مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
«اللهم صل علی محمد و اله، واجعل سلامة َ قلوبنا فی ذکر عظمتک، و فَراغَ ابداننا فی شکر نعمتک، و انطلاق السنتنا فی وصف منَّک. اللهم صل علی محمد و اله،و اجعلنا من دعائک الداعین الیک، و هداتک الدالین علیک و من خاصَّتکَ الخاصیّنَ لدیک، یا ارحم الراحمین»
این فراز فوق العاده مهّم است. در این فراز امام سجاد(علیه السلام) چند راهکار فوق العاده کلیدی و کارساز معرفی می کنند که در تأمین سعادت دنیا و آخرت نقش بسزایی دارند.
ضرورت ساختن «قلب سالم»
باید بفهمیم که «سلامت قلب» چیست. زیرا تمام دارایی و هستی انسان قلبش است. شئون دیگر انسان مثل عقل، وهم، خیال و حس، شئون مقدماتی برای «قلب» انسان هستند. یعنی ابزار و آلاتی هستند که در نهایت خوراکهای اینها و عملکردهای اینها به قلب انسان سرازیر می شود.
اهمیت این فراز این است که چند قاعدۀ کلیدی و بسیار حساس را بیان کرده که برای تامین سعادت دنیا و آخرت ما مفید است. اگر همۀ صحیفه سجادیه را یک طرف بگذاریم و این فراز را در طرف دیگر، ارزش دارد.
اگر به فرمول نسبت (رابطۀ دنیا نسبت به آخرت مثل رابطۀ رحم مادر است به دنیا) توجه کنیم، می بینیم که جنین وقتی در رحم مادر است، یک سلول است. بعد از تشکیل این سلول، تا وقتی که بزرگ شود، با خیلی چیزها در ارتباط است؛ یک محیط خوب آبی و خونی دارد که بند ناف و جفت به آن وصل هستند، در نهایت برای تولد، یک سلسله انفکاک ها صورت می گیرد و این که به دنیا می آید یک بچه است. در ۵ حالت: یا ناقص است، یا بیمار، یا ضعیف، یا سالم و یا سالم قوی. وضعیت زندگی آیندۀ این بچه بستگی دارد به این که آن دوران ۹ ماهه را چه طوری طی کرده است؟ اما خروجی اش یکی از ۵ حالت است.
ما در زمان مردن، از این دنیا که می رویم، خدا و فرشته ها و ائمه با چه معیاری به ما نگاه می کنند که همان نگاه می شود مبنای زندگی برزخی ما و مبنای سیر منازل آخرت؟ چه چیزی از ما به آخرت می رود و چه چیزی از ما در موقع مردن، تعیین کنندۀ قیافۀ حضرت عزرائیل و نوع برخورد او با ما است؟
در لحظۀ وفات، انسانها اولیای خودشان را می خواهند. می خواهند ولی شان پیغمبر باشد. من موقعی که می خواهم از این دنیا خارج بشوم، چه چیزی تعیین می کند که من چه کسی را می بینم؟ لحظۀ وفات چه کسی بالای سر من می آید؟ 14 معصوم می آیند یا فقط ۱۲ امام؟ آیا فقط ۵ تن می آیند یا فقط امیر المومنین می آید؟ آیا امیر المومنین خوشحال می آید یا غضبناک؟ آیا فرشته های دیگر می آیند؟ عزرائیل چگونه است؟ وقتی که به برزخ می روم، چه معامله ای با من می شود؟ در مسیر برزخ تا قیامت من چه مسیری را طی می کنم؟
در 50 ایستگاه آخرت، چه به روز من می آید که هر ایستگاهی هزار سال است؟ بعد از طی شدن این موقف های ۵۰ هزار ساله، من را کجا می برند؟ چه چیزی تعیین کننده است؟ قیافه، هیکل، خوشگلی و زشتی، پول، تحصیلات، عبادات و کارهای خیر؟ تدریس، کتاب و رساله نوشتن؟
هیچکدام از اینها مبنا نیست. همۀ اینها مقدمه است و همه سرریز می شوند. مثل موادی است که مادر می خورد. مادر در بارداری هر غذایی که می خواهد بخورد؛ هر چه می خواهد بشنود؛ هر چه می خواهد ببیند؛ سیگار و تریاک می خواهد بکشد؛ قرص و دارو می خواهد بخورد؛ اما همۀ اینها آخر سر، یک چیز را می سازد و آن هم بچه است.
ما موقعی که از این جا به عالم بعدی متولد می شویم، همۀ زندگی ما، هر کاری که کردیم، اعم از دیدنی ها، شنیدنی ها، خوردنی ها، لمس کردنی ها، بوییدنی ها، همه اینها قلب ما را می سازد. پس قلب تعیین کننده است.
یکی از مراجع تقلید خودش نقل کرد: چند وقت پیش خوابی دیده ام اینطوری به شما بگویم، خیلی سر بسته. وقتی دیدم دارند مرا به برزخ می برند، دیدم تمام سالهای ۶۰ و چند ساله ی عمر را که گذراندم، در موقع انتقال دیدم هیچ چیز نداشتم، التماس کردم که من را برگردانند که یک کاری بکنم. گفتم حالا که من هیچ چیز ندارم، با آن همه سوابق، کارها و زحمات، گفتند شما را بر می گردانیم: به شرط این که از این به بعد در این چند سال که زنده هستی، این کارها را بکنی. باز خیلی خوب است که به آدم چنین فرصتی را بدهند.
رابطه سلامت جسمی و روحی باسلامت قلبی
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:«واعلم انه لا علمَ کطلب سلامة ولاسلامة کسلامة القلب = بدان که نه هیچ علمی مانند این است که آدم دنبال سالم سازی برود و نه هیچ سلامتی مانند سلامتی قلب است». موقع وفات، خدا، فرشته ها، ائمه به قلب ما نگاه میکنند و مبنای زندگی برزخی ما و مبنای سیر منازل آخرت ما و چیزی که از ما به آخرت می رود قلب ما است. نباید دلخوش باشیم به این که الان کار ما چه هست؟ چقدر اثر دارد؟
موضوع مهم این است که آیا بالاخره تو چیزی به نام «قلب سالم» تشکیل داده ای یا نه؟ این دل تعیین کننده ترین مسئله انسان است. اگر دانشگاه پزشکی، دانشکده پزشکی و اطباء نباشند یا اصلاً فعالیت های پزشکی در کشور تعطیل شود و دکترها به خانه هایشان بروند. دراین حال، مملکت هر چه قدر هم ثروت داشته باشد، در عرض چند سال همه می میرند. یک آنفولانزای نوع A می آید و همه را به کشتن می دهد. یک سرماخوردگی هم می تواند این کار را بکند. این پزشکها هستند که عامل سلامتی یک جامعه هستند.
در بخش روحی هم همینطور است. شما می خواهید دست به انتخاب و ارتباط و رفتاری بزنید، می خواهید یک چیزی را مطالعه کنید، یک چیزی را ببینید، یک چیزی را بشنوید، اول باید به فکر این باشید که این تضمین سلامتی دارد یا نه. اگر ندارد، نمی توانید جلو بروید و دست به عمل بزنید.
سلامت قلب شرط پذیرفته شدن اعمال
حتی مقدس ترین انتخاب ها می تواند قلبت را خراب کند، مقدس ترین و مهّمترین انتخابها می تواند تو را فاسد کند. تو اگر دلت سالم نباشد، قاری و حافظ و مدرس قرآن هم باشی به درد نمی خورد، چون قلب سالمی را نساخته ای. اگر کارهای خوب ما، قلب سالمی برایمان نسازد، هیچ ارزشی ندارد.
شما در این انقلاب دیدید کسانی را که مرجعیت داشتند، یار امام بودند، انقلابی بودند. در جبهه و جنگ زحمت کشیدند، ولی اینها به درد قلبشان نخورد. قلبهایشان همه ی این ثوابها و کارها را خراب کرد. اینها حمله سمت راست شیطان است. در حملۀ سمت راست، کمالات یک شخص، او را به جهنم می برد. نمازها، روزه ها، قرآن خواندنها، خدمتی که به مردم کردیم و تقوای آدم می تواند یک آدم را جهنّمی کند.
برای همین است که در دعای عالیة المضامین می خوانیم: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی عَقْلاً كَامِلاً وَ لُبّاً رَاجِحاً وَ عِزّاً بَاقِیاً وَ قَلْباً زَكِیّاً= خدایا! عقلی کامل و خردی افزون و عزتی پایدار و قلبی با تزکیه روزیم کن». همه را می گویند و بعد می گویند «و لا تجعلهُ علیه= خدایا اینها ضد من نشوند». یعنی این دل پاک خرابم نکند. گاهی اوقات آدم ظرفیت یک دل پاک را ندارد. انسانی دلش پاک است، ولی همین دل پاک، او را عوض می کند. آدم را منت گذار بر خلق و خدا می کند و همه را کوچک می بیند. چون خودش هیچ وقت گناه نکرده و آدم با تقوایی است، همه را عوضی و منحرف می بیند. این خودش برای آدم فساد می آورد. این که خودش خیلی خدمات کرده و دیگران نکرده اند، برایش عجب می آورد. ۴ روز جبهه می رود و در یک عملیات شرکت می کند، بعد می بینی که طلب کار است. پس صرف جبهه رفتن و این جور کارها مهّم نیست. مهّم این است که درآخر کار، چه چیزی به قلب وارد می شود و چی می سازد؟ گاهی وقت ها گناهان یک نفر قلبش را سالم می کند و گاهی برعکس، عبادتها، خیرات و عمل صالح یک نفر، قلبش را فاسد می کند.
فرمولی برای داشتن سلامت قلب
برای جریان سالم سازی، امام(علیه السلام) در این فراز زحمت ما را کم می کند. یک راه کوتاه یاد می دهد و یک فرمول می دهد و می گوید: اگر می خواهی قلبت برای همیشه سالم باشد و اصلاً آسیبی نبیند و هیچ مشکلی برای شما ایجاد نشود و هر وقت هم مشکلی برای شما پیش بیاید، این عامل را زیاد کنی مشکل حل می شود، یک راهکار به دست ما می دهد.
این معجزه ای است که امام سجاد(علیه السلام) انجام داده و شما در هیچ کتاب اخلاقی یا عرفانی، چنین راهکاری را نمی بینید. فقط در این فراز گیر می آید. برای همین گفتیم این فراز مهّمترین فراز صحیفه سجادیه است.
در این فراز حضرت می گویند اگر شما می خواهید قلبتان را سالم کنید، باید روی نفس خود کار کنید. یعنی روی نفس اماره انواع و اقسام کارها را انجام دهید. یعنی باید مراقبه، محاسبه، معاقبه داشته باشید. مبارزه های منفی با نفس داشته باشید که خیلی مفصل هستند.
باید جهاد مثبت، ذکر خدا، عبادت، عمل صالح، علم آموزی و....داشته باشید تا منجر شود به کنترل و تسلط بر نفس اماره که همۀ اینها را حضرت در یک راهکار به ما یاد داده است. در این دعا می گوید اگر شما می خواهید سلامتتان تضمین شود، فقط یک چیز را رعایت کنید. همۀ اینها را که گفتیم باید منجر شود به این که در واقع به این برسیم که اگر کسی بخواهد علم آموزی کند، کار معرفتی کند، کار عبادی کند، مبارزه با نفس کند، ریاضت بکشد، روزه بگیرد و چه و چه........ در آخر قضیه، باید میوه را به دست بیاورد. مثل انرژی هسته ای که هزار تا مقدمات دارد. همه را باید انجام بدهیم تا در آخر منجر شود به تولید کیک زرد. که آن هم مقدمه است برای رسیدن به تولید اورانیوم. آن هم نه فقط اورانیوم، بلکه اورانیوم غنی شده و برای هر کاری هم اورانیوم خاص خودش را می خواهد، اورانیوم 3% می خواهیم برای تحقیقات 20% می خواهیم برای چیزهای دیگر و به همین ترتیب....
فرمولی که حضرت می گوید این است که آیا به اورانیوم رسیده اید یا نه. یعنی می گوید مجموعۀ فعالیت های شما از جمله علم آموزی، تهذیب، اخلاق و چه وچه، باید به یک چیز برسد. اگر این بود شما قلبتان سالم است. اگر نبود نه. آن چیست؟ آن ذکر عظمت خداوند است فهمیدنش هم یک مقدار مشکل است.
رابطه ذکر عظمت خدا با «سلامت قلب»
هر چه عظمت خدا و بزرگی خدا بیشتر در دلمان افتاده باشد و بیشتر معرفت به عظمت حق تعالی داشته باشیم به همین مقدار قلبمان سالمتر است. تعظیم، یعنی عظمت داشتن یک مسئله. به طور کلی عظیم دیدن یک مسئله، خستگی و کسالت داشتن از تلاش برای آن را از بین می برد. به میزانی قلبمان سالم و قوی است که عظمت خدا در دلمان افتاده باشد. تا وقتی که چیزی برای کسی مهم نباشد، آن کار برایش «قلبی و دلی» نمی شود. در نتیجه در کارها جدی نمی شود.
اگر خدا عظمت پیدا کرد، آدم با این خدا رابطه دوستی پیدا می کند و با او رفت و آمد برقرار می کند و دل سالم می شود. چون خدا را بزرگ می بیند، کس دیگری را بزرگ نمی بیند. آن وقت این خدایی که آدم با عظمت نگاهش می کند، در عشق یک حریف کامل برای دل است. اگر من خدا را به عظمتش بشناسم و معرفت به عظمت حق تعالی داشته باشم، خدا همه کاری برای من می کند. من را تبدیل می کند به یک آدم فوق العاده قدرتمند در همۀ جهات.
بگذارید مثالی بزنم. از ساعت 5 صبح سر پایید و تا ساعت 12 شب کار سنگین کرده اید می روید که بخوابید می بینید خوابتان نمی برد. به طور طبیعی تو باید می خوابیدی. درست وقتی که خسته هستید، باید خوابتان می برد. ولی خوابتان نمی برد. بدن به طور طبیعی باید بخوابد. الان من خسته ام و می خواهم بخوابم. چه چیزی به بدن می گوید نخواب و بدن نمی خوابد؟ این عامل که مثلا می گویی: من فردا یک چک ده میلیون تومانی دارم. چه کار کنم؟ این نمی گذارد بخوابم. در اینجا چک 10 میلیون تومانی برای انسان عظمت دارد و قلب او را اشغال کرده و بدن دستور عادی خواب را اجرا نمی کند.
کسی می گوید: فردا محاکمه و دادگاه دارم. ممکن است بروم زندان. فردا یک مسافرت باید بروم. فکر این مسافرت نمی گذارد بخوابد. وقتی به بچه مژده بدهید که فردا می خواهیم برویم مسافرت یا اردو، از شوق اردو خوابش نمی برد. یادتان هست که وقتی یک دوچرخه برایتان می خریدند، در حالی که صبحها تا ساعت 9 می خوابیدید، حالا ساعت 6صبح، می خواستی ساعت را هل بدهی که زورتر بروی دوچرخه سواری. دختر خانمی که فردا عروسی اش است خوابش نمی برد، یا خانم خانه داری که فردا ناهار 50نفر میهمان دارد، شب اصلاً خوابش نمی برد و تا نصف شب جارو می کند، غذا را آماده می کند و مقدمات را آماده می کند. اینها چرا خوابشان نمی برد؟ چون این موضوع برای آنها عظمت دارد، بزرگ و مهم است، خواب ندارد. دیگر خواب برای چنین افرادی مهّم نیست و خواب از چشم شان گرفته می شود.
امّا اگر موضوعی باشد که برای کسی اهمیت نداشته باشد، وقتی شما به او بگویید فردا فلان کار را داری، حواست جمع باشد. می گوید برو بابا برای من مهّم نیست. چنین کسی به راحتی خوابش می برد.
مثلاً به شخصی بگویید شب در رادیو معارف یک سخنرانی مذهبی هست. گوش کن! می گوید باشد. ولی همان پنچ دقیقه اول می بینی که خوابش می برد. چرا این طور است؟ چون برایش مهم نیست.
موضوع این مثالها هر چه باشد، دل می دهند و دل هم می شوند. یعنی قلب درگیر است و ذهن درگیر نیست که بخواهد بخوابد. وقتی پای دل در کار باشد، اصلاً احساس خستگی نمی کند و «دل» قدرت دستور دادن به بدن را دارد و به بدن می گوید نخواب. بدن هم تا صبح بیدار است. این یادتان باشد اگر به بدن بگوییم نخواب این دستور را کی باید بدهد؟ «عقل». عقل دستور می دهد بدن و می گوید بابا این حرفها چی است و تخت می خوابد امّا دل اگر بگوید نخواب دیگر نمی خوابد.
دائماً غفلت ز گستاخی بود که بَرَد تعظیم از دیده رَمَد
اهل غفلت گستاخ هستند. برای این که عظمت ها را درک نمی کنند. کسی که عظمتی را درک کند، خواب از چشمش ربوده می شود.
عظیم دیدن یک مسئله، تمرکز ایجاد می شود و خستگی کنار می رود. ببینید چه اتفاقی می افتد که این آقا وقتی نامزدش را دید، خواب از سرش پرید. نصف شب تلفن نامزدش به او نشاط داد و اصلاً خواب از سرش پرید و تا صبح با هم صحبت کردند. امّا اگر به او می گفتید نماز شب بخوان، اصلا این کار را نمی کرد. بهانه می آورد که مثلا خسته ام و سایر بهانه ها. چنین کسی اگر سر سجاده هم برود، چرت می زند و ۵۰ تا خمیازه می کشد. چرا؟ چون نماز برایش عظمت ندارد. امّا اگر نماز و خدا برای او عظمت پیدا کرد، دیگر خوابش نمی برد.
کاربردهای شناخت عظمت خدا در زندگی
1-در نماز: وقتی خداوند در دل ما عظمتی ندارد نه در جنبۀ عشق و رفاقت و نه در جنبۀ تقوا و ترس، لذا در نماز، ذهن ما می رود روی موضوعاتی که عظمتش برای ما از خدا بیشتر است. پس اگر عظمت خدا را درک کنیم و خدا را در همه جا حاضر و ناظر ببینیم، نماز را با حوصله و خشوع میخوانیم. برای همین است که دو رکعت نماز هم که می خوانیم، ذهنمان به هزار جا می رود. این بدبختی و بی معرفتی ماست که نمی توانیم بایستیم با خدا دو دقیقه حرف بزنیم. ذهن ما متوجه موضوعاتی است که آن موضوعات برایمان مهّم است. سر نماز ذهن من کجا می رود، می رود رو موضوعاتی که عظمتش برای من از خدا بیشتر است. با اینکه جلوی خدا ایستاده ام. ولی ذهنم می رود روی موضوعاتی که آنها می تواند دل من را ببرد. دل من جایی می رود که موضوع برایم مهّم باشد.
2-رعایت ادب در همه حال : اگر کسی خدا را دید که در خانه اش است،کنار همسرش و بچه هایش است، در آن وقت رفتارش خیلی تغییر می کند، چون ما خدا را در زندگی نمی بینیم برایمان عظمت ندارد. شما نگاه کنید یک نفر در خانۀ خلوت با خانمش آنقدر بی ادبانه، جسورانه، متکبرانه برخورد می کند که حد ندارد. یا یک خانم با شوهرش به همین صورت. امّا اگر یک میهمان در خانه باشد چطور؟ یک عالم باشد یا یک استاد باشد، امام زمان در خانه باشد این آقا انقدر نسبت به خانمش مهربان و مؤدب می شود که نگو. چون امام زمان برایش مهّم است. اگر کسی خدا را دید که در خانه است در کنار همسرش، کنار بچه هایش است در آن وقت رفتارش خیلی تغییر می کند. چون ما خدا را نمی بینیم برایمان عظمت ندارد.
3- موفق شدن در پرهیز از گناه و دلدادگی به خدا:
فرمول نهایی یاد عظمت حق تعالی است. ما اگر بخواهیم موفق به سالم سازی شویم چه در بخش تقوا و چه در بخش عشق و دلدادگی باید یک چیز در ما ایجاد شود و آن این است که ما خدا را به عظمت بشناسیم.
اگر کسی بخواهد قلبش را سالم سازی کند این قلب با دو چیز سالم می شود :
1- پرهیز از گناه؛ 2- در دلدادگی به خدا
اگر بخواهیم نسبت به هر دویش موفق بشویم باید عظمت خدا دردلمان باشد. عظمت برای دلدادگی و ارتباط وعشق و عاشقی و عظمت برای پرهیز از گناه. اگر ما پرهیز از گناه نداریم چون خدا برایمان کوچک است نمی بینمش و اگر عاشق اش نمی شویم، دلدادگی نداریم با خدا رفت و آمد برقرار نمی کنیم، چون از دل ما غایب می شود. یعنی در قلب ما نیست. عامل سلامتی قلب، خداست و وقتی نیست هم گناه می آید و هم انسش می رود. اگر خدا آمد همه چیز می آید. از جمله سلامتی می آید.
4- طرد کردن شیطان: امام علی (علیه السلام) می فرمایند:« ذکرالله مَترَدَه الشیطان» یاد بی نهایت عظمت حق تعالی شیطان را طرد می کند و در آن حیطه اصلاً شیطان حضور پیدا نمی کند. پس در حیطه یاد خدا، اصلاً شیطان حضور پیدا نمی کند. پس فرمول نهایی یاد عظمت حق تعالی است. تمام گناهان آنجایی است که خدا در آن کم می شود، خدا کوچک می شود، خدا دیده نمی شود. تمام ضعف ها در عشق بازی این است که طرف برای ما در دوستی قدر و قیمت ندارد. برای همین است که نمی توانیم دوستی کنیم.
مثلاً بابای کسی به فرزندش بگوید بیدار باش تا با هم صحبت کنیم 50 بار خمیازه می کشد و در آخر می گوید بابا الان حوصله اش را ندارم. امّا اگر نامزدش چیزی بگوید، اصلاً خمیازه نمی کشد و کاملاً هم سر حال است و تا صبح هم خوابش نمی برد و تمرکز100% دارد. اصلاً تا زمانی که با نامزدش هست ذهنش به هیچ جای دیگر هم منتقل نمی شود. اما چرا سر نماز و دعا و دلدادگی، خدا حذف می شود؟ در نماز هزار تا چیز دیگر می آید در ذهنمان، چون آن هزار چیز دیگر از خدا برای ما مهّمتر است.
5-آغاز بندگی و شناخت خدا:
آغاز بندگی خدا شناخت خداست. امام رضا(علیه السلام) می فرماید:« اوَّل ُعبادت الله معرفه واصل معرفه الله توحیده»اول عبادت معرفت است و ریشه معرفت هم توحیداست.
شما بدون اینکه خدا را بشناسید چه چیزی را می خواهید عبادت کنید؟ و اگر کسی خدا را به عظمت شناخت و این عظمت در دلش قرار گرفت، قلب سالم می شود. عظمت خدا آن چیزهایی که ما از خدا می شناسیم، می تواند مانع آمدن افکار دیگر ما شود، اگر با یک موضوع با عظمت درگیر هستید ذهنتان در آن لحظه با آن موضوع درگیر است. افکار دیگر اصلاً نمی آید. مانند وقتیکه دارید برنامه مورد علاقه تان را نگاه می کنید، هیچ چیز دیگر در ذهنتان نمی آید، نه بدبختی ها، نه گرفتاریها، نه مشکلات، هیچکدام در ذهنتان نمی آید. ما خدا را اصلاً نمی شناسیم و برای ما هیچ عظمتی ندارد.
عظمت خدا موجب می شود که آن چیزهایی که ما از خدا می شناسیم، مانع آمدن افکار دیگر ما شود. اگر شما با یک موضوع با عظمت درگیر هستید ذهن شما در آن لحظه با آن موضوع با عظمت درگیر است.
۶- «ذکر عظمت خدا» به انسان آرامش و اطمینان می دهد
وقتی خدا را بزرگ و با عظمت دیدیم، آن وقت به آرامش می رسیم و مورد خطاب این آیه شریفه قرار می گیریم که می فرماید: «یا ایتهاالنفس المطمئنة ارجعی الی ربک= ای نفس مطمئنه! به سوی پروردگارت برگرد». ذکر عظمت خدا به آدم اطمینان می دهد. این همان است که برخی از عوام آن را به خوبی باور کرده و می گویند: «عظمت خدا را چه دیده ای؟ خدا هر کاری بخواهد انجام می دهد».
پس برترین راه، کوتاهترین راه، موثرترین راه و ماندگارترین راه برای رشد و معرفت، این است که ما با اسم شریف عظیم بتوانیم ارتباط برقرار کنیم. یعنی جنبۀ معرفتی و نه صرفا اطلاعاتی را که باید در وجود خود کشف کنیم، این است که او را با عظمت ببینم.
ارجح بودن شناخت عظمت خدا بر حجم عبادت
ما به جای این که روی حجم زیاد عبادت سرمایه گذاری کنیم، باید روی حجم زیاد «ذکر و عمل» سرمایه گذاری کنیم، روی دل و روی اینکه قلب من با عظمت خدا کار کند سرمایه گذاری کنیم. این را باید تمرین کنیم.
امام سجاد می فرماید: امام صادق(علیه السلام) قسم خورد و فرمود: والله از شما کسانی هستند که50 سال نماز می خوانند و خداوند یک رکعتش را هم قبول نمی کند.
مردم ما بیشتر دوست دارند روی چی سرمایه گذاری کنند؟ عمل. اگر بخواهند روی کار خیر سرمایه گذاری کنند، می خواهند کار خیرشان ظهور داشته باشد و عملیاتی باشد. کار باشد. کار بدنی باشد. درونش تلاش و بدو بدو باشد. ولی اگر به آنان بگویید اینها کارهای ظاهری است، این کارهای شلوغ و بدنی را تعطیل کنید و بیشترین کار باید در دلت و فکرت باشد و باید قلبت سالم باشد، می بینید حاضر نیست با قلبش تنها باشد. خوشش نمی آید. بیشتر دوست دارد سرش شلوغ باشد. مثلاً پیاده روی می کنیم از شاه عبدالعظیم تا مشهد برویم. این را دوست دارد. امّا اگر به او بگویید یک صدم مسیر را بنشین تمرکز کن، نمی تواند این کار را بکند. اگر بگویید فلان ذکر را 1000مرتبه 500 مرتبه بگو حاضر است بگوید چون زبان است، نه تفکر.
امّا حرکت قلبی کار هرکسی نیست. برای همین هم گاهی ما بعد از40، 50، 60سال عبادت، مسیر زیادی از رشد و شدن را طی نمی کنیم، امّا می بینیم یک نفر از همان جوانی یا نوجوانی می افتد تو کار دل و با دل کار می کند و در راه رشد، از بقیه سبقت می گیرد و این رمزی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) داد که اِذا رایتُ الناس وقتی می بینید مردم زیاد دنبال عبادت هستند، علیک بالعقل در اینجا کار عقلانی، تمرکز روی عظمت خدا و کشف عظمت خدا برتر از عبادت عملی است. این که یک دلی عظمت خداوند تبارک و تعالی برایش جا بیافتد بُرد کرده است. پس تمام شخصیت انسان، سرمایه انسان، گذشته اش خدماتش عباداتش و رفتارش نیست، تمام سرمایه انسان موقع انسان موقع وفات از اینجا دلش و قلبش است.
معرفت خدا و سنجش کیفیت قلب
کیفیت قلب به این بستگی دارد که چقدر عظمت حق تعالی درآن باشد. معرفت خیلی مهّم است. علم به درد نمی خورد. علم مقدمه است که انسان به معرفت برسد. اگر به معرفت نرسید به درد نمی خورد. اطلاعات، کلاسهایی که رفتید، جلساتی که رفتید، کتابهایی که خواندید، چیزهایی که شنیدید، اگر منجر به این شد که قلب تشکیل شود، برنده هستی و گرنه نه. اگر به معرفت رساند درست است، و گرنه علمی که معرفت نیاورد، علم لاینفع است.
اطلاعات ذهنی به درد نمی خورد. موقع مردن، از علوم ما علمی به درد می خورد که تبدیل به معرفت شده باشد. گاهی یک روحانی که در علوم اسلامی متخصص هم هست، یک مطلبی را روی منبر می گوید که برای یک عامی می شود یک معرفت و پای همان محکم می ایستد. اما همان مطلب برای آن متخصص تبدیل به معرفت نمی شود.
طیّب را شما نگاه کنید. اگر هزار تا استاد اخلاق هم می خواستند بنشینند بگویند این کار را نکن فایده ای نداشت. رسید به جایی که در آن به معرفت رسیده بود. در بخش باورهای قلبی اش بود. بخش اطلاعات علمی نبود.
طیّب کلاس و حوزه و دانشگاه نرفته بود. اما فاطمه زهرا را پای درس منبر معرفتی کرده است به او می گویند بگو امام خمینی این کار را کرده. به دروغ بگو دستور داده چنین کاری را بکنید. می گوید نه. این دیگر شوخی بردار نیست. روز قیامت جواب مادرش فاطمه زهرا را نمی توانم بدهم. ببینید باور قیامت برایش جدی می شود جهنّم جدی می شود. حّر را نگاه کنید. حسین (علیه السلام) و مادر حسین (علیه السلام) برایش جدّی می شود.
فرق اطلاعات و معرفت، اطلاعات یک مقدمه و خیلی خوب است و ثواب و ارزش هم دارد. خداوند می گوید: هر کس که می رود دنبال علم فرشته ها برایش استغفار می کنند، خیلی خوب است، ولی اگر منجر به قلب نشود فایده ای ندارد.
ما الان آخوندهایی در حوزه داریم که ولایت فقیه برایشان مسئله است. چون نمی فهمد، با ولایت فقیه مشکل دارد. قلبش نتوانسته باور کند. اما یک عامی خیلی خوب ولایت فقیه را فهمیده و به قلبش رسیده و از آن دفاع می کند.
در همین فتنه های اخیر شما دیدید که چقدر مردم و عوام، معرفت و قدرت تشخیص شان بیشتر از برخی خواص بود. اجنبی، خارجی، جاسوس این اینها را خوب تشخیص می دادند و می فهمیدند که چه کسی حق است و چه کسی باطل. امّا خوّاص این فهم را نداشتند چرا؟ چون کور شده بودند. چون برایشان قلب نمانده بود. ازاین رو امام سجاد(علیه السلام) فرمود:
این رمز که می خواهم بگویم خیلی مهم است که در صحیفه است، اگر کسی زحمت بکشد و چند سال روی این موضوع کار کند، خیلی بیشتر برایش می ارزد تا چند سال روی موضوعات دیگر کار کند. این راهی که امام سجاد(علیه السلام) دارد به ما می گوید راه 50 سالۀ ما را کوتاه می کند.
«وَ جعل سلامة قلوبنا فی ذکر عظمتک» اگر کسی بتواند به این عظمت برسد و با اسم شریف عظیم پیوند بخورد. دلش همیشه سالم می ماند همۀ بد بختی ها، تنبلی ها، بی حوصلگی ها و ضعف های ما از آن جاست که ذکر را از دست می دهیم.
ما باید با این اسم خیلی پیوند بخوریم و زیاد بگوییم «یا عظیمٌ یا عظیمٌ یا عظیمٌ ». اگر انسان با این اسم پیوند بخورد، دلش سالم می ماند. اگر خدا رنگ باخت و از یادها رفت، اگر رفت در تاریکی و عظمت خدا از دست رفت، آدم باید در این صورت منتظر هر بلایی باشد. وقتی اینطور شد، بزرگترین آدمها کثیف ترین گناهان را هم مرتکب می شوند و نزدیکترین آدمها به اهل بیت ع ممکن است دورترین فاصله را پیدا کنند.
طیب آخرت برایش عظیم و مهم است که می گوید: من درقیامت نمی توانم جواب بدهم. می گوید من قیامت گرفتار می شوم و نمی توانم جواب بدهم. پس این کار را نمی کنم. اگر عظمت آمد، تقوا و خودداری، تولید قدرت می کند. اما اگر عظمت رفت، آدم آلوده می شود. اگر عظمت آمد، عشق بازی، رفاقت و صمیمیت زیاد می شود، ولی اگر عظمت رفت، رابطه با خدا کم رنگ می شود و یک چیز دیگر جایش را می گیرد. آنهایی که مدتها دلدادگی دارند و های هوی دارند، اما یک دفعه با یک پیشنهاد و با یک چشمک می رود به جای دیگر. برای اینکه آن چشمکی که به آنها زده شد، عظمتش در دلشان بیشتر از خدا است که رشوه می گیرند و خودشان را می فروشند. ما داریم پیش کسوت جهاد و خون که الان دیگر نماز نمی خواند. داریم انقلابیهای زمان امام از یاران امام امّا بعد از انقلاب را شما نگاه کنید خیلی ها از این اینها باورهای مذهبی را از دست داده اند.
ساده ترین چیزها را از دست داده اند و یک چیز دیگر جایش را گرفته است. برای این که همان موقع هم که این اینها را داشتند، برایشان عظمت نداشت. مقام معظم رهبری می فرماید: چرب و شیرین دنیا آدمها را به اشرافیت می اندازد. این بیچاره ها تا بحال رنگ پول را ندیده بودند. وقتی به یک باره میلیاردها پول در حسابشان آمد، حاضر شدند همه کاری انجام بدهند. این که خوّاص اهل حق را می فرمایند که: 50سال بعد از پیغمبر خوّاص می آیند سر پسر پیغمبر را می زند، چه اتفاقی برایشان افتاده است؟ عمر سعد تردید دارد، امّا ملک ری برایش جذابیت و عظمتش بیشتر از قیامت و جهنّم است. می گوید: می دانم که اگر حسین را بکشیم جهنّمی می شویم، ولی ملک ری برایم مهّمتر است. همۀ ما یکسره داریم کاسبی می کنیم. این یادتان باشد ما داریم چرتکه می اندازیم همیشه و در هرکاری که می کنیم، همۀ ما خریدنی هستیم، قیمت داریم، اگر قیمتمان را بپردازند، ممکن است که خودمان را بفروشیم. خدا کند با گرانترین چیزها دلمان پر شود، یعنی خداوند. یعنی هرگز خدا را به چیزی نفروشیم. لذا امام حسین (علیه السلام) در دعای عرفه این طور می فرمایند: «ماذا فقد من وجدک= کسی که تو را یافت چه چیزی را از دست می دهد؟» چون که صد آید نودهم پیش ماست.
امام سجاد(علیه السلام) در مناجات خمس عشر می فرماید: «من ذالذّی ذاق حلاوةَ محبَّتک فرام منک بدلاً= کیست مزه محبّت تو را بچشد و غیر تو را بخواهد؟» ما نچشیده ایم که خود را می فروشیم.
برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه»
کلیدواژه ها:
آثار استاد