مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
زیارت عاشورا با زبان «اشراف فطری» تنظیم شده است. اشرافی فطری، یعنی ما را به عنوان فرزند امام حسین مورد خطاب قرار داده اند، نه به عنوان یک زن یا مرد، یا به عنوان معلم یا کارمند و کارگر. یعنی کاری با بخش حیوانی ما ندارند. با زبان متناسب با «انسانیت» تو که روحت حامل نفخه ی خداست و فرزند حقیقی پیامبر و آل هستی، تنظیم شده است. زیارت عاشورا، زبانِ آدم ها و نفوس بزرگ، نفوس و ارواح شامخ است.
به ما هم سفارش کرده اند زیارت عاشورا بخوانید، چون در سایه ی این خواندن ها کم کم آرزوهایمان بزرگ تر میشود و بالغ میشویم؛ با شخصیت و ثروتمند میشویم؛ در آرزوهای پَست نمیمانیم زیرا طلبِ آرزوی خوب تابع آگاهی انسان است.
زیارت عاشورا به ما یاد می دهد که نوع آرزوها و خواسته ها و مقاماتی که ما می توانیم به آن می رسیم یک سلسله مقامات خیالی، وهمی، دنیایی و مقامات مادی و اعتباری نیست. کسی که زیارت عاشورا یا زیارت جامعه کبیره می خواند، نوع هوس هایش کم کم ترقی پیدا میکند.
هوس، میل و اراده تابع شخصیت انسان است. انسان ها بر اساس شخصیت و قیمتی که دارند، هوس و آرزو می کنند یعنی هر چه قدر انسان قیمتش بالاتر و روحش بزرگتر باشد و شناخت دقیق تر و بیشتری از خودشان داشته باشد، نوع آرزوها و مقاماتی که برای خودش در نظر می گیرد، تغییر میکند.
در کمالات دنیایی هم همین طور است. در کمالات دنیایی هر کسی خودش را بالاتر از دیگران بداند، نوع آرزوها و خواستههایش هم با دیگران فرق میکند. آدم فقیر، درخواست هایش هم فقیرانه است. آدمی که ثروتمند است و جزء اشراف مادی است، از نظر اقتصادی نوع خواسته ها و تمناهایش هم اشرافیست. اگر کسی از نظر انسانی ضعیف باشد، و هنوز کودک عزیز روانش بالغ نشده باشد، آرزوها و خواسته هایش هم کودکانه است. اما وقتی که کودک عزیز روان و بخش انسانی اش بزرگ، بالغ و جوان می شود و عاشق می شود، نوع خواسته هایش با نوع خواسته های دیگر افراد خیلی فرق می کند.
وقتی که کسی آرزوهایش با اهداف ابدی و آسمانی و مورد پسند خداوند تنظیم شد، خداوند هم تضمین کرده که نیازهای مادی و دنیایی اش را برطرف می کند. اما اگر کسی اسیر خواهش های دنیایی و آرزوهای دنیایی شد، تا آخر عمر، همه اش در حسرت آرزوهای جمادی و نباتی و حیوانی باقی خواهد ماند.
زیارت عاشورا زبان بخش فوق عقلانی و فطری انسان ها است. اما وقتی از دنیا صحبت می شود، مثل آن که می گوییم خدایا مرا در دنیا و آخرت با امام حسین (علیه السلام) قرار بده، منظور دنیایی است که در خدمت آخرت باشد.
جالب اینجاست که شما تا وقتی که دغدغههای آسمانی و ابدی پیدا نکنید، نمیتوانید مسیر برزخ و قیامت را به سلامت طی کنید. در واقع شما زمانی میتوانید در رحم دنیا خودتان را برای آخرت آماده کنید که در همین رحم، دغدغه های ماورای رحمی داشته باشید. مثل دغدغه های جنین که از اول تا آخر دغدغه ی تولد به دنیاست. برای همین میتواند ضمن این که در رحم سلامتش را حفظ کند، موقع تولد هم شاد و سالم به دنیا بیاید. کسانی که دغدغه ها، دلشوره ها و آرزوها و آرمان های ماوراء طبیعی ندارند، همین جا در دنیا سقط میشوند.
قرآن تعبیری از آن ها دارد:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِیلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ = اى كسانى كه ایمان آورده اید شما را چه شده است كه چون به شما گفته مى شود در راه خدا بسیج شوید كندى به خرج مى دهید آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش كرده اید متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندكى نیست». (توبه/38)
کسانی که سنگین شُدند بر روی زمین و راضی شدند به زندگی دنیایی، عاشق «خودِ» ابدی شان نیستند؛ از خودشان یک «منِ» حیوانی معنا کرده اند، یعنی فقط از تولد تا مرگ.
جامعه ی کبیره هم حرف های یک آدم حسابی است که به ملاقات ۱۲ نفرِ معصوم رفته و می خواهد با آنها حرف بزند. نوع حرف هایی که در زیارت جامعه ی کبیره تنظیم شده، ملاقات فرزند با پدرش است. رمز و راز عاشقانه ی یک فرزند با پدرانش است که بعد از چند روز فراق کشیدن، به زیارت رفته و در این زیارت دغدغه هایش را بیان میکند. میگوید شما را میخواهم، فقط میخواهم با شما باشم، آرزوی من شما هستید.
اما اگر خودت را خوب نشناسی، ممکن است به عنوان یک مسلمان که به دنبال ثواب آن است، زیارت عاشورا و جامعهی کبیره را بخوانی نه با باطن انسانی بلند مرتبه. این که من این بحث ها را تکرار میکنم، برای این است که شما باید یاد بگیرید «با بخش حیوانی تان سراغ نماز و ذکر یا زیارت و قرآن و دعا نروید».
در عشقهای طبیعی، شخص معشوق خودش را میخواهد، یعنی میگوید من فقط با او خوش هستم و می گوید: «بی همگان به سر شود/ بی تو به سر نمیشود». همگان هم هستند، ولی فایده ندارد، او فقط طرف مقابل را میخواهد و با او راضی است و با او آرامش دارد. این دو نفر که در بخش حیوانی عاشق همدیگر هستند و واقعاً همدیگر را دوست دارند، میگویند ما دوست داریم که بدون شرط در جهنم با هم باشیم، همین با هم بودن قشنگ است. در بخش انسانی هم همین طور است، انسان باید فقط معیّت با خدا و اهل بیت را بخواهد.
کسانی هم هستند آرزو می کنند که پیامبر و آل در قیامت دست شان را بگیرند و شفاعت شان را بکنند و آنها به بهشت بروند. آنها دیگر کاری با پیامبر و آل ندارند و یعنی می گویند بهشت که به ما دادی تا ابدیت برای ما بس است. الان کسانی 60 -70 سال زندگی می کنند، بدون پیامبر و آل راضی هم هستند، یعنی با بخش حیوانی زندگی می کنند. حرم و زیارت هم می روند، نماز میخوانند، ولی فقط با بخش حیوانی خودشان. یعنی «معیّت» با اهل بیت را نمیخواهند. می خواهند فقط یک زندگی راحت داشته باشند و همین برایشان کافی است که همسری، فرزندی، لقمهی حلالی به دستشان برسد. هر وقت هم که کارشان گیر کرد، میروند سراغ پیامبر و آل.
اما کسانی هستند که میگویند، ما نمیتوانیم بدون اهل بیت نفس بکشیم. این دوری آزارمان میدهد؛ ما با آنها حیات داریم؛ ضربان قلبمان با آنها میزند؛ وقتی آنها پیش مان نیستند، هر چیز دیگری هم داشته باشیم برای ما خوشایند نیست. وقتی این بخش از وجود ما فعال میشود، انسان اصلاً بدون پیامبر و آل و بدون حق تعالی نمیتواند سر کند. «لا اله الا الله» برای بخش انسانی آمده است. بخش حیوانی ما نمیفهمد «لا اله الا الله» یعنی چه؟ اصلاً خدا را به عنوان دلبر و معشوقش انتخاب نمیکند که بخواهد با او عشق ورزی کند. این جزء با فعال کردن بخش انسانی میسّر نیست. «عاشق شو ور نه روزی کار جهان سر آید» یعنی آدم شو و گرنه روزی کار جهان سرآید. یعنی عمر تو سرآید. پس تا عاشق نشوی آدم نیستی.
ما اگر ندانیم که انسان هستیم و زیارت عاشورا برای «منِ انسانی» ما تنظیم شده است، حتی تا 60 سال زیارت عاشورا را با زبان یک حیوان خواهیم خواند. در مورد قرآن هم همین گونه است. قرآن شراب مؤمن است. علت این که این شراب ما را مست نمی کند و ما را به رقص در نمی آورد، این است که ما قرآن را با بخش ذهنی و بخش حیوانیمان و حداکثر با هوش مان حفظ می کنیم. اما آن را به عنوان خوراک بخش انسانی و فوق عقلانی مان در نظر نمیگیریم. ممکن است چند سال کلاس تفسیر برویم، چند تا کتاب تفسیر بخوانیم، حتی مفسّر باشیم، ولی اینها فایده ندارد و مارا به جایی نمی رساند، چرا؟ چون تا وقتی خودت دغدغهی شخصی پیدا نکنی، عاشق نشوی و نخواهی، قرآن شراب تو نخواهد شد. مقام محمود را هم خودت باید بخواهی.
خواستن مقام محمود کار «آدم» ها است. چرا تأکید روی «آدم» و «انسان» است؟ چون اگر ما بگوییم همه ی ما از مقام محمود خوش مان میآید، باز هم برای بقای حیوانیت مان است. منظور این است که باز هم به آن به عنوان یک امر وهمی نگاه می کنیم؛ اما به عنوان یک امر انسانی از آن خوش مان نمی آید.
صبح تا شب برنامه ریزی می کنیم، برنامه ریزی درسی علمی، اقتصادی، مالی و هنری. می خواهیم کار کنیم تا به مقاماتی مثل دکتر شدن، مهندس شدن، نماینده ی مجلس شدن، رئیس جمهور شدن، مشهور شدن، بازیگر شدن، هنرمند شدن برسیم. هر کدام از اینها یک مقام است که آن را می خواهیم. اهدافی است که یک نفر آرزو دارد به آن برسد. اما آدم شدن و رسیدن به باطن انسانی، رسیدن به مقام محمود، رسیدن به این که جزء منتقمین امام حسین باشیم، این هم یک مقام است.
ما فقط ادعا میکنیم که می خواهیم، آدم باشیم، انسان زندگی کنیم اما آن قدر که برای دکتر و مهندس شدن سرمایه گذاری می کنیم و وقت مطالعه و ذهن می گذاریم و خود را فارغ می کنیم، آیا برای بخش انسانی خود نیز، وقت می گذاریم؟ خود را فارغ نمی کنم تا درون من، کودک عزیز روانم از کودکی در بیاید و بزرگ شود تا به بلوغ برسد. عاشق شود و بعد در عشق، بزرگ و کامل شود.
کلیدواژه ها:
آثار استاد