مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
ایمان و اعتقاد به مبدأ متعال و یقین به وحدانیت آن، ریشه در فطرت انسان دارد و تضمین کننده ی سعادت ابدی اوست.
توجه به «خدا» غیر از «توحید» است. توجه به خدا یعنی این که انسان متوجه یک قدرت لایزال مطلق، یک قدرت بی عیب و نقص باشد و فطرتاً چنین موجودی را بخواهد. اما در بحث «توحید» موضوع این است که خدا یکی است. یعنی آن کمال مطلقی که انسان به طور فطری متوجه اش است، یک قدرت «واحد» است و «دویی» ندارد. انسان هم به طور فطری، عاشق کمالِ کامل بوده و از نقص بیزار است. انسانها هیچ چیز را به صورت ناقص نمی پذیرند و همیشه چیز کاملتر را انتخاب می کنند. انسان هیچ وقت گرایشی به ناقص ندارد. حتی اگر یک چیزی هم داشته باشد که به نظرش خیلی خوب و کارگشاست سعی میکند، در طول زمان کاربردهای بیشتری از آن دستگاه بگیرد. مثلاً نقایص و معایب یک دستگاه را برطرف میکند و کاربردهای بیشتری برای آن دستگاه اختراع میکند.
سیر محاسبات بشر را در نظر بگیرید، زمانی که بشر شروع به محاسبه کرد، اول با گذاشتن چند خط و کشیدن خط روی اشیا محاسبه می کرد. مثل کاری که امروز در کلاس های ابتدایی می کنند. بعد به مرور زمان پیشرفت کرد، وسیلهای به نام چرتکه ساخت و بدهکاری و بستانکاری اش را با آن محاسبه می کرد، که هنوز هم مرسوم است. بعد از آن ماشین حساب را اختراع کرد که رقم های بزرگتر را با سرعت بیشتری محاسبه میکند. بعد کامپیوتر را اختراع کرد که خیلی سریعتر و با حافظه بزرگتر ارقام و اطلاعات را پردازش می کند و میلیاردها محاسبه را در چند ثانیه انجام می دهد.
سیر پیشرفتِ اتومبیل را در نظر بگیرید. اتومبیل های امروزی با امکانات بیشتر، نسبت به اتومبیل های قدیمی تولید می شوند. در صورتی که انسان در قدیم فقط با اسب و قاطر این طرف و آن طرف می رفتند. سیر پیشرفت اسلحه را نگاه کنید که ابتدا از سنگ و چوب شروع شده و بعد تبدیل به نیزه و تیر و کمان شده و سپس اسلحه های مدرن امروزی مثل، موشک ها و هواپیماها را شامل شده است. سیر پیشرفت ارتباطات را در نظر بگیرید، که قبلاً چاپارها نامه را با اسب به مقصد می رساندند. ولی امروز «پست» و از پست سریعتر، «فاکس» و «پست الکترونیکی» در چند ثانیه اطلاعات را از یک نقطه دنیا به دورترین نقطه ی دیگر ارسال می کنند.
زمانی در قرن 18 خیلی از علمای اروپا می گفتند که علم به آخر خودش رسیده و بشر پیشرفت کرده است، ولی این گونه نشد. ما در روایت داریم، علم 27 پله دارد و تا زمان ظهور امام زمان، فقط 2 پله اش طی می شود. بعد از ظهور امام زمان 25 پله دیگر طی خواهد شد. با وجود این پیشرفت ها، خداوند در قرآن می فرماید:«وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا = و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است» (اسراء/85).
بشر همیشه از نقص و ضعف بیزار بوده و کاملترین ها را خواسته است. از طرفی در اشیاء عالم که نگاه کنیم، هیچ کدام خالی از ضعف و نقص نیستند. به خاطر این که در طبیعت هر چیزی را که می بینیم، یک امر «مرکب» است. یعنی دارای اجزاست که به اجزای خود نیاز دارد. مثل هواپیما یا ماشین یا کامپیوتر که مرکب از هزاران قطعه و اجزا هستند و هر کدام به اجزای خود احتیاج دارند. هیچ امر مرکبی نمی تواند محبوب انسان باشد، به دلیل این که در آن امر دوتایی و «مرکب»، یک نوع ضعف و وابستگی وجود دارد و انسان از ضعف و وابستگی بیزار بوده و عاشق کامل مطلق است. اگر در جایی نقص ببیند، آرزو می کند، ای کاش! این نقص هم وجود نداشت.
در ساخت کامپیوترها، موشک ها، سیستم های ارتباطات و ... دقت کنید، بشر هیچ وقت نگفته، «بس است». اگر نسبت به 200 سال پیش بسنجید، علمِ انسان خیلی پیشرفت کرده، ولی روحش هیچ وقت قانع نشده است و هرگز هم قانع نخواهد شد. چون علوم مرکب هستند و هر مرکبی، محتاج است. پس معشوق حقیقی انسان، یک امر مرکب نیست؛ بلکه یک امر واحد و بسیط است که خداوند واحد و کامل می باشد. این امر نشان می دهد که انسان به «وحدت» و یک وجود «واحد» گرایش دارد نه «کثیر». چون در کثیر، ضعف و نقص وجود دارد و بشر این را نمی پسندد. در حقیقت معشوق انسان یک وجود واحد است. پس نتیجه این می شود که انسان فطرتا به «توحید» گرایش دارد.
در غیر این صورت اگر نگوییم که انسان فطرتاً توحید پذیر است و بگوییم که خدا واحد نیست و دوتاست و شریک دارد، این شریک 3 حالت دارد: 1) از خدا قدرتمندتر است که در این صورت خدا موجود ضعیف می شود، در نتیجه خدا نیست. 2) از خدا ضعیف تر است؛ که در این صورت او نمی تواند، شریک خداوند که قدرت قاهر است، باشد. یعنی خدا می تواند او را از بین ببرد. 3) آن شریک با خداوند مساوی است. اگر مساوی هم باشد، در این صورت قدرت همدیگر را خنثی می کنند. قرآن نیز در این باره می فرماید: «لَوْ كَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا = اگر در آنها [=زمین و آسمان] جز خدا خدایانى [دیگر] وجود داشت قطعا [زمین و آسمان] تباه مىشد» (انبیا/22). این نظام حیرت انگیزِ عالم که با میلیاردها نمونه ی منظم به طور یکنواخت و با نظمی خاص دارد به حیات خود ادامه می دهد، نشان دهنده این است که «یک» اراده او را هدایت می کند، نه اراده های مختلف.
«معاد» ریشه در فطرت انسان دارد
اصل اساسیِ دیگر در دین، اصلِ «معاد» است و گرایش به معاد، مانند توحید یک امرِ فطری و تضمین کننده ی سعادت انسان می باشد.
چرا انسان فطرتا گرایش به معاد دارد؟ چون انسانها همه به طور طبیعی گرایش به راحتی و رفاه و لذت دارند. مثلاً اگر به ما می گفتند، لازم نیست، به مدرسه بروید و درس بخوانید. یا والدین به کودکان 7 ساله می گفتند، که هر کس دوست دارد، به مدرسه برود و هر کس دوست ندارد، نرود. به نظر شما آیا همه به مدرسه می رفتند؟ خیلی ها نمی رفتند. یا بگویند، حالا که مدرسه می روید، اگر دوست دارید، درس بخوانید و اگر دوست ندارید، درس نخوانید. باز هم خیلی ها درس نمی خواندند. بشر راحت طلب است و اگر به یک امر راحت عادت کند، برگشتن به امر سخت، برایش مشکل است. نمی تواند برگردد. مثلاً اگر قرار باشد، خودکارها جمع شود و همه با مرکب و دوات بنویسند، نوشتن سخت می شود. یا بگویند از فردا اتومبیل و اتوبوس نیست و باید پیاده بروید یا با گاری بروید، واقعاً برای انسان سخت است. اگر برق از زندگی انسان حذف شود، مشکلات فراوانی ایجاد می شود. پس اساسا انسان راحتی و رفاه را می طلبد و از آن لذت می برد.
سؤالی که مطرح می شود، این است: آیا دنیا جایی است که انسان در آن به راحتی مطلق برسد؟ بشر تلاش های زیادی کرده که خودش را به راحتی برساند، اما هنوز موفق نشده و هنوز در سختی به سر می برد. پس در دنیا جایی پیدا نمی کنیم که انسان راحت باشد و سختی نداشته باشد.
امام رحمه الله می فرماید: شما در طول تاریخ حتی یک نفر را هم پیدا نمی کنید که رنج هایش مساوی با لذت هایش باشد، همیشه چرخه رنج ها به لذت ها غلبه دارد. حتی این پیشرفت هایی که حاصل شده همراه با درد سر بوده و هست. مثلاً همین هواپیمایی که بشر ساخته، وقتی میخواهیم به مسافرت برویم و عجله هم داریم، پول کلانی هم دادیم؛ ولی یک دفعه میگویند: «ببخشید، پرواز تأخیر دارد». مثلاً در کامپیوتر با یک سهل انگاری می بینیم که یک ویروس پیدا می شود و همه اطلاعات را از بین برد. سراغ هر لذتی بروید، میبینید که خالی از دردسر نیست. بشر از یک طرف گرایش به کمال، آسایش و رفاه مطلق دارد، از طرف دیگر در این جهان آسایش و رفاه مطلق یافت نمی شود.
پس نتیجه می گیریم که باید جهانی باشد که در آن جهان، بشر به راحتی مطلق و به لذت خالص برسد و این، یعنی انسان فطرتا گرایش به معاد دارد.
دلیل دیگری که ثابت می کند، معاد ریشه در فطرت انسان دارد، این است که، انسان به طور طبیعی طالب «آزادی» است و از محدودیت بیزار است. اگر به او بگویند این کار را بکن، آن کار را نکن، برایش سخت است و دوست دارد، محدود نباشد. کسی با او کار نداشته باشد، هر وقت خواست، بخورد هر وقت خواست، بخواند، بشر از مانع، بیزار است. پیشرفت علم هم به همین دلیل است که بشر از محدودیت بیزار بوده و می خواسته طبیعت را به استخدام خود بگیرد. از پرواز پرنده الهام گرفته و آرزوی پرواز را همیشه در سر داشته است. ما فکر میکنیم، غربیها و اروپاییها اولین کسانی بودند که پرواز کردند؛ بلکه این، «خواجه نصیرالدین طوسی» بود که برای اولین بار در 800 سال پیش، توانست پرواز کند. وقتی مغول ها در قلعه ای او را محدود کرده بودند، بال می سازد و از آنجا پرواز می کند.
گرایش انسان به علم و پیشرفت یعنی فرار از محدودیت و گرایش به آزادی؛ اختراع «فاکس» و پیشرفت ارتباطات، یعنی فرار از محدودیت؛ ساخت هواپیما یعنی فرار از محدودیت؛ ساخت اسلحههای پیشرفته و برق و دستگاه ذخیره برق، یعنی فرار از محدودیت. حتی اگر انسان حدی هم در قانون مدنی، وضع می کند مثل، زندان، چراغ قرمز و ...؛ برای این است که به آزادی اش لطمهی نخورد. چون آزادی نسبی را دوست دارد، زیرا در دنیا نمیتواند به آزادی مطلق برسد. اگر در دنیا آزادی مطلق باشد، افراد آزادی های همدیگر را محدود می کنند. اگر در یک چهارراه همه دلشان بخواهد که رد شوند، امکان ندارد و تصادف می شود. پلیس راهنمایی و رانندگی و چراغ راهنما میگذارند، تا بشر به خواست خودش برسد. می گوید، اگر پلیس را نگذارم، ساعتها طول میکشد که بخواهم از اینجا رد شوم. گاهی به خاطر اینکه فطرتا آزادی خواه است، قانون را دور می زند، چون بعضی جاها قانون دست و پای او را می بندد. تنها جایی که انسان میتواند، مطلق تصمیم بگیرد و آزاد باشد، بهشت و قیامت است.
قرآن بهشتیها را توصیف میکند و میفرماید:«وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ = و آنان در میان آنچه دلهایشان بخواهد جاودانند» (انبیاء/102). بهشتی ها هر چه اراده کنند، همان می شود. ابدیت طلبی و جاودان خواهی هم یک امر فطری است. بنابراین تنها جایی که انسان و اراده انسان به طور فطری ارضا می شود، بهشت است. بشر زمانی آرام می گیرد که به او بگویند تو نمی میری و جاودان هستی. بشر خود به خود به طور فطری دنبال بهشت می گردد. عشق به بهشت در نهاد همه انسانها است. فرار از جهنم به خاطر زجر و محدودیت و عذاب فطری است و همه به طور فطری از عذاب فرار می کنند.
پس نتیجه می گیریم که «دین» و دو اصل اساسی دین یعنی «توحید» و «معاد» اموری فطری هستند. چون با فطرت انسان در ارتباطند پس ضامن سعادت انسان هستند. توجه به دین و علاقه ی به پرستشِ قدرتِ مافوق، هم فطری است. بشر چون در خودش ضعف می بیند، همیشه خواهان یک قدرت بالاتر و کاملتر است. بشر در درون خودش فطرتاً احساس می کند که «ممکن الوجود» است و تکیهگاه میخواهد، مستقل نیست. بشر فطرتاً عاشق پرستش است. فطرتاً دنبال معشوق است که دورش بگردد. خودش را فدای او کند. از ابتدای خلقت که بشر خلق شده عبادت هم با او بوده است.
سوالی مطرح شده بود، که اگر دین فطری نیست، آیا «صنعت» توانسته جای آن را بگیرد یا خیر؟ پاسخ روشن است، ما ثابت کردیم که دین فطری است و پیشرفت علم و صنعت نتوانسته جای عبادت و پرستش و جای دین را بگیرند. شوروی سابق 70 سال با خدا و دین و پرستش مقابله کردند. بعد «گرباچف» گفت، اشتباه ما این بود که به دین و پرستش اعتقاد نداشتیم. کشورهای غربی از این که جامعه شان به خاطر نداشتن گرایشات مذهبی و دینی، رو به فساد می رود، با مشکل جدی ربرو هستند. نیاز به دین و معنویت در بشر هرگز کم نشده و هرگز پیشرفت علم و صنعت جای آن را نمی تواند پر کند. به اعترافات غربی ها در این باره توجه کنید، در کتاب «دین و روان» نوشتهی «ویلیام جیمز» فیلسوف آمریکایی و «انسان موجود ناشناخته» نوشتهی «آلکسیس کارل» مراجعه کنید.
کلیدواژه ها:
آثار استاد