مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
شاخصه اصلی نهضت امام حسین (علیهالسلام) و پیام عاشورا، دفاع از دین است. یعنی همه آمده بودند تا هر چه که دارند، فدای خدا کنند. این فدا شدن، حکایت از رابطه ی عاشقانه با خداوند دارد.
کربلا روز فوران عشق و محبت به حق تعالی است. بدون عشق به خدا کربلا غیرممکن بود و اصلا چیزی جز عشق نمیتوانست کربلا را به وجود بیاورد. به همین دلیل هر ناراحتی برای امام حسین علیهالسلام و اصحاب باوفایش قابل تحمل است. نه تنها احساس ناراحتی نمیکردند، بلکه احساس شادی و سرور هم میکردند. این همان حسی است که زینب سلام الله علیها فرمود: «ما رایت الا جمیلا= چیزی جز زیبایی ندیدم».
وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام در راه صفین به زمین کربلا رسید، مدتی در آن جا توقف کردند و فرمودند: «این زمین محل کشته شدگان عاشق است». کلمه ای که حضرت درباره ی اصحاب عاشورا به کار برد، واژه «عشاق» است.
متاسفانه در بیان حوادث عاشورا کمتر مسئلهای که مورد توجه قرار میگیرد، «عشق» حضرت و اصحاب اوست. این عشق به قدری بود که امام باقر (علیهالسلام) فرمود: «إنَّ أَصْحَابَ جَدِّىَ الْحُسَیِنْ لَمْ یَجِدُوا ألَمَ مَسِّ الْحَدِیْدِ = یاران فداکار جدم حسین علیهالسلام در زیر ضربات شمشیر و نیزه دشمن احساس درد نمیکردند». هیچ کدام درد شمشیری احساس نمیکردند. این حقیقت واقعهی کربلاست.
این حقیقت نیز در دوران دفاع مقدس هم بسیار دیده میشد. در جبهه عزیزانی که زخمی میشدند، تیر و ترکش میخوردند، دست و پایشان قطع میشد، اما هیچ آه و نالهای نداشتند و در مستی خودشان ذکر میگفتند. بعضیها آنقدر مست بودند که با همان حالت ذکر گرفتن به شهادت میرسیدند. بنابراین، علت این که جانفشانی و فداکاری برای اصحاب عاشورا کار سخت نبود، این است که عاشق بودند. این طور نبوده که بخواهند بر خودشان غلبه کنند و بگویند حالا برای رضای خدا این کار را انجام میدهیم. اصلا این طور نبوده. با میل و رغبت آمده بودند تا آنچه را که دارند به خدا اهداء کنند.
مادر وهب مسیحی یک نمونه از این دست بود که وقتی سر پسرش را بریدند و جلوی پایش انداختند، خودش با شجاعت سر پسرش را برداشت و جلوی دشمن پرت کرد و گفت «ما چیزی که در راه خدا دادهایم، پس نمیگیریم».
تردید، شک، تزلزل، ترس، دلهره، اضطراب و این که حتی باید بر میلهای دنیوی خودشان غلبه کنند اصلا وجود نداشت. همه به یقینی رسیده بودند که میخواستند با خوشحالی هر چه دارند، فدای دین و امام حسین علیهالسلام کنند.
برای خدا و اهل بیت عاشقانه انفاق کنیم
آنچه میخواهیم برای خدا هدیه کنیم، باید با شادی و خوش دلی و اطمینان باشد، نه با منت، ترس و تزلزل. یعنی باید عاشقانه انفاق کنیم. اگر بخواهید در راه امام زمان (علیهالسلام) از مال و عمرتان بگذرید، باید با عشق باشد. این طور نباشد که بگوئید وقت ندارم، کار دارم، درس دارم، دیگران هستند. آنها انجام دهند. هرکس باید به وظیفه خود عمل کند.
من کسانی را می شناسم که گفتند ما خواب امام زمان را دیدیم که حضرت به ما گفته من تنها هستم. اما باز هم یک ساعت وقت برای برطرف کردن موانع ظهور حضرت نمی گذارند.
ما باید از اصحاب سیدالشهداء یاد بگیریم. از زهیر یاد بگیریم که وقتی با امام حسین (علیهالسلام) ملاقات کرد، همه اموالش را با شادی به نام همسرش کرد و و خداحافظی کرد. همسرش هم به او گفت: من خودم هم هستم و می آیم و آمد.
این خیلی مهم است که داستان کربلا داستان فداکاری عاشقانه بود، نه عاقلانه. یعنی من نباید چرتکه بیندازم و بگویم چون امام حسین نوهی پیغمبر و پسر فاطمهی زهرا و امیرالمومنین است حالا مجبورم یاریش کنم. این طور نبود. امام حسین همه کسانی که به او تردید داشتند را شب عاشورا رد کرد و گفت: بیعتم را از شما برداشتم. تنها کسانی در عاشورا ماندند که عاشق بودند، یعنی دوست داشتند فدای خدا و امام حسین شوند.
درسی که از عاشورا میتوان گرفت، این است که مثل اصحاب عاشورا عاشق خدا و امام زمان باشیم و در راه خدا و دفاع از دین و امام زمان علیهالسلام ثابت قدم بمانیم. متزلزل، ترسو و بزدل نباشیم. مثلا اگر بخواهی کمک مالی بکنی یا از اعتباریات اجتماعی یا از کارهای فکری، علمی و توانایی های تخصصی ات استفاده کنی، از اصحاب عاشورا یاد بگیر و بدون چرتکه انداختن و محاسبات عقلی، عاشقانه خرج کن.
خدا اله ماست و ما شهادت میدهیم: «لا اله الا الله». یعنی من معشوقی جز الله ندارم. برای این معشوق، گذشتن از چهار بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) باید با عشق باشد. اما بعضی آدمها حتی دو رکعت نمازی که میخوانند؛ یا حجابشان را رعایت میکنند؛ یا روزهای که میگیرند؛ با سختی و مشقت و بیمیلی انجام میدهند، نه از روی عشق و محبت به خدا.
این که شهادت میدهم معشوقی جز الله ندارم «اشهد ان لا اله الا الله» یعنی همه کارهایم و استعدادهایم را به پای خدا میریزم. در این صورت رشد حاصل خواهد شد.
قرار نیست همیشه جنگ باشد و جان بدهیم. بلکه قرار است ما هر کاری میکنیم به پای خدا بریزیم. اگر به عشق خدا زنداری، شوهرداری و بچهداری میکنیم، کینهای در دل نمیماند. چون پای عشق در میان است. «خود»ی وسط نیست که کینه بگیرد و غصه بخورد یا به کشمکش و دعوا بکشاند.
خداوند هم در قرآن همیشه عاشقانه سخن میگوید. «ان الله لا یحب/ ان الله یحب» دوست ندارم/ دوست دارم. همین اصل برایمان کافی است. وقتی خدا میگوید دوست ندارم، یعنی معشوقت این را نمیپسندد و این ختم کلام است. «ان الله یحب»، یعنی معشوقت دوست دارد. پس خدا میپسندد. توجه کنید که چقدر عاشقانه و زیباست.
اما متاسفانه با این که گاهی میدانیم خدا چیزی را گفته و واجب هم کرده، باز زیر بار نمیرویم. چرا؟ چون عشقی در میان نیست.
مؤمن نمی تواند دشمن خدا و رسول را دوست بدارد
امکان ندارد کسی ایمان به خداوند و روز قیامت بیاورد، ولی دشمن خدا و رسول را دوست بدارد. حتی این دشمن خدا می تواند پدر، پسر، برادر یا عشیره باشد. امکان ندارد مؤمن چنین کسانی که دشمن خدا هستند را دوست بدارد.
«لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ[1]= قومى را نیابى كه به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده اند هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند دوست بدارند در دل اینهاست كه [خدا] ایمان را نوشته».
«کَتَبَ» در این آیه، از کتابت و نوشتن نیست، قلمش هم از جنس این قلمها نیست، بلکه به معنی ایجاد است. یعنی در شخصیت چنین آدمی که آیه معرفی میکند، «ایمان» خاصی ایجاد میشود.
عمر هر کدام از ما به اندازه عمر خداست. تا خدا هست، ما هم هستیم
یکی از چیزهایی که به انسان خیلی قدرت میدهد، حس جاودانگی است. اگر کسی بخواهد سرعت و قدرتش را در حرکت به سمت خانواده آسمانی و غیب بیشتر کند، در چینش معشوقها و ابدیتش باید دائماً به این فکر کند که «من جاودانه هستم». در بهشت جاودانه، انتهایی وجود ندارد.
اگر کسی هم میخواهد دلش آرام شود و رمز شادی و آرامش را پیدا کند، باید از خدا به شادی و آرامش برسد. حتی اگر روابط زناشویی، خواهر و برادری، پدر و مادر و فرزندی و دوستی بر پای محبت نباشد و افراد یاد نگیرند که فدای هم بشوند و نسبت به هم مودت داشته باشند، رابطهها بادوام و پایدار نمیماند. یعنی علامت عشقورزی برای خدا این است که نگاه ما ابدی باشد، نه موقتی. برخی مؤمنین یا زوجهای مؤمن به یکدیگر میگویند که تو را ابدی دوست دارم.
در ارتباط با خدا که معشوق اصلی ماست، باید دائماً به این فکر کنیم که چگونه به او عشق بورزیم؟ من برای معشوقم چه کاری میتوانم بکنم؟ یا حتی برای امام حسین چه کاری میتوانم بکنم؟ برای امام زمانم چگونه میتوانم هزینه کنم و خودم را هزینه کنم؟
استادمان تعریف میکرد یک پیرزنی بود که گیوه میدوخت. وضع مالیاش هم خوب نبود. سبزیهایی که دور میریختند، میرفت جمع میکرد، میشست و میکوبید و آبش را میگرفت و میخورد. از درست کردن گیوه و کفش، پولی ذخیره میکرد برای زیارت. اما چون نمیتوانست به زیارت برود. به کسی پول میداد و میگفت تو را به خدا به جای من کربلا و امام رضا برو. سپس استاد ما میفرمود: ایشان از دنیا رفت و به خواب یکی از بزرگان آمد. به او گفتند: چه خبر؟ گفته بود: من به محض این که از دنیا رفتم، حضرت زهرا با عجله آمد و دستم را گرفت و گفت تو بیا پیش خودم.
چه کسی در حزب خداست؟
خداوند حزب الله را این گونه معرفی میکند: « أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ =آنان حزب خدا هستند». حزب الله یعنی کسی که برای خدا عاشقانه هزینه میکند و هزینه میشود. رمز خرج کردن عاشقانه، رسیدن به رضایت است.
وقتی با معصوم رفیق باشی، معصوم هم با تو رفیق میشود. ناراحتی و غم و غصه ما باید عدم رضایت خدا و اهل بیت علیهمالسلام باشد. اما اگر وقتی که مریض شدی، طلاق گرفتی، پولت را بردند، تصادف کردی، ناراحت شدی، نشانهی انس نداشتن است که هنوز عشق آسمانی نداری.
«حزب الله» یعنی کسی که وقتی مصیبتی به او میرسد، میگوید: ما از خداییم. «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ= کسانى که چون مصیبتى بر آنها وارد شود گویند: همانا ما از آن خداییم». اگر ایستادیم و با خدا چون و چرا کردیم که چرا این طور شد؟ چرا این اتفاق افتاد؟ یعنی تو عاشق نیستی. تو اصلا خودت را نشناخته ای تا بتوانی صادقانه بگوئی: «اشهد ان لا اله الا الله= من شهادت میدهم که معشوقی جز الله ندارم».
تنها حزب الله است که رستگار می شود
در پایان آیه خداوند میفرماید: «أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ = آگاه باشید همانا حزب خدا رستگارند».
«رستگاری» یعنی ترجیح عشق خدا و خانواده آسمانی به هر چیزی. این دلدادگی است، این وقف شدن است، این هزینه شدن است، این هزینه کردنِ عاشقانه، منجر به رستگاری انسان میشود. رمزش را خدا به ما میگوید: کسانی رستگارند که عشق شان به خدا بیشرط و شروط باشد، آدمهایی که نق و غر ندارند، در فراز و نشیب زندگی و حوادثی که برایشان اتفاق میافتد، با خدا و اهل بیت درگیر نمیشوند و اعتراض نمیکنند. به چنین افرادی «حزب الله» میگویند و اینها سرانجام رستگار میشوند.
افراد یا فاسقند که به سمت جهنم میروند، یا مؤمن اند. حد وسط دیگر نیست. مؤمن کسی است که سه معشوق را در رأس همه عشق هایش قرار میدهد: «الله، اهل بیت و جهاد در راه خدا». ساده از این مباحث رد نشوید. وقتی میگویم در خودتان یک نگاهی بیندازید، ببینید داستان معشوقهای شما چگونه است. به این کلمات عادت نکنید که به سادگی از آن رد شوید. چون بعدا حسرتش را می کشید.
«مال و فرزند» شما را از مسیر خدا غافل نکند
خداوند میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لاأَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ[2] = ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند! و کسانی که چنین کنند، زیانکارانند!».
«اموالکم= اموالتان»، یعنی همان شغل، تجارت، خانه و مساکن. و «ولا اولادکم» یعنی بچههایتان شما را از یاد خدا غافل نکند که هر کس چنین کند، خاسر است. اصل سرمایه شان را از دست میدهند.
بچهات را عاشقانه دوست داشته باش، اشکالی هم ندارد. خداوند عشقهای دنیایی را انکار نمیکند. ولی مواظب باش که اینها تو را از معشوق اصلی غافل نکند.
ما چقدر آدمهائی داریم که به خاطر بچههایشان از ابدیت و آخرت شان میگذرند. جامعه امروز ما دچار فرزندسالاریهای جهنمی شده که پدر و مادرها خودشان را درگیر آنها کردهاند. در حالی که حضرت علی علیهالسلام میفرماید: «لا تَجعَلَنَّ أكثَرَ شُغُلِكَ بأهلِكَ و وَلَدِكَ فإن یَكُن أهلُكَ و وَلَدُكَ أولیاءَ اللّهِ، فإنَّ اللّه َ لا یُضِیعُ أولیاءهُ، و إن یَكُونوا أعداءَ اللّه ِ فما هَمُّكَ و شُغُلُكَ بأعداءِ اللّهِ= بیشتر اوقات خود را صرف زن و فرزند خویش مكن؛ زیرا اگر آنان دوست خدا باشند، خداوند دوستانش را وا نمىگذارد و اگر دشمن خدا باشند، چرا باید همّ و غمت رسیدگى به دشمنان خدا باشد». اگر خانوادهات میخواهند مسیر خدا را نروند، چرا تو آخرت خودت را فدای آنها میکنی؟ آدمی که به سمت جهنم میرود، تو را هم به سمت جهنم میکشاند. پس چرا وقت و عمرت را برای او میگذاری.
وقتی عاشق باشی، حساب و کتابی در کار نیست
وقتی عاشق باشی، حساب و کتابی در کار نیست. برای عاشقها هیچ حساب و کتابی نیست. عاشق کسی است که همه چیزش را به پای خدا میریزد. همه چیزش را انفاق میکند و به سود ۷۰۰ برابری که خداوعده داده ایمان دارد.
خداوند میفرماید: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنی إِلی أَجَلٍ قَریبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحینَ= از آنچه به شما روزی دادهایم انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد و بگوید: «پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمی به تأخیر نینداختی تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم». ممکن است انفاق شما مال یا وقت یا سلامتی یا اعتبار و آبرو یا علم یا معنویت باشد. پس هر چه که به شما داده اند را به پای خدا بریزید. خدا میگوید خودم به شما دادم تا ۷۰۰ برابر جبران کنم. پس چرا ندهیم؟
زمانی که مرگ فرا میرسد، به خدا میگوییم: «اگر به من فرصت بدهی صدقه میدهم و از صالحین خواهم بود». خوب، چرا الان که زندهایم و وقت هم داریم، به پای خدا عاشقانه نریزیم. وقتی که از دنیا رفتیم، دیگر فایدهای ندارد.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قنات یا باغ و هرچه که به دست میآورد، احیا میکرد. راوی میگوید علی در همان حال خستگی و عرق ریختن میگفت «قلم و کاغذ بیاورید تا من این را برای فقرا وقف کنم». ولی ما این طور نیستیم. انفاقهای عاشقانه نداریم. باید دائما به نفسمان غلبه کنیم.
در حالی که خداوند از انفاقی که میکنیم، یک تا ۷۰۰ برابر آن را به ما برمیگرداند، اما باز ما تزلزل و تردید داریم. چون عاشق نیستیم.
عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید/ ناخوانده نقش مقصود، از کارگاه هستی.
خوش به حال کسی که وقتی میخواهد بمیرد، به زندگیاش که نگاه میکند، ببیند که همه کارهایش عاشقانه و برای خدا و اهل بیت بوده است. مرگش هم فرا برسد، خدا اجازه نمیدهد که فرشتههای نکیر و منکر بالای سر او بیایند. میگوید این دوست و رفیق ماست. بشیر و مبشر به سراغش بروند و با احترام به بهشت پیش خودم بیاورند.
امامت/امام حسین/عاشورا
[1] . سوره مجادله/آیه 22.
[2] . سوره منافقون/آیه 9.
کلیدواژه ها:
آثار استاد