مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
خداوند برای امتحان فرشتهها و ابلیس، انسان رابر سر راه آنها قرار داد. در حالی که انسان از نظر ظاهری پایینتر از آنها بود، ولی از نظر محتوا فوقالعاده بالا بود. ابلیس به محتوای برتر انسان توجه نکرد و از همین راه در امتحان الهی رد و از درگاه الهی رانده شد.
اما فرشتهها در مقابل محتوای آدم تسلیم امر خدا شدند و به او سجده کردند. یعنی فهمیدند و حق همین است که باید سجده کنند و در مقابل انسان فروتنی کنند. اما ابلیس به ساختار ظاهری خودش توجه داشت که قویتر از انسان است و به آن باطن توجه نکرد و در مقابل خداوند مقاومت کرد و خداوند به خاطر این تکبر، او را از درگاه خودش راند.
فرمایشات حضرت علی علیهالسلام در خطبه قاصعه خیلی لطیف است، ما هم باید با دقت و لطافت به آن توجه کنیم. حضرت میفرماید: اگر خدا میخواست، میتوانست آدم را با هیبتی بیافریند که به محض اینکه چشم شیطان و ابلیس و فرشتهها به او میخورد، خود به خود تحت تأثیر قرار بگیرند و سجده کنند. ولی خداوند اساساً هیچ وقت این کار را نمیکند و دقیقاً امتحان را از آنجایی میگیرد که ما به آن توجه نداریم. یعنی امتحان فرشتهها و ابلیس از جایی شروع کرد که هم فرشتهها برایشان سؤال ایجاد شد و هم ابلیس. گفتند مگر میشود یک موجود زمینی خاکی از ما برتر باشد؟ فرشتهها با عقل این قضیه را تحلیل کردند و گفتند ما کاری نداریم که این کیست، خدا یعنی بینهایت، خالق کل شیء، حکیم مطلق، علیم مطلق دارد به ما دستور میدهد، ما هم سجده میکنیم. اما ابلیس این کار را نکرد و گرفتار همان شخصیت توهمی خودش بود و عقلش را به کار نیانداخت. گفت: این کیست که من به او سجده کنم؟ کاری نداشت که خدا به او دستور میدهد. امتحاناتی که در زندگی برسر راه ما قرار میگیرند، دقیقا همینگونه اند. خداوند میخواهد با داستان آدم و ابلیس ماجرای انسانیت را به ما بفهماند. هنوز هم همین دستور خدا به سجده در مقابل حقیقت انسانی در وجود همه ما ادامه دارد. تکبرهای شیطانگونه ما هم ادامه دارد. این یک داستان تاریخی نیست که بگوییم یک زمانی اتفاق افتاد و تمام شد، بلکه این داستان الان هم جریان دارد. این داستان خلقت و داستان تکوین همیشه استمرار دارد.
این امر همیشه هست، عدهای سجده میکنند و عدهای تکبر میکنند. بُعد فرشتهای ما همیشه به ما میگوید: سجده کن و در مقابلِ خدا فروتن باش. اما بُعد ابلیسی و شیطانی ما همیشه به ما میگوید: در مقابل خدا و دستورات خدا مقاومت کن و زیر بار نرو و با توجیهات مختلف، از امر خدا فرار کن.
انسان با چیزهایی که به اصل و باطن آنها جاهل است، امتحان میشود
خداوند سبحان دستوراتی میدهد که فلسفه و باطن این دستورات برای بندگان نامفهوم است و با این دستورات بندگان خود را میآزماید.
حضرت در فراز بعدی خطبه ادامه میدهند: «وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحانَهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ، وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ، وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَی فِیهِ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ = اگر خدای تعالی میخواست آدم را از نوری بیافریند که پرتوش دیدهها را خیره سازد و زیباییش بر خردها چیره شود و بوی خوشش دماغ جانها را معطر سازد، میتوانست. اما اگر چنین کرده بود، گردن همگان در برابر او به خضوع خم میگردید و کار آزمایش بر ملائکه هم آسان میشد». ولی آدم را از یک گِل بدبو درست کرد تا ببیند ما درگیر ظاهر هستیم یا به باطن توجه میکنیم».
در زندگیما زیاد اتفاق افتاده که با گِلهای بدبو روبهرو میشویم. وقتی بو میکشیم شامه ما به ما میگوید: آیا من در مقابل این بدبو کوتاه بیایم؟ آیا باید حرف این را گوش بکنم؟ عقل حکم میکند که وقتی خدا میگوید من به تو امر میکنم، به بدبویی ظاهر، کاری نداشته باش. من دارم به تو دستور میدهم. اینجا، محلِ امتحان همه انسانهاست، جایی که خوشمان نمیآید و به ما بر میخورد و دوست نداریم و خوشمان نمیآید، درست همان جایی است که امتحان میشویم. در زندگی ما هزاران صحنه پیش میآید که خداوند به ما میگوید، سجده کنید، کوتاه بیایید، فروتنی کنید؛ میفرماید خودت را عقب بکش، حرف نزن، اعتراض نکن، غُر نزن، قبول کن، بپذیر تا رشد کنی و بالا بیایی؛ بپذیر تا مثل من رب بشوی؛ ولی ما در مقابل امر خدا مقاومت میکنیم. چون مثل شیطان گرفتار توهم میشویم، به جای اینکه عقلمان را به کار بیاندازیم، واهمه ما بر عقل ما مسلط میشود و عقل را تعطیل میکند. خدا به تو میگوید: اطاعت کن، بپذیر، قبول کن. شیرینی اطاعت در این است که تو در عین حالی که آن باطن را نمی بینی و فلسفه آن را نمی فهمی، امر خدا را بپذیری.
من اگر بدانم آن دارویی که دکتر برای من تجویز کرده، چیست و چطوری ساخته شده و اثرات آن چیست، خوردنش خیلی هنر نیست. کمال یک مریض آگاه و فهمیده آنجاست که اصلاً نمیداند دکتر روی چه حسابی دارو تجویز کردهاست، اما او با اعتماد به تخصص پزشک اطاعت میکند. خداوند تبارک و تعالی درست دست میگذارد روی آنجایی که تو فلسفهاش را نمیفهمی و آگاهی کامل و عمیق نداری و از همین جا مورد امتحان قرار میگیری. یکی از معانی که برای اخلاص گفتهاند، همین است که تو اگر فلسفه هر امر خدا را بدانی و عمل کنی، به اخلاصت لطمه میزند. باید حتی اگر فلسفهی اوامر الهی را نمیدانی، به صرف این که امر خداست، عمل کنی. این، همان نکتهای است که روشنفکرنماها را به سقوط میکشاند. آنها میگویند: «تا فلسفه ی فلان امر دینی را ندانم، به آن عمل نمیکنم».
قرآن هم میفرماید: «وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ[1] = خیلی چیزهاست که شما بدتان میآید، ولی برای شما خوب است و بسیار چیزهایی هست که شما دوست دارید، ولی برای شما بد است». بلافاصله بعد از این آیه خداوند دلیل میآورد و اصل اصالت تخصص را بیان میکند و میفرماید: « وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ = خدا میداند و شما نمیدانید». پس اگر منِ خدا چیزی گفتم که شما فلسفهاش را نفهمیدید و درک درستی از آن نداشتید، دلیل نمیشود که از عمل به آن سرپیچی کنید.
امتحان الهی با ایجاد تضادها
ساختار وجودی انسان به گونهای است که جز از طریق تقابل و تضاد، امکان تکامل ندارد. امتحانات الهی هم یکی از راه های تکامل است که همیشه با تضاد همراه است.
حضرت در خطبه قاصعه با کلماتی کلیدی میفرماید: «وَ لَکِنَّ اللَّهَ - سُبْحَانَهُ - یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْیِیزاً بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ، وَ نَفْیاً لِلاِسْتِکْبَارِ عَنْهُمْ، وَ إِبْعَاداً لِلْخُیَلاَءِ مِنْهُمْ= ولی خدای سبحان، آفریدگان خود را به بعضی چیزهایی که از اصل آن بیخبرند، میآزماید تا فرمانبرداران از نافرمانان جدا شوند و آنان را از لوث خودکامگی و گردنکشی پاک بدارد و تکبر و خودپسندی را از آنان دور گرداند».
بنابراین، این آزمایش صورت میگیرد تا تکبرها و بزرگنماییها کنار برود. یعنی مقاومتهای بیمنطق و تعصبها کنار برود و آنهایی که اطاعت میکنند، بالا بیایند و به خدا نزدیک بشوند.
این داستان «عبادت و عبودیت» است. یعنی ابلیسی که ۶ هزار سال عبارت کرده بود، به خاطر نداشتن «عبودیت» سقوط میکند. داستان «عبودیت» و نه «عبادت» از اینجا شروع میشود که شما باید تمرین کنی تا در مقابل یک سلسله از دستوراتی که قرار است تو را شبیه اصلت بکند و مثل او جاودانه بشوی، مطیع باشی. پس عبودیت یعنی اطاعت. این همان است که معصوم علیهالسلام فرمود: «العبودیة جوهرة کنهه الربوبیة= عبودیت گوهری است که کنه آن ربوبیت را در خود دارد».
خداوند در سوره کهف آیه 7 میفرماید:«إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً = ما هر چه روی زمین هست (مخصوصاً چشمکزن) آفریدیم تا ببینیم کدام شما بهتر عمل میکنید». خداوند از یک طرف جذابیت ایجاد میکند و از طرف دیگر میگوید در مقابل آن جذابیت مقاومت کنید.
شما در باشگاه ورزشی نزد استاد بزرگی که استاد جهانی است ثبت نام میکنید. سرمایهگذاری زیادی هم میکنید تا مثل او قهرمان جهانی بشوید. عقلت هم میگوید: اگر میخواهی شبیه این استاد که قهرمان جهان است بشوی، باید فرمولها و دستورالعملهایش را مو به مو اجرا کنی و هر نوع تمرینی میدهد قبول کنی. هر چه استاد میگوید، شما باید بگویی: چشم و اطاعت کنید تا به مرور زمان، شبیه استاد شوید. اگر استاد به تو گفت: تو حیف هستی، از بقیه شاگردان یک سر و گردن بزرگتر هستی؛ شب بیا منزل ما تا دو سه تا مهارت ویژه به تو یاد بدهم. این حرف خوشحالکننده است یا غمانگیز است؟ روشن است که خوشحالکننده است. اینکه استاد بگوید: بیا با تو حرف خصوصی دارم؛ یا میخواهم فرمول اضافه به تو یاد بدهم، معنایش سختی نیست. درست است که این حرف استاد یعنی، من باید زحمتی بیش از شاگردان دیگر بکشم. اما عقل میگوید: پشت این زحمت، شبیه شدن و نزدیک شدن هست. بنابراین عقل با شیرینی، سختیها را کاملاً میپذیرد و حتی از آن استقبال میکند. فقط آدمهای تنبل و تنپرور و متکبر هستند که میخواهند کسی با آنها کاری نداشته باشد و هیچ دستوری متوجه آنها نشود. مثل شاگرد تنبلی که اصلاً نمیخواهد شبیه استاد شود. بیانگیزه و بیرغبت سر کلاس آمده، برای همین هم هر چه به او بگویند، درست نقطه مقابلش را انجام میدهد.
خداوند این آزمون را برگزار کرد تا با آن، فرمانبرداران را از نافرمانان جدا سازد. در حقیقت این خداوند نیست که به برپایی این آزمون احتیاج دارد، بلکه این ما هستیم که نیاز به آزمون و احتیاج به دین داریم. ما اگر دین را رعایت بکنیم، شبیه خدا میشویم و خودپسندی از ما دور میشود. این «خود»، آن شاگرد قوی و زرنگی است که وقتی استاد به او میگوید: تو امشب منزل ما بیا، چند دستورالعمل اضافه تر یادت بدهم با دو نیروی متضاد در درونش روبهرو میشود. یک نیرو میگوید: «اگر خانه استاد بروی، معنایش این است که باید سختی بیشتری بکشی، ول کن»، این نیروی راحتطلب، خودِ زمینی، شیطانی و حیوانی ماست. نیروی دیگر خودِ عقلانی و فوق عقلانی ماست که میگوید:«اگر خانه استاد بروی، دستورالعمل ویژه به تو یاد میدهد و چون عشقت این است که شبیه استاد بشوی و اوج بگیری، این تلخی برایت شیرین میشود».
از سرنوشتی که عاقبت، ابلیس به آن دچار شد، باید «عبرت» گرفت
در عاقبتِ ابلیس که ختم به عذاب و رانده شدن از درگاه الهی شد، عبرتی است بر همگان که اگر اندک عبادت و قلیل عمل خیری دارند، مراقب باشند که مبادا به آن غره شده و عاقبتی چون ابلیس در انتظارشان باشد.
حضرت خطبه را این گونه ادامه میدهند:«فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإبْلِیسَ، إذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ، وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ - وَ کانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ لا یُدْری أَمِنْ سِنِی الدُّنْیا أَمْ سِنِی الْآخِرَةِ عَنْ کِبْرِ ساعَةٍ واحِدَةٍ، فَمَنْ بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَی اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ= پس، از آن معاملت که خداوند با ابلیس کرد عبرت گیرید. آن همه اعمال نیکویش را باطل گردانید و آن همه سعی و کوشش او را ( در عبادت) بیثمر ساخت. ابلیس ۶ هزار سال خدا را عبادت کرد، حال از سالهای دنیا بود یا سالهای آخرت کس نمیداند؛ ولی یک ساعت تکبر ورزید. بعد از ابلیس چه کسی ممکن است که از اینگونه نافرمانیها در برابر ذات احدیت در امان ماند؟».
این فرمایش امیرالمؤمنین که:«لا یُدْری أَمِنْ سِنِی الدُّنْیا أَمْ سِنِی الْآخِرَةِ = از سالهای دنیا بود یا سالهای آخرت کس نداند». البته خود حضرت به حقیقت امر واقف بودند که منظور سالهای آخرتی است یا دنیایی. اما ما نمیدانیم و برای ما معلوم نیست. وقتی پای آزمون وسط میآید، معلوم میشود که چه کسی رشد حقیقی دارد و چه کسی رشد کاذب دارد. آزمون همیشه برای این است که میزان رشد و ترقی افراد سنجیده شود.
سپس علی علیهالسلام در ادامه بیان میکنند، ابلیس که سالها عبادت و بندگی خدا را کرده بود، بعد از ارتکاب به گناه «تکبر» و بزرگی اینگونه عذاب شد. آیا پس از ابلیس کسی هست که این گناه را مرتکب شود و از عذاب سالم بماند؟ یعنی، شما که به اندازه شیطان تقرب ندارید، چه وضعیتی خواهید داشت؟
از بیماری «کبر و غرور» که دامنگیر شیطان بود، برحذر باشید!
به راستی که «کبر و غرور» بیماری خطرناکی است که انسان را به حضیض ذلت میکشاند. همانگونه که عبادتهای 6 هزارسالهی شیطان را نابود ساخت و او را گرفتار عذاب کرد.
حضرت در ادامه میفرماید:«فاحْذَرُوا - عِبادَ اللَّهِ - عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ یُعْدِیَکُمْ بِدائِهِ، وَ أَنْ یَسْتَفِزَّکُمْ بِنِدائِهِ، وَ أَنْ یُجْلِبَ عَلَیْکُمْ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ، فَلَعَمْرِی لَقَدْ فَوَّقَ لَکُمْ سَهْمَ الْوَعِیدِ، وَ أَغْرَقَ لَکُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِیدِ، وَ رَماکُم مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ، وَ قالَ: (رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ)، قَذْفاً بِغَیْبٍ بَعِیدٍ، وَ رَجْماً بِظَنِّ غَیْرِ مُصِیبٍ = پس، ای بندگان خدا بترسید از این که دشمن خدا شیطان، شما را به بیماری خود (تکبر و خودپسندی) دچار گرداند و به ندای خود، شما را از جای برانگیزد و سواران و پیادگان خود را به سر شما فرود آورد. به جان خودم سوگند که او تیر تهدید در کمان رانده و کمانش را سخت کشیده است و از جایی نزدیک بر شما تیر میبارد. و گفت:«ای پروردگار من! چون مرا گمراه کردی، در روی زمین بدیها را در نظرشان بیارایم و همگان را گمراه کنم[2].». با این سخن، تیر به تاریکی میافکند، تیری که هرگز به هدف نمیرسد». به فرمودهی حضرت، شیطان از نزدیکترین نقطه که همان «فکر» است، ما را هدف قرار داده و بر سر ما تیر میباراند.
قرآن میفرماید:«قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ[3] = گفت پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان مى آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت». با توجه به این آیه، شیطان گناه خود را قبول ندارد و آن را به خداوند نسبت میدهد و میگوید تو من را گمراه کردی.
اگر کمی دقت کنیم، ما هم اینگونه هستیم. ما هم معصیت و تنبلی میکنیم و بعد نتایج بدی که میگیریم و شکستهایی که میخوریم، یقه خدا را میگیریم که ای خدا چرا باید اینطور بشود؟ میگوید: میخواهی ازدواج کنی، فرمولهای ازدواج سالم و صحیح را یاد بگیر، بعد ازدواج کن. چه کسی میداند، فرمول ازدواج صحیح چیست؟ همین که یک جایی با هم دوست شوند، یا تلفنی، چت و اینترنت، اتوبوس، خیابان، دانشگاه و یک ذره با هم انس بگیرند، کافی است؟ در حقیقت ارتباطی که تخصصیترین ارتباط است، محصولش هم محصول تخصصی میشود؛ ولی ما به آن، توجه تخصصی نداریم. قواعد انعقاد نطفه و تقویت ژنهای سلامت و زیبایی، عقل، هوش، دین و اخلاق را یاد نمیگیریم و بعد که بچه ما تولد خوبی نداشت و مریض یا فلج یا کور به دنیا آمد، میگوییم خدایا این بچه من چه گناهی کرده که او را اینطوری کردی؟ ما اینطور یقه خدا را میگیریم. فرافکنی یکی از خصوصیات ابلیس است که جرم را خودش مرتکب میشود، اما خدا را مقصر میداند. مثلاً طرف میگوید: «خدا خواسته، قسمت بوده که ما با این ازدواج بکنیم؛ قسمت بوده بچه ما اینطوری بشود». نه، خدا عقل و شعور داده، باید عقل و شعورت را به کار بیاندازی.
شیطان گفت: پروردگارا به سبب آنکه مرا اغوا کردی، (لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ) هر چه روی زمین است من برایشان زینت میدهم و جذاب میکنم. از ترفندهای شیطان ایجاد زینت و جذابیت است. طرف میگوید: خوشم آمد. کار شیطان همین است، آنقدر گناه را برای انسان تزئین میکند تا انسان تسلیم بشود. (لَأُزَیِّنَنَّ) نون تأکید ثقیله دارد، یعنی حتماً. (لام) هم اولش آورده که لام تأکید است؛ پس ،میشود تاکید ثقیله. ترجمه دقیقش این است که «حتماً حتماً حتماً آنچه که روی زمین هست، برایشان زینت میدهم». (وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ) ای خدا! بلایی که بر سر من آوردی، من هم بر سر آنها در میآورم و آنها را اغوا میکنم. ابلیس میگوید: همه را گمراه میکنم. اما یک گروه را استثنا میکند و می گوید: الا عبادک منهم المخلصین= مگر بندگانت که به مقام اخلاص رسیده اند.
امتحان/ شیطان/ کبر
[1] - بقره/216.
[2] - حجر/15.
[3] - حجر/15.
کلیدواژه ها:
آثار استاد