مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
برای شناخت دشمن، یکی از راه های بسیار مهم، شناخت «انسان» است. زیرا تمام خلقت و نظم ریاضی عالم بر اساس ساختار وجودی انسان تنظیم و خلق شده است. بنابراین، برای شناخت مهم ترین دشمن انسان که شیطان است، خودشناسی و شناسایی ساختار وجودی انسان ضرورت دارد.
در بحث دشمن شناسی ابتدا میخواهیم به صورت ویژه درباره یکی از دشمنان مهم انسان، یعنی شیطان که نقش زیادی در زندگی فردی و اجتماعی ما دارد، بحث کنیم و به تبع آن، درباره سایر دشمنان نیز بحث به میان خواهد آمد. دشمنانی مانند دشمنان خارجی و ترفندهایی که برای نابودی انسانیت در نظر دارند. اما مسئله مهمتر که اگر به خوبی تبیین نشود، نمیتوانیم بحث دشمنشناسی را به صورت کامل و مؤثر تقدیم کنیم، بحث انسانشناسی است؛ یعنی این که ما چه کسی هستیم که چنین دشمنی داریم؟ این دشمن ما که شیطان است، آفریده خداست. خداوند او را بر سر راه انسان قرار داده است. نص صریح قرآن است که هیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر این که برای او دشمنانی از جن و انس قرار دادیم.
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْكِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ= و پیش از تو [نیز] هیچ رسول و پیامبرى را نفرستادیم جز اینكه هر گاه چیزى تلاوت مىنمود شیطان در تلاوتش القاى [شبهه] میکرد پس خدا آنچه را شیطان القا میکرد محو مىگردانید سپس خدا آیات خود را استوار مىساخت و خدا داناى حكیم است» (حج ۵۲)
چرا شیطان بر سر راه ما قرار گرفته؟ چرا خداوند او را آفریده که دشمن ما باشد؟ گاهی شما در اشعار شعرا و بزرگان میبینید که به خدا میگویند تو شیطان را آفریدی و بر سر راه ما قرار دادی، بعد به ما میگویی گناه نکن و نلغز؟
چرا اساساً خداوند شیطان را آفرید؟ مگر نمیشد او را به عنوان یک نیروی اغواگر نیافریند و بر سر راه ما قرار ندهد؟ اگر ما برای رشد و کمال و تعالی خلق شده ایم، آیا بدون شیطان بهتر نبود؟ راحتتر مسیر الی الله طی نمیشد؟
خداوند در قرآن میفرماید: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا= شیطان دشمن شماست او را دشمن بگیرید.» (سوره فاطر، آیه 6).
انسان شناسی
انسان تا خودش را نشناسد، نمیتواند دشمنش را بشناسد و نمیداند اصلاً چرا این دشمن بر سر راه او قرار گرفته است. ما تا خودمان را نشناسیم، نمیتوانیم موقعیتمان را با دشمن تنظیم کنیم. نمیتوانیم رابطهمان را به گونهای تنظیم کنیم که از دشمنیهای این دشمن آسیب نبینیم.
ابتدا خداوند حقیقت انسانی را خلق کرد، سپس سایر موجودات را برای او آفرید. هر چه در نظام خلقت آفریده شده، براساس ساختار وجودی انسان است. او روح اول است، نور نخستین، مخلوق اولین که حقیقت انسانی است و در قرآن از آن به روح، لوح یا قلم و در روایات از آن به نور محمدی تعبیر میشود.
ابتدا ساختار حقیقی انسان آفریده شده و سپس سایر موجودات بر اساس این ساختار آفریده شدهاند. اگر دشمنی وجود دارد، این دشمن به تناسب ساختار وجودی ما خلق شده است. همینطور سایر موجودات عالم نیز به تناسب ساختار وجودی ما خلق شدهاند. زیرا انسان غایت خلقت است و همه چیز برای او آفریده شده و برای او تنظیم شده است.
قرآن کریم بارها این مسئله را برای ما مطرح کرده که موجودات عالم برای انسان آفریده شدهاند. آنچه که در آسمان و زمین است، برای انسان آفریده شده است.
«وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ = خداوند تسخیر کرد برای شما شب روز خورشید و ماه را و ستارگان هم به امر او مسخر هستند در چنین تسخیری که برای شما تسخیر شده نشانههایی هست برای کسانی که تعقل میکنند.» (سوره نحل آیه 12)
کمی فکر کنیم، این نظام محیرالعقولی که بعد از گذشتن هزاران سال از زمان خلقتش، دهها میلیون دانشمند مشغول مطالعات تجلیات ریاضی خداوند هستند و هنوز هم نتوانستهاند ادعا کنند که یکی از مخلوقات او را شناختهاند. با توجه به اینکه ما این همه تاریخ علم داریم و الحمدلله رشد زیادی هم کرده، به راستی ما چه کسی هستیم که همه چیز برای ما آفریده شده است؟! اگر شیطانی هم هست که دشمن ماست «إِنَّ الشَّیْطانَ عَدُوٌّ لکم= به راستی که شیطان دشمن شماست»، این دشمن چه نسبتی با ساختار وجودی انسان دارد و انسان باید چه نوع رابطهای با این دشمن برقرار کند؟ زیرا اگر دشمنی هم قرار داده شده، این دشمن به نفع من، به خاطر من، برای کمک به من و برای رسیدن به هدف خلقت من آفریده شده است.
اگر هدف از خلقت انسان، کمال اوست، چرا موجودی مزاحم مانند شیطان باید سر راه او قرار گیرد؟
من چه کسی هستم؟ خداوند از ما سؤال میکند چرا فکر نمیکنید؟ در آیه قبلی فرمود ما آیات و نشانههایمان را برای کسانی که تعقل میکنند، نشان دادیم. بعد فرمود: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ= آیا نمیبینید که خدا آن چه که در آسمان و زمین است را برای شما مسخر کرده است؟». این که خداوند هر چه در آسمان و زمین هست برای ما تسخیر کرده قابل تأمل است. باید کمی فکر کنیم و این مسئله دغدغه ما باشد که خالق آسمان و زمین، رب العالمین، بدیع السماوات و الارض، یعنی «الله»، دارد با ما سخن میگوید.
به واقع این، نه یک دانشکده، بلکه دانشگاههای بسیاری نیاز دارد تا اساتید و دانشجویان نخبه در آن مراکز جمع شوند و درباره این که من کیستم کار جدی بکنند. من کیستم که همه چیز برای من تسخیر شده است؟ چرا خداوند موجودی بسیار ظریف و لطیف مانند شیطان، با آن همه ترفندهای گوناگون و جالب را برای من خلق کرده و بر سر راه من و به نفع من قرار داده است؟ چرا دشمنان سر راه ما قرار گرفتهاند؟ چرا قرآن میگوید ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر این که برای او دشمنانی از انس و جن قرار دادیم. این دشمنان خارجی چه موجوداتی هستند؟ ما باید با آنها چگونه رفتار کنیم؟ چرا بر سر راه ما قرار گرفتهاند؟
چرا باید یکی از وظائف مهم ما داشتن نظامی علمی، قدرتمند و پویا در برخورد با دشمنانمان باشد؟ اگر ما به خودمان توجه نداشته باشیم و دقت نداشته باشیم که چه کسی هستیم، بعداً سؤالات بیجواب زیادی برای ما ایجاد میشود. یک سؤال همین است که مگر خدا ما را برای کمال و تعالی خلق نکرده؟ مگر نه این است که هدفی والا از خلقت ما در نظر بوده است؟ پس چرا موجودی مزاحم به نام شیطان این همه گمراهی در انسانها ایجاد میکند؟ پاسخ این سؤال در انسانشناسی و شناخت ساختار وجودی انسان است. وقتی ساختار وجودی خودت را شناختی، یقین میکنی که چنین دشمنیای، لازمه وجود تو و به نفع توست و غیر از این نیز نمیشود.
«انسان شناسی» حلقهی مفقودهی علوم است
متاسفانه دانشگاههای ما نه در انسان شناسی و نه در علوم تجربی به «شناخت انسان» نمیپردازند و با وجودی که «انسانشناسی» یکی از مبانی «علوم انسانی» است، اما متأسفانه ما از آن فاصله بسیاری داریم. در دانشگاههای ما نه در علوم انسانی و نه در علوم تجربی، به چنین مسئلهی مهمی نمیپردازیم. این نگاه قرآنی را نداریم که فیزیک، شیمی، زمینشناسی، پزشکی، بدن انسان، آسمان، زمین، نجوم، ستارهها و همه چیز برای انسان خلق شده است. توجه نمیکنیم که ریاضیات عالم خلقت، با ریاضیات انسان تنظیم شده است. اما ما نه در علوم انسانی و نه حتی در علوم تجربی به این موضوعات نمیپردازیم تا بعد از آن، علوم را بر این اساس تدوین و تبیین کنیم.
ابتدا باید بفهمیم این انسان کیست که همه چیز برای او خلق شده است؟ سابقه وجودیاش چیست؟ در این عالم چهکار میکند؟ ابتدا باید به این شناخت دست یابیم و بعد بگوییم که این موجود، اقتصاد، سیاست، مدیریت، روانشناسی، جامعهشناسی و پزشکی هم میخواهد. اما متاسفانه در حال حاضر شاهد این هستیم که وقتی علم پیشرفتی میکند، به جای این که در نهایت به نفع انسان تمام شود، مشکلات زندگی بشر را زیادتر میکند و آسیبهای زیادی به زندگی بشر وارد میکند. انواع و اقسام بیماریها برای بشر ایجاد کرده، انواع و اقسام حوادث ایجاد میکند. چرا؟ چون با ساختار وجودی انسان تنظیم نمیشود و مستقل از موضوع اصلی علوم که خود «انسان» است، پیشرفت میکند.
خواهش من این است که به نکات مهمی که در این خصوص در قرآن وجود دارد توجه کنید. در قرآن علوم انسانی و تجربی و همه علوم به طور کلی، یک هدف و موضوع واحد را دنبال میکنند و آن «انسان» است.
در علوم این همه اختلاف نظر وجود دارد. ما انواع و اقسام علوم مثل اقتصاد، روانشناسی، مدیریت و ... را داریم. این همه اختلاف نظر به خاطر این است که ما در علوم به دنبال شناسایی موضوع اصلی که «انسان» است نرفتهایم و این علوم بر محور ساختار وجودی موضوع اصلی خودشان که انسان است، نمیچرخند. این علوم بدون محور حرکت میکنند.
خدایی که همه اتمها، نوترونها، الکترونها، پروتونها و ... را خلق کرده است، میگوید همه را با ساختار ریاضی انسان خلق کردهام، مهندس، رب، مالک و مدبر عالم، این عالم را اینگونه تدبیر کرده است.
«حلقه مفقوده انسان شناسی» باعث میشود که هر قدر علوم پیشرفت کنند، بشر نتواند به خوشبختی برسد، زیرا هیچ زمانی به اندازه امروز، علوم پیشرفت نکرده است، اما هیچ زمانی هم به اندازه حالا بشر از خوشبختی و آرامش فاصله نداشته است. چرا؟ چون علوم بر اساس ساختار حقیقی وجود انسان، آن گونه که خالقش، ربش که بدیع السموات و الارض است آن را تبیین کرده، تدوین نشده است و بر روی آن تحقیق صورت نگرفته است.
در حقیقت ما امروز داریم در رشتههای مختلف علوم، سر بیصاحب میتراشیم. به همین دلیل هم هست که تا این محور را نشناسیم هر چقدر هم زحمت بکشیم در سایر رشتههای علوم، باز نمیتوانیم به خوشبختی برسیم. این همه جنگ، این همه بیماری، این همه فقیر به طوریکه صدها هزار نفر در طول یک هفته در اثر گرسنگی میمیرند. صدها هزار نفر در اثر برنامهریزیهای بدی که انسان برای خودش تهیه کرده، در این عالم دارند میمیرند. روی همین جهت معصومین(علیهمالسلام) به ما گفته اند تا شما اول ساختار وجودی خودتان را نشناسید، هر علم دیگری که به دست بیاورید، برایتان مفید واقع نخواهد شد. هر چیزی را هم که بشناسید، به درد شما نخواهد خورد، اینطور نیست که حتماً خوشبخت بشوید. تا این موضوع شناخته نشود، سایر شناختها مفید نخواهد بود. در این خصوص من به فرمایشی از ائمه معصومین (علیهمالسلام) اشاره میکنم.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرمایند: «لا تجهل نفسك فإنّ الجاهل معرفة نفسه جاهل بكلّ شیء = نسبت به خودت جاهل نباش، به راستی که هر کس خود را نشناسد، به هر چیزی جاهل است»، حقیقتاً جای اینگونه فرمایشات و راهکارها در نظام علمی ما و به خصوص در علوم انسانی خالی است.
ممکن است این سوال پرسیده شود که: «یعنی چه که اگر کسی خودش را نشناخت، نسبت به همهچیز جاهل است؟ این همان فرمایشی است که در قرآن هم هست که همه چیز با انسان تنظیم شده است.
نفس انسان معادل کل شیء است و به همین دلیل هم هست که اگر شناخته نشود، هیچ چیز شناخته نمیشود. اگر فردی سراغ سایر رشتههای علوم رفت، حتی اگر تخصص هم در آن رشتهها کسب کرد، چیزی را نشناخته است. زیرا همان رشته علمی نیز بر اساس ساختار ریاضی وجود انسان طراحی و تنظیم شده است و وقتی موضوع اصلی که «انسان» است، شناخته نشود، باقی مسائل نیز ناشناخته باقی میماند.
اگر به دنبال مطالب متفرقه رفتی، قواعد آن علم به طور مثال روانشناسی، جامعه شناسی یا اقتصاد را جمعآوری کردی، بعد از ۷ یا ۸ سال این قواعد و نظریات باطل میشود و از بین میرود، این علمی که سالها برایش زحمت کشیدی همه از بین میروند.
چند ماه پیش کتاب مهم علمی در موضوع یادگیری، هوش و حافظه مطالعه میکردم که کتابِ سال و چند بار هم تجدید چاپ شده بود. در چاپ اخیر به گفته نویسنده، نیمی از مطالب کتاب باطل اعلام شده بود. در فاصله چاپ اول تا چاپ آخر، تحقیقات جدیدی درباره مکانیزم هوش، حافظه و یادگیری صورت گرفته بود که آنچه قبلا آموخته بودید را باطل اعلام می کرد. بسیاری از کتابهایی که چاپ و به خورد مردم داده میشود، باطل هستند. مردم هم دلشان خوش است که کتاب علمی میخوانند و مطلب علمی یاد میگیرند. چرا این مشکلات پیش میآید؟ چون ساختار وجود انسان ساختار ریاضی است که هزاران اطلاعات علمی دقیق قطعی معتبر توسط خالق دربارهاش به ما داده شده است؛ اما ما به آن ها بیتوجه هستیم و آنها را در مطالعات و در پیشرفتهای علمی در نظر نمیگیریم. کسانی که کار مطالعاتی، خصوصاً در زمینه علوم انسانی انجام میدهند، این فرمایش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را جلوی چشمشان بگذارند که کسی که خودش را نمیشناسد، هیچ چیز را نخواهد شناخت.
شناخت هر چیزی در سایه شناخت نفس است
وقتی انسان، محور خلقت و محور علوم، یعنی خودش را نمی شناسد، شناخت های دیگر برایش بیفایده است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برای همین فرمود: «کَفی بِالمَرءِ جَهلاً اَن یَجهَلَ نَفسَه= برای جاهل بودن انسان همین کافیست که قدر خودش را نشناسد.»
حضرت همچنین میفرمایند: «کَیفَ یَعرِفُ غَیرَه مَن یَجهَلُ نَفسَه= چگونه میتواند بقیه را بشناسد، کسی که خودش را نمیشناسد؟ چگونه ممکن است که ما دیگران را بشناسیم، اما خودمان را که مبنای همه شناختها هستیم، نشناسیم؟ این در حالی است که اگر انسان خودش را بشناسد، دیگر چیزها را در سایه همین شناخت، خواهد شناخت.
در خصوص دشمن شناسی نیز همین گونه است. برای شناخت دشمن نیز باید بدانیم که این دشمن که شیطان است، چرا آفریده شده و بر سر راه ما قرار گرفته است و چگونه با ما ارتباط برقرار میکند و چگونه از جلو، عقب، راست و چپ به انسان حمله میکند؟ این حملهها به چه معناست؟ نحوه ارتباط و تولید فکری که میکند، نقشههایی که به ما تحمیل میکند، به چه معناست؟ بدیهی است که انسان بدون شناخت خودش، نمیتواند دشمن اصلیاش که شیطان است و روشهایش را بشناسد.
کلیدواژه ها:
آثار استاد