مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
شرح استاد محمد شجاعی بر این قسمت از خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام در سلسله مباحث منازل الاخره جلسه سوم قرار داده شده است.
خطر عشق و وابستگى هاى دروغین
هركس به چیزى عشق ناروا ورزد، نابینایش مى كند، و قلبش را بیمار كرده، با چشمى بیمار مى نگرد، و با گوشى بیمار مى شنود. خواهش هاى نفس پرده عقلش را دریده، دوستى دنیا دلش را میرانده است، شیفته بى اختیار دنیا و برده آن است و برده كسانى است كه چیزى از دنیا در دست دارند.
دنیا به هر طرف برگردد او نیز بر مى گردد، و هرچه هشدارش دهند از خدا نمى ترسد. از هیچ پند دهنده اى شنوایى ندارد، با اینكه گرفتار آمدگان دنیا را مى نگرد كه راه پس و پیش ندارند و در چنگال مرگ اسیرند. مى بیند كه آنها بلاهایى را كه انتظار آن را نداشتند بر سرشان فرود آمد و دنیایى را كه جاویدان مى پنداشتند از آنها جدا شده و به آنچه در آخرت وعده داده شده بودند خواهند رسید، و آنچه بر آنان فرود آید وصف ناشدنى است.
وصف چگونگى مرگ و مردن
سختى جان كندن و حسرت از دست دادن دنیا، به دنیا پرستان هجوم آورد. بدنها در سختى جان كندن سست شده و رنگ باختند، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز مىدارد، و او در میان خانوادهاش افتاده با چشم خود مىبیند و با گوش مىشنود و با عقل درست مىاندیشد كه عمرش را در پى چه كارهایى تباه كرده و روزگارش را چگونه سپرى كرده به یاد ثروتهایى كه جمع كرده مىافتد، همان ثروتهایى كه در جمع آورى آنها چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبهه ناك گرد آورده و اكنون گناه جمع آورى آن همه بر دوش اوست كه هنگام جدایى از آنها فرا رسیده، و براى وارثان باقى مانده است تا از آن بهرمند گردند، و روزگار خود گذرانند.
راحتى و خوشى آن براى دیگرى و كیفر آن بر دوش اوست، و او در گرو این اموال است كه دست خود را از پشیمانى مىگزد به خاطر واقعیّتهایى كه هنگام مرگ مشاهده كرده است. در این حالت از آنچه كه در زندگى دنیا به آن علاقمند بود بىاعتنا شده آرزو مىكند، اى كاش آن كس كه در گذشته بر ثروت او رشك مىبرد، این اموال را جمع كرده بود.
اما مرگ هم چنان بر اعضاى بدن او چیره مىشود، تا آن كه گوش او مانند زبانش از كار مىافتد، پس در میان خانوادهاش افتاده نه مىتواند با زبان سخن بگوید و نه با گوش بشنود، پیوسته به صورت آنان نگاه مىكند، و حركات زبانشان را مىنگرد اما صداى كلمات آنان را نمىشنود، سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا مىگیرد، و چشم او نیز مانند گوشش از كار مىافتد، و روح از بدن او خارج مىشود، و چون مردارى در بین خانواده خویش بر زمین مىماند كه از نشستن در كنار او وحشت دارند، و از او دور مىشوند. نه سوگواران را یارى مىكند و نه خوانندهاى را پاسخ مىدهد، سپس او را به سوى منزلگاهش در درون زمین مىبرند، و به دست عملش مىسپارند و براى همیشه از دیدارش چشم مىپوشند.
برگرفته از خطبه 109 نهج البلاغه
کلیدواژه ها:
آثار استاد