مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
یکی از مصادیق مقام محمود، داشتن روحیه صدقه داد از تمام جهات وجودی و تبدیل و نزدیک شدن به پیغمبر و آل او یعنی همان مقام محمود است.
صدقه باعث وسیع بودن و مانع از کوچک شدن، گرفته شدن و گره خوردن، می شود و به میزانی که ظرفیت و سعهی وجودی انسان بیشتر شود، به مقام محمود نزدیکتر میگردد و هر قدر گرفتار و کوچک باشد، از آن مقام دورتر میشود. یعنی انسان باید منشاء خیر شود و تا می تواند از کوچک شدن و بی ظرفیت بودن پرهیز کند.
بنابراین، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «بر هر مسلمانی واجب است که صدقه بدهد». زیرا مسلمان باید بزرگ و شبیه خدا شود و به بهشت و بالاتر از بهشت برسد. انسان به میزان پرداختی که از طبیعتش می کند، دریافت از فطرتش بیشتر می شود و روحش بزرگ شده و جذب های بیشتری از خدا پیدا می کند.
علامت سعهی وجودی و بزرگی و وسعت روح این است که چیزهای کوچک و کم ارزش نمیتواند در شخص توقف یا گرفتگی و محدودیت ایجاد کند. مثل آب کر که اگر نجاستی به آن برسد، نه تنها رنگ، بو و مزه اش تغییر نمی کند، بلکه آن نجاست را نیز به پاکی تبدیل میکند. اگر انسان سعهی وجودی پیدا کند و بزرگ شود و حرکتش به سمت مقام محمود باشد، چیزی نمی تواند در او کوچکی، عقده، احساس خود کم بینی، حس بدبختی، کینه، انتقام و مسائلی از این قبیل ایجاد کند. چون او بزرگ شده، به مقام محمود رسیده و شبیه پیامبر شده است، پس کوچک بودن و محدودیت دیگران، باعث آزار یا کوچکی او نمی شود. اشتباهات دیگران او را به اشتباه وادار نمی کند، بد بودن دیگران او را به بد بودن تحریک نمی کند و جواب بدی را با بدی نمی دهد. برای همین است که مبنای او از مبنای دنیا و اهل دنیا دور می شود.
پس باید حالت محدود بودن را کم کنیم. چون نفسی که از طرف خدا در وجود ما قرار دارد، قوه ی بی نهایت دارد و مانند خدا بی نهایت است. یعنی مطلق شدن و بی نهایت شدن در چیزی که از طرف خدا در کودک عزیز روان ما دمیده شده، وجود دارد. محدودیت برای طبیعت و عالم ماده است. شما به محض اینکه شر آن را کم کنید، آزاد می شوید، بالاتر می روید، بزرگتر، منبسط تر، شادتر و قوی تر می شوید و با احساس بهتری مستی و رشد می کنید. لذا صدقه به ما یاد می دهد که نباید تعلق داشته و کوچک شویم.
هر وقت توقف کنیم، کوچک می شویم. پس انسان باید به سرعت جلو برود. اما تا وقتی که به طبیعت چسبیده و دل بسته ی آن است، راه بزرگ شدن و به سرعت به سوی فطرت رفتن را می بندد. بنابراین وقتی می خواهی به معصوم و به مقام محمود برسی، آن مسیر را باید طی کنی. مثل یک موتور که در مسیر حرکت به میزان مصرف بنزین به مقصد نزدیک تر می شود، برای رفتن به سمت خداوند دائما باید پرداخت های طبیعی داشت.
اختلاف نظر با خداوند و معصومین باعث دوری از مقام محمود می شود
هر چیزی که با قیمت های الهی سازگاری ندارد ما را ضعیف و له می کند. غصه ها، اضطراب ها، حرص و جوش ها و احساس خود کم بینی هنگامی بروز می کند که انسان با خدا در تعارض باشد.
برای اینکه در حرکت به سمت مقام محمود تقویت شویم، باید «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را سرلوحه خود قرار دهیم. یعنی می گوییم خدایا! فقط معیارها و حدود و اندازه های تو را قبول دارم. فقط تو را می پذیرم و با نظام ارزشی تو زندگی می کنم و آن چیزی را که تو زیبا و ارزش می دانی، از نظر من نیز آن گونه خواهد بود. برای چیزی ارزش قائل هستم که تو برایش ارزش قائل هستی. از چیزی خوشم می آید که تو از آن خوشت می آید و از چیزی بدم می آید که تو از آن بدت می آید.
این می شود شبیه شدن و نزدیک شدن به مقام محمود، نه اینکه چیزهایی را که از نظر خدا و رسول بد است، از نظر ما خوب و خوش آیند باشد و چیزهایی را که از نظر آنها خوب است، بد بدانیم. این نقطه ی کوچک شدن و نقطه ی مقابل حرکت به سمت مقام محمود است. ما در مسائل شوهر داری، زن داری، تربیت کودک، لباس پوشیدن، انتخاب دوست و در تمام انتخاب ها، رفتارها، ارتباطات و تنظیم افکار به تعداد اختلاف هایی که با خدا و رسول پیدا میکنیم، در آن جهت به مرور زمان کوچک میشویم و از مقام محمود فاصله میگیریم.
برای اینکه مطلق و آزاد شویم و به نشاط و انبساط برسیم، باید به هیچ کدام از مبانی که خدا و معصومین قبول ندارند، تعلق نداشته باشیم و چیز هایی را دوست بداریم که خدا و رسول دوست دارند. که این مسیر با شناخت و محبت طی می شود. وقتی که انسان به این مرحله برسد، از اظهار نظر و سلیقه آزاد می شود.
بیشتر گرفتاریهای انسان این است که چیزی را که خدا می پسندد، دوست ندارد و یا چیزی را دوست دارد که خدا دوست ندارد. در نتیجه بین او و خدا اختلاف می افتد و انسان کوچک و له می شود. از این رو، انسانی که می گوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» باید خود را از شر سلیقه ها، عادت ها، آداب و رسومی که خدا دوست ندارد، راحت کند. یعنی انسان باید طبیعت را به نفع فطرت کنار بگذارد تا به مقام محمود برسد. این همان عبودیت است. یعنی افزایش ظرفیت فطرت و کاهش ظرفیت طبیعت. به عبارت دیگر، کاهش ظرفیت طبیعی به نفع فطرت است.
کسی که میخواهد محکم و عاشقانه به طبیعت بچسبد، اما رشد انسانی هم داشتهباشد، خود را مسخره کردهاست. امام رضا (علیهالسلام) می فرماید:«من سأل الله التوفیق و لم یجهد فقد استهزء بنفسه= کسی که از خداوند موفقیت را می خواهد، اما سخت کوش نیست، خود را مسخره کرده است». سعی و کوشش، سلوک، عبادت و عبودیت، یعنی پرداخت از طبیعت. تا پرداخت نکنی، دریافتی نخواهی داشت. همانطور که چشمه تا آب ندهد جوشش بیشتری ندارد و مادر تا شیر ندهد شیر بیشتری تولید نمی شود.
تاثیر پرداخت از طبیعت در جذب فطرت و سنجش اعمال
وزن و سنجش اعمال انسان به میزان جذب فطری اوست که معادل آن در آخرت توفیقات الهی کسب خواهد کرد و به لقاء پروردگار خواهد رسید.
پرداخت طبیعی دو قسم دارد: یک قسمت آن معنوی و قسمت دیگر آن مادی است که به صورت صدقه پرداخت می شود. حضرت فرمودند، اگر کسی چیزی نداشت تا صدقه بدهد، با دست خود کار کند و از دست رنجش هم خودش استفاده کند و هم صدقه بدهد. یعنی اول باید کار کند تا این مال تعلق به او پیدا کند و عضو طبیعت او شود و بعد بتواند از آن پرداخت کند تا آدمیتش زیاد شود و نامه ی عملش سنگین شود. چون مبنا در حرکت به سمت ابدیت و بعد از مرگ، سنجش اعمال است. «والوزن یومئذ الحق و المیزان حق= وزن کردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حقّ است (اعراف8)» تا ببینند چقدر فطرت، الهیت، انسانیت و محمدیت (ص) کسب کرده است. به میزانی که دریافت کرده، وزنش همانقدر است.
به میزان جذب فطری در این عالم، معادلش در آن طرف از محبوبیت خدا، حرکت به سمت خدا، سخن گفتن با خدا، همسایگی و لقاء با خدا و اولیا خدا و بهشت برخوردار خواهد شد که این همان ثروت اصلی است. کسی که فطرت و انسانیت کمتری جذب کرده است، در آخرت احساس بی آبرویی و بدبختی و ننگ می کند. ثروت، فرزند، تحصیلات عالیه و محبوبیت و شهرت دنیایی، در نظام ابدی قیمت ندارد. بلکه شباهت با خدا، داشتن اسماء و صفات الهی، داشتن فطرت و بخش انسانی ارزش دارد. در نظام برزخ تنها چیزی که به درد می خورد، حقانیت است. چون همه چیز با حق سنجیده میشود و حق، حقانیت و شبیه پیامبر بودن مبنا است. بنابراین، اگر کسی در آنجا ثروت کم داشته باشد، کاری نمی تواند برای خود انجام دهد. چنین فقری برایش آزار دهنده می شود و غصه می آورد.
یکی از عذاب های آنجا که از هر عذابی بدتر است، غصه خوردن و حسرت است. در حرکت به سمت آخرت، انسان می فهمد که تمام ثروتی که داشته است، در بخش طبیعتش بوده، نه در بخش فطرت. یعنی می فهمد که در بخش فطرت آدم بدبخت و بی آبرو و بی ارزش و کوچکی بوده است. چیزی نداشته، اما توهم دارایی و بزرگی و توهم دارایی های اهل دنیا را داشته. وقتی به برزخ می رود، وزن حقیقی ندارد و چیزی با خود نیاورده که بتواند به آن تکیه کند و دلشاد شود.
رفع غم و شاد کردن دیگران نوعی صدقه است
اگر کسی نتوانست کار کند و صدقه بدهد، باید به نیازمند غم زده یاری برساند. چون در کمک به نیازمند غم زده و شاد کردن او نیز باید از طبیعت خرچ کرد که نوعی صدقه محسوب می شود و راه برای دریافت شادیها و لذت ها و بهره های بالاتر به روی او باز شده و شخص بزرگ می شود.
قیمت انسان به این است که چقدر پرداخت می کند و چقدر به غم زده ها و ضعیف ها و راه گم کرده ها و مضطرب ها پناه می دهد. اینها همان شفاعت و مقام محمود است. پس وقتی که به شادی و استحکام می رسید، آن را نگه ندارید و نگویید این مال من است چون راه دریافت شادیها و لذت ها و بهره های بالاتر را به روی خود می بندید.
بنابراین، به محض اینکه چیز خوبی به دست آوردید، خدا را شکر کنید و از آن لذت ببرید و دیگران را نیز در آن لذت شریک کنید.
آدم جاهل فقط خودش از این نعمتها استفاده می کند و در نتیجه خود را محدود می کند. اما آدم عاقل طبیعت را به پای دیگران می ریزد و از تمام چیزهایی که دارد، سرمایه گذاری کرده و دیگران را نیز در آن شریک می کند و باعث شادی آنها می شود. این باعث بزرگ شدن انسان می شود. چون مثل خدا رزاق شده است. از طرفی چون شخصی را شاد کرده و باعث لذت او شده، به پاداش می رسد. از سوی دیگر، چون از طبیعت و مالش کم می شود، راه را برای افزایش مال و برکت اقتصادی باز می کند. بنابراین، همیشه بی دریغ عمل کنید و از تعلق جدا شوید تا بزرگ شوید. چون به محض اینکه تعلق پیدا می کنید و چیزی را برای خود اختصاص می دهید، راه کسب توفیقات را به روی خود می بندید و کوچک می شوید.
لباس خوبی برای حضرت آوردند و ایشان گفتند که حیف است که این لباس را بپوشم. باید این را بفرستم به بهشت. لباس را به کسی بخشید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز، در شب عروسی لباس نو را به فقیر می دهد و لباس معمولی می پوشد. چیزی از عزت و شرافت آنها کم نمی شود، بلکه با این کار خود را بزرگ می کنند و یک قدم به خدا نزدیک می شوند.
اهل اختصاص دادن چیزها به خود نباشید و اگر خدا نعمتی داد، دیگران را نیز در آن نعمت سهیم کنید. مثلا اگر شما پسر دارید، ولی همسایه شما پسر ندارد. اگر شما از این موضوع لذت ببرید و احساس بهتر بودن و بزرگی کنید، در مقابل خدا خوار و کوچک خواهید شد. چه بسا با دریغ کردن از دیگران، خود را در معرض گرفته شدن نعمت قرار دهید. اگر پسرت را برای خرید به جایی فرستادی، بگو برای همسایه ای که پسر ندارد نیز خرید کند. این همان است که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) میفرمود: « الجار ثم الدار= اوّل همسایه، سپس خانه خود». وقتی که انسان فقط خود را می بیند و خارج از خود و اطرافیانش را نمی ببیند، خوار و ذلیل و کوچک می شود. انسان زمانی میتواند بزرگ شود و به مقام محمود نزدیک شود که دارایی های خود را مال خودش تنها نداند و به خاطر داشتن یک چیز اختصاصی، به دیگران فخر نفروشد.
امر بمعروف و نهی از منکر مصداقی از صدقه است
معصوم (علیه السلام) فرمود: با توصیه و امر کردن به کار های خوب، مثل حجاب یا نماز و... تولید خوبی کنید.
مادری که نمی تواند کار خاصی انجام دهد، حتی اگر بتواند برای بچه هایش قصه بگوید، صدقه داده است. زیرا یکی از راحت ترین راههایی که شخصیت بچه شکل می گیرد، این است که کسی هر شب چند دقیقه قبل از خواب برای فرزندش وقت بگذارد و با قصه گفتن، امر به معروف و نهی از منکر کند و فرمول هایی را به او یاد بدهد. در شعر خواندن و غصه گفتن، کودک با مبناها، شخصیت ها، با خوب و بد، با حق و باطل آشنا می شود.
علاوه بر اینکه قصه گفتن، این آثار خوب را دارد و صدقه محسوب می شود. زیرا زمانی برای کاری به ما زور می آید که طبیعت به آن تعلق گرفته باشد.
سبقت گرفتن از یکدیگر در انجام کارهای خوب، باعث خارج شدن از خود می شود. در خانواده وقتی که در کارهای منزل، زن از مرد و مرد از زن و یا بچه ها از یکدیگر سبقت می گیرند، از خود خارج می شوند یعنی خود را از طبیعت خالی می کنند. یعنی به میزانی که شخص از خودش هزینه کند و درونش را از طبیعت خالی کند، از فطرت پر شده، بزرگ شده و به خدا و معصومین شبیه تر می شود.
زن یا مردی که خانه ی بزرگی دارند و صبح تا شب مشغول رسیدگی و تمیز کردن آن هستند و به لذت بردن های شخصی از آن بسنده می کنند، با خانم و آقای دیگری که در خانه بزرگشان جلسات معنوی و فرهنگی می گذارند، متفاوتند. شخصی با استفاده ی درست از خانه ی 50 متری بزرگ می شود و دیگری با خانه ی 1000 متری خوار و ذلیل می شود.
دوری کردن از بدی و شر صدقه محسوب می شود
معصوم (علیهالسلام) میفرماید: «از بدی خودداری کنید که این خود برای شخص صدقه است». یعنی خودت (طبیعت) به خودت (فطرت) صدقه بده و از خود طبیعی ات به خود فطری ات برس.
ما وقتی می خواهیم لذت ببریم، برای خودمان هزینه می کنیم. یعنی خودمان به خودمان پرداخت می کنیم. اما برای دیگری ممکن است بخل کنیم. بعضی افراد به قدری کوچک هستند که برای همسر و فرزندان و پدر و مادر خود نیز بخل می کنند. به همین دلیل حضرت می فرماید: اگر نتوانستید برای کسی کاری کنید، لااقل شر نرسانید. چون شر نرساندن نیز صدقه محسوب می شود.
بنابر این، دیگران را اذیت نکنید؛ کسی را در فشار نگذارید و تحقیر نکنید؛ عصبی نشوید؛ منت نگذارید؛ کسی را شرمنده نکنید و وادار به غذر خواهی نکنید؛ اخم نکنید و اگر می توانید لبخند بزنید. اگر در این دنیا لبخند را کم مصرف کنید، در برزخ با اخم رو به رو خواهید شد.
گاهی یک شوخی یا یک حرف قشنگ باعث ایجاد شادی و رانده شدن شیطان میشود، اما با این وجود، افراد اینها را دریغ میکنند، چون از دورن منقبض و گدا هستند. اگر در دنیا اخم کاذب بکنید، در برزخ شادی صادق از شما دریغ میشود و اگر در دنیا بزرگی کاذب داشته باشید، در آنجا ذلت صادق نصیب شما میشود. « من اذنب ذنبا و هو ضاحک دخل النار و هو باک= کسی که گناه می کند و می خندد، در حالی که گریان است، داخل جهنم می شود». چون خنده اش در دنیا کاذب بود، پس گریه اش در آخرت صادق می شود.
بعضی افراد طبیعت گرا به دیگران محبت نمی کنند، به دلیل اینکه از طرف کسی محبت ندیده اند. افراد طبیعت گرا عقده های گذشته را منشاء عمل حال و آینده قرار می دهند. کسی که به گذشته بر می گردد، شامل حملهی عقب شیطان است. کسی که گذشته و رفتارها و کردارهای دیگران برایش عقده ساز است و خطاهای دیگران و جبران و انتقام از آنها را در ذهن خود نگه می دارد، کوچک است. چون به محض این که به گذشته برگردد و ببیند که دیگری با او چه کرده است، آن شخص را مبنا قرار داده و خود را به اندازه ی او کوچک و پست می کند. چون قیمت انسان با مبنایش یکی است. اما انسان فطرت گرا هر قدر دیگران در گذشته برایش کم گذاشته اند، او برعکس عمل می کند و برای دیگران هزینه می کند. به همین دلیل، هیچ وقت به گذشته باز نمی گردد. افراد فطرت گرا از بدی های دیگران تنها خوبی می آموزند: «ادب از که آموختی؟ از بی ادبان». چنین کسی چون مبنایش خداست و می خواهد شبیه خدا شود و به مقام محمود برسد، پس به دیگران کاری ندارد.
قرآن بالاترین ارزش و قیمت را به انسان می دهد و می گوید: وقتی می خواهی با خدا حرف بزنی، با مبنای خدا با او صحبت کن. «ایاک نعبد و ایاک نستعین = فقط تو»، من با هیچ کس معامله نمی کنم، نه پدرم، نه مادرم، نه همسرم و نه دوستم. چون هیچ کس مبنا نیست.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز وقتی از خود تعریف می کند تا خود را معرفی کند، می گوید« من اول مخلوق هستم و بعد مقامات خود را بیان می کند و در آخر می گوید:« و لافخر = هیچ کدام اینها فخر نیست»، اما ما با دانشگاه رفتن و پول دار شدن و ازدواج کردن و... به دیگران فخر می فروشیم. چیز هایی را که اساسا قیمت ندارند، منشاء ارزش می دانیم و به آنها دل می بندیم، در حالی که همان چیزها در آن طرف ما را له می کند و باعث عذاب ما می شود. از این رو حضرت می فرماید: « حداقل کاری که می توانید برای صدقه دادن انجام دهید، این است که به کسی بدی نکنید» پدر و مادر، خواهر و برادر را حرمت نگه دارید و اذیت نکنید. کاری نکنید که باعث شر و مزاحمت دیگران شود، چون باعث کوچکی خودتان می شود.
صدقه دادن از راه زبان و کلام
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) :« أمسِكْ لِسانَكَ؛ فإنّها صَدَقَةٌ تَصَّدَّقُ بها على نَفسِكَ= زبانت را نگه دار كه حفظ زبان، صدقه اى است كه با آن، براى جانت صدقه مى دهى ».(كافی: ج 2).
هزینه کردن از طریق زبان به دو صورت انجام می گیرد. استفاه ی خوب از زبان باعث کسب فطرت می شود و استفاده نادرست از آن، راه کسب فطرت را به روی ما می بندد. موقعی که می توانیم حرفی را بزنیم و نزنیم، راه را به روی خود بسته ایم، اگر از خندیدن، شوخی کردن و حرفهای محبت آمیز دریغ کنیم، بخل زبانی صورت گرفته و باعث کوچک شدن ما می شود.
کلمه هایی مثل عزیزم، دوستت دارم، جانم و حرفهای قشنگ دیگر را خدا دوست دارد و به گفتن آنها دستور داده است. در کارهای خیر، شفاعت و در حل مشکلات دیگران از زبان استفاده کنید. این کار از میلیارد ها تومان سرمایه گذاری در مسائل مادی بالاتر است. چون فتنه را خاموش کرده و صلح ایجاد می کند و باعث روشنگری می شود. این به نفع شماست. چون خداوند می فرماید:«ان احسنتم احسنتم لانفسکم و إن اساتم فلها= اگر کار خوب بکنید، به سود خودتان است و اگر کار بد بکنید به خودتان ظلم کرده اید».
پس وقتی که حرفهای خوب و اصطلاحات خوب به کار می برید و به کسی لطف می کنید و در چیزی که دارید، دیگران را سهیم می کنید، در حقیقت به خودتان احترام گذاشته اید و به خود کمک کرده اید.
آدم باید خیال و واهمه ی خود را کنترل کند و برای بخش «فوق عقل» و ارتباط های قشنگی که باید با خدا داشته باشد، ظرفیت ایجاد کند. سکوت و به موقع مصرف کردن زبان، باعث تخلیه درون انسان می شود و حجم و توسعهی فطرت را در وجودش بالا میبرد. آدمهایی که به سکوت، کم حرفی و خلوت با خود عادت دارند، ظرفیت فطری بالایی دارند. پرحرفی، پر مصرفی و اسراف است، چون از زبان و گوش و .... هزینه می کند، باعث می شود در نماز حضور قلب و حال معنوی بهتری ایجاد نشود.
اگر شوخی و خنده به جا باشد، قیمت دارد. اما گاهی برعکس علاوه بر این که قیمت ندارد، تاثیر بدی هم می گذارد. پس اگر حرف زدن نقره باشد، سکوت طلا است.
صدقه از چهره مثل لبخند، صدقه های زبانی مثل حرفهای قشنگ و شوخی به موقع، باعث اصلاح اختلافها در میان مردم، تولید محبت، عشق، عاطفه و جلوگیری از شر و فتنه می شود. وقتی در این نوع صدقه دادن، بخل نداشته باشید و به راحتی اینها را مصرف کنید، خداوند به شما بیشتر می دهد.
قرار نیست کم مصرف کنیم، بلکه باید درست مصرف کنیم. پس کسی که از زبانش درست مصرف می کند، از درون تخلیه می شود و خدا به او بیشتر می دهد. کسی که کتابی مثلا با موضوع انقعاد نطفه، مراقبات دوران بارداری یا تربیت کودک می خواند و برای دیگران تعریف میکند و سعی میکند دیگران را با آن کتاب راهنمایی کند، ظرفیتش برای شدن، بیشتر می شود. چون با دادن یک کتاب به دیگران، در عبادتها و خوبی های او و نسل او تا قیامت شریک می شود. پس انبساط را باید یاد بگیریم. اگر بی موقع از زبان استفاده کنیم، خیال و توهم پر می شود و دریافتی نخواهیم داشت.
بعضی آقایان وقتی شب به خانه می روند، سکوت اختیار میکنند، تلویزیون میبینند، شام می خورند و می خوابند. در حالی که همسرشان تنهایی را در خانه به عشق او تحمل می کند تا همسرش بیاید و با او حرف های خوب بزند، با او مدارا کند و او را بپذیرد.
انسان اگر در صحبت کردن بخل کند، به محض اینکه بمیرد، التماس می کند که یک فرشته خوب یا ائمه بیایند و با او حرف بزنند. یکی از بزرگترین عذابهای قیامت این است که خدا مطلقا با این افراد حرف نمیزند و سراغی از آنها نمی گیرد. چون به خاطر تنبلی و بی حوصلگی و خودخواهی، از وقت گذاشتن و حرف زدن با دیگران دریغ کردند. از این رو قرآن می فرماید: «ولا یکلمهم الله یوم القیامه = خدا در قیامت با آنها حرف نمی زند»
خدا می گوید: « من در روز قیامت آدم های متکبر را به اندازه ی مورچه کوچک می کنم. تمام 50 هزار سال عمر برزخ را در زیر دست و پای اهل محشر می مانند و کسی از آنها نمی پرسد که تو کیستی. به طوریکه حتی به حسابرسی آنها هم نمی پردازند تا حسابی تحقیر شود.
وقتی که دکتر چند روز به سراغ بیمار نرود و بعد او را مرخص کند، مریض ناراحت می شود، اما حتی اگر دکتر بی دلیل بالای سر بیمار بیاید و با او حرف بزند، باعث خوشحالی او می شود.
پس تا می توانید از طبیعت خرج کنید. صبح و شب جداگانه صدقه بدهید، طوری که طبیعت شما را اذیت کند. چون هر کدام آثار مخصوص به خود را دارد.
کلیدواژه ها:
آثار استاد