مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
مهمترین علت ترس انسان از مردن، این است که سبک زندگی خود را به سمت آخرت تعیین نکرده است. اما اگر کسی سبک زندگیش را «تجافی از دنیا» قرار داد، نه تنها از مردن نمی ترسد، بلکه برای مردن و رفتن شوق دارد.
تجافی یعنی حالتی که انسان نه می نشیند، و نه می ایستد. مثلاً کسی که در رکعت دوم به نماز جماعت وصل شود، وقتی که امام جماعت درحال خواندن تشهد است، او نه می تواند بایستد، و نه می تواند بنشیند؛ به این حالت می گویند: «تجافی». چنین کسی آماده قیام است. تجافی یعنی جاخالی کردن، نچسبیدن به زمین و آماده شدن برای حرکت به سوی ابدیت.
سبک زندگی یک مومن باید تجافی از دنیا باشد؛ «تجافی» یعنی نچسبیدن به دنیا و آمادگی برای حرکت به سوی ابدیت. علامت این آمادگی هم این است که اگر به او بگویند که داری می میری، خوشحال بشود، نه ناراحت؛ از مرگ بدش نیاید؛ اسم آخرت که می آید، واقعاً قند در دلش آب بشود .
این خیلی شادی آور است که انسان «از یک رحمت، به 99 رحمت الهی برسد»؛ زیرا «خداوند دنیا را با یک درجه از رحمتش اداره می کند، اما آخرت را با 99 درجه از رحمت». پس انسان باید شاد باشد که از یک درجه رحمت به ۹۹ درجه رحمت خدا می رسد. البته شرطش این است که انسان وارد شدن در این ۹۹ درجه رحمت را باور کند.
امام سجاد (علیه السلام) به ما یاد داد تا این طور دعا کنیم: «اَللّهُمَّ ارزُقنَی التَجافی عَن دارِ الغُرور؛ وَ الاِنابَۀَ اِلی دارِ الخُلُود (دارالسرور) وَ الاِستِعدادَ لِلمَوت، قَبلَ حُلولِ الفَوت= خدایا روزیم کن که پهلو از دنیا فریب خالی کنم؛ و روزیم کن تا برای بازگشت به سرای سرور و جاودانگی، و قبل از آن که مرگ به سراغم بیاید، آمادگی برای مردن را روزیم فرما». حضرت از اول شب تا آخر شب این دعا را میخواندند.
پس باید درک درستی از این مسئله داشته باشیم که «انابة الی دار الخلود= بازگشت به سمت ابدیت» چیست؟ کسی که سبک زندگیش حرکت به سمت ابدیت باشد، شاد است. او مثل جنینی است که در رحم مادر رو به دنیا دارد و منتظر است که کی می خواهد به دنیا متولد شود. او هر چند در رحم مادر است، اما عشق و حرکتش به سمت دنیاست؛ چون از همان لحظه ای که در رحم مادر قرار می گیرد، عشقش تولد در دنیاست. تمام وقت گذاریها و انرژی هایش برای آمادگی برای تولد در دنیاست؛ اندام زاییها، بزرگ شدنها، شکل گیریها، بافتگیریها همه به خاطر تولد در دنیا و به عشق دنیاست؛ انگار این جنین هیچ دلخوشی دیگری در رحم ندارد، مگر ایجاد آمادگی برای حیات اصلی و ابدی خودش و آمادگی برای«مَوت قَبلَ حُلولِ الفَوت». لازمه ی چنین حرکتی در دنیا نیز، عشق انسان به استمرار و ابدی بودن خودش است. کسی که حرکتش یک حرکت سالم و در مسیر درست باشد، خودش را یک موجود ابدی می شناسد و عشق به ابدیت پیدا می کند و شوق و ذوق ابدی پیدا می کند.
اما کسی که خودش را درست نشناسد، نتیجه اش این می شود که تمام عشق و دلخوشی هایش با دنیا و کمالات دنیایی تنظیم می شود؛ یعنی دلخوشی او فقط محدود می شود به همسر و فرزند و مال و مسکن و شغل و تجارت و غفلتهای دنیایی؛ و شادی وغصه اش نیز به همین ها ختم می شود.
انتخاب مسیر درست ابدی، متأسفانه در ما خیلی کم هست. در حالی که قرآن کریم می فرماید همه قدرت انبیاء از یاد خانهشان بوده است: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ= ما آنان را خالص کردیم، به خلوص در یاد سرای باقی». همه انبیاء خلوصشان از این بوده که یادشان بوده که قرار است وارد ابدیت و آخرت بشوند؛ می خواهند بروند به 99 درجه رحمت خدا.
اکنون ما هم داریم به سرعت به فوت نزدیک می شویم. سن هایمان را نگاه کنید؛ خیلی به سرعت دارد میگذرد و ما داریم نزدیک می شویم به آن لحظه ی باشکوه تولد درعالم آخرت. بنابراین اگر کسی عاشق استمرار و جاودانگی خودش بشود و خودش را به این بلندا دوست داشته باشد، تمام امور دنیاییش صحت و سلامت پیدا میکند؛ غصه ها، اضطرابها، پوچگرایی ها، ناراحتی ها، دلشوره ها، احساس پوچی ها، عصبانیت ها، بدبینی ها، بداخلاقی ها همه از بین میرود. ولی وقتی که انسان فقط دنیا را دید، می شود مصداق این فرموده ی علی (علیه السلام) که:«اَلدُنیا مُنتَهی بَصَرِ العَمی= دنیا آن انتهای دیدن یک کور است». یعنی بیشتر از آن نمی تواند ببیند. نوع برنامه ریزیها، سبک برنامه ریزیها، تنظیم غم و غصه ها، محبوب ها و معشوقهایش با ارزش های دنیایی است.
اما اگر کسی درست خودش را شناخت، انتهای نگاهش خداست. «إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى=منتهی و آخر کار به سوی خداست».
ما گاهی به راحتی به زبان می اوریم که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ=ما برای خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم». اما این استمرار را نمی بینیم؛ چون اگر این استمرار را ببینیم، شادمان زندگی می کنیم؛ غصه دار زندگی نمی کنیم؛ گفتیم علامت مؤمن دو چیز است؛ یکی شادی و یکی آرامش؛ یعنی دنیا هیچ وقت نمی تواند یک مؤمن را غمگین بکند.
پیامبر فرمود: کسی که برای دنیا گریه می کند و دنیا می تواند غمگینش بکند، جهنمی است. «مَن بَکی عَلَی الدُنیا دَخَلَ النّار= هر کس برای دنیا گریه بکند، داخل جهنم است». اما کسی که دلخوشی های آخرتی و ابدی دارد، اصلاً در دنیا به این حالت های بد نمی افتد؛ پس شوق و ذوق آخرت، خیلی برای انسان سازندگی دارد.
شوق و ذوق آخرت در طول روز هزار بار سراغ انسان می آید و اصلاً انسان به محض این که بخواهد یک چیزی ناراحتش بکند، این شوق و ذوق آخرت تمام آن ناراحتی های دنیایی را از بین می برد.
خدا رحمت کند استاد ما حضرت آیت الله مجتهدی را که می فرمود هر وقت یک مشکلی برایتان پیش آمد، یادتان باشد که «این نیز بگذرد » اما چه کسی می تواند بگوید این نیز بگذرد؟ کسی که نگاه ابدی دارد و این نگاه را باور کرده سات. گفتنش خیلی ساده است ولی این که انسان بتواند آخرت را بیاورد در شادی ها و دلخوشی های خودش، این فقط کار آدمهای مؤمن،صبور و صابر است. یعنی مصداق این آیه شریفه که فرمود: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ= بشارت بده به کسانی که تا یک مصیبتی در زندگیشان اتفاق میافتد، یاد الله میافتند و می گویند ما برای خداییم و به سوی او باز میگردیم».
اینها می گویند خدا را شکر که ما می خواهیم پیش خدا برویم. یعنی با رفتن ما همه غمها تمام می شود و این مصیبتی هم که الان برای ما پیش آمده خدا میلیاردها میلیارد برابر پاداشش را به ما می دهد. پس برای چه غصه بخوریم.
کسی مُرده، طلاقی اتفاق افتاده، کسی سرطان گرفته، مشکل مالی پیش آمده، ورشکسته شده ، مریضی پیش آمده، کسی ما را اذیت می کند، یا هر چه که هست، خدا پای من حساب می کند، یکی از خصوصیات ائمه همین بوده؛ در زیارتنامه شان می خوانیم که ما شهادت می دهیم که شما همه مصیبت ها را پای خدا حساب کردید.
ولی ما عُرضه نداریم پای خدا حساب کنیم؛ بگذار به حساب خدا و راحت شو؛ دیگر غصه ندارد، کینه توزی ندارد، دشمنی ندارد، دادگاه و دادگاه کشی ندارد، راحت و شاد زندگی کنیم.
اینطوری است که انسان به این دعایی که امام سجاد(علیه السلام) میگوید می رسد و می تواند آن را از صمیم قلب بخواند. در وقت مصیبت، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» یکی از قشنگترین و شادی آورترین آیه های قرآن است. یعنی می گوییم: خدا را شکر که ما پیش خدا میرویم؛ یعنی می رویم پیش کسی که با یک درصد رحمتش در دنیا، ما را اداره میکند و این همه در حق ما لطف کرده که کسی نمی تواند لطف های خدا را در حق خودش بشمارد.
اگر او در اینجا با یک درصد لطفش با من اینقدر قشنگ زندگی کرده، این همه برای من نماز وعبادت آورده و مرا وصل به اهل بیت کرده، مرا به چنین جلساتی وصل کرده، به دعاها وصل کرده، به خودش وصل کرده، به علما و مراجع دین وصل کرده، به امامزاده ها و زیارتگاه ها وصل کرده، این روزی من است. این همه خوب و خوش میگذره، پس آنجا می خواهد با من چه کار بکند؟
پس خیلی مهم است که انسان بتواند از این دار غرور فرار کند(وَ الاِنابَۀَ اِلی دارِ الخُلود) و برگردد به جاودانگی. این که میگوییم فریب اینجا را نخورد، یعنی دلخوشی هایش را باید تغییر بدهد؛ یعنی نه با چیزهای دنیایی شنگول بشود و نه با از دست دادنشان غصه بخورد. یعنی همان که قرآن فرمود: «لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ= تا این که نه بر هرچه که از دنیا از دست می دهید، تاسف بخورید و نه با آن چه که به شما داده می شود، فرحناک شوید» .
چند جا در قرآن می گوید: ما این فراز و نشیبها را در زندگی برای شما ایجاد می کنیم که شما اصلاً دلخوشی برای اینجا نداشته باشید و بدانید دنیا همین است؛ یک شادی دارد , یک غصه؛ یعنی بالا پایین دارد.
هر کدام از ما چقدر از همین شادی و غصه های دنیا را داشتیم و بعد تمام شده و الان نه از آن شنگولی ها یادی هست و نه از آن غصه ها یادی. همه آنها تمام شده است. کسی که آگاه باشد و خودش را بشناسد، فریب این قبض و بسط ها را نمیخورد؛ قبض هست، بسط هم هست؛ بالا هست، پایین هم هست.
اما ترس مومن از این است که مبادا در اثر بیتوجهی و غفلت؛ در اثر گناه و معصیت؛ گرفتار آتش جهنم شوم. مؤمن همیشه یک چشمش به بهشت است و یک چشمش به جهنم، به هر دو توجه دارد؛ برای همین است که وقتی به آیات بهشت می رسد، مؤمن خیلی به ذوق می آید و وقتی به آیات جهنم می رسد، واقعاً به ترس می افتد.
کسی که به آیات بهشت شوق ندارد و از آیات جهنم ترس ندارد، این نشان می دهد که هنوز اینها را باور جدی نکرده و همینطوری ذهناً قبول کرده است؛ جزء مقبولات دینیش هست نه جزء باورهای قلبیش ولی اگر جزء باورهای قلبیش بشود، آن موقع است که منشأ اثر میشود؛ آن موقع است که اطلاعات و دانایی های او تبدیل به دارایی میشود.
وقتی دارایی شد، اثر هم دارد؛ یاد خدا برایش اثر دارد و قدرت می آورد. یعنی همان که معصوم (علیه السلام) فرمود:«ذِکرُ الله قُوتُ الاَرواح= یاد خدا قدرت و غذای روحهاست». کسی بگوید من نماز میخوانم ولی قدرتی نمیگیرم و مثلا عصبانیتم کم نشده است، بیست سال است دارم نماز میخوانم عصبانیتم کم نشده، حرص و جوشم کم نشده ودارم قرص اعصاب میخورم، دارم دیوانه میشوم. روضه و عزاداری می روم؛ محرم و صفر برنامه دارم، اما هیچ اثر مثبتی روی این ناراحتی های من نداشته است،نشانه این است که اینها برایش دارایی نشده است.
محرم و صفر یک جشن باشکوهی است در نظام فطری، همانطور که برای اهل بیت(علیه السلام) هم جشن است؛ درست است که در نظام طبیعی ما گریه میکنیم، اما در نظام فطری این زیارتگاه ها که انسان وقتی وارد آنها می شود، انگار وارد میکده شده است؛ این همه میکده هست و بعد میگوید من هنوز غصه دارم، مگر می شود آدم وارد میکده بشود و بعد با غصه بیرون بیاید.
ما اگر باور کنیم آنوقت به شادی و آرامش میافتیم و ذکر در ما قدرت ایجاد می کند. هر چقدر یک کسی نمازش بیشتر باشد، شادتر، آرامتر و قویتر است؛ هر چه روزه بیشتر بگیرد، هر چه ماه رمضان ها را بیشتر پشت سر گذرانده، شادی و قدرتش بیشتر است. در رشته مثلاً زبان هم همینطور است؛ یعنی کسی که ۲۰سال کار کرده، با کسی که ۱۰ سال کار کرده قابل مقایسه نیستند. آن کسی که ده سال زبان کار کرده در مقابل آن کسی که ۲۰ سال زبان کار کرده، کوتاه می آید و می گوید این ده سال تجربه اش از من بیشتر است. در کاراته، در کنگفو، در بسکتبال، در هنرهای دیگری مثل رانندگی و...هر چقدر سن گذشته باشد، تجربه بیشتر شده و توانایی بیشتر شده است.
اما چرا در نماز این طور نیستیم؟ چرا در نماز هر چقدر بیشتر می خوانیم، تجربه مان بیشتر نمی شود. چرا با روزه و عبادت، تجربه ورود به غیب و تجربه شاد شدن، تجربه آرام شدن، تجربه لذت بردن از دنیا و آخرت بیشتر نمی شود؟ چرا با اینکه خدا هزاران عامل شادی در دنیا برای ما گذاشته است، دنیا نمی تواند شادمان کند؟ آخرت هم باز نمی تواند شادمان بکند؟ چون جدی نشدیم، توان هم پیدا نکردیم تا بتوانیم از آن، جذب قدرت بکنیم؛ یادش می کنیم، اما یادش برای ما جان ندارد؛ میگوییم بهشت،اما برای ما جان ندارد؛ حتی جهنم هم برای ما جان ندارد؛ چرا؟
اگر طراحی شد، هر چقدر میگذرد ما شادتر، آرامتر، قویتر، مفیدتر و تواناتر می شویم؛ ولی اگر رو به دنیا باشد، اضطراب و غصههایمان بیشتر است.
میگوید من قبلاً خیلی روحیه خوبی داشتم و با نشاط بودم، اما الان مدتی است که ضعف اعصاب گرفته ام، قرص میخورم، دکتر میروم و دیگر آن حوصله قبل را ندارم؛ دیگر آن لذتهای قبل را نمیبرم؛ این نشان می دهد که شخص سبک زندگیش و چینش محبوبها و معشوقهایش به هم ریخته است. این ها نشانه آن است که آن سه تایی که باید در رأس باشد، یعنی «الله اهل بیت و جهاد» به هم خورده و رفته در رتبههای پایین؛ غصه ومریضی زیاد شده؛ مثل کسی که اوره، قند یا چربیش بالا می رود و تعادل بدنیش به هم می خورد. پس ما باید به صورت ریشهای به خودسازی بپردازیم.
تا وقتی که اسباب اصلی خودسازی را در خودمان فراهم نکنیم، صرف اینکه کلاس یک استاد برویم ۲۰ سال درس یک استاد را هم گوش بکنیم؛ ۳۰ سال حرم برویم و مسجد برویم و عبادت بکنیم، کافی نیست؛ اینها نمیتواند کمکمان بکند؛ شما هر چه کربلا بروی؛ هر چه سوریه بروی هر چه نزد امام رضا (علیه السلام) بروی؛ هر چه مکه بروی، مسئله حل نمیشود.
اگر درمورد چینش ها قبلاً درست عمل نکرده باشی، این کربلا و مکه نمی آید اضافه بشود روی شخصیت تو و تو را قدرتمندتر و شادتر کند؛ اگر اینطور باشد هر کس که سه بار سوریه رفته، از کسی که یک بار رفته است، باید شادتر باشد و بیشتر آرامش شخصیتی داشته باشد؛ ولی می بینیم که اینطوری نیست؛ چرا؟ چون پایین خراب است. یعنی چینش های دلی صورت نگرفته، دلش دلبسته الله، اهل بیت و جهاد نشده است؛ برای همین هر چه کربلا و مکه و نماز شب و حرم و روزه آمده و احیا آمده روی این شخص نشسته، نشسته روی آن پایه ها و ستون هایی که آن پایین خراب بوده و همه ریخته است؛ این است که می بینیم بعد از 30 سال دست خالی است و بلد نیست خودش را شاد و آرام نگه دارد.
هنوز نمی تواند یک رابطه با پدر مادر را کنترل کند؛ رابطه با همسرش را نمی تواند مدیریت بکند؛ رابطه با بچه هایش را نمی تواند مدیریت بکند؛ با همسایگانش رابطه خوبی ندارد.
کلیدواژه ها:
آثار استاد