www.montazer.ir
دوشنبه 11 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 6598
زمان انتشار: 4 آوریل 2017
درمیان فواید فراوان دعا، «اجابت» کمترین فایده ی آن است

آثار دعا،(8)، 84/12/27 برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه»

درمیان فواید فراوان دعا، «اجابت» کمترین فایده ی آن است

علاوه بر «اجابت» که اکثر دعاکنندگان فقط در پی آن هستند، چیزهای خیلی بالاتری در دعا نصیب انسان می شود که برخی افراد، هرگز شعور درخواست و دعا برای آنها را ندارند. یکی از آنها اجازه ی دعا و جاری شدن یاد خدا به زبانِ فرد دعا کننده است. پس پنجمین اثر دعا، اجازه ی دعا از طرف خداوند به فرد دعا کننده است. خداوند این اجازه و افتخار را نصیب هرکسی نمی کند که با خدا حرف بزند.

قبلا ۴ فایده ی دعا را به تفصیل بیان کردیم که شامل این موارد بود:

1. پر کردن خلاء فطری

2. ارتباط با قدرت نامحدود الهی

3. «خداباوری»

4.«خودباوری و خودشناسی»

اکنون به پنجمین اثر دعا می پردازیم که همان «اجازه ی دعا» است.

گذشته از برآمدن حاجت و پیدا شدن مقصود و مطلوب شخص داعی، آثار بی حد و حصری بر دعا مترتب است که این آثار، در تمام موطن های وجودی انسان اثر مطلوب خود را باقی می گذارد. یعنی برخلاف توهم بعضی کوتاه بینان که گمان کرده اند که اگر درخواست خاص آنان اجابت نشود، دعایشان بی اثر و بی فایده  بوده است، باید گفت که اجابت دعا در مقابل این که به او اجازه ی دعا داده شده، کمترین اثر و فایده ی دعا است. یعنی چیزهایی را به خاطر دعا به انسان می دهند که خودش شعور درخواست آنها را ندارد.

حضرت سجاد (علیه السلام) در صحیفه سجادیه می فرمایند: «و من اعظم نعم علینا جریانُ ذکرکَ علی السِنتنا‍= از بزرگترین نعمت های تو بر ما این است که یاد و نام تو بر زبان ما جاری می شود».

یک موقع انسان این موضوع را می فهمد و یک موقع آن را می چشد. گاهی ممکن است، انسان در یک بحث عقلی و علمی بفهمد که جاری بودن یاد و نام خدا بر زبان انسان، نعمت بزرگی است. ولی گاهی انسان از پوسته ی حیوانیت در می آید و به عنوان یک انسان در برابر نعمتهای مختلفی که نصیبش شده، قضاوت می کند و در می یابد که از لذیذترین، شیرین ترین، جذاب ترین و بهترین چیزهایی که در دنیا نصیب من شده، این است که «یاد خدا»» بر زبان من جاریست. یعنی وقتی همه نعمتها و لذتها و سعادتها و خوشبختی ها و دارایی ها را کنار هم می گذارد و قضاوت می کند به این نتیجه می رسد که عظیم ترین آنها این است که نام خدا بر زبانش جاریست.

چه کسی به اهمیت نعمتِ «یاد خدا» واقف است؟

نکته مهم این است که چه کسی این موضوع را می فهمد؟ «فهم عقلی» و این که انسان قضاوت کند و نتیجه گیری کند، برای همه ممکن است. همه می فهمند که یاد خدا نعمت بزرگ و کار خوبی است و این که انسان به یاد خدا باشد و اسم خدا بر زبانش جاری شود، خیلی مبارک است. اما این کجا و آن کجا که انسان وقتی تمام نعمتهای الهی و لذت‌ها، سعادت‌ها و دارایی‌ها را می بیند، در یابد که وقتی اسم خدا را به زبان بیاورد، این جز عظیم ترین نعمتهاست.

اصل مهم این است که ما براساس ارزیابی که از کمالات مختلف داریم، برای آن کمالات سرمایه گذاری می کنیم. میزان سرمایه گذاری و سعی و تلاش یک شخص برای هر چیزی، بستگی مستقیم دارد با ارزیابی آن شخص از آن چیز. یعنی شما هر چیزی را همان قدر مهم می دانید که حاضرید برایش وقت بگذارید و سرمایه گذاری کنید. در نتیجه، قیمت تو هم همان است. می دانید چقدر از عمر ما صرف کمالات جمادی و نباتی و حیوانی می شود؟ وقتی می گوییم «عمر»، ذهن شما به 20سال، 30 سال، 40 سال و ۸۰ سال متوقف نشود. «عمر» یعنی «ابدیت». هر جا کلمه عمر آمد و خواستید درست فکر کنید و افکارتان تنظیم شود و عقلتان در جای درست قرار بگیرد و کور نشود، به جای کلمه ی عمر و وقت، کلمه ی ابدیت را بگذارید.  

وقتی کلمه ابدیت را می گذاریم، یعنی پایدار، ماندنی‏، ابدی؛ آن وقت آدم می تواند بفهمد که کجاست؟ کی هست؟ چقدر قیمت دارد؟ از میزان دویدن و وقت گذاری و دغدغه های یک شخص می شود فهمید که این شخص کجا قرار دارد و در چه موطنی هست؟ وگرنه هر کسی نمی تواند این حرف را بزند که «و من اعظم نعم علینا جریان ذکرک علی السنتنا = از عظیم ترین نعمتهایی که به ما دادی این است که ذکر تو بر زبان ما جاری است». کسی می تواند این حرف را بزند که در ارزیابی به اینجا رسیده باشد.

آدم یعنی کسی که بزرگترین نعمت را حرف زدن با خدا می داند و بزرگترین بلا را، این می داند که نتواند با خدا حرف بزند. بزرگترین محرومیت را، محرومیت از یاد خدا بداند.

بنابراین، اگر یک نفر به معنای حقیقی انسان باشد. یعنی باطن انسانی داشته باشد، با یاد خدا خیلی شاد است و به اهمیت این نعمت واقف است و محرومیت‌های بخشهای جمادی و نباتی و حیوانی آزارش نمی دهد.

وضعیت ما در رابطه با یاد خدا مثل ماهی در آب است، همانطور که ماهی از اهمیت آب بی خبر است، ما هم از اهمیت ذکر خدا که رایگان به ما ارزانی شده، بی خبریم و متأسفانه قدرش را نمی دانیم.

به ما اجازه داده اند که هر روز بی واسطه با کسی که 14 معصوم و 124 هزار پیامبر ذلیل و شیفته و عاشقش هستند، یعنی حق تعالی، حرف بزنیم. حتی از ما دعوت هم می کنند. مثلاً شب جمعه خدا دعوت نامه می فرستد و می گوید، بیا. ولی ما اصلا متوجه نیستیم و قدر نمی دانیم. اگر خداوند سهمیه بندی می کرد و می گفت به شما اجازه می دهم که در تمام عمرتان فقط دو رکعت نماز بخوانید. در این صورت شما چند سال منتظر می شدید تا برای دو رکعت نماز، نوبت به شما برسد؟

خیلی بد است که با وجود نعمت عظمای «گفتگو با خدا»، کسی از دنیا متنفر باشد و بخواهد از دنیا برود. شما وقتی ان شاءالله به بهشت می روید، در بهشت حسرت می خورید که خدایا چرا ما را از بهشت دنیا بیرون آوردی و در این بهشت وارد کردی که دیگر نمی توانیم به مقامات عالیه برسیم؟ وقتی در دنیا بودیم، در حقیقت در بهشت بودیم و نمی فهمیدیم. چون این امکان فقط در دنیا میسر است که بتوان به مقامات عالیه ی بهشتی رسید. ما در بهشت حسرت خواهیم خورد که ای کاش برگردیم به دنیا و درست و مبتنی برمقتضیات بهشت زندگی کنیم. اگر دردنیا درست زندگی نکنیم، به آن دنیا که برویم، حاضریم تمام بهشت را بدهیم تا اجازه بدهند دو رکعت نماز بخوانیم. با نماز در دنیا می توان به مقام مصلین رسید.

در بهشتی که به اندازه ی همه آسمان ها و زمین است، تازه به اینجا می رسی که می گویی: قشنگ تر از لحظه ای که با خدا حرف می زدم و در آغوش او بودم و سرم روی زانوی خدا بود، لذتی وجود ندارد. از جهالت و نادانی و بی معرفتی ماست که با وجود نماز، به خدا ناسزا می گوییم که خدایا این چه دنیای مزخرفی است که خلق کردی؟ خدایا این چه دنیای پر درد سری است که خلق کردی؟ چرا من باید در دنیای تو این قدر اذیت شوم و زجر و درد بکشم؟

ما حاضریم به خاطر فقدان کمالات نباتی و جمادی و حیوانی، بر سر خدا داد بزنیم؛ بد و بی راه به خدا و اهل بیت (علیهم السلام) بگوییم و دنیا را قشنگ نبینیم. اما دنیا زیباست و خدا در دنیا همیشه پیش ماست. برخلاف بهشت، در دنیا نماز و قرآن و مسجد و مسجدالحرام و قبور اهل بیت (علیهم السلام) هست.

بعضی از اولیای خدا کسانی هستند که مکرر خدمت شان رسیده ام. آنها وقتی رفتند و تا آخرِ بهشت را دیدند و به دنیا برگشتند، گفتند:در دنیا لذتی بالاتر از نماز و ذکر و خواندن قرآن و زیباتر از سجده و رکوع پیدا نکردند.

بزرگترین عذاب قیامت این است که خدا به ما توجه نکند و با ما سخن نگوید

به نظر ما بزرگترین عذاب روز قیامت جهنم است. ولی این طور نیست. قرآن بزرگترین عذاب روز قیامت را در این می داند که خدا با بنده اش حرف نمی زند. « وَلَا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ = و خدا روز قیامت با آنان سخن نمى‏ گوید و به ایشان نمى ‏نگرد» (آل عمران/77).

برای همین است که امیرالمومنین علیه السلام در دعای کمیل عرضه می دارد: خدایا! گیریم که من بر جهنم تو صبر کنم، اما چگونه دوری ات را تحمل کنم. بزرگترین عذاب بعد از مرگ، این است که کسی به کام خدا نرسیده باشد، بزرگترین عذابی که واقعا غصه ی ابدی می آورد، همین است.

شما خیال می کنید که در بهشت اهل بیت (علیهم السلام) به شما می گویند بیا برو در چادر ما و شما نمی روید؟ خیر، آنجا اصلاً من خودم می خواهم با حضرت معصومه (سلام الله علیها) نشست و برخاست کنم. اما وقتی در دنیا با او هیچ رفاقتی ندارم، در آنجا هم نمی توانم با او رفیق شوم. سعادت آخرت در دنیا به دست می آید. اگر در اینجا انسی با حضرت معصومه سلام الله علیها نداشته باشی، آنجا هم انسی نخواهی داشت و اساسا با خدا غریبه خواهی بود. این آشنایی در زیارت نامه ها به این صورت آمده است:«عرف الله بیننا و بینکم فی الجنه= خدا بین ما و شما آشنایی ایجاد کند».

امام خمینی ره درمورد آیه ی« ... رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً...= ... پروردگارا در این دنیا به ما نیكى و در آخرت [نیز] نیكى عطا كن...» (بقره/102) فرمود: «حسنه» یعنی خود خدا. آدم های زیرک اینها را می خواهند و می گویند، خدایا حسنه دنیا و آخرت خودت هستی.

در مناجات مریدین می خوانیم: «یا جنتی و نعیمی، یا دنیای و آخرتی = ای بهشت و نعمت من؛ ای دنیا و آخرت من».

حضرت سجاد در دعاهای خیلی زیبایی که در صحیفه دارد، می فرماید، خدایا اینها را از تو خواستم، برای این که من مال تو هستم. وقتی من مال خدا هستم، اگر اتفاق بدی هم بیفتد، من از چیزی محروم نمی شوم. «اضطراب» فقط زمانی سراغ انسان می آید که فکر کند یک روزی از دست خدا خارج می شود و خدا دیگر به او نگاه نمی کند. تنها نقطه ای که در آینده برای آدم زیرک بد است، این است که میانه ی من و خدا به هم بخورد. میانه ی من و پیغمبر (صل الله علیه و آله و سلم) خراب شود.

شخصی خدمت امام آمد و گفت: آقا اگر من کاری داشته باشم، می توانم نمازم را زود تمام کنم و بروم به کارم برسم؟ حضرت فرمود: کجا می خواهی بروی؟ مگر آن کاری که تو داری در دست خدا نیست؟ بر سر سجاده ی خود بنشین. کسی که می خواهد مشکل را حل کند، خود خداست. تو می خواهی با دور شدن از خدا و نماز، بروی که مشکلت را حل کنی. این نفس انسان است که می خواهد از خدا فرار کند. برای همین حدیث معروف از امیرالمومنین (علیه السلام) در نهج البلاغه است که می فرماید: هیچ وقت مردم چیزی از امور دینی و آخرتی را به خاطر دنیای شان تعطیل نمی کنند، مگر این که حتما ضرر دنیایی بیشتری می بینند.

برای همین ائمه علیهم السلام به ما دعاهای زیادی آموزش دادند که در دنیا با خدا انس بگیریم تا در آخرت دچار بزرگترین عذاب خداوند که عدم اجازه ی گفتگو با خداست نشویم.  پس با فهمیدن اثر پنجم دعا، یعنی رسیدن به چیزهایی که بالاتر از اجابت دعاست؛ پی می بریم که علت وجود این همه دعا در مفاتیح چیست. علت وجود این همه صحیفه مثل صحیفه سجادیه، صحیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، صحیفه علویه، صحیفه فاطمیه و ... به چه دلیل است.

ائمه ی ما انسانهای بی کاری نبودند که از صبح تا شب فقط بنشینند و دعا بخوانند. یا آدم های حریصی نبودند که یک سره حاجت های دنیایی از خدا بخواهند. بلکه آنها می دانستند که ما به این دعاها احتیاج داریم و برای همین مکتب دعا را تاسیس کردند.

شکرِ خداوند، «فهمِ» نعمت های خداوند است

حضرت می فرماید: خداوند شکر خودش را در فهم شما قرار داده است. این که بفهمید خدا چه چیزی نصیب تان کرده، این می شود شکر. یعنی بگویی خدایا من می دانم تو داری با من چه کار می کنی. خدایا من فهمیدم تو من را کجا آوردی. خدایا می دانم که تو چه لطفی در حق من کردی و ممنون تو هستم. من می فهمم که تو من را دوست داری.

در مناجات شعبانیه می خوانیم: اگر می خواستی بدبخت شوم، هدایتم نمی کردی. اگر می خواستی خوار و ذلیل شوم، دستم را نمی گرفتی. دستم را گرفتی و تا اینجا آوردی. پس معلوم می شود که می‌خواهی من جلو بروم. می‌گوید: همین که بفهمی، این لطف خدا را نمی‌توانی جبران کنی و شکرش را به جای آوری. خدا این را به عنوان شکر از تو قبول می‌کند.

اگر باب رحمت دعا بر بندگان مسدود بود، بسیاری از بندگان صالح خدا از مکارم و کرامت هایی محروم می شدند که در «یوم تبلی السرائر= روزی که باطنها معلوم می شود»، برای از دست دادن آن کرامت ها به شدت متاثر و متاسف می گشتند. بزرگترین تاسف ما در روز قیامت، کمبود نماز و ذکر خداست. نه این که خدا ما را محتاج کرده، خیر. بلکه آنجا تو خود، می فهمی که قشنگترین لحظاتت لحظاتی بوده که با خداوند گذشته است.

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «علیكم بالدعا فانكم لا تقربون بمثله = بر شما باد به دعا كردن، زیرا شما به هیچ عبادتى مانند دعا به خداوند نزدیك نمى شوید». حضرت می فرماید: «ما یعلم عظم ثواب الدعاء و تسبیح العبد فیما بینه و بین نفسه الا الله تبارك و تعالى = بزرگى پاداش دعا و تنزیه كردن بنده خدا را (آن زمان كه بین او و خود باشد)، هیچ كس جز خدا نمى داند».

 ای کاش این ها را بفهمیم. «ما یعلم» یعنی هیچ کس عظمت این ثواب را نمی داند. «ثواب» را به معنای پاداش نگیریم، بلکه به معنی «جزا» بگیریم. یعنی آن که در متقابل به تو می رسد، یعنی «نتیجه». ثواب را نتیجه بگیرید. یعنی آن محصولی که قرار است در دعا ظاهر بشود. می فرماید: هیچ کس بزرگی پاداش دعا و تسبیح بنده را در زمانی که بین خودش و خدا این تسبیح انجام می شود نمی داند، جز خود خدا. یعنی خود بنده هم نمی فهمد که وقتی دارد با خدا حرف میزند، چه اتفاقی دارد می افتد.

محال است دستی به دعا بالا رود و خالی بازگردد

حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند:«ما ابرز عبدا یده الى الله العزیز الجبار عز و جل، الا استحیى الله عزوجل ان یردها صفرا حتى یجعل فیها من رحمته یشاء = هیچ بنده اى دستانش را به طرف خداوند عزیز جبار بالا نمى گیرد، مگر آن كه خداوند شرم مى كند از این كه دستان او را خالى بازگرداند و در دستان او آنچه كه از رحمت خود بخواهد قرار مى دهد».

پس چه حاجت شما را بدهند و چه ندهند، آن چیزی که به شما می دهند، میلیاردها برابر بالاتر از آن چیزیست که شما می‌خواهید. اما الان شاید ظهور نکند، ولی آنقدر به شما می‌دهند که در قیامت مؤمن می‌گوید: ای کاش وقتی در دنیا بودم، هیچ کدام از دعاهایم اجابت نمی‌شد. اصلا ما دعای بی اثر نداریم. دعا هرگز سوخت نمی شود. همین که شما دستت را بالا ببری به شما خیرات فراوانی می رسد.

آدم های بی ادبی هستند که هنگام دعای سخنران یا مداح، با بغل دستی شان حرف می زنند و نمی دانند چه چیزی را دارند از دست می دهند. در آیه ی شریفه: «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ= و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم» (غافر160)، «اجابت» را به طور مطلق معلق بر دعا فرموده است. حال آن که با آمدن شرط یعنی دعا، «جزا» یعنی تحقق آن حتمی است. در صورتی که در بعضی از دعا ها خواسته و حاجتِ موردِ سوال، ظاهرا محقق نمی شود. اما این فقط ظاهریست. چه بسا بسیاری نمی دانند که حال دعا حالی است که انسان با صرف نظر از عالم کثرات، به عالمی وارد شده که نام و نشانی ندارد و در آن لحظه صحیفه ی نفس بریده از همه چیز، به ملکوت پیوسته است و هرگز از آن عالم قدسی دست خالی بر نمی گردد. کسی که دعا می کند و دستش را بالا می برد، از طبیعت خارج می شود و به فطرت نزدیک می شود.

 یکی از بدبختی های ما این است که ما هنگام دعا «خود»مان را می بینیم که داریم دعا می کنیم. وقتی خواستی «الحمدلله» بگویی یا «لا حول و لا قوه الا بالله» بگویی، خودت را حذف کن. زمانی که هوس جمکران و مسجد و هوس ذکر و دعا و هوس علم و معرفت را کردی یا هوس امام رضا علیه السلام و کعبه به سرت زد، خودت را حذف کن. ما فکر می کنیم که این یک عملیات ساده است که یک دفعه من هوس کنم و در مجلس دعای کمیل شرکت کنم؟ هوس کنم و حرم بروم؟ هوس کنم و دعا بخوانم؟ در صورتی که این گونه نبوده و باید فکر کنیم که چه کسی ما را می برد، چه کسی به شما می دهد، چه کسی هوس کرده و چه کسی به دست شما مفاتیح می دهد؟ اول از آن سو میل حرکت کرده و سپس این میل در شما ایجاد شده است.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed