مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در اسلام در خصوص قدرت بدنى سفارش زیادی شده و برای انسان لازم است. اما اگر کسی ظرفيت نداشته باشد و با آن درست برخورد نکند، این قدرت تبدیل به عامل بدبختى اش می شود.
انسان قوى و قدرتمند می تواند از قدرت بدنى براى انجام كارهاى زندگى، كسب درآمد و روزى حلال و در جهت پیشبرد دین و تقوى استفاده كند. می تواند از شخصیت خود دفاع كند تا كسى جرأت تعرض به او را نداشته باشد. اما بعضى افراد از قدرت بدنى در جهت باطل یعنی ترساندن دیگران استفاده مى كنند. شخصی که به خاطر قدرت بدنی یا فنون رزمی که در باشگاه یاد گرفته، با دیگران دعوا کند و کتک بزند و به این کارها افتخار کند؛ و یا كارى كند كه دیگران از او حساب ببرند؛ راه رفتن و حرف زدنش به گونه ای باشد که دیگران از او بترسند؛ خداوند نیز او را مى ترساند و این اعمال، در قیامت به صورت ترسی طولانى و عظیم برای او ظهور خواهد داشت.
حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: رابطه مالك اشتر با من مثل رابطه من با رسول خداست. یعنى او حكم على را براى پیامبر دارد.
مالك اشتر یک شخصیت قوى و شجاع و با قدرت بدنى بالا بود. به طوری که در جنگها پا به پاى حضرت جنگ مى كرد و از هیچ چیز نمى ترسید. فردی در خیابان به او جسارت مى كند، اما مالک چیزی نمى گوید و مى رود. دیگران به آن شخص مى گویند: مىدانى او كه بود؟ او مالك اشتر فرمانده سپاه على بود. شخص توهین کننده به دنبال مالک مى دود تا معذرت خواهى كند. اما مالک را مى بیند كه داخل مسجد شد و به نماز خواندن مشغول شده است. از او عذرخواهى مى كند. مالك مى گوید: من به اینجا آمده ام که براى تو نماز بخوانم و از خداوند بخواهم كه تو را ببخشد.
این عمل یك فرمانده قوى و قدرتمند است. حال اگر بعضی از ما چنین زور و موقعیتى داشتیم و كسى با ما این گونه رفتار می کرد، با یک اشاره او را از روى زمین محو می کردیم. بعضی از چنین افرادی به جایی رسیده اند که دست روى همسر یا خواهر و حتى پدر و مادرشان بلند می کنند. این زورگویی ها آدم را جهنمى می کند.
داشتن نعمت، بدون ظرفیت آن، انسان را بدبخت می کند
كاش خداوند به کسانی که ظرفیت ندارند، چیزی ندهد. و هیچ نعمتى را قبل از این كه ظرفیتش را عطا کند عنایت نکند. چون نعمت بدون ظرفیت باعث فتنه است.
هر نعمتى كه نصیب انسان مى شود، باید با یك معیار درست سنجیده شود. نمى توان گفت شخصی که ثروتمند یا عالم و یا نماینده مجلس است، یا این که پست و مقام و ریاستی دارد، خوشبخت و سعادتمند است. باید دید در حركت به سمت آخرت، چگونه رفتار كرده و چه ظرفیتى از خود نشان مى دهد. آیا متكبر و خودخواه شده یا این كه از این موقعیت، با تواضع و ادب براى احیاى دین خدا و كمك به مسلمین و مستضعفین استفاده می کند.
از این رو على(علیه السلام) فرمود: «الفقر و الغنا و العرض على اللَّه= ثروتمندى و فقر، بعد از این كه انسان بر خداوند عرضه شود، معلوم می گردد». قرآن نیز می فرماید: «و اما من ثقلت موازینه و هو فی عیشت راضیه = کسی که موازینشان سنگین است و دارایی دارد، او در عیش راضیه است». «عیش راضیه» یعنی یك لذت و خوشى همیشگى. «و اما من خفت موازینه امهُ هاویه = كسى كه كفه ی ترازوى اعمالش سبك باشد، جایش در جهنم است».
برای همین بود که على علیه السلام فرمود: درقیامت معلوم مى شود چه كسى خوشبخت یا بدبخت و ثروتمند یا فقیر است.
حضرت سجاد «علیه السلام» در دعاى مكارم به خداوند عرض مى كند: « لَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا =خدایا به من هیچ عزت ظاهری عطا مکن، مگر این که به همان اندازه که در دل مردم محبوبیت پیدا می کنم، در روح و درون خود احساس کوچکی و خواری کنم». می فرماید ذلت باطنی به من بده تا در باطن ذلیل باشم و تحت سایه و ولایت تو باشم». واى به حال كسى كه در نزد خود ذلیل نباشد و پیش مردم عزیز شود. این موجود، خطرناك مى شود.
باید عوامل سعادت را در دنیا به طور دقیق شناسایى كنیم و از خدا بخواهیم قبل از این كه هر عامل سعادت و نعمتى را به ما عطا مى كند، ظرفیت بهره برداری از آن نعمت را به ما عنایت كند تا غافل نشویم و روحیه متكبر و خودخواه و خودبین پیدا نکنیم و به خاطر داشتن یك موقیت یا نعمت، از علم و ایمان و تقوای خود، سوء استفاده نكنیم. از زیبایى چهره، از قدرت بدنى، از مقام و پست و ثروتمان سوء استفاده نكنیم و با اینها درست برخورد کنیم. یعنی با خودمان درست برخورد كنیم.
انسانی که ظرفیت ندارد، از زیبایى خود سوء استفاده می كند و باعث فسق و تحریك دیگران می شود. این فقط مخصوص زنان نیست. نه مرد حق دارد از زیبایى و لباسش براى تحریك نامحرم سوء استفاده كند و نه زن.
افرادی که در بند قیافه و ظاهر خود اسیر شده و باعث خیلى از فسادها و آلودگى ها می شوند، ظرفیت ندارند.
اگر به كسى قبل از این که ظرفیت موقعیت و نعمتى را پیدا كرده باشد، نعمت داده شود، تعریف و تمجید دیگران باورش می شود. نمونه هایش سلاطین، سرمایه دارها و مستكبرینی بودند كه ادعاى خدایى هم كردند. مثل نمرود یا فرعون که مى گفت: «انا ربكم الاعلى = من پروردگار بزرگ شما هستم.»
افرادی که با پیامبران الهى درگیر می شدند و آنها را مى كشتند، در نزد خود آنقدر احساس بزرگى مى كردند كه با خدا نیز در افتاده بودند. نمرود که از نظر قدرت نظامى خیلى قوى بود، حضرت ابراهیم را در آتش انداخت و به هیچ وجه دعوت حضرت را قبول نكرد. خداوند تعدادى مگس و پشه سراغ سربازانش فرستاد که یك مگس نیز داخل بینی او شد و او نمى توانست كارى كند. كسى كه ادعاى خدایى مى كرد، خداوند این گونه ذلیلش مى كند.
شاه نیز روحیه متكبرانه ای داشت. امام می گفت: رهبر ما آن طفل 12 ساله ای است که نارنجک به خود می بست. ایشان می گفت من طلبه ای بیشتر نیستم. رهبرى مثل رهبر خودمان که در اوج تواضع و مردمى بودن گاهی به روستاهای اطراف سر می زد و با روستاییان صحبت می کرد. یا به منزل شهدا حتی در جنوب شهر سر می زد.
ویژگی عوامل خارجی سعادت، از منظر قرآن
عوامل خارجى مثل قدرت، موقعیت و ریاست، اگر منطبق بر قرآن باشد، مى تواند منشأ خدمت باشد. قرآن روحیه مردان با ظرفیت و مؤمنین واقعى را که وقتى به حكومت مى رسند تعریف مى كند و مى فرماید:« الذین ان مكناهم فى الارض اقام الصلوة و اتوا الزكاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر= اینها کسانی هستند که اگر درروی زمین به آنها تمکن و قدرت داده شود، اقامه ی نماز کرده و زکات می دهند و امر بمعروف و نهی ازمنکر می کنند». در این آیه چهار برنامه اصلى هر فرد و هر حزب الهى واقعی كه حكومت و قدرتی در دست دارد، بیان شده است.
حتی اگر فرد در یك دفتر یا اداره كوچك قدرتی به دست بگیرد، باید اقامه نماز كند. یعنى ارتباط با خدا را در محیط خود تقویت كند. یك مرد خانواده دار از قدرت و نفوذش در خانواده استفاده كند و خانواده را به سمت معنویت سوق دهد، یا در یك اداره، وزارتخانه، سازمان، شهر و یا یك كشور، وقتی به افراد قدرت داده می شود، ارتباط مردم را با خدا زیاد كند. اولین كار یك حاکم بسط معنویت است. وظیفه حاکم مسئول به فکر مستضعفین بودن، امر به معروف و ترویج کارهای خوب و نهی از منکر و مبارزه با فساد است. قرآن این گونه روش مردان واقعى و با ظرفیتی كه به قدرت می رسند را معرفى مى كند.
فلسفه و روش قرآن و اسلام ناب این است كه هر مقدار شخصیت، موقعیت و مقام انسان در اجتماع بالاتر مى رود، انسان باید معنویتش بیشتر شود. یعنى تا وقتى که مدیر یا رئیس نیست، شرایط عادی دارد. اما وقتى که رئیس مى شود، باید بیشتر تغذیه معنوى شود. از این رو، خداوند به عالى ترین مقام در میان بندگان خود كه پیامبر است و حكومت تشكیل داده و رئیس حکومت شده است، نماز شب را واجب مى كند. اما برای بندگان دیگر خدا مستحب است که نماز شب بخوانند.
اما در نقطه ی مقابل، كسانى هستند كه با رسیدن به یكى از عوامل سعادت خارجى مثل مقام، قدرت و ریاست، به نفس چرانى، ایجاد فساد، حیف و میل بیت المال و ... می پردازند. اگر اهل مسجد بودند مشغله هایش باعث می شود که این توفیقات از او ساقط شود. اگر كارش در مورد نظام باشد، بهانه ای می شود و کم کم نماز جماعت ساقط مى شود؛ نماز اول وقت عقب مى افتد؛ نمازش قضا می شود یا در نهایت خستگی نماز می خواند و دلش خوش است که رشد انسانى مى كند. او با این حال می گوید: براى خلق زحمت مى كشم و عبادتی بهتر از كمك به خلق نیست. در حالی که امام حسین «علیه السلام» روز عاشورا جنگ را رها مى كند، شهید مى دهد که نماز را در اول وقت بخواند.
نباید این گونه تصور شود که اگر كسى رئیس شد و مسئولیتى گرفت، از معنویتش بکاهد. بعضى افراد تا زمانی که دانشگاه نرفته اند، در خانه شهدا، مسجد، نماز جماعت، نماز اول وقت، دعاى كمیل، زیارت عاشورا و دعای توسل حضور دارند. اما به محض این که مثلا دانشجو مى شوند، از همان اول کار، بنا را كج مى گذارند و کم کم حضورشان كمرنگ می شود و خود فرد متوجه نیست. اگر دكتر یا مهندسی مسجد بیاید باعث تعجب مى شود که معنویت دارد. درحالی که او بنده خداست و شغلی دارد.
اولین نقطه انحراف براى جوانان این است که اگر به سمت تخصص و مقام بروند، از معنویت دورتر مى شوند. پس باید مواظب باشند که اگر سراغ مقام و پستى رفتند و یا تحصیلات عالیه به دست آوردند، باید همتشان در كسب معنویات بیشتر شود. این طور نباشد كه تصور کنند، نماز شب و زیارت عاشورا و روزه مستحبى و نماز جماعت و مسجد و بسیج، مختص افراد بیکار است.
کلیدواژه ها:
آثار استاد