مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:«ما أصابَ المؤمنَ مِن نَصَبٍ و لا وَصَبٍ و لا حَزَنٍ حتّى الهَمُّ يُهِمُّهُ إلاّ كَفَّرَ اللّه ُ بهِ عَنهُ مِن سيّئاتِهِ[1] = هيچ رنج و درد و اندوه و حتى نگرانى خاطرى به مؤمن نرسد، جز اين كه خداوند بوسیله آن، گناهانش را بزدايد ».
گاهی اوقات انسان غصه و غمی ندارد. اما یک نگرانی دارد، مثلاً پولش را می شمارد، می بیند کم شده است و نگران می شود. یا سویچ اتومبیلش را گم می کند، لنگه ی جورابش را گم می کند و ... چند دقیقه دنبالش می گردد؛ یا حتی گاهی اتفاق افتاده، دنبال وسیله ای می گردد که در دست یا جلوی چشمش بوده، مثلاً عینک در دست یا چشمش بوده، ولی دنبالش می گردد، خداوند همین مقدار نگرانی را کفاره گناهان آن روز شخص قرار می دهد. حضرت می فرماید، حتی همّ و نگرانی های شما می تواند برای شما پاککننده باشد. پس هیچ رنج و درد و اندوه و حتی نگرانی نیست که به مؤمن برسد، مگر اینکه خداوند گناهان را بواسطه آن پاک کند.
مؤمن، میوه خلقت است
چرا خداوند به مؤمن اینقدر احترام می گذارد؟ چرا مؤمن اینقدر پیش خدا عزیز است؟ چون مؤمن میوه خلقت است و سیستم دنیا بر اساس تولید میوه طراحی شده است. لازم است بگوییم که شخصیت مؤمن، هدف خلقت الهی است. یعنی آنقدر مؤمن برای خدا عزیز و دوست داشتنی است که هیچ وقت خداوند دوست ندارد، محبوب خود، یعنی مؤمن را آلوده در گناه یا در رنج و زحمت ببیند. پیامبر اکرم نیز چنین است. برای همین قرآن می فرماید: عزیز علیه ما عنتم=رنج و زحمت شما برای پیامبر ص سخت است.
از این رو اگر مؤمن گناهی بکند، خدا خیلی زود او را پاک می کند. مگر اینکه انسان بیفتد به خُلق سازی های بد و آن گناه را نگه بدارد و روی آن پافشاری بکند. مثل حسادت، بداخلاقی، تندخویی، زودرنجی، حساسیت، لجاجت با خدا و دین، لجاجت با خودش. انسان گاهی با خودش هم لجبازی می کند. با فهم و شعور خودش لجبازی می کند.
خداوند در نظام خلقت، می خواهد خلیفۀ الله خلق کند. کسی را خلق کند که مَثَل الله بشود؛ متخلق به اخلاق الهی بشود؛ می خواهد کسی را بیافریند که از فرشته ها بالاتر باشد؛ اگر قرار است انسان فرشته بشود یا از فرشته پایینتر بشود، به این معنی است که به هدف خلقت نرسیده است، پس انسان باید از فرشته بالاتر بشود.
در باغداری و کشاورزی وقتی این همه هزینه و کود مصرف می شود، از زمین و ماشین آلات و خیلی چیزهای دیگر استفاده می شود و مراقبت صورت می گیرد، برای این است که در آخر به میوه برسی؛ میوه هایی که خورده می شوند به کمال می رسند؛ اما میوه هایی که خورده نمی شوند لِه می شوند و می گندند، تبدیل به جماد می شوند؛ یعنی این میوه گیاه بوده، اما وقتی می پوسد و می گندد و دوباره بر می گردد به زمین، یعنی سقوط می کند. حال همانقدر که میوه برای یک باغبان عزیز است، مؤمن هم برای خدا عزیز است. شما دیده اید باغبان را که گل کاشته، بدترین توهین به او زیر پا له کردن گل هایش است. چون مؤمن برای خدا عزیز است، خدا رب و مربی مؤمن است. فرد رب غیر مؤمن، شیطان است. مؤمنین ولی و مولا دارند، مولایشان خداوند است. « اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ= خدا ولی کسانی است که ایمان آوردند؛ آنان را از تاریکیها خارج کرده و به سوی نور می برد». اما کسانی که مؤمن نیستند، قرآن می فرماید:« لا مَوْلى لَهُمْ = مولایی ندارند»، این خیلی تلخ است و قلب آدم می گیرید. آنها سرپرست ندارند و بیصاحب هستند و مربی ندارند. اگر کسی مؤمن نباشد و خودش را به ایمان نرسانده باشد، شاخ و برگ می شود و شاخ و برگ و ساقه فقط به درد سوزاندن و آتش و کارهای دیگر می خورد.
اما اگر کافر بشود،«وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ= کسانی که کفر ورزیدند، ولی هایشان طاغوت است». کفار در کشورهای خودشان در محیط های حکومتی خودشان سیستمی را طراحی می کنند که اگر تو مؤمن هم باشی، وقتی در آن کشور و در آن فضا و در آن فرهنگ و در آن دانشگاه یا در آن سازمان و اداره و در آن سبک زندگی وارد شوی، اگر میوه هم باشی، از آن طرف گندیده بیرون می آیی. قرآن زیبا می فرماید: «یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»؛یعنی کم کم نورهای او گرفته می شود و تاریک تاریک تحویل برزخ داده می شود. بنابراین، پیامبر از ما می خواهد، در قدم اول باید، مولایتان را مشخص کنید. اول مولایت را مشخص کن، زیر نظر کدام مولا می خواهی کار بکنی. زیر نظر الله می خواهی کار بکنی، یا زیر نظر شیطان؟ این دو سبک زندگی باهم فرق دارند.
پیامبر در جمله خیلی زیبایی می فرماید: « كما تكونوا یولّى علیكم = چنان كه هستید، بر شما حكومت كنند». لیاقت شما برای این که زیر نظر چه کسی و با کدام مربی، با کدام بینش و با کدام ساختار اجتماعی سیاسی زندگی بکنید، خودتان هستید. شما هستید که تعیین می کنید کافر حاکم تان باشد یا مؤمن.
پایان هر غم، پاک شدن از گناهان است
نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:« ساعاتُ الهُمومِ ساعاتُ الكفّاراتِ، و لا یَزالُ الهَمُّ بالمؤمنِ حتّى یَدَعَهُ و ما لَهُ مِن ذَنبٍ[2] = لحظات نگرانى و اندوه، لحظات كفّاره گناهان است؛ اندوه و نگرانىِ خاطر، پیوسته با مؤمن هست و زمانى رهایش مى كند كه از گناهان پاك شده باشد».
بنابراین پاسخ این سؤال که چرا مؤمن همیشه نشاط دارد، به خوبی روشن می شود. برای اینکه مؤمن آن موقع که شاد است، در حال عبادت است. مثل یک عمل جراحی است. درست است که دارند به او آمپول می زنند، الان دارند دستش را می شکافند، ولی می داند که الان دارند یک غده را در میاورند و بعدش راحت می شود. درست است الان دارد داروی تلخ می خورد؛ اما پشت این تلخی، یک آرامش و شیرینی دارد.
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً = با سختی آسانی است»؛ باید تفسیر این آیه را بفهمیم؛ قرآن نمی گوید، بعد از سختی آسایش است. می گوید: با سختی آسایش است. یعنی همان لحظه که تو داری سختی می کشی، آسایشش هم با آن هست. همان لحظه که جراح چاقو را انداخته و دارد می شکافد، همان لحظه شروع شفای تو است. شروع خوب شدن و شروع از بین رفتن دردهای تو است. پس سیستم خدا سیستمی است که همراه با غصههایش شادی است. در مریضی هایش بهبودی هست. در دردهایش لذت هست. اما ما این ها را متوجه نمی شویم. جنینی که در رحم مادر است، چگونه می تواند بفهمد که دنیا چقدر قشنگ و بزرگ است. ما الان که در رحم دنیا هستیم، آیا می توانیم بفهمیم بهشت یعنی چه؟ مگر بهشت، جای کمی است که با این فشارهای محدود زندگی، خدا می گوید من اینها را به شما می دهم. ولی نق و غر نزن، شعور داشته باش. بفهم که من خدای تو هستم. رب و مربی تو هستم و دارم تو را تربیت می کنم. گاهی به خاطر این مشکلات و فشارهای زندگی، می افتیم به جان خدا و بد و بیراه می گوییم. «وَ لا یَزالُ الهَمُّ بِالمُؤمِنِ حَتّی یَدَعُهُ وَ مالَهُ مِن ذَنب» چه موقع غصه ها رهایش می کند؟ زمانی که پاک شد.
جواهر تا تراش نخورد، قیمتی نمی شود
همانطور که تا جواهر تراش نخورد، قیمتی نمی شود، انسان هم تا مصیبت نبیند، قیمت پیدا نمی کند.
در روایت داریم:«من لم یرض بقضائی، ولم یصبر على بلائی، فلیتخذ ربا سوائی[3] = کسی که راضی به قضای من نیست و بر بلای من صبر نمی کند، خدایی غیر از من بگیرد».
یا به منِ خدا اعتماد داری و می دانی من تو را کجا دارم می برم. پس ساکت باش. یا اگر به منِ خدا اعتماد نداری برو هر خدایی را دلت می خواهد انتخاب کن. برای همین هم خدا می گوید:«لا یُکَلِّمُهُمُ الله= من روز قیامت هم با او حرفی ندارم». چون او در دنیا با من حرفی نداشت. زور و اجباری نیست. مشرکین می گویند: «لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا= اگر خدا نمی خواست، نه ما و نه پدر مادرمان مشرک نمی شدیم». خدا می گوید شما دلیلی برای این حرف هایتان ندارید. من خدا شما را موجود مختار آفریدم. هرگز خواسته خودم را به شما تحمیل نمی کنم. چند جا در قرآن می فرماید: اگر به خواست منِ خدا بود، همه شما را مؤمن می کردم. ولی چون من بنا ندارم به شما زور بگویم. بنا ندارم اجباراً کسی را به بهشت ببرم، به اختیار خودتان سپردم. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً= ما راه را به شما نشان می دهیم؛ می خواهید بهشت بیایید، می خواهید جهنم بروید». خودتان انتخاب بکنید.
با این خدا ما حق غصه خوردن نداریم، ما در باشگاه خداییم. ساعت های تفریح و خوشی مان خوشی است. ساعت های سختی زندگی مان هم خوشی است. تو که داری ارتقاء مقام پیدا می کنی و هم داری تصفیه می شوی. از دست دادن های ما مربوط به شأن پایینی ماست. از شأن های بالایی (فوق عقل) و فطرت خدا کم نمی کند. هر چه هست، مال شأن های حیوانی است. تو زورت می آید و چسبیدی به حیوانیتت. نمی خواهی رشد و ارتقاء پیدا بکنی. می گویی خدایا من گاوم را هم می خواهم. می گوید گاوت که نمی تواند در باشگاه بیاید. ما می گوییم: خدایا اگر می خواهی بیایم سر نماز، همه شهوت ها، خیال ها، اوهامم را هم می خواهم بیاورم. اگر تو بگویی اینها را نیاور، از دست تو دلخور می شوم. حال، خودِ من که این حرفها را به خدا می زنم، اگر یک نفر را دعوت کنم و سگش را با خود بیاورد، ناراحت می شوم. با یک گوسفند، سگ، حتی با یک حیوان نجس نه، با یک حیوان پاک هم سر سفره بیاید، به من بر می خورد. من شما را دعوت کردم، گوساله ات را که دعوت نکردم. حتی شما کسی را دعوت کردید، می بینید بچه ها، دختر خاله، پسرخالهاش را هم آورده، ناراحت می شوید. ما با خدای خودمان هر آشغالی را می خواهیم ببریم. خدا می گوید اینها را پاک وتمیز کن، من با خودت کار دارم. اگر پاک نشوی، باید رنج جهنم را تحمل کنی.
جهنم هم جزء نعمت های الهی است؛ یکی از مظاهر اسم سلام خدا جهنم است. الان مظهر سلامتی جامعه ما چیست؟ پزشکان، درمانگاه ها، سیستم بهداری و بیمارستانی هر دو سیستم، سیستم های بهداری از همه قشنگتر است چرا؟ چون با یک آمپول و با یک کار کوچک، به آدم سلامتی می دهند. یک واکسن می زنند آدم تا آخر عمر راحت است.
سیستم اسلام سیستم بهداری است؛ اما سیستم بیمارستانی هم دارد. اگر آسیب دید می تواند بیمارستان برود و هزینه بکند. اسلام از اول می گوید سیستم بهداری بهتر است. مسواک بزن تا آخر عمر راحت باشی. دیگر دندان درد و هزینه بیمارستان و درمان و کندن و کرمخوردگی و عوض کردن و پر کردن و عصبکشی اینها را نمی خواهد بدهی.
خدا در سوره الرحمن، بعد از این که جهنم را معرفی می کند، می فرماید:«فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ= کدام نعمت خدا را انکار می کنید». جهنم نعمت بزرگی است؛ چرا؟ چون شما را به بهشت جاودان می رساند. آدم خوشش نمی آید به بیمارستان برود. مگر زور است آدمی که می تواند بیمارستان نرود، کاری می کند که بیمارستان برود، واقعاً عقل ندارد. سیستم دنیا سیستم بهداری است و خدا می گوید من در این سیستم با یک سری مشکلات دنیایی حلش می کنم که شما به جهنم نروید. چون شب اول قبر به آن طرف، تو نمی توانی جهنم را تحمل کنی، برایت سخت است. این حسادت را بگذار کنار، لجبازی نکن، نمی توانی تو در قبر عذاب حسادت و جهنم عصبانیت، جهنم شهوت ها و زودرنجی ها و حساسیت ها را تحمل کنی؛ جهنم ها و دردها و روش های درمانی هر کدام از آنها فرق می کند.
خدا می گوید همین جا بهداری برایت بس است؛ بیا یک واکسن بزن، تمام است. اما ما اصرار داریم که به بیمارستان برویم. آقا بیمارستان جای خوبی نیست. هزینه دارد، وقتت گرفته می شود، دردش هم خیلی زیاد است.
حتی «خواب هولناک»، پاک کننده گناهان است
امام صادق علیه السلام فرمود:« إنّ المؤمنَ لَیُهَوَّلُ علیه فی مَنامِهِ فتُغفَرُ لَهُ ذُنوبُهُ، و إنّه لَیُمتَهَنُ فی بَدَنِهِ فتُغفرُ لَهُ ذُنوبُهُ[4] = همانا مؤمن خواب هولناك مى بیند و به سبب آن، گناهانش بخشیده مى شود؛ آسیب بدنى مى بیند و به آن سبب، گناهانش آمرزیده مى شود».
خدا چقدر مهربان است. می فرماید «بندهام یک خواب بد دید، اذیت شد؛ پس گناهانش را بریزید». یعنی در طول روز نمی شد من او را پاک بکنم، با یک خواب بد پاکش می کنم.
با این خدای به این مهربانی، آیا آدم باید غصه بخورد؟ برای دردسرهای زندگیش به قرص خوردن بیفتد؟ می گوید هیچ نگرانی در زندگی تو نیست، مگر اینکه من پایت حساب می کنم.
برای همین فقط ساعت های اوج یک انسان، ساعت های شادی او نیست؛ ساعت های غصه و سختی های زندگی انسان هم ساعت اوج اوست، این ساعتی است که آدم پرواز می کند و اوج می گیرد. مریضی ها، غصه ها از دست دادن ها و فقدان ها برای انسان ها اوج می آورد.
کفارات گناه/ خواب/ هم و غم
[1] - تحف العقول : 38 .
[2] - بحار الأنوار : 67/244/83 .
[3] - کنز العمال ج 1 ص 93.
[4] - الأمالی للصدوق : 589/815 .
کلیدواژه ها:
آثار استاد