مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
برای مطالعه جلسات گذشته انفاق و صدقه کلیک کنید.
انسان هر چه بتواند تعلق به طبیعت را در وجود خود کم کند، قدرت و سرعتش به سمت بهشت ابدی بیشتر میشود. تعلق یعنی یک گرفتاری برای امور کاذب. این یک وابستگی است که نمیگذارد انسان به سمت ابدیت و آزادی حقیقی روحش و شباهتش به خداوند تبارک و تعالی و معصومین علیهمالسلام حرکت کند.
ما فقط با جهاد (چه جهاد مالی، چه نظامی و چه جهاد با نفس خودمان) میتوانیم «مقام محمود» را کسب کنیم. «مقام» یعنی کمال روح. هیچ مقامی بدون زحمت به دست نمیآید. مثلاً ما زمانی به فردی می گوییم، خیاط، نجار، خطاط، نقاش و ... که آن هنر و حرفه جزء کمالات او شده باشد و انجام آن برایش آسان و راحت باشد. وگرنه به کسی که بتواند فقط چیزی را بدوزد، خیاط نمی گوییم. یا به کسی که مهارت کار با چوب را ندارد، نجار گفته نمی شود.
انسان باید بیاموزد که در طبیعت متوقف نشود و هر وقت اراده کرد، بتواند به راحتی از هر امر طبیعی که مانع حرکت به سوی ابدیت می شود، چشم بپوشد. باید صفت دور کردن طبیعت از خود و گذشتن از طبیعت و بخشیدن و عطا کردن به دیگران در روح ما ملکه شود. در این صورت است که می گوییم، فلان شخص بخشنده است.
از آنچه که دوست دارید، انفاق کنید
قرآن درباره انفاق می فرماید: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ[1] = هرگز به نیكوكارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق كنید و از هر چه انفاق كنید قطعا خدا بدان داناست». طبق این آیهی شریفه، بهتر است انسان از آنچه که «خودش دوست دارد» انفاق کند. خدا میبیند و واقف است به این که آیا شما واقعاً از آنچه که دوست دارید انفاق میکنید، یا از آنچه که آن را دوست نداشتید و میخواستید از شرش رها شوید انفاق میکنید. مثلاً میخواستید کریستال نو بخرید، کریستالهای کهنه را به کسی میبخشید. این کمال نیست. چون میخواستید از شر آنها خلاص شوید. حالا بعضی ها حتی حاضر نیستند آن را به کسی ببخشند، بلکه حاضرند آنها را بشکنند. حاضرند اسراف و گناه بکنند، اما در راه خدا انفاق نکنند. اینها با این کار، خودشان را از رسیدن به خواص اسم «جواد و بخشنده و کریم» محروم میکنند.
اگر فقیری آمد و چند نوع غذا در خانه داشتی، از آن غذایی که خودت خوشت میآید به فقیر بده. اگر لباس می خواهی بدهی، بهترین لباسها را، پول اگر میخواهی بدهی، پولی بده که مقدار و اندازه اش اذیتت کند. اگر قرار است پولی که ما انفاق میکنیم، ما را اذیت نکند و فشاری به طبیعت ما نیاورد، ارزشی ندارد. وقتی به طبیعت ما فشار نیاورد، اتفاقاً طبیعت را افزایش میدهد. پس وقتی دست در جیبت میکنی، باید اذیت شوی و دردت بیاید، تا کم کم ملکهات شود. چندبار که این کار را کردی طبیعت کنار می رود و فطرت می ماند. آن وقت شما همیشه از چیزهایی که دوست داری، بدون آنکه دردت بیاید، انفاق میکنی. در جهاد مالی شخص باید دردش بیاید و اذیت شود.
در حدیثی داریم از امیرالمومنین (علیه السلام) میفرماید: شما هرگز به آنچه که از خدا انتظار دارید و خوشتان میآید نمیرسید، مگر به صبر در مورد آنچه که از آن بدتان میآید. یعنی اگر انسان توقع دارد به رشدی برسد و واقعاً بزرگ و قوی و انسان شود، باید بتواند آن چیزهایی را که از آنها خوشش نمیآید، به طبیعت خودش تحمیل کند.
حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل است:«انه کان یتصدق بالسکر فقیل له: اتتصدق بالسکر؟ قال نعم انه لیس شیءاحب الی منه و انا احب ان یتصدق با حبالاشیاء الی[2]= امام صادق علیهالسلام شکر را صدقه میداد. از آن حضرت سؤال شد: آیا شما شکر را صدقه میدهید؟ فرمود: بلی. هیچ چیز نزد من دوست داشتنیتر از شکر نیست. من دوست دارم که محبوبترین چیز را صدقه دهم».
وقتی فقیر سراغ انسان میآید، باید شکرگزار بود و از فقیر تشکر کرد. چون او است که ما را به «کرامت» میرساند. او با درخواستی که از شما میکند، به شما این فرصت را میدهد تا کسب کرامت و بزرگی کنید.
در برخورد با فقرا بعضی میگویند، ما شک داریم که اینها واقعاً نیازمندند یا نیستند. زمانی ما میدانیم که شخص، احتیاجی ندارد، ولی بالاخره این درخواست او برای من یک امتحان است. به حضرت هم گفتند: برخی از کسانی که از ما کمک می خواهند، شک داریم که مستحق هستند یا خیر، کمک کنیم یا نکنیم؟ حضرت فرمود: سه نفر اول را بدهید. یعنی به سه نفر اول کمک کنید. برای همین هم انسان باید صحنههای مناسب و دقیقی را پیدا کند تا به آنها کمک کند. یعنی باید از طریق جاهایی که مورد اطمینان هستند، بتواند کمک کند.
این که حضرت میفرماید، من شکر را صدقه میدهم، یعنی میخواهم از آنچه که خودم دوست دارم، صدقه بدهم. این فرمایش حضرت برای ما الگوست که از معصوم (علیه السلام) یاد بگیریم و از آنچه که دوست داریم در راه خدا انفاق کنیم.
درمورد علی (علیهالسلام) گفتند: «اشتری علی ثوبا فأعجبه فتصدّق به = حضرت لباسی خریدند که خیلی خوششان آمد، پس آن را صدقه دادند». گاهی چیزهایی به انسان هدیه میدهند. اگر فکر کند که این را برای خودم بردارم، خیلی قشنگ است، اینجا شروع باختن اوست. یعنی شروع «من» سازی است. دارد برای خودش «من» می سازد. هر وقت به حضرت چیزی میدادند که خیلی خوشش میآمد، میگفت: این به درد آخرت میخورد، اینجا قابل مصرف نیست. حیف است این که دوستش دارم، فقط اثر دنیایی داشته باشد. این چند روزی با من در دنیا هست و سپس از بین میرود. ولی این میتواند به آخرت برود و برای همیشه مال من باشد. یعنی چون قبول دارد که بهشتی و آخرتی هم هست و برای آن سرمایه گذاری میکند.
مالی که به نیکان انفاق نشود، سرانجام نصیب نااهلان می شود
نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چند ادب در بخشیدن مال به ما یاد می دهند که به ما شجاعت و قدرت می دهد تا شبیه خدا شویم.
در واقع پیامبر (صلی الله علیه و آله) ما را برای این کار هل میدهد. یعنی از یک طرف ما را دعوت میکنند که شبیه خدا شوید و از مالی که خودمان به شما روزی کردهایم، بدهید و در روزی رساندن به بندگان خدا شبیه خدا شوید؛ و از طرف دیگر، حضرت ما را هل داده و در عمل انجام شده قرار میدهد و میفرماید: «مَنْ مَنَعَ مَالَهُ مِنَ الْأَخْیَارِ اخْتِیَاراً صَرَفَ اللَّهُ مَالَهُ إِلَى الْأَشْرَارِ اضْطِرَارا[3]= كسی كه از روی اختیار، از پرداخت مال خویش به نیكان نیازمند خودداری نماید، مال و ثروت او ناچار قسمت اشرار و نااهلان میگردد».
وقتی کلمه «اضطراراً» آورده یعنی اختیاری نیست و شخص مجبور میشود مالش را در راه آدم های بد و فاسد بدهد. این حدیث از نظریه ریاضی گرفته شده که الان فرصت نیست آن را با دیدگاه ریاضی توضیح دهیم. یعنی به صورت قضا و قدر و علت و معلول است. یعنی وقتی که شما مالت را در یک جای خوب خرج نکنی (مثلاً برای جنگ نظامی یا فرهنگی، یا در راه امام زمان خرج نکنی. بعد از تو وراث این مال را در راه معصیت خرج میکنند، اما گناهش در نامه اعمال شما نوشته میشود.
این خرج کردن و صدقه دادن، فقط منحصر به پول نیست، بلکه خندهات، محبتت و عواطفت را نیز باید صرف نیکان بکنی. احتمالاً دیدهاید بعضی افراد را که وقتی میخواهند لبخند بزنند، بخل میکنند و نمیتوانند. چون لبخند زدن شروع دهش و بخشش است. اگر کسی نمیتواند لبخند روی لبش بیاورد، خیلی بدبخت است. وقتی شخصی در اولین مرحله که رو به رویی با افراد خانوادهاش است، بخشنده نیست و نمیتواند لبخند بزند و بشاش باشد، نمی تواند نسبت به پدر و مادر و همسر و فرزندانش خنده رو باشد، یعنی دهش و عطا ندارد. خنده ی مؤمن روی لبهایش است و غمِ او در سینه اش نهفته است.
تو هر کسی که هستی و در هر مقامی که هستی، خوب یا بد، مؤمن یا فاسق، اینها مهم نیست، مهم این است که تو همین حالا باید مختصات خودت را به دست بیاوری. یعنی بگویی: «من فلانی هستم؛ این بدن را دارم؛ این قیافه را دارم؛ این مال را دارم؛ این شغل را دارم؛ این افراد دارند با من زندگی می کنند؛ مادر هستم، پدرهستم، همسر هستم، خواهر هستم، برادر هستم یا مجرد هستم؛ یا هر چیز دیگر. طبق مختصاتت به وظایف رسالهای و شرعی خودت عمل کن. در این صورت هم درجه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خواهی بود.
انسان باید در مختصات خودش درست عمل کند. لازم نیست نقش آیت الله و ولی خدا را بازی کند. گاهی انسان میخواهد روش زندگی انتخاب کند و روش بزرگانی مثل آیت الله قاضی، آقا شیخ جعفر مجتهدی و یا آقا شیخ رجبعلی خیاط و ... را در دستور کارش قرار میدهد. این کار درستی نیست. این بزرگان با سالها درس خواندن و کار معنوی کردن و ریاضت کشیدن به جاهایی رسیدند و کارهایی از آنها صادر شده است. حالا این که ما بخواهیم مثل آنها بشویم درست نیست. آنها در مختصات خودشان عمل کردند. تو در مختصات خودت عمل کن و خودت باش.
خودت را با هیچکس مقایسه نکن. در هر خانوادهای هستی اصلاً مهم نیست. فرعون شوهر آسیه است. پیامبر صلی الله و علیه و آله شوهر حضرت خدیجه است. ولی وقتی خداوند میخواهد به حضرت خدیجه مقام بدهد، میگوید یک خانه کنار خانه آسیه در بهشت به تو دادم. بین خانهی مریم و آسیه یک خانه به خدیجه داده است. خدیجه آن همه زحمت کشیده و در بدترین شرایط به داد پیغمبر رسیده، شوهرش رسول خداست و شوهر آسیه فرعون است و آسیه تک و تنها. اصلاً مهم نیست که شوهرت کیست. مشروب خور است، معتاد است، دزد است... تو به وظیفهات درست عمل کن. آن وقت مثل فاطمه زهرا میشوی. مهم نیست که شوهر حضرت فاطمه زهرا امیرالمؤمنین بوده، خانم و همسر تو هر کس میخواهد، باشد. تو وظیفهات را در مقابل فرزندت درست انجام بده. لازم نیست که مؤمنین آدمهای عفیف و پاکی باشند تا تو بهشتی شوی. اینقدر آدم داریم که در جاهای خوب زندگی می کنند و سر از جهنم در میآورند و کسانی هم هستند که در اروپا و آمریکا زندگی می کنند و جزء اولیاء خدا هستند. به قول مقام معظم رهبری که فرمودند: آن جوانهایی که من در آمریکا دیدم، مثل انبیا بودند. پس مهم این است که شما در نظام تربیتی خودت چقدر با طبیعت خودت درگیر می شوی.
افرادی هستند که هنوز سال خمسی ندارند و خمس نمی دهند. خیلی از خانمها طلا دارند و واجب الحجند، ولی نمی روند ثبت نام کنند. میگوید: می گذارم برای بچه ام، خواست عروس شود، خواست داماد شود. تو این را مصرف کن؛ درحالی که اگردراره خدا و خمس مصرف کنی، خدا چند برابر اینها را به تو پس میدهد.
وقتی خدا ببیند که تو اطلاعات و ایمانی را که جذب کردی، غیر از خودت برای دیگران هم فایده دارد وطوری است که از تو رد می شود و به دیگری هم می رسد، بیشتر به تو می دهد. اما اگر فقط نزد خودت نگه داشتی، آدم خودخواهی هستی که می ترسی دیگران مثل تو شوند. شبیه خدا شوند. یعنی شبیه شدن به خدا را منع کردی. در شبیه شدن به خدا بخل راه ندارد. ترسی هم وجود ندارد، که کسی بگوید: نکند فلانی از من جلو بزند. او مجتهد شود و من بی سواد بمانم. این چه توهمی است که بگویم از من جلوتر از من عقب تر. شبیه شدن تو به خدا ارزش دارد.
مالی که برای رضای خدا انفاق نشود، در راه غضب خداوند مصرف می شود
امام باقر علیه السلام فرمود: «مَا مِنْ عَبْدٍ یَبْخَلُ بِنَفَقَةٍ یُنْفِقُهَا فِیمَا یُرْضِی اللَّهُ إِلَّا ابْتُلِیَ بِأَنْ یُنْفِقَ أَضْعَافَهَا فِیمَا أَسْخَطَ اللَّهَ[4] = بنده ای نیست که بخل بورزد از این که بخواهد مالی را درراهی که خدا راضی است خرج کند، مگر اینکه مبتلا میشود به اینکه چند برابر آن مال را در چیزی که خدا را خشمگین میکند خرج کند».
این قاعدهای که گفته شده، فقط مختص مال نیست، بلکه در عواطف، اخلاقیات، علوم و ... هم صدق می کند. مثلاً اگر شما میتوانی، ریاضیات درس بدهی، برو درس بده. هیچ چیز را نگه ندار و رد کن. از خرج کردن در راهی که خدا دوست دارد، بخل نکن. وگرنه چند برابر آن مال را در خشم خدا از دست خواهی داد. یعنی برای جهنم سازی خودت خرج میشود. بنابراین، هر وقت چنین فکری سراغتان آمد، زود توقف کنید و رد کنید، معطل نشوید. بعد ببینید که چقدر معنویت و لذت میآورد. مثلاً وقتی غذای خوشمزه را دادی به بغل دستی ات به خواهر کوچکت، سالادت را، نوشابه ات را، نان تازه ... مثال مبتذل و پیش پا افتاده می زنم برای این که خیلی ها در همین ها هم گرفتارند. بعد خدا برایت جبران میکند. فکر میکنی خدا به تو سالاد و غذای بهتری میدهد؟ خیر. بلکه میبینی، جایی کاری میکنی، نمازی میخوانی، میبینی این نمازت خیلی با شور و حال بود و حال قشنگی در آن پیدا کردی. خدا با خودش مأنوست کرده و اینگونه جبران میکند. خدا میگوید: «بنده ام طبیعتش را رد کرد، من خودم را به او میدهم». خدا فرشته هایش را به ما میدهد. همانطور که می فرماید: روزه مال من است و خودم هم جزایش هستم. در روزه، ما از طبیعت میگذریم برای رضای خدا.
انفاق در راه طاعت خدا، مال را از خرج شدن در معصیت خدا حفظ می کند
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:« إیّاكَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللّهِ، فتُنفِقَ مِثلَیهِ فی مَعصیَةِ اللّهِ[5] = از خرج كردن در راه طاعت خدا دریغ مكن كه ناچار می شوی دو چندان آن را در راه معصیت خدا خرج کنی».
مثلاً فردی میتواند، جهیزیه 2، 3 یا 5 دختر را بدهد؛ می تواند چهارتا جوان را کمک کند که داماد شوند؛ میتواند کار فرهنگی کند؛ اما نمی کند. بعداً فرزندانش ثروت او را خرج معصیت میکنند، مثلاً یک موبایل یک میلیون تومانی میخرد، معصیت خدا را میکند، کامپیوتر میخرند و خانه شان را مرکز فساد می کنند. یا برای پسرش اتومبیل میخرد، پسر با آن فساد میکند.
گفته شده: «المال ماده الشهوات = مال مادهی شهوات است». هر کس بخواهد به شهوتی برسد، از پول کمک میگیرد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند: مال را به خوبان بدهید، اگر ندهید، در راه بدان مصرف می کنید. امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: در راه رضای خدا خرج کنید وگر نه در راه سخط خدا مصرف می شود. امام کاظم (علیهالسلام) فرمودند: در راه طاعت خدا بدهید وگر نه در راه معصیت خرج می شود.
آخرین حدیث از امام صادق (علیهالسلام) می فرماید:«ما مِن عَبدٍ یَمنَعُ دِرهَما فی حَقِّهِ إلاّ أنفَقَ اثنَینِ فی غَیرِ حَقِّهِ[6]= هیچ بندهاى نیست كه از خرج كردن یك درهم در راهى كه حقّ آن است دریغ ورزد، مگر اینكه دو درهم به ناحق خرج كند».
در اینجا افراد دو دسته هستند. یا خودشان از خرج کردن در راهی که حق است بخل می ورزند و یا گاهی مانع خرج کردن دیگران می شوند. اما گاهی بعضیها آنقدر بدبخت هستند که نه خودشان هزینه میکنند و نه میگذارند، دیگران هزینه کنند و آنها را از هزینه کردن میترسانند. این آدمها بخیلند و نسبت به بقیه هم بخل دارند. نمیگذارند اطرافیان شان شجاعت خرج کردن را داشته باشند. انگار شجاعت دیگران آنها را آزار میدهد و قدرت شان را ضعیف میکند و برای آنها اذیت کننده است که کسی در راه خدا مصرف کند.
[1] - آل عمران/92.
[2] - وسایل الشیعه، ج 9، ص 471.
[3] - بحار الأنوار، جلد۹۳، صفحه ی۱۳۱٫.
[4] - تحف العقول، ص 293.
[5] - تحف العقول : 408.
[6] - الكافی : 3 / 504 / 7.
کلیدواژه ها:
آثار استاد