www.montazer.ir
یک‌شنبه 10 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 6538
زمان انتشار: 4 آوریل 2017
خدا فراموشی موجب خود فراموشی است

آثار دعا(6)، 84/11/29برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه»

خدا فراموشی موجب خود فراموشی است

انسان به محض این که خدا را فراموش می کند یا ارتباطش با خدا ضعیف یا قطع می شود، چیزی را از دست می دهد که دیگر قابل به دست آوردن نیست و آن خود حقیقی اوست. کسی که نتواند خدا را در دنیا ببیند، کور محشور می شود.

خداوند در آیه 19 سوره حشر می فرماید: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ= مثل کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند آنها را دچار خود فراموشی کرد».

روح ما پرتو و نفخه الهی است. این روح به بدن تعلق می گیرد. از آن جهت که انسان قرار است مدتی در زمین زندگی کند، پس دارای شئونات زمینی هم می شود. یعنی وقتی به زمین می آید رنگ و بوی زمین را می گیرد. چون باید یک موجودی که دارای نفخه خدا و جنبه زمینی هست را اداره کند. « وَ لَكُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‌ حِینٍ‌[1]= برای شما استقرار و بهره مندی موقت در روی زمین هست». این مربوط به همان موجودی است که از خدا آمده و می گوید تو در روی زمین استقرار و بهره مندی موقت داری. این مسئله، غیر از جنبه ی زمینی و حیوانی انسان است. چون جنبه زمینی و حیوانی ما بهره مندی اش موقت و محدود است، آن همیشه همین جا می ماند. اما آن که می خواهد برگردد، همان کسی است که مهمان است.

وقتی خداوند می گوید: «شما مثل کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند، در نتیجه دچار خودفراموشی شدند». یعنی خدا آنها را دچار خودفراموشی کرد. منظور از این خود، خود طبیعی و خود حیوانی نیست. چون می بینیم که هر کس که خدا را فراموش کند، خود طبیعی و حیوانی اش را فراموش نمی کند، اتفاقا خودخواه ترین آدم ها کسانی هستند که خدا را فراموش کردند. پس این که می گوید هر کس خدا را فراموش کند، خودش را فراموش کرده، منظور خود فطری و آسمانی است . یعنی اگر خدا را فراموش کرد، مساوی با فراموشی خود حقیقی اش است.

کوری در قیامت، اثر فراموشی خداست

از مهمترین علت های کوری در قیامت، فراموش کردن خداست. « قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِیرًا/ قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَكَذَلِكَ الْیَوْمَ تُنْسَى[2]= مى‏ گوید پروردگارا چرا مرا نابینا محشور كردى با آنكه بینا بودم؟ خداوند مى‏ فرماید همان طور كه نشانه‏ هاى ما بر تو آمد و آنها را به فراموشى سپردى، امروز هم به همان شکل فراموش مى ‏شوى». یعنی آنها چون خود الهی شان را با همه تجلیاتی که دارد، ندیدند، کور محشور می شوند.

وقتی می فرماید:«هو الظاهر». یعنی فقط خدا ظاهر است. پس بقیه اگر ظهوری دارند به برکت اوست. چون او (نورالسموات و الارض) است. یعنی ما با نورالسموات و الارض  می بینیم و ادراک می کنیم. اگر نور السموات والارض نباشد، ادراکی صورت نمی گیرد. نور حقیقی اوست. در حقیقت ما همه چیز را با نور می بینیم. ولی چون شدت ظهورش باعث مخفی شدنش می شود، دیگر نمی توان احساسش کرد. مثل آب برای ماهی است. چون ماهی در آب متولد می شود و زندگی می کند، هیچ وقت متوجه نمی شود آب چیست. برای این که فهم آب را بکند، باید از آب بیرون برود تا بفهمد آب چیست!

 پس اگر شما هم در دنیا خدا را ندیدید، معلوم است کور هستید. علی (علیه السلام) می فرماید: «ما رَأَیتُ شَیئاً اِلاّ وَ رَأَیتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فیهِ؛= من چیزی را ندیدم مگر این كه خدا را پیش از او و با او و بعد از او دیدم».

بعضی ها فکر می کنند خدا مثلا آن طرف آسمانها نشسته یا روی تختی خوابیده، این طور نیست. هر شی قائم به اوست. او با همه اشیاست. اما این را چشم سر نمی بیند.

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «قلبها می بینند». بینش قلب خیلی عمیق تر از بینش چشم است. وقتی شما با سراب روبرو می شوی، گول نمی خوری، با چشم سر سراب را می بینی. اما هیچ وقت به سمتش نمی روی. می دانی که آب نیست، سراب است. با بینش عقل می بینی که آب نیست و گول نمی خوری. عقل، خطای حس دید  را هم می گیرد. بنابراین، کسی که نمی تواند خدا را در دنیا ببیند، کور محشور می شود.

می گوید: «چرا من را کور محشور کردی در حالی که من در دنیا بینا بودم؟». خداوند در پاسخ خطاب می فرماید: «آیات ما آمد برای تو، اما همه را فراموش کردی. پس امروز هم تو فراموش شده هستی». یعنی توئی وجود ندارد و اساسا کسی با تو کاری ندارد.

اما این که ضایعه خودفراموشی چه خواهد کرد، خدا می گوید: «اگر من را فراموش کنید، دچار خود فراموشی می شوید». حالا خود فراموشی چه کار می کند؟ چه اتفاقی می افتد؟ نتیجه این جریان هولناک برای انسان که تاب کمترین ناراحتی را ندارد، چه خواهد بود؟

شما گاهی متوجه می شوی سرت را کلاه گذاشته اند. ده سال پولهایت را جمع کردی، به یک نفر سپردی برایت کار کند، می بینی فرار می کند. یعنی همه زندگی ات را بعد از ده سال می فهمی همه ی هستی تو را بردند. چه حسی به تو دست می دهد!

تصور کنید بچه ای که از رحم مادر متولد می شود، باید چشم، گوش، قلب دست و پا و ... داشته باشد، اما اگر نداشت، کاری نمی تواند در دنیا بکند.

وقتی آدم خودش را فراموش می کند یا رابطه اش با خدا ضعیف می شود، همچنین جنایتی با خودش می کند. چون من حقیقی از زوج خودش که خداست، تغذیه نمی شود. فقط یک (من) حیوانی دارد. تند و تند غذا می خورد ولی او چیزی ندارد.

این هیچ چیزی نداشتن خیلی مهم است. چون وقتی برای ما حوادثی اتفاق می افتد ما چیزی نداریم جلوی غصه ها و غم های ما را بگیرد. اما اگر خود حقیقی داشته باشیم. امکان ندارد غصه بخوریم. بدبختی ما این است که وقتی شئونات گیاهی یا حیوانی مان کم می شود، غصه می خوریم. گاهی آنقدر غصه می خوریم تا از غصه بمیریم، گاهی سکته می کنیم، گاهی افسرده می شویم. اما کسی را نداریم که بیاید به ما بگوید این طبیعت است، غصه نخور. اینها ماندنی نیست. این نیز بگذرد. وقتی انسان «این نیز بگذرد» را یادش نرود، امکان ندارد افسرده و پژمرده شود.

خیلی از اموری که قبلا اعصاب تان را خرد می کرد و ذهن تان را مشغول می کرد و برایش غصه خوردید، الان از آنها خبری نیست یا حتی شادی هایتان هم اثری از آنها نیست.

بینش و فلسفه انسان در زندگی باید این باشد که اگر به من آسیب و صدمه ای رسید، در هر جنبه از جنبه های جمادی، نباتی و حیوانی، در واقع چیزی برای او ذخیره و ماندگار می شود. اگر آبرویی رفت، اگر مالی رفت، اگر سلامتی رفت، اعتباری رفت، مسخره شدی، حرف بد شنیدی، همه پس انداز می شود. این دیدگاه کجا و آن دیدگاه کجا که یک کسی وقتی اینها برایش اتفاق می افتد، عزا می گیرد.

یک حقیقت بیشتر وجود ندارد. باید دانست آن که کیف می کند یا غصه می خورد کیست؟ در واقع حقیقت درونی شماست. بنابراین، شما هر چقدر «من»تان ثروتمندتر باشد، امنیت روانی و درونی و شادی ات بیشتر است.

به میزانی که خدا در وجود شما هست و می توانی به او تکیه کنی که «من» داشته باشی. وقتی منی وجود ندارد، تکیه تو به چه کسی خواهد بود؟ مثل این که الان هوا هست ولی من قفسه سینه ام خراب است. هوا که بد نیست، دستگاه تنفس من مشکل دارد. خدای حی قیوم همه جا هست، ولی من نمی توانم او را ببینم. من نمی توانم به او توکل کنم.

او همه جا دستش در دست ماست. ما نمی توانیم دستش را بگیریم و از او استفاده کنیم. شما به میزانی انسان هستی و سالم هستی که «من» حقیقی داری، به میزانی قدرتمند و شاد هستی که «من» حقیقی داشته باشی. من حقیقی با کمالات مادی، گیاهی و حیوانی قوی نمی شود و به وجود هم نمی آید، بلکه باید غذای متناسب با خودش بخورد که می شود؛ دعا و ذکر.

 شما با یاد «حی قیوم»، حی و قیوم می شوی. با یاد «حی قیوم» قدرتمند می شوی. این نحوه به وجود آمدن هر کمالی در باطن انسان است.

آیا دست های یک خوشنویس با دست های شما فرق می کند؟ انگشت های یک بافنده خوب یا یک نفر تایپیست خوب با انگشت های شما فرق می کند؟ تنها نفس است که می تواند کار های خوب و با کمال را بکند.

بنابراین نفس باید به یک کمالی برسد که خدا را ببیند و با او ارتباط برقرار کند و به او تکیه کند. به منش اضافه شده است. این نفس در اثر تکرار و تمرین و ارتباط مرتب، منظم و مداوم به این کمال رسیده است. برای همین شما در نماز تکرار دارید، یعنی صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء باید نماز بخوانی.  کلماتی که می تواند یک انسان را شبیه خدا کند، در نماز گنجانده اند. وقتی شما نماز را تکرار می کنی، ذکر را به زبان می آوری و می گویی. نفس در همین ارتباطها است که قدرتمند می شود.

مهمترین مکتبی که اسلام تشریع کرده، عبادت و ذکر است. واجب ترین و ضروری ترین مکتب، عبادت و ذکر است. اگر شما تمرین ارتباط با ماوراء الطبیعه نداشته باشی، نمی توانی به او تکیه کنی. اگر تمرین ارتباط با فرشته ها را نداشته باشی، نمی توانی از فرشته ها کمک بگیری. اسم اعظم عبارت است از یک حقیقت نفسانی در درون انسان. این حقیقت نفسانی، وقتی با این کلمات جور می شود و آن کلمات به معنای حقیقی خودش استفاده می شود، برای انسان کمال ایجاد می شود.

شهید محمد منتظری وقتی در زندان به او گفتند برو روی بخاری بنشین .خوب زندانی ها را روی بخاری داغ می نشاندند و می سوزاندند. می گفت:  «یا نارُ کُونی‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلی‏ إِبْراهیمَ[3]= ای آتش بر ابراهیم خنک و سالم باش».

در کدام مکتب می توانید با دعا به خودشناسی و خود پیدا کردن برسید؟ در ذکر، خلوت، تمرین و تمرکز. البته به شرط اصلی اش که معرفت باشد. هر چقدر معرفت بالاتر می رود، ذکرها حقیقت بیشتر و تاثیر بیشتری را خواهند داشت. وقتی آن حقیقت بیاید، تسلط شما هم به خودتان بیشتر می شود و قوایت را هم می توانی تحت تسلط خودت نگه داری.

دعاهای امام سجاد (علیه السلام) با ببینید. «اللهم ارزقنی = خدایا روزیم کن».

 اللهم یعنی من و خدا، همین. یعنی الان چشم در چشم با خدا ایستاده ای و داری با او حرف می زنی، بدون حجاب. این خواستن را یکبار تمرین کنید. به خدا بگویید: خدایا این را به من بده. اگر توانستی خودت را همراهت نبری. فقط آن خود اصلی ات باشد. تو و خدا بدون هیچ نوع خودی، وقتی این طوری به خدا بگوئی که خدایا: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حُبَّك وَ حُبَّ ما تُحِبُّه وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ العَمَلَ َ الَّذِی ْ یُبَلِّغُنِی اِلی حُبِّکَ= خداوندا روزی کن محبت خودت را و محبت کسانی را که دوست شان داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند»، در هر کاری قرار است تو را به یک مقامی برساند، محبت نسبت به آن کار پیدا می کنی.

ولی مثلاً به ما می گویند: احیا برویم، خوش مان نمی آید. ماه رمضان را دوست نداریم بیدار باشیم ولی به خاطر مصلحت اندیشی بیدار می مانیم.

دقت کنید وقتی می خواهیم ذکر بگوییم یا دعا بخوانیم این ذکر و دعا را باید بخوریم. پیغمبر می گوید من گرسنه تو هستم ای خدا، تشنه تو ام. این تشنه توام و گرسنه تو ام، یاد تو ام یعنی جذب می شود. یعنی می فرماید تشنه ی یادت هستم، گرسنه یادت هستم. اما ما چند بار در عمرمان تشنه خدا، تشنه ذکر، تشنه نماز شده ایم؟

تشنه و گرسنه یعنی اگر ادامه پیدا کند به ضعف می افتی و وقتی هم به او می رسی، لذتت بیشتر می شود اما مصیبت ما این است که فاصله بین دل و عقل مان را با گناه آلوده کرده ایم. آن وقت در این آلودگی که انجام می دهیم یک چیزی می شنویم، اما آن را نمی فهمیم. اتفاقی که موقع مردن می افتد همین است که تو خودت را فراموش کرده ای و تازه آنجا می فهمی چه اتفاقی افتاده است.

قلب وارونه قلبی است که لذتی از خدا نمی برد

خدای تبارک و تعالی در آیه 22 سوره زمر می فرماید: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ= آیا کسی که خداوند به او شرح صدر داد (روح او را پر ظرفیت گردانید) تا اسلام آورد و در روشنایی نوری از طرف پروردگار قرار گرفت، مانند کسی است که این گونه نیست؟ پس وای بر سنگدلان!» خداوند از شما سوال می کند، فرق بین کسی که من انسانی دارد، با کسی که ندارد، چیست. من شما از کیست؟ من شما از الله است. شما به میزانی که «من» داری، الله در تو تجلی دارد. پس باید نور داشته باشی، یعنی چیزی در وجودت تاریک نباشد.

اگر خود الهی داشته باشی، این می بیند، چون از نور است. آن وقت این نور در همه جای انسان ظهور می کند و همه ابعادش نورانی می شود. دستش، پایش، گوشش، چشمش، شنیدنی هایش، حرف زدن هایش همه نور است. خواب هایش هم نورانی می شود. بنابراین، به میزانی که تو خدا را داری، نور داری.

در ادامه آیه می فرماید: « فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ=وای بر سنگدل!» این وای را که خدا می گوید خیلی مهم است. خدا به راحتی به خشم نمی آید. این مسئله به قدری عظیم است که خدا صدایش در آمده است. این کلمه «وای» را از خدا بشنوید. این وای خیلی بزرگ است. یعنی می خواهد به شما بگوید وقتی قلبت ذکر نمی پذیرد، وای بر این قلب. وقتی هوس خدا را نمی کنی، وای بر این قلب، وقتی ذکر نمی توانی بگویی، وای بر این قلب. وقتی حضور نداری، وای بر این قلبت. وقتی نمی توانی از خدا لذت ببری، وای بر این قلب.

چرا قلب ما حاضر است به خاطر نفس خبیث و کمالات جمادی، نباتی و حیوانی از خدا دل بکند؟ چرا وقتی یک چیزی از شوون کم ارزش ما گرفته می شود، به جای این که تشکر کنیم، به خدا نق می زنیم؟ چرا هوس خلوت، تنهایی، عبادت و ذکر به سراغ ما نمی آید؟ چرا لذت نهایی ما خلوت  با خدا نیست؟ برای این که این قلب، وارونه است، یعنی از چیزهایی که نباید بترسد، می ترسد. از چیزهایی که نباید لذت ببرد، لذت می برد. از چیز هایی که نباید خوشش بیاید، خوشش می آید.

قساوت یعنی پس زدن خدا. نمی تواند معنویات را قبول کند. سخت شدن و سنگدل شدن یعنی این. این تهدید خدا را جدی بگیریم.

عالم امر چه عالمی است؟

می فرماید: «وَ یَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی[4]= از تو (ای پیامبر) درباره روح سوال می کنند. بگو روح از امر پروردگار من است».

در پاسخ به این سوال که امر چیست؟ باید گفت: ما دو عالم داریم: عالم امر و عالم خلق. عالم امر، عالم قبل از خلق است که به آن، عالم طبیعت یا عالم ماده گفته می شود. در عالم خلق، اشیا با زمان تحقق پیدا می کنند. عالمی است که در آن، زمان و ماده وجود دارد. زمان بعد چهارم ماده است که اگر یک قوه ای به فعل بخواهد برسد، باید با زمان برسد، یعنی تدریجی است و طول می کشد. اما در عالم امر، انسان اموراتش زمان دار نیست.

این که گفته می شود عالم امر، قبل از عالم خلق است و عالم طبیعت و ماده را اداره می کند، به خاطر این است که تحقق فعلیت ها زمان دار نیست. یعنی شما به محض این که اراده کنید، آن چیز تحقق پیدا می کند. خود عالم امر را هم خدا این گونه معرفی می کند می فرماید: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون». به محض اراده چیزی، آن چیز می شود و تحقق پیدا می کند. این گفتن، گفتن کلامی نیست. مثلا بگوید فلان چیز خلق شود، فلان چیز باشد می شود. یعنی قل همان مساوی است با اراده. قل، اراده خداوند تبارک و تعالی است. مثلا من به شما می گویم پدرتان، مادرتان، حرم حضرت رضا (علیه السلام) را تصور کنید. به محض این که شما بخواهید، آن تصور می شود. فاصله ای بین خواستن و شدن وجود ندارد که این مربوط به عالم امر در شما هست.

عالم امر یک مکانیزم فوق العاده پیچیده است. یک نفر تمام این مراحل را در کمترین زمانی که قابل تصور است، بیان می کند. پس خدا هم همین طور است. خدا وقتی که می خواهد چیزی را ایجاد کند، فقط کافی است اراده کند. به محض این که اراده کرد، ایجاد می شود. شما هم وقتی اراده می کنی چیزی تحقق پیدا کند، در درون شما تحقق پیدا می کند. معطلی آن در عالم خلق است.

خدا هم همین طور است. چون عالم ماده، عالمی است که می خواهد از قوه به فعل برسد، زمان می خواهد. عالم ماده، عالمی است که زمان دارد. بقیه عوالم زمان ندارد. خدا هم اراده اش را که می کند، همان لحظه تحقق پیدا می کند. ولی چون این اراده از عالم امر می خواهد به عالم خلق بیاید، طول می کشد. البته برای هر موجودی زمان های خاص خودش را دارد.

پس نفس ما چنین کاری را می تواند بکند. چون خودش از خداست. یعنی از عالم ماده و طبیعت نیست. مال عالم امر است. برای همین هم، چون از خداست و در عالم امر است، فراموشی خدا یعنی همان فراموش امر الهی، یعنی حقیقت خودت. به محض این که فراموشش کنی، خودت را فراموش کرده ای. پس منظور از این که می گوید اگر کسی خدا را فراموش کند، خودش را فراموش کرده؛ خود طبیعی و حیوانی نیست. بلکه خود آسمانی است که از خدا است، یعنی حقیقت ابدی خودت را فراموش می کنی. آیات دیگری هم درهمین راستا در قرآن وجود دارد.


[1]. سوره بقره/آیه 36.

[2]. سوره طه/آیات 126-125.

[3]. سوره انبیاء/آیه 69.

[4]. سوره اسراء /آیه 85.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed