www.montazer.ir
یک‌شنبه 19 ژانویه 2025
شناسه مطلب: 6105
زمان انتشار: 9 فوریه 2017
آیا «سعادت» انسان به «رضایت» داشتن او از زندگی بستگی دارد؟

بحث سعادت و شقاوت، جلسه 12؛ 73/7/4

آیا «سعادت» انسان به «رضایت» داشتن او از زندگی بستگی دارد؟

نظر ديگرى كه درباره خوشبختى و سعادت ارائه شده، اين است كه سعادت و خوشبختى مساوى است با «رضايت» كامل انسان از حالتى كه دارد. يعنى اگر انسان از اوضاع و احوالى كه دارد، راضى باشد، سعادتمند و خوشبخت است. این نظریه به چند دلیل قابل قبول نیست.

نظر دیگرى كه درباره خوشبختى و سعادت ارائه شده، این است كه سعادت و خوشبختى مساوى است با «رضایت» كامل انسان از حالتى كه دارد. یعنى اگر انسان از اوضاع و احوالى كه دارد، راضى باشد، سعادتمند و خوشبخت است. اما اگر راضى نباشد، سعادتمند نیست. این صورت مسئله است. یعنى این گونه بیان شده كه سعادت مساوى است با «رضایت داشتن، خوش بودن و راضى بودن به وضع موجود».

مثلاً کسی مى ‏گوید: « من از وضعى كه دارم راضى هستم»، پس سعادت دارد و خوشبخت است. بعضى ‏ها به وضع موجود، راضى نیستند و حرص دارند و تلاش مى ‏كنند كه به جایى برسند. مدام افسوس و غصه مى‏ خورند. اینها خوشبخت نیستند. حال باید بررسى كنیم و ببینیم که این نظریه درست است یا خیر؟ در پاسخ باید گفت که این نظریه هم به چند علت درست نیست.

1. احساس رضایت مربوط به زمان حال است

«رضایت» داشتن بحث زمان حال است. اما آرزو آینده را هم در برمى‏ گیرد. یعنى وقتى افراد آرزو دارند، فقط زمان حال را نمى‏ بینند، بلکه آینده خودشان را هم مدّ نظر دارند. اما در «رضایت» این گونه نیست. زیرا  رضایت به زمان «حال» تعلق می گیرد. در بحث رضایت گفته می شود که هر وقت انسان راضی بود، خوشبخت است، یعنی شما که در حال حاضر راضى هستید، پس خوشبختید. اما سعادت و خوشبختى علاوه بر زمان حال، آینده را نیز در بر دارد.

همه ما همین طور هستیم. همه ما شاید در زمان حال بگوییم: «الان خوب است»، «الان راضى هستیم از این وضعی كه در آن هستیم»؛ اما چون آینده‏اى هم در پیش رو داریم، پس باید برای آن هم موجبات رضایت و سعادت ما فراهم شود.

2. سطح فهم و معرفت افراد در «رضایت» آنها نقش دارد

در بحث «آرزو» ها گفتیم که افراد در «آرزو»ها مختلف هستند و نوع آرزوی آنها به سطح آگاهی و معرفت شان بستگى دارد و این که انسان خوشبختى خود را در رسیدن به چه چیزى بداند. مثلاً فردی بگوید سعادت من این است كه یك تراكتور بخرم؛ راننده اتوبوس شوم؛ اگر یك اتوبوس داشته باشم، هیچ غمى ندارم؛ اگر در دانشگاه قبول شوم و لیسانس بگیرم؛ اگر با فلان شخص ازدواج کنم؛ اگر مهندس شوم، دیگر آرزویى ندارم؛ و ... پس آرزوهای افراد با سطح دانش‏ و شناختى كه از خودشان دارند، ارتباط دارد. اما اگر كسى خودش را با مقیاس ابدى نگاه كند، مسلماً سعادتش با امور وهمى و خیالى و مادى تأمین شدنى نیست، بلکه فقط در مقیاس ابدی تأمین می شود. برای چنین افرادی اگر بحثى از سعادت، خوشبختى، هدف زندگى، آرزو و مسایلى از این قبیل مطرح ‏شود، این ها با مقیاس ابدى به خودشان نگاه مى‏ كنند. «رضایت» هم همینطور است. یعنی به سطح فکر، سواد و معرفت هرکس بستگی دارد.

به قول شهید مطهری برخی افراد در سطحی هستند که اگر كدخدای یک روستا شوند، راضى هستند، اما برخی افراد اگر شخص اول جهان هم بشوند، راضى نیستند. مثلاً یک نفر تمام هم و غمش این است که کدخدای یک ده شود، ولی برای کسی دیگر کدخدا شدن توهین به حساب می آید و دوست دارد، حاکم و رئیس یک مملکت شود. ببینید اگر این فرد رئیس یك مملكت شود، راضى است و آرامش پیدا مى كند؛ شخص دوم هم اگر كدخدای یک ده شود، راضى است. ولى سطح یک مملكت با سطح یك دِه ؛ یعنی مملکت داری با کدخدایی تفاوت زیادی دارد. پس در واقع اگر قبول كنیم كه رضایت مساوى است با سعادت، باید بگوییم که هم كدخدا سعادتمند است و هم آن رئیس مملكت سعادتمند است. حالا آیا چون هر دو راضى شده اند، پس به یک اندازه سعادتمند هستند؟ اما این گونه نیست. زیرا در رضایت، سطح فهم و روحیه افراد نقش دارد، روحیه ها مختلف هستند و در نتیجه رضایت ها هم مختلف می شوند. روحیه افراد بستگی به این دارد که روح شان چقدر قوی باشد و چه اندازه معرفت داشته باشند.

3. «رضایت» ممکن است حربه ای برای موجه نشان دادن ظلمِ ظالمین شود

نکته بعدی این است که اگر قبول کنیم که سعادت مساوى با رضایت است؛ آن وقت اگر یك عده‏ سر دیگران را كلاه گذاشتند و آنها را در یك سطح ضعیفى از زندگى نگه داشتند و آنهایى كه در سطح ضعیف نگه داشته شده اند، راضی بودند؛ پس این افراد حیله‏ گر و مُزدور و مستكبر ظلم نكرده ‏اند؛ چون رضایت آن افراد ضعیف دلیلی بر سعادت شان می شود. در حالی که این نظریه درست نیست و در واقع با این استدلال، ظلم افراد ظالم را توجیه کرده ایم. یا به عبارت دیگر وانمود کرده ایم که ظلمی صورت نگرفته است.

حال اگر حق این افراد خورده یا پایمال شود، چون راضی هستند، پس خوشبختند و هیچ ظلمی هم صورت نگرفته است.

به عنوان مثال، آمریكا تمام دارایى ‏های یك مملكت را غارت می كند و آنها را از هر نظر در سطح پایینی نگه می دارد. الان مردم آفریقا و كشورهاى گرسنه و قحطى زده به چه چیزى فكر مى‏ كنند؟ در حال حاضر تقریباً هفته‏ اى 250 هزار كودك، یعنى در یک ماه یك میلیون کودک در اثر گرسنگی مى ‏میرند. در کشورهای قحطی زده، افراد شب ها خواب یک تکه نان یا یک ذره خوراکی را می بینند که بتوانند با آن شکم شان را سیر کنند. رویایشان یک وعده غذاست. از طرفی هم افرادی هستند که می گویند: «مُردیم از بس مرغ خوردیم»، یا «کباب خوردیم. دیگر حالمان از کباب به هم می خورد».

آفریقایى بیچاره كه شب خواب نان مى‏ بیند و حتی یك عده ‏اى از آنها که در حال مرگ هستند را اصلاً غذا نمى‏ دهند و با ماژیك در پیشانى شان علامت مى ‏زنند كه سرى بعد به اینها غذا ندهند و منتظر مى‏ شوند كه بمیرند تا دفنشان كنند. آدم هایی که اصلاً چیزی به اسم غذا نمی شناسند و فقط با دیدن مقداری ذرت یا لوبیا و یک خوراکی ساده راضی می شوند. حال آمریكایى ها بگویند که ما مى‏ خواهیم در حق شما آقایى كنیم و به شما سه وعده غذا بدهیم. می ببینید که اینها چقدر خوشحال و راضى مى‏ شوند. دیگر به این فكر نمى‏ كنند كه آمریكا دارد از کشورشان عاج فیل مى ‏برد، پوست ببر و پلنگ مى ‏برد. اورانیوم و الماس‏ و طلاها را غارت مى ‏كند، نفت مى ‏برد. پس اگر بگوییم رضایت مساوى است با سعادت؛ آیا این گرسنگان که به مقداری غذا رضایت دارند، خوشبختند؟

همه افراد فطرتاً مى ‏فهمند كه انسانها با هم برابرند. حضرت فرمود: انسانها مثل دندانه ‏هاى یك شانه با هم برابرند. اعلامیه منشور حقوق بشر را در سازمان ملل بخوانید. همه انسانها را جداى از رنگ و نژاد و هر چیز دیگرى مساوى مى‏ دانند. ولى درحقیقت این گونه نیست. حقیقت خارجى این است که آمریكای «توسعه ‏طلب»، این طور فکر می کند که «من» آره و «همه» نه. برای آنها مهم نیست که 250 هزار كودك در هفته مى‏ میرند. آنها براى این كه به سیاست شان برسند، هزاران تن برنج را در دریا مى‏ ریزند، اما به این گرسنه ها نمى‏ دهند تا بخورند و زنده بمانند. سیاست شان اقتضا می کند که باید آنها را گرسنه نگه دارند تا حاکم بر آنها باشند.

راه استعمار شان همین است که آنها را در همین سطح راضى نگه دارند تا كارى نداشته باشند كه شما نفت و اورانیوم و طلا و الماس آنها را كجا مى ‏برید. اما اگر اینها غذای کافی داشته باشند و شكم شان سیر باشد، دیگر به مسئله غذا فكر نمى‏ كنند. نیازهاى فیزیولوژیک، اولین نیازهاى بشرى هستند و تا وقتى برآورده نشود، انسان به چیز دیگرى فكر نمى‏ كند. بدن در درجه اول اهمیت قرار دارد.

این مسئله غیر از سطح جهانی که بیان کردیم، در زندگی خصوصی افراد نیز ریشه دارد. یعنی یک مسئله اخلاقی بزرگی است. این که ما در وجود خودمان استعمارگر نباشیم. یک عده افراد در زندگی با ما، دوستی با ما راضی باشند. اما از ارتباط با ما سرشان کلاه برود. خیلى پیش آمده افرادى به خاطر موقعیت‏ هایى كه داشته ‏اند، دیگران حاضر شده اند با آنها زندگى كنند، رفاقت كنند و براى آنها وقت بگذارند. در حالى كه به نفع شان نبوده.

نمونه ‏اش ازدواج هاى اجبارى است. مثلاً ازدواج اجباری دو نفر که از نظر سن اختلاف زیادی دارند. یک مرد مسن با یک دختر با سن کم ازدواج می کند. آن دختر در خانه خودش وضع مالی خوبی نداشته، به خاطر غذا و لباس و وضع خوب مالی راضی به این ازدواج شده است.

بعضی افراد می گویند ما همه نیازهای همسر و فرزندان مان را از لباس‏، طلا، تلویزیون، فرش و مبل و اتومبیل و... تأمین کرده ایم و آنها راضی هستند. در حالی که این درست نیست، اگر سعادت ابدی آنها تأمین نشود در قیامت مسئولید. رسول اللَّه (‏صلى الله علیه وآله) فرمود: خداوند را هیچ كس به گناهى بالاتر از جهالت همسر و اولادش ملاقات نمى‏ كند. خیلى آیات و روایات داریم كه حكایت از این قضیه مى‏ كند كه زن و فرزندان، افراد یك مملكت، افراد یك محله، یك شهر و روستا از رئیس شان شكایت مى‏ كنند که ما نمى‏ دانستیم وضع این گونه است. ما نمى‏ توانیم به رضایت خانواده توجه نکنیم، ما باید ببینیم سعادت شان در چیست. شاید فرزند من خوشش نیاید که به او بگویم در 7 – 8 سالگی نماز بخواند و احکام دین را به او یاد دهم، یا از او بخواهم حجاب داشته باشد. اینجا که پای سعادت ابدی او در میان است من کاری ندارم که فرزندم از من راضی است یا نه خوشش می آید یا نمی آید.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed