مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
صریح ترین «ضرورت خودسازی انسان» در سوره مبارکه شمس چنین بیان شده است که خداوند ابتدا شگفتی های آسمان را مورد بحث قرار داده و سپس به شگفتی های زمین پرداخته و «ضرورت خود سازی انسان» را به عنوان هدف غایی خلقت بیان می دارد.
می فرماید:«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالشَّمْسِ وَضُحَیهَا ؛ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَیهَا ؛ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّیهَا ... وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّیهَا». خداوند بعد از آن که ۱۱ قسم یاد می کند، بر مساله اصلی که هدف غایی خلقت است تاکید فرموده و ضرورت خود سازی را بیان داشته و می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّیهَا ؛ وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّیهَا = هر كس نفس خود را پاك گردانید، قطعا رستگار شد؛ و هر كس آلوده اش ساخت، قطعا در باخت». پس تزکیه نفس هدف غایی خلقت آسمانها و زمین است.
اکنون در چند مرحله، به شگفتی های آسمان و زمین و نفس انسان می پردازیم:
مرحله اول) این آیات از قسم به خورشید شروع شده و بعد قسم به نور خورشید می رسد. یعنی نور خورشید از نظر عظمت معادل خود خورشید است. چرا؟ چون این نور است که نمی گذارد آب دریاها منجمد شود و گرم و مایع شود. با این نور درختان، انسان و حیوان را جبران می کنند. یعنی آنچه انسان از اکسیژن و غذا مصرف کرده و تبدیل به سم کرده، درخت به کمک نور خورشید تبدیل به غذا می کند. معنی سیستم همین است. یک طرف مصرف کننده است، یک طرف تولید کننده است؛ یکی سم تولید می کند، دیگری سم مصرف می کند؛ یکی غذا مصرف می کند و دیگری تولید می کند. درخت گاز کربنیک را می خورد و اکسیژن پس می دهد. ضحایِ شمس مانند خود شمس است.
مرحله دوم) دراین مرحله می فرماید: قمر را ببین! ماه را با زمین مقایسه کن! زمین در هر 24 ساعت به دور خود می چرخد و نور و تاریکی و گرما و سرما را مخلوط می کند و انسان در این مخلوط زندگی می کند. ولی یک طرف ماه، همیشه سمت خورشید و گداخته است و طرف دیگر در تاریکی است، نور ماه به خاطر گداختگی آن است.
مرحله سوم و چهارم) در این دو مرحله، خداوند به آسمان مادی و آسمان معنوی وجود انسان پرداخته و می فرماید:«وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّیهَا ؛ وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَیهَا = سوگند به روز، هنگامی که [زمین را] روشن گرداند». روز و شب ربطی به خورشید ندارد. روز خورشید را آشکار می کند و شب پنهانش می کند.
«وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا، وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا» آنچه آسمان و ریشه های وجودی اش را می سازد، بحث دیگری است و نیاز به زمان دیگری دارد. زیرا آسمانی که در آن ستاره را می بینید، آسمان این دنیاست. اما آسمان هفت گانه یک امر معنوی و روحانی است.
خداوند درمورد آسمان معنوی وجود انسان می فرماید: «یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا = آنچه در زمین درآید و آنچه از آن برآید و آنچه در آن بالارود [همه را] مى داند» (حدید /4). طوری معنی آسمان های معنوی را بیان می کند که اهلش بفهمند. خداوند می داند آن چه به زمین می رود و آن چه خروج می کند، «واردات» زمین را «یلجُ» و «صادرات» آن را «یَخرُجُ» می گوید و نسبت به آسمان عبارت دیگری به کار می برد، صادرات را «یَنزِلُ» و واردات را «یَعرُجُ» می گوید. آسمان های هفتگانه امور معنوی و روحانی هستند. اما آنچه با چشم می بینیم، آسمان دنیاست.
وقتی گفته می شود، نماز معراج مؤمن است، «مِعراج» چیزی است که بالا می رود. می گویند «عروج کرد». نماز عروج پیدا می کند. حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به «معراج» رفتند و مقام معنویات را دیدند.
گستردگی زمین از عجائب است، طبقات زمین، جنس طبقاتش، تفاوت لایه هایش بحث دارد، به خاطر همین اهمیت زمین و آسمان است که خداوند به آنها قسم می خورد.
قسم یاد کردن بعدی خداوند این است:«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ؛ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا = سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد، سپس پلیدكارى و پرهیزگارى اش را به آن الهام كرد» چه کارها در انسان انجام شده که انسان خلق شده و کامل شده است؟
انسان پس از اینکه خلق شد، در درون خودِ انسان به او الهام شد که چه چیز فجور است و چه چیز تقواست. پایه تشخیص فجور و تقوا را به انسانیت انسان گره زد. این علوم همزاد با انسان است. یعنی اگر فرض بر این باشد که انسان عقلش را از پدر و مادر و محیط و شرایط و مطالعات و اوضاع و احوال بگیرد، قانون هر کسی یک درکی دارد، چیزی که پیش این فرد زشت است، پیش فرد دیگری زیباست، چرا؟ چون هر کس تجارب خاص خودش را دارد. از آن انسان روز اول تا انسان روز آخر، از انسان اوج تمدن تا انسان ابتدایی، این الهامات همانند نرم افزار هایی در درون انسان هستند، وقتی انسان به کمال رسید، این نرم افزار آشکار می شود، این فهم در انسان به وجود می آید، بلوغ حاصل می شود، بلوغ نرم افزاری دارد که وقتی انسان به آن سن رسید، غدد موادی ترشح می کنند و در مرد و زن باعث ظهور تغییراتی می شود.
خدا در جهان خلقت، کار نرم افزار را کرده است. مثل سلول تخم. سلول تخم تقسیماتی دارد: اول تقسیمات کمی و سپس تقسیمات کیفی. سلول هایی که در رو قرار گرفته اند، پوست را به وجود می آورند. یک دسته سلولها استخوانها را و یک دسته عروق را می سازند. به این می گویند «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ». وقتی خلقت انسان تمام شد و وقتی انسان به بلوغ رسید، عقل در او ظهور می کند و با عقل متوجه می شود که چه چیزهایی خوب است، و چه چیز ها بد است. انسان با عقلش می فهمد که دروغ بد است، راست گویی خوب است و.... این ادراکاتی است که پیدا می کند. تا انسان خودش را نشناسد، ادراکات را نشناسد، پایداری ادراکات را نشناسد، بی پایه صحبت می کند. و این یعنی بشریت منهای دین که هنوز قبول نمی کند که انسان ادراکات همزاد دارد.
آنهایی که دین را قبول ندارند می گویند، دستگاه شناخت تابع روابط تولید است. اول روش ظلم را در جامعه و اقتصاد حل کنید، تا دید و فکر تان حل شود، این ها دید و فکر را تابع این مسائل می دانند. علت این جنبه به اصطلاح روشن فکری آنها چیست؟ آنها می گویند علت فهم بشر از کجاست؟ ریشه فهم انسان کجاست؟
می گویند انسان که به دنیا آمد، چیزی بلد نبود،پس از کجا یاد گرفت؟ بعد می گویند: خوب، زبان را از پدر و مادرش یاد گرفت، یعنی ما همه فارسی صحبت می کنیم اما اصفهانی ها یک روش و لهجه دارند و تهرانی ها یک روش. انسان روش صحبت کردن و آهنگ تلفظ و گویشش را از پدر و مادر می گیرد. بعد می گویند فرهنگ و دین شان را هم از پدر و مادر گرفتند. خوب اگر این طوری باشد، پس انبیا برای چی می آیند؟ 124 هزار انبیا چه کاره اند؟
شما گفتید، دستگاه شناخت تابع روابط تولید است. انبیا می آیند و با آدم حرف می زنند. آنها می گویند نه، انبیا عدالت را در اجتماع ایجاد می کنند و مردم موحد می شوند و جامعه را بی طبقه می کنند؛ آن وقت تفکر مردم توحیدی می شود. اگر دنبال این حرف بروی چیزی از دین نمی ماند.
این آیه کلیدی است که می فرماید:«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا؛ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» انسان با انسانیتش بین خوب و بد فرق می گذارد. ربطی به پدر و مادر و محیط ندارد. خدای تعالی با همین ادراکی که به انسان داده، روز قیامت او را محاکمه می کند، می گوید این درک را به تو دادم. «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا؛ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» این کار من بود. اما کار تو «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا؛ وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا» بود. اگر آن ادراکات را به کار می بردی، نفست تزکیه می شد و رستگار می شدی. اما به آنچه که آگاهی به تو دادم عمل نکردی، ضایع شدی. هر کس را بخواهند، محاکمه کنند با ادراکات عقلی اش محاکمه می کنند، نه به میراث پدر و مادرش. آنچه از نوع تقلید گرفتیم باید به هم بریزیم.
اگر خدا به تو توجه داشته باشد، کاری می کند که دلت بشکند. مگر نه این است که آهن را برای این که شمشیر درست کنند در کوره می گذارند و چکش کاری می کنند تا ناخالصی هایش را از بین ببرند؟ فرق شمشیر با آهن معمولی این است که شمشیر را آنقدر زده اند که مولکول هایش به هم نزدیک شده، اما داخل آهن ناخالصی دارد.
در اسلام هم «احرار هست و هم لئام». هم پست ها را داریم و هم آزاده ها را. مصیبت ها که به هر دو وارد می شوند لئام را پودر می کنند و احرار را صیقل می دهند. وقتی استعمار و آمریکا به عالم اسلام می زند، لئام پودر می شوند و احرار شان صیقلی تر می شوند.
«لله در النائبات فانها صدع اللئام و صیقل الاحرار= برای خدا دری در سختی ها وجود دارد که افراد پست را ازبین می برد، اما افراد آزاد را صیقل می دهد». یعنی مصیبت ها پودر کننده لئیم ها و صیقل دهنده ی احرار هستند. فشارها و ضربات و تحریم ها دیگران را متلاشی می کند، ولی احرار را صیقلی می کند.
کلیدواژه ها:
آثار استاد