کسی بخواهد از این جهنم ها دربیاید، باید «انابه به دار الخلود» داشته باشد. یعنی باید حتما اشتیاق به آخرت داشته باشد. اشتیاق به آخرت را گفتیم که اول بر اثر شناخت آخرت و بهشت و دوم با عمل کردن به دست می آید.
این حدیث[2] از نظر روانشناسی خیلی دقیق طراحی شده، وقتی خداوند بهشت و دوزخ را آفرید، جبرئیل را بسوی بهشت فرستاد و فرمود: برو بهشت و آنچه را که در بهشت برای مؤمنان آماده کردهام ملاحظه کن. جبرئیل رفت و بهشت و تمامی امکانات آن را مشاهده کرد و سپس برگشت و گفت: پروردگارا! سوگند به جلال و عظمتت، هر کس درباره این نعمتها بشنود، خود را مهیا میکند تا وارد آن شود.
بعداز آن، خداوند دستور داد که بهشت به وسیله ناملایمات احاطه شود. آن گاه به جبرئیل امر کرد: برو و ببین که برای بهشت و اهل بهشت چه آماده کردهام. جبرائیل رفت و برگشت و گفت: پروردگارا! سوگند به جلال و عظمتت، بیم آن دارم که کسی وارد بهشت نشود. بعد خداوند جبرئیل را به طرف دوزخ فرستاد و گفت: برو دوزخ و آنچه را که برای دوزخیان آماده کردهام ملاحظه کن. جبرئیل نگاه کرد و دید که آتش آن، روی هم انباشته شده است. وقتی که برگشت، رو به بارگاه ذات اقدس الهی کرد و گفت: سوگند به عزت و جلالتت که هر کس درباره جهنم بشنود، هرگز نمیخواهد وارد آن شود.
سپس دستور داد تا دوزخ با لذتها احاطه شود. بعد به جبرئیل امر کرد تا برای مشاهدهی امکانات دوزخیان به دوزخ برود. جبرئیل رفت و بدان نگریست، سپس برگشت و گفت: سوگند به عزت و جلالت، کسی از آن نجات نمییابد.
فریب دار الغرور خردن دنیا همین است. جهنم انسان را با راهش، شهواتش، امیالش، غرورهایش، حسادت هایش، تکبرهایش و لذاتش می فریبد. انسان در آخر کارش می بیند که سر از جهنم و مار و عقرب درآورده است. برای همین حضرت فرمود: مثل مار می ماند که وقتی لمس می کنی خوشت می اید؛ اما سمش می کشد.
خداوند در توصیف بهشت می فرماید:« لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلاَّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً= اهل بهشت هرگز نیش به همدیگر نمی زنند و تحقیر نمی کنند؛ فضولی در کار همدیگر ندارند؛ کنار هم با آرامش زندگی بهشتی خود را ادامه می دهند.
بنابراین، فقط یک چیز می تواند ما را نجات بدهد. این زمانی که روی صراط هستی، عشق بیرون از جهنم را داشته باشی. چون صراط روی جهنم واقع شده است. عشق بیرون از جهنم، یعنی به امور بهشتی عشق بورزی که شهوات جهنم نتواند دعوتت کند. کسی ممکن است بگوید جهنم مگر شهوات دارد؟ بله شهوات دنیا را نگاه کنید. حضرت فرمود: « غَرِقَ فیهَ الأکثَرون=اکثر افراد در آن غرقند». یعنی دنیا متن جهنم است. در حدیث معراج می گوید: خوردنی هایش، پوشیدنی هایش، خریدنی هایش، لذتهای دیگرش، دائما انسان را سرگرم خودش می کند. کسی که در آن غرق شود، دیگر حال آخرت را ندارد؛ حال نماز و حال عبادت را ندارد؛ دیگر حال ندارد که 50 آیه در روز که واجب است را بخواند؛ یعنی نمی تواند بخواند؛ می گوید حسش نیست؛ اصلا هیچ حسی از پرواز ندارد؛ اذان را حس ندارد؛ اقامه را حس ندارد؛ تعقیبات نماز را حس ندارد؛ درس و بحث را حس ندارد؛ برنامه را حس ندارد؛ کتاب خواندن را حس ندارد. معلوم است که چنین آدمی با خودش چه کار کرده که حس بهشت را ندارد.
«انابه الی دار الخلود» یعنی آدم شیفته بهشت و شیفته آخرت شود. نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر کس وارد بهشت شود همیشه در ناز و نعمت است؛ نعمتی که تمام نمی شود و هرگز دچار بدبختی و بینوایی نمی شود؛ جوانی اش تمام نمی شود؛ یعنی سنش بالا نمی رود. همیشه در بهشت جوان است.
فرمود: «وَ لَهُ فِی الجَنَۀ ما لا عَین رَأت وَ لا اُذُن سَمعت وَ لا خَطر عَلی قَلب بَشر= در بهشت چیزهایی دارد که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به مغز و عقل هیچ کس هم خطور نکرده است». دار الخلود این است.
توصیف بهشت برای حضرت داوود علیه السلام
خداوند برای حضرت داود بهشت را وصف کرده و در آخر آن می فرماید:«أَینَ المُشتاقُون اِلی لَذیذ الطَعام وَ الشَراب؟= کجایند کسانی که اشتیاق به طعام لذیذ و شراب لذیذ دارند؟». «أینَ الّذینَ جَعلوا مَعَ الضِحکِ بُکاءً؟= کجایند کسانی که اگر در دنیا می خندیدند، کنارش گریه ای هم داشتند؟». بعضی ها فقط الکی خوشند؛ می خندند؛ اما حس گریه برای خدا را ندارند. شوق و گریه برای ابدیت و آخرت را ندارند. خدا نمیگوید در دنیا نخندید؛ اما باید کنار خنده، گریه ای هم داشته باشید؛ گریه برای خودتان، برای گناهانتان، برای ابدیتتان، برای شب اول قبرتان، برای فشار قبرتان، برای تنهایی هایتان، برای غصه هایتان، برای تشنگی و گرسنگی آنجا.
بعد می فرماید:«أینَ الَّذینَ هَجَمُوا عَلی المَساجِد فِی السَیف وَ الشِتاء= کجایند کسانی که هجوم می آوردند به مسجدهای من در زمستان و تابستان؟». خوش به حال اهل مسجد؛ خوش به حال اهل نماز جماعت؛ خوش به حال اهل نماز جمعه؛ در جمع بودن فوق العاده انسان را پاک می کند.
بسیاری از گرفتاری های دنیایی و آخرتی هست که اگر خود انسان برایش طرح و برنامه داشته باشد و نتواند حل کند، در جمع حل می شود. یکی از لذتهای بهشت هم همین است که بهشتی ها دور هم جمع می شوند و با هم قربان خدا می روند؛ با هم قربان خانواده آسمانی می روند؛ اصلا دور هم جمع می شوند برای خیلی از کارها. از کنار هم بودن، لذت می برند. «مُتَّكِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ = روبروى هم بر روی تخت ها تكیه زده اند».
در حدیث معراج آمده است که تمام نعمت آدم حسابی ها و تمام عشق شان در دنیا این است که یاد خدا باشند و با خدا صفا کنند. بعداً خیلی حسرت می خوریم. آرزوی دو رکعت از این نمازهایی را می کشیم که مفت تلفش کردیم. می گوییم: ای خدا! کاش می شد من برگردم به دنیا و دو رکعت از آن نمازها را درست بخوانم. آیا می گذارند برگردیم؟ می گوییم خدایا برگردم یک نماز جماعت، یک نماز جمعه، یک دعای توسل، یک زیارت عاشورا، یک حرم، داشته باشم. می گویند نه، دیگر فرصتی نیست.
پیغمبر به جعفر بن ابیطالب برادر امیرالمؤمنین و حمزه عمویش خیلی علاقه داشت و با آنها صفا می کرد. پیغمبر گفت: دیشب جعفر و حمزه را خواب دیدم و از ایشان پرسیدم اوضاع در آن جا چطور است؟ گفتند: اینجا خیلی خوب است. به آنها گفتم: آنجا چی به درد می خورد؟ چند چیز را گفتند. اما بر «آب دادن به تشنه در هوای گرم» و «صلوات بر پیغمبر» و «محبت علی بن ابیطالب» تاکید داشتند.
[1] - سوره حدید/20.
[2] - در صحیح مسلم و سنن و مسانید از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لما خلق الله الجنة و النار، ارسل جبرائیل الی الجنة، فقال: اذهب فانظر الیها و الی ما اعددت لاهلها فیها، فذهب فنظر الیها و الی ما اعد الله لاهلها فیها، فرجع فقال: و عزتک، لا یسمع بها احد الا دخلها، فامر بالجنة، فحفت بالمکاره، فقال: ارجع فانظر الیها و الی ما اعددت لاهلها فیها. قال: فنظر الیها، ثم رجع فقال: و عزتک، لقد خشیت ان لا یدخلها احد.
قال: ثم ارسله الی النار، قال: اذهب فانظر الیها و الی ما اعددت لأهلها فیها، قال: فنظر الیها، فاذا هی یرکب بعضها بعضا، ثم رجع فقال: و عزتک، لا یدخلها احد سمع بها، فامر بها فحفت بالشهوات، ثم قال: اذهب: فانظر الی ما اعددت لأهلها فیها، فذهب فنظر الیها، فرجع فقال: و عزتک، لقد خشیت ان لا ینجوا منها احد الا دخلها».
کلیدواژه ها:
آثار استاد