مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
دو بخش از حدیث معراج را توضیح دادیم در بخش سوم خداوند میفرماید: «یا أَحْمَدُ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَکُونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَةِ» ای احمد! اگر دوست داری پارساترین مردم باشی نسبت به دنیا بیرغبت باش و مشتاق به آخرت باش. خداوند مهمترین سفارشهایش را به محبوبترین بندهاش در حدیث معراج بیان میفرمایند. «فَقَالَ یَا إِلَهِی کَیْفَ أَزْهَدُ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُ فِی الْآخِرَةِ؟»عرض کرد: خدایا چگونه؟ فرمود: خوردنی و نوشیدنی و پوشیدنیات در دنیا خفیف و اندک باشد و چیزی را برای فردایت نیاندوزی و مدام به یاد من باشی.
اساساً زهد به دنیا و میل به آخرت چه فایدهای دارد؟ ما از کمال مطلق جدا شده و به جهان محدود رسیدهایم:«از نیستان تا مرا بُبریدهاند/ از نفیرم مرد و زن نالیدهاند».
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ؛ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ= براستى انسان را در نیكوترین اعتدال آفریدیم؛سپس او را به پست ترین [مراتب] پستى بازگردانیدیم»(تین/4و5). یعنی ما از عالیترین وضعیت به پستترین وضعیت رسیدهایم. باید تلاش کنیم که به جایگاهمان برگردیم یعنی نزد «الله». باید این راه را با قدرت، سرعت و سبقت طی کنیم. ویژگیهای حرکت به سمت الله عبارتند از:
1- عقب گرد ممنوع؛ «الخائنُ مَن شَغَلَ نفسَهُ بغَیرِ نَفْسِهِ، و كانَ یَومُهُ شَرّا مِن أمْسِهِ». امیرالمومنین علیه السلام: «خیانتكار كسى است كه خودش را رها كرده به معایب دیگران بپردازد و امروزش بدتر از دیروزش باشد.»(غرر الحكم: ٢٠١٣). البته نباید دو روزش هم یکی نباشد که در این صورت ضرر کردهاست،«من ساوی یوماه فهو مغبون».
2- لزوم سرعت؛ «وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ=و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید»(آل عمران/133). هر قدر سرعت بیشتری داشتهباشیم سیر در بینهایت ما بیشتر است. کسانی که زودتر میرسند بیشتر سیر میکنند.
3- لزوم سبقت؛ «سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ=سبقت بگیرید [براى رسیدن] به آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنایش چون پهناى آسمان و زمین است»(حدید/21). سبقت و چشم و همچشمی در همه جا بد است مگر در حرکت به سوی پروردگار یعنی سیر معنوی و در غیر این صورت «اراده ی علوّ» است که چنین کسانی از بهشت محرومند. اما در مسیر معنوی خداوند امر به سبقت کرده که هر چه از خوبیها که دیگران دارند را ما سعی کنیم بیشتر و بالاتر آن را داشتهباشیم. برای سرعت و سبقت ما باید ملاک داشتهباشیم. اگر مقیاس حرکتمان رفتار دنیا با ما و یا رفتار مردم با ما باشد دچار خسران میشویم. ما باید بتوانیم به آنچه که خدا از ما میخواهد عمل کنیم.کسی که نمیتواند کینهی کسی که او را اذیت کرده از دل بیرون کند ملاکش خدا نیست بلکه نوع رفتار اشخاص است. افراد پیرامون ما در هر قالبی که باشند حریف تمرینی ما هستند.
سرانجام «مراء» ختم به «کینه» میشود
حضرت رسول «صلی الله علیه و آله» میفرمایند:«در مراء حتی اگر حق با تو بود آنرا ترک کن که من سه بهشت برایت تضمین میکنم و الا از شفاعت من محروم میشوی». در این حالت فشار روی طبیعت است نه فطرت، در مراء، غایت آن مغالبه یعنی غلبه است که پس از آن داستان کینه شروع میشود. کسی که خدا را طرف مقابل خود میداند به راحتی میتواند برخودش غلبه کند و مراء را کنار بگذارد. اگر ما با کسی به رابطهی شخصی بیفتیم مطمئناً ضرر میکنیم. ما حق نداریم. کسی که قصد دارد خودش را ثابت کند در حقیقت خودش را ساقط کردهاست. باید بیخیال شویم در این صورت است که خدا ما را بالا میبرد. برای رسیدن به الله سرعت و سبقت لازم است.
کسی که سنگین است نه سرعت دارد و نه سبقت. حس و خیال و وهم بخش حیوانی ما هستند که سنگین هستند و سرعت و سبقت ندارند و گاهی عقل هم میتواند در اختیار حیوانیت قرار بگیرد و هم در استخدام فوق عقل. پس ما باید تمام مراتب قوایمان را در استخدام فوق عقل درآوریم. گاهی علم و مقام و موقعیت به حدی برای بعضیها مضر میشود که آنها را جهنمی میکند. کسی که به چنین کمالاتی دلخوش است خیلی بدبخت است. و نمیتواند مسیر کمال را طی کند.
زهد چیست؟
«زهد» یعنی همهی تلاشت را برای خوب بودن بکنی و به هیچ چیز دلبستگی نداشتهباشی و غصه نخوری. «زهد» اوج آزادگی انسان و بزرگترین نیروی شادی آفرین در انسان است و تولید آرامش میکند. تنها بخشی که غم آن شادی تولید میکند، بخش فوق عقل است. همانگونه که گریه در روضه و در نماز شب انسان را شاد و آرام میکند. قیمت انسان به میزان زهدش است و اینکه دغدغهها و دلتنگیهای انسان به چه چیزهایی است. کسی که از بیتوجهی و تحویل نگرفتن دیگران ناراحت میشود گرفتار وهمیات است. شما به تعداد رنجشها، خوشیها و ناراحتیها دائماً بها میپردازید:
«چون به هر میلی که دل خواهی سپرد از تو چیزی در نهان خواهند برد»
به طور کلی اگر دغدغهی شخص مربوط به حس، خیال و وهم، یا عقل و فوق عقل میباشد قیمت انسان هم همان است. «زهد» یعنی داشتن قیمتها و قیمت خود. کسی که به بازار رفته و قصد خرید جنس نفیس دارد با اجناس ارزان قیمت تحریک نمیشود. امام رضا (علیهالسلام) میفرمایند:«اگر کسی کینهی یکی از شیعیان من در دلش باشد و او را اذیت و ناراحت کند من بر خودم واجب کردهام که نفرین کنم که نه خیر دنیا ببیند و نه آخرت». مگر اینکه انسان توبه کرده و کینه را از دلش بیرون کند. ما باید باور کنیم که با کسی مسابقه و رقابت نداریم و سایرین فقط حریف تمرینی ما هستند و اگر آنها را جدی بگیریم و طرفمان افراد باشند نه خدا، خیلی حماقت کردهایم. ما باید با خدا زندگی کنیم: «قال انّ صلاتی و نسکی و مماتی و محیای لله رب العالمین».
زهد و بیرغبتی به این معنا نیست که مراتب پایین نفس مهم نیستند. بلکه زهد یعنی عدم وابستگی به مراتب پایینتر از فوق عقل و این که بودن یا نبودن آن فرقی نداشتهباشد. برای همین در قرآن آمده است: «لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ = تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نكنید» (حدید/23). خداوند هر چه که به ما بدهد یا ندهد برای آنها باید شکرگزار باشیم. امام سجاد (علیهالسلام) به خداوند عرض میکند: به آن چیزهایی هم که ندادی مانند دادههایت شکر میکنم. اگر به این حالت برسیم خیلی خوب است. امام «رضوان الله» فرمودند: انسان اگر به یک کتاب و تسبیح هم دلبسته گردد خطرناک است. البته به ما توصیه نشده که نداشتهباشیم. امامان ما ثروتمندترین مردم زمان خودشان بودند و در عین حال بیرغبتترین و بخشندهترین مردمان.
در حدیث «عنوان بصری» شرط اول، عدم تدبیر بنده برای خودش است. زمانی که طلبگی را آغاز کردم به شدت شیفتهی درس بودم ولی وقتی استادمان فرمودند که باید به جبهه برویم همین کار را کردم و بعضی از روحانیون جبهه را رها کردند تا مبادا شاگردان آنها در حوزه از لحاظ درسی از آنها پیشی بگیرند. تا شرّ بخشهای پایینی را از سر خودمان کم نکنیم نمیتوانیم از بخش فوق عقل بهره و لذت ببریم.
دلبستگی های دنیایی، مانع کسب اسماء الله میشوند
خداوند هر هزار اسمش را به نام ما زده است ما به دنیا که میآییم تا اسماء الهی را کسب کنیم. دلبستگیهایمان مانع از فعال شدن اسمها در ما میگردند.
خدا و فرشتگان منتظرند که ما سر خودمان را خلوت کنیم تا به قلب ما معارف، عشق و شور را وارد کنند و ما آنها را معطل نگاه داشتهایم. ما به مجرد اینکه کار خوبی را انجام میدهیم با توجه خدا مثلاً به صورت خواب خوب دیدن، مواجه میگردیم. متأسفانه ما خیلی سر خودمان را شلوغ کردهایم لذا دریافت نداریم؛ «لا تجعل اکبر همّک باهلک و اولادک» بیشترین همتت را خانواده و اولادت قرار نده «من» و «ماجراهای من» خیلی گرفتاری ایجاد میکند. هر قدر انسان بتواند حاشیهها را کم کند به نفعش است.
دربارهی علی (علیهالسلام) آمده که ایشان از منزل که خارج میشدند مرد بودند ولی در خانه بچه بودند. همین که انسان میل به دیده شدن پیدا کند و توقع احترام و ... داشتهباشد بیچاره است. در روایت توصیه شده که التزام به همنشینی با پایینتر از خودمان داشتهباشیم. مرحوم میرداماد با افراد بیسر و پا معاشرت داشت با این رفتار «دیده» نمیشد. شاه عباس غیر مستقیم به او گفت که شنیدهام بعضی از بزرگان با اراذل میگردند. میرداماد پاسخ میدهد: من با اراذل میگردم ولی در بین آنها بزرگی ندیدهام. با این حال بعضی از مردها بعد از تحصیلات و رسیدن به مدارج عالی همسرشان را شایسته ندانسته و آنها را طلاق میدهند.
مرحوم ملاهادی سبزواری به دلشان مراجعه کرده و سنگینی علوم را بر قلبشان احساس کردند و اذیت شدند وقتی بعد از تحصیل علم به شهرستان باز می گشتند در بین راه مسیر را عوض کرده و به کرمان رفتند و خودشان را در آنجا فقیر جا زده و حاضر شدند که در خدمت خادم مدرسه ی علمیه شوند و نوکری طلاب را می کردند و با دختر خادم مدرسه هم ازدواج کردند. یک روز در حالی که جارو می کرد متوجه شد که طلبهها در بحث علمی اشتباه میکنند و به کنایه به استاد آنها چیزی میگوید و مشکل علمی حل میگردد، ملاهادی همین که حس کرد که رازش برملا شده شبانه حرکت میکند و به سبزوار می رود تا شناخته نشود. بعدها که مشهور میشود از همهی شهرها برای استفاده از محضرش نزد او میروند و کرمانیها که او را میبینند بسیار تعجب میکنند که این همان خادم مدرسه است! خدا رحمت کند شهید عباس بابایی را این شهید بزرگوار به حدی متواضع بود که یکی از دوستان تعریف میکرد در محل کار ایشان کارهای خدماتی را انجام میدادند و من او را عوض خدمه اشتباه گرفتم وقتی متوجه شدم و احساس شرمندگی نمودم با کمال تواضع دست مرا فشرد و گفت که از این به بعد ما با هم رفیقیم. ما خیلی گرفتار هستیم، بیابید تمرین کنیم که یکسال در ذهنمان با کسی درگیر نباشیم تا ملکهی ما شود. بعضیها با هم قهر میکنند در صورتی که فرمودهاند اگر سه روز قهر به طول بینجامد از ولایت خدا خارج میشوند.
ما برای رسیدن به بینهایت باید از مراتب پایین (حس، خیال، وهم و عقل) بگذریم. مؤمن حقیقی همتش از همهی مردم بیشتر است زیرا هم مجبور است این چهار مرتبه را داشتهباشد و هم باید گرفتار و درگیر آنها نباشد و همهی دلش بر فوق عقل استوار باشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) میفرمایند که خوبهای سادات را به خدا ببخشید و بدهای ایشان را به من. منظور حضرت این است که اگر این کار را بکنی مرا بدست آوردهای و قیمت کمتر از این نیست. حضرت ضمناً میفرمایند که اگر مصیبتی دیدید متذکر شوید که من نزد شما نیستم، (به حدی مصیبت فقدان من بزرگ است) آنگاه مصیبت خود را فراموش میکنید. یعنی مصیبتی بالاتر از فقدان ایشان برای ما نیست. تا ما خودمان را سبک نکنیم به شوق نمیرسیم و تا به شوق نرسیم پروازی صورت نمیگیرد. استعداد بینهایت الهی را ضایع نکنیم. باید تمرین کنیم که حتی در ذهن و دلمان با کسی درگیر نشویم.
کلیدواژه ها:
آثار استاد