www.montazer.ir
شنبه 23 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 536
زمان انتشار: 7 می 2014
خانواده آسمانی،جلسه 95 ، 90/11/27

خانواده آسمانی،جلسه 95 ، 90/11/27

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

بحثمان درباره­ ی موانع وصولمان به خانواده­ ی آسمانی و هدف خلقتمان بود و توضیح دادیم که وجود موانع در زندگی انسان لازم و ضروری است و بدون وجود آنها، انسان نمی­تواند به رشد و قدرت برسد و کمالات کسب کند.

پرسیده بودیم که ما چطور می­توانیم بر وسوسه­ ها و حملات شیطان غلبه کنیم و از آنها به نفع خودمان استفاده کنیم تا به رشد برسیم و اسم دریافت کنیم. حضرت سجاد «علیه السلام» در مناجات خود در ضمن اینکه موانع را بر می­شمارد، راه غلبه بر آنها را نیز بیان می­کند. ایشان مناجات خود را با کلمه­ ی «الهی» آغاز می­کند. (و این کلمه یک رمز است) «الهی الیک اشکوا نفساً....» الهی من از نفس خود به تو شکایت می­کنم. «الهی الیک اشکوا عدو یضلنی» الهی من از دشمنی که به دنبال گمراهی من است به تو شکایت می­کنم. و حضرت راه غلبه بر دشمن را به انسان یاد می­دهد. وجود دشمن در زندگی انسان فوق العاده مهم و ضروری است و بدون او کسی نمی­تواند به قدرت و هوشیاری برسد و ممکن است در خواب غفلت فرو برود. طرز برخورد انسانها با دشمن متفاوت است. برخی افراد از وجود دشمن برای کسب مقام استفاده می­کنند و حتی تا آن طرف بهشت نیز پیش می­روند اما برخی دیگر خوار و ذلیل دشمن می­شوند و یا همراه و همرنگ او و با او پیش می­روند. هیچ سختی در دنیا وجود ندارد مگر اینکه وسیله­ای برای اوج گیری و بالا رفتن انسان باشد. پس انسان به جای اینکه با سختی به سختی نگاه کند باید با سختی بالا برود و با آنها درگیر نشود و به وسیله­ی آنها رشد کند. مثلاً وقتی در سر راه انسان، وضعیت اقتصادی، همسر نامناسب و یا پدر و مادر و فرزند ناسازگار و از این قبیل مسائل قرار می­گیرد باید از آنها برای رشد و رسیدن به کمالات استفاده کرد و نه اینکه با آنها درگیر شد.

در مناجات شاکین امام سجاد «علیه السلام» حضرت از موانع به اله خود شکایت می­کند و این شکایت کردن یک رمز و درس بزرگ برای ما است. اگر انسان نسبت به موانع شاکی نباشد و با آنها سازش کند اصلاً نمی­تواند با آفات و مشکلات مبارزه کند و یکسره از آنها صدمه می­بیند. انسانی که با موانع مدارا کند یا به قول روایت مداهنه کند به تحقیر و غم و گرفتاری مبتلا خواهد شد. برطرف کردن یک مانع زمانی میسر است که فرد ابتدا نسبت به آن شاکی شود تا بتواند از آن به نفع خود استفاده کند و این یک رمز بسیار مهم است.

موانع مانند یک اسب وحشی می­مانند که اگر با آن مدارا کنی کشته می­شوی اما اگر به آن غلبه کنی می­توانی سوارش شوی و از آن استفاده کنی و لذت ببری. ممکن است برای فردی در زندگی زمینه­ های شهوت و غضب و یا حسادت فراهم شود و با هر بار کنترل و شاکی شدن از آنها اوج بگیرد و از آنها به عنوان یک جریان مخالف و یک سوخت برای پرواز خود استفاده کند و اسماءالله دریافت کند و یا برعکس فردی دیگر با موانع مدارا کند و کم کم ایمانش را از دست بدهد و با خواری و ذلت سقوط کند. در اینجا رمز در این است که برای رسیدن به خانواده­ ی آسمانی باید از موانعی مانند علاقه­ ها و یا شهوت­ های دنیایی شاکی شد و به تنفر افتاد و گرنه وصالی صورت نمی­گیرد. (مثل فردی که برای رسیدن به عشق دنیایی ­اش با پدر و مادرش درگیر و از آنها شاکی می­شود. میرزا حاج اسماعیل دولابی می­فرماید برای رؤیت، اول خواب قشنگ می ­آید، بعد مکاشفه و سپس رؤیت. خواب قشنگ هم از خیالات قشنگ شروع می­شود. ما باید ببینیم چه چیزهایی در زندگی­مان مانع خیالبافی با معشوق­های آسمانی­مان می­شود سپس آنها را برطرف کنیم تا به خیال برسیم و انسان تا به خیال نیفتد به خواب­های قشنگ نمی­رسد و تا به خواب­های قشنگ نرسد، مکاشفه­ای هم ندارد و وقتی مکاشفه­ای نباشد رویتی هم حاصل نخواهد شد. مشکل اساسی ما این است که ما عاشق دشمنان خانواده­ی حقیقی­مان هستیم یعنی عاشق، خوردنی­ها، دیدنی­ها و شنیدنی­ها و گفتنی­ها و ارتباطاتی ... را می­پرستیم و از آنها لذت می­بریم که مزاحم دین و رسیدن به خدا و خانواده­ی آسمانی­مان هستند.

حیوانیت می­گوید من دینی را که مزاحم عیاشی و آزادی طبیعی ­ام است نمی­خواهم و به رسمیت نمی­شناسم اما برعکس دین می­گوید باید دنیایی را که مزاحم و مانع رسیدن به ابدیت و معنویت و الهیت است را کنار گذاشت.

همه ­ی انسانها عشق ذاتی دارند تا شبیه حق تعالی شوند و شبیه خدا شدن امکان ندارد مگر اینکه به مظاهر و الگوهای آن یعنی خانواده آسمانی شبیه و نزدیک شد.

در زمان پیغمبر «صلی الله علیه و آله» افرادی بودند که برای دینداری خود شرط و شروط می­گذاشتند مثلاً قارون به پیغمبر می­گفت من خدای تو را قبول کردم اما وقتی نماز می­خوانم خم نمی­شوم و یا فرد دیگری می­گفت: مشروب یا زنا را از دینداری حذف نکن.

اینگونه شرط و شروط­ ها نشان دهنده­ ی این است که انسان خودش را نمی­شناسد. تا انسان از موانع شبیه شدن به خانواده­ ی آسمانی­ اش شاکی نباشد به رشدی نخواهد رسید. حال ممکن است این موانع لذیذ یا عزیز باشد. انسان می­تواند همه را دوست داشته باشد و نسبت به همه رحمت داشته باشد حتی نسبت به دشمنان و کفار، اما دوست داشتنی که مانع رسیدن و شبیه شدن به حق تعالی باشد خطرساز است. در سوره­ ی مبارکه توبه آیه 24 هشت چیز را نام برده که اگر محبوب­تر از سه چیز یعنی (الله، چهارده معصوم «علیه السلام» و جهاد) به انحراف و فسق رسیده است. چنین انسانی دیگر هدایت نمی­شود مگر آنکه مجدداً رو به عشق حقیقی­اش کند.

تا زمانی که انسان فوق عقلش وصال نشود و به بلوغ نرسد نمی­تواند بفهمد اله  او الله است در این صورت خودش را به چیزهای پایین­تر مانند علم، معلومات و کمالات مادی و طبیعی می­فروشد که اینها هیچ کدام در شأن انسان نیستند.

به کسی انسان می­گویند که اله او الله و کمال مطلق است و به محدود راضی نمی­شود. انسان زمانی به رشد حقیقی می­رسد و مسیر را درست طی می­کند که به سمت کمال مطلق و نامحدود قدم بر می­دارد. اما به محض اینکه به محدود راضی شد و هوس الله و جاودانگی و خانواده­ ی آسمانی از سرش افتاد به فسق می­رسد و ساقط می­شود.

همه­ ی ما برای شدن قدرت داریم و خداوند عشق و قدرت و تشبه به خودش و چهارده معصوم را در وجود ما قرار داده است. اما مشکلی که نمی­ گذارد قدرت­ های الهی و انسانی در ما ظهور کند همین موانع هستند و متأسفانه ما عاشق هایی هستیم که حاضر نیستیم هزینه ­ی عشق را پرداخت کنیم یعنی نه موانع را می­شناسیم و نه به تنفر و شکایت از آنها می­افتیم و نه می­دانیم چگونه باید از آنها برای رشد خود استفاده کنیم. مثلاً کسی که عاشق حسادت و یا سوء ظن است و یا از تجسس در کار دیگران خوشش می­آید و یا از گناه لذت می­برد اصلاً نمی­تواند اسم دریافت کند و شبیه خدا شود.

حضرت علی «علیه السلام» می­فرماید: «کیف ینتفع بالنصیحه من نیتذه علی الفضیه» چگونه یک نفر می­تواند از خیرخواهی دیگران استفاده کند در حالی که از گناه لذت می­برد. برای مثال فردی که از مقام، بزرگ شدن، شهرت و ریاست و لذت می­برد و به خاطر رسیدن به آن از بیت المال دزدی می­کند و کلاه سر دیگران می­گذارد چطور می­توان با او از خدا و خانواده­ی آسمانی و ابدیت صحبت کرد.

قرآن می­فرماید: «الذین امّکنّا فی الارض اقام الصلاه» فقط کسانی شایسته ریاست بر مردم هستند که نماز به پا دارند یعنی وقتی به قدرت می­رسند به دنبال طبیعت نباشند و مردم را با الله آشنا کنند و یا به زکات و رفع فقر بپردازند.

«... عملوا بالمعروف و نهی عن المنکر» معروف را رواج بدهند و منکر را نفی کنند. کسی که در زندگی زناشویی ­اش به همسر و فرزندانش به شکل ابزار دنیایی نگاه می­کند و نقشه و راهی برای رساندن آنها به بهشت و ابدیت ندارد بزرگترین گناه را انجام داده است. به قول فرمایش پیامبر «صلی الله علیه و آله» هیچ کس خدا را به گناهی بزرگتر از جهالت خانواده و فرزندانش ملاقات نمی­کند.» بعضیها با ازدواج نه تنها نصف دینشان را کامل نمی­کنند بلکه نصف دیگر دینشان را هم از دست می­دهند، چون آنها هنوز به بلوغ هدایت و مدیریت خانواده به سمت ابدیت نرسیده­اند. کسی که می­خواهد ازدواج کند و مسیر را تا ابدیت درست طی کند باید سه مهارت اقتصاد، عاطفه و معنویت را خوب یاد بگیرد تا حداقل خانواده را تا بهشت برساند. (اشاره به داستان مردی که بعد از مرگش اژدهایی از آتش او را احاطه کرده بود و آن اژدها چیزی جز خلقیاتش نبود). گاهی اوقات انسان عاشق خلقیات بد خو می­شود، عاشق غم و اضطراب خود می­شود. (در روایت از حب حزن به خدا پناه برده شده است). کسی که عاشق شیطان و نفس خود شده باشد، هیچ وقت نمی­تواند از آنها شاکی باشد و از آنها به عنوان سکوی پرش خود استفاده کند. اگر انسان از صفات بد خود به تنفر و شکایت نیفتد کم کم با آنها رفیق می­شود و خودش به سراغ آنها می­رود. برای مثال اگر مشکلی در زندگی­ اش نداشته باشد خودش به دنبال مشکل می­رود تا غصه ­دار شود.

ما اول باید از هر چیزی که نمی­گذارد به خلوت عاشقانه با الله و خانواده­ی آسمانی­مان بیفتیم متنفر شویم. اما ما دقیقاً برعکس عمل می­کنیم و آنقدر عاشقانه سر خودمان را به شئونات پایین گرم می­کنیم که اصلاً فرصت خلوت با معشوق حقیقی­مان را پیدا نکنیم (راستی کدام عاشق است که نخواهد با معشوق خود خلوت کند) پس ما تنها مدعی عشق هستیم چرا که حاضر نیستیم برای به خلوت رسیدن با موانع بجنگیم.

گاهی اوقات شیطان یکسری از لذت­های معنوی در انسان ایجاد می­کند تا او حس خوبی از خودش پیدا کند و نیازی به خلوت داشتن با خدا در خودش پیدا نکند. حضرت سجاد «علیه السلام» مناجاتش را با کلمه­ ی الهی یعنی عزیزم شروع می­کند و انسان تا به این عزیزم نرسد مشکلش حل نمی­شود. مشکلات و موانع، تنها بهانه ­ای برای عشقبازی انسان با خدا هستند و قیمت انسان برابر با کسی است که دوست دارد همه وجودش را فدای او کند. تا انسان هویت و آرمان خود را پیدا نکند و نداند در کجای این صفحه روزگار قرار دارد و قرار است به کجا برود تمام تلاشهایش ضایع می­شود و به نتیجه نمی­رسد.

انسان تا عاشق خود حقیقی­اش نشود و بخش فوق عقلانی خود را به رسمیت نشناسد و باور نکند نمی­تواند به عشق الله و خانواده­ی آسمانی­اش برسد و با آنها ارتباط برقرار کند و یا دلتنگشان شود. تازه وقتی انسان هویت خود را شناخت حرکتش به سمت ابدیت سرعت می­گیرد.

اگر سبک زندگی ما براساس عشق بنا شود برنامه­ ریزی ها هم درست از کار در می­آید و گر نه هر سبکی به انسان ضرر می­رساند.

«عاشق شو ور نه روزی کار جهان سر آید / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی».

هیچ کس با رسیدن به معشوق­های علمی و یا بخشهای پایین­تر به خوشبختی حقیقی و آرامش نمی­رسد (لا تدعُ مع الله الهاً آخر؛ لا اله الا هو» با خدا دنبال معشوق دیگری نباشید جز او معشوقی نداریم.

حتی عشق به اهل بیت «علیهم السلام» هم وسیله ­ای برای رسیدن به الله هستند. «وابتغوا علیه الوسیله؛ نحن الوسیله» انسان تنها زمانی به آرامش می­رسد که عاشق خدا شود و از او لذت ببرد. اگر عاشق خدا نشده­ ای معلوم است که هنوز خودت را نشناخته ­ای

«ترسم که این تن که حائل است به جانم/ سقط کند کودک عزیز روانم.»

باید به داد این کودک عزیز روان رسید، او را پیدا کرد، تیمار کرد، تغذیه کرد و موانع را از سر راهش برداشت تا رشد کند و به بلوغ و در نهایت عاشقی برسد. وقتی عاشق شد تازه می­تواند بگوید «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» و این ذکر اول سلوک است.

«افنیت عمری فی شره سهو عنک و ابلیتُ شبابی فی سکره التباعد» (ای خدا عمرم را با درد و غفلت از تو فانی ساختم و جوانی­ام را در مستی دوری از تو گذراندم.) من حریصانه حواس خودم را از تو و خانواده­ی آسمانی­ام پرت کردم و خودم را سرگرم مسائل دنیا کردم تا با تو رو به رو شوم و گاهی نیز برای اینکه با تو خلوت نکنم رو به کارهای مقدسی مثل هیأت و مسجد و بسیج و... آوردم تا با خودم درگیر نشوم و تو را نبینم.

چقدر خوب است انسان ذکر «الهی» بگوید. (الهی) یعنی عشق بازی با خدا یعنی «عزیزم». حتی دروغش هم قشنگ است و خوب است انسان ادای عاشقی در بیاورد تا کم کم قلبش راه بیفتد و عاشق شود. کسی که حتی عرضه گفتن این دروغ را ندارد خیلی بدبخت است.

حضرت علی «علیه السلام» می­فرماید: «ان لم تکن حلیم فتحلم» وقتی نمی­توانی حلیم باشی خودت را به حلم بزن. و یا وقتی نمی­توانی صدقه بدهی و بخشنده باشی، خودت را به صدقه دادن بینداز تا کم کم بخشنده شوی و از بخشیدن لذت ببری یعنی برای هر چیزی ابتدا باید تمرین کرد و بعد شد.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed