www.montazer.ir
سه‌شنبه 26 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 4902
زمان انتشار: 16 آوریل 2016
دل نوشته و شهید چمران

دل نوشته و شهید چمران

شهید دکتر مصطفی چمران، قطعه ها و دل نوشته هایی دارند که  گاه و بی گاه و در فرصت های مختلف در تنهایی برای خود نوشته بودند که از ایشان به یادگار مانده است.قسمتی از این نوشته ها در کتابی به نام عارفانه به کوشش مهدی چمران چاپ شده است. مطلب زیر از زمان اقامت ایشان در لبنان به یادگار مانده است .

 

من زاده طوفان ها و موج دریاهایم، من حیات خود را مدیون آتشفشان ها و صاعقه ها هستم. آنگاه که طوفان خاموش شود و دریا آرام گردد، دیگر اثری از من وجود نخواهد داشت.

آرزو داشتم که لوح وجودم را در برابرت باز کنم و با سیلاب اشک همه ناپاکی ها را بشویم تا همچون طفل نوزاد، پاک و درخشان و معصوم گردم و از همه آلایش ها آزاد شوم و قلبم آئینه تمام نمای حقیقت گردد و روحم به ملکوت اعلی بپیوندد.

می خواستم که در میان گرداب های خطر به عشق پناهنده شوم، در میان طوفان های ظلمت، چشمان خسته خود را به نور بگشائیم، زیر دندان های اژدهای مرگ، به فرشته رحمت متوجه شوم، تلخی شکنجه و درد عذاب را با کشش روح و خاطره های زیبا، شیرین و لذت بخش کنم.

می خواستم به دریا روم و قلب مالامال دردم را به امواج خروشان بسپارم، تا ضربه های موج، پاره های غم را از تنم بکند و تکه تکه به دریا ببرد، و قلبم را چون قطعه بلور پاک و صاف کند.

می خواستم از تو مدد بگیرم و به آسمان پرواز کنم و تنهایی خود را با هم نشینی ستارگان جبران نمایم. می خواستم که آه های خفه شده خود را به نغمه های ملکوتی تبدیل کنم و به صورت زیبا ترین ترانه های روح تقدیم وجودت نمایم.

می خواستم فریادهای خشم و اعتراض را که از نهادم می جوشد و می خروشد، عصیان وار در زیر این سقف بلند طنین انداز کنم.

این است سرنوشت، این است آنچه خدای بزرگ بر من تقدیر کرده است. من نیز عاشقانه و متواضعانه تسلیم اراده اویم و جز این چیزی نمی خواهم.

می خواستم آتشفشان نرم و قلب سوزان خود را به آسمان بگشایم.

می خواستم کلمه شوم، کلمه حق و حقیقت، و همچون کوه که بر سینه زمین محکم و سنگین می نشیند، من نیز محکم و پایدار بر دل تاریخ کوبیده شوم.

می خواستم شمع گردم و به خاطر نور سر تا پا بسوزم.

می خواستم اشک شوم و عصاره وجودم را در پاک ترین و زیباترین شکلش به توتقدیم کنم.

می خواستم سوز گردم، عشق گردم، شور گردم، ذوق گردم، شوق گردم، روح گردم، موج گردم، شمع گردم، نور گردم، اشک گردم و بالاخره کلمه شوم که اولین تجلی خداست.

ولی افسوس که سرنوشت فرمان داده است که این خواسته ها و آرزو ها صورت تحقق به خود نگیرد و من از همه آن ها محروم گردم.خدای بزرگ می خواهد که من بسوزم و قطرات اشکم از غم و درد سرشته شود.

خدای بزرگ فرمان داده است که استخوان هایم زیر کوه غم خرد شود و به هیچ وسیله تسکین نیابم. خدای بزرگ می خواهد که در سیلاب های خطر غرق شوم تا امکان استراحت برای من نباشد.

خدای بزرگ امر کرده است که طوفان های سهمگین مرا بربایند و هم چون پرکاه مرا در گیرو دار حوادث از یک طرف به طرف دیگر پرتاب کنند و هرگز آرامشی نیابم.

این است زندگی من، این است سرنوشت، این است آنچه خدای بزرگ بر من تقدیر کرده است. من نیز عاشقانه و متواضعانه تسلیم اراده اویم و جز این چیزی نمی خواهم.

الهی رِضاً برضائِک، صبراً علی قضائِک، مطیعاً (تسلیماً) لِاَمرک، لا مَعبودَ سِواک یا غیاث المستغیثین.

تبیان

کتاب عارفانه

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed