مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
شاید در آغاز تفکر، انسان نتواند خودش به تنهایی فکر کند؛ یا به عبارتی این مهارت را درست بلد نباشد. در این صورت نیاز به استاد و کتاب و مربی دارد و باید با سکوت و آرامش و تمرکز بنشیند تا استاد بیاید او را شفاعت کند. یعنی با او «شفع» شود. شفع یعنی جفت شدن. پس شفاعت یعنی جفت شدن. یعنی استاد بیاید و دست فکرش را بگیرد و آن را آرام آرام بالا بکشد. مثل مادری که دست بچهاش را میگیرد و به او راه رفتن یاد میدهد و بعد از یک مدت، او را رها میکند. چون دیگر خودش بلد است راه برود.
چرا یکساعت تفکر معادل 70 سال عبادت حساب شده است؟
فکر در نفس انسان، از یکسال تا 70 سال برای ابدیتش تاثیرگذار است. بحث زمان، بحث خیلی مهمی است. یکساعت دنیا، هزاران سال آخرتی است. بنابراین، وقتی معصوم ع میگوید یک ساعت فکر، شما را یکسال تا 70 سال جلو میاندازد، یعنی این یک ساعت تفکر، یکسال تا 70 سال ممکن است میلیونها سال در آخرت به نفع شما باشد. یعنی این 70 سال در مقیاس دنیاست. اگر به مقیاس آخرت حساب شود، هزاران و صدها هزار و میلیونها سال برای انسان کار میکند. چه بسا انسان در آخرت، در اثر یکساعت فکر کردن در دنیا، نجات پیدا کند و جلو بیفتد. برای روشن شدن مطلب، از فرمول «بحث نسبت» مثلا میزنیم. بحث نسبت همان «رابطه دنیا با آخرت مثل رابطه رحم مادر است با دنیا» میباشد. در رحم مادر یک جهش کروموزومی ممکن است در عرض چند ثانیه اتفاق بیفتد. اما همین جهش چندثانیهای، بر جنین تاثیری میگذارد که او را بعد از تولد، چند ده سال در دنیا عقب میاندازد و زندگی او را مختل و دردناک میکند. یعنی اگر عمر طبیعی یک انسان را 70 یا 80 سال در نظر بگیریم، یک جهش دو یا سه ثانیه ای جنینی، او را 70 یا 80 سال دنیایی گرفتار میکند. وقتی که ما در دنیا آسیب میبینیم و آن را ترمیم نکرده به آخرت برویم، ترمیم آن در آنجا سالها طول میکشد. همانطور که علی(علیهالسلام) درباره جبران یک گناه در مقیاس آخرت فرمود: چه بسا انسان به خاطر یک گناه، صد سال مجبور باشد در جهنم بماند تا اثر یک گناه را از بین ببرد.
درباره چه چیزهایی فکر کنیم؟
این که ما درباره چه چیزهایی فکر کنیم، یک فرمول و دستور مهم است. خیلی وقتها عزیزان از ما سؤال میکنند اینکه در اسلام، قرآن و روایات این همه سفارش شده به فکر کردن؛ ما درباره چه چیزی فکر کنیم؟ ما هر وقت تنها میشویم و میخواهیم فکر کنیم، ذهنمان میرود جاهایی که دوست نداریم و خوشمان نمیآید.
برای پاسخ به این سوال، به آیات و روایات مراجعه میکنیم:1) تفکر در قدرت خداوند 2) تفکر در آیات و نشانههای خداوند.
1) یکی از چیزهایی که باید راجع به آن فکر کنیم این است که در روایتی از امام صادق علیهالسلام اینگونه بیان شده است:« أفضَلُ العِبادَةِ إدمانُ التَّفكُّرِ فی اللّه و فی قُدرَتِهِ[1] = برترین عبادت، اندیشیدن مداوم درباره خدا و قدرت اوست.»
تفکر در باره خداوند و قدرت خداوند، فعل و صفات خداوند خیلی ارزشمند است و در شادی و آرامش و جلای قلب و پاکی دل مؤثر است. فکر مستمر این نیست که ما یک جلسه راجع به خدا صحبت کنیم و شما هم چند دقیقهای بشنوید و تکانی بخورید، لذتی ببرید، آهی بکشید و تمام شود؛ بلکه هر روز این فکر باید باشد و مقداری استمرار پیدا کند. در اثر این استمرار بابهایی به روی انسان باز میشود که از طریق مطالعه و استاد و چیزهای دیگر نصیب انسان نمیشود. قلب انسان گشوده میشود و یک ارتباط مستقیم بین خداوند تبارک و تعالی و انسان برقرار میشود و خود خدا واردات مبارکی را به قلب انسان بطور مستقیم وارد خواهد کرد. اگر انسان این شجاعت را داشته باشد، تنبل و بیحوصله نباشد و این فکر را استمرار دهد، همانطور که گفتند، از عبادت 70 ساعت و گاهی گفتند 70 سال بهتر است. این کلمه «بهتر» خیلی مهم است. اگر ما یکسال عبادت کنیم در نفس ما چه تأثیری دارد؟ ساعتی فکر کردن همین تاثیر را 70 برابر بیشتر میکند. البته بستگی به شخص و نوع فکری که میکند هم دارد.
2) تفکر در آیات و نشانههای خداوند
یکی از زمینههای تفکر، فکر درباره آیات و نشانههای خداوند است. خداوند تبارک و تعالی به گونههای مختلف و چهرههای مختلف بر ما جلوه کرده تا ما با تفکر در این جلوه ها با او اتصال و لقاء پیدا کنیم.
خداوند در قرآن تأکید زیادی دارد که آیات و نشانههای خودم را برای شما بیان و معرفی میکنم تا شما با دیدن آن آیات و نشانهها به خود من برسید. مثل اینکه شما گمشدهای دارید و نشانههایی از آن را پیدا میکنید و در اثر پیدا کردن آن نشانهها به اصلش میرسید.
چگونه در آیات و نشانه های خداوند تفکر کنیم؟
حال نمونهای را که من قبلاً برایتان مثال زده ام به عنوان تمرین بیان میکنم. مثلاً شما وقتی به یک دستمال کاغذی نگاه میکنید، همینطوری ساده که نگاه کنید، هیچ چیزی از آن سر در نمیآورید. میگویید این یک دستمال کاغذی است، دست و صورتم را خشک میکنم، چای یا چیزی بریزد با آن خشک میکنم و ... و یک شرکتی به این اسم که روی جعبه اش نوشته شده این دستمال را تولید کرده است.
اما فکر کردن به این سادگی نیست. ما در فرآیند فکر کردن، به هزاران امر یقینی راه پیدا میکنیم که قابل انکار نیستند و همزمان با تفکر، دریچهها و راههای مختلفی به روی ما گشوده میشود و به حقایق شگفتانگیزی دست مییابیم. اعتقاد و باور به این حقایق شگفتانگیز، انسان را در نظام ابدی بینهایت جلو میبرد. پس الان میخواهیم تمرین فکر را شروع کنیم. من این دستمال را از جعبه بیرون میآورم. شما در دست من الان یک دستمال میبینید که رنگش سفید است. اما وقتی عمیق نگاه میکنید، اول یک جنگل میبینید و نمیتوانید انکارش کنید. بعد تعدادی کارگر میبینید که درختان را قطع میکنند. بدون شک، این کارگرها برای قطع درختان با خودشان ابزارهایی مثل اره و تیشه و تبر دارند. که هرکدام از این ابزارها و ساختن آنها برای خود داستانی جداگانه دارند. سپس تعدادی افراد را میبینید که این درخت ها را به کارخانه انتقال دادند. پس ما یک کارخانه هم میبینیم. در کارخانه هم دستگاه ها و مهندسین و کارگران و تاجرانی که آن کارخانه را احداث کرده اند میبینیم. وقتی شما کارخانه را با مهندسین آن دیدید، پس ناچارید که چندتا دانشگاه هم ببینید که مهندسها در آنجا تحصیل کردهاند. بعد از دیدن دانشگاه، مجبورید یک نظام آموزشی و ساختمان دانشگاه، عمله، مهندسهای ساختمان را ببینید و نمیتوانید به هیچ کدام از آنها شک کنید. هیچ کدام قابل انکار نیستند. شما همینطور که به این دستمال کاغذی نگاه میکنید و جلو میروید، به دهها و صدها نفر آدم با شغلها و رشتهها و انگیزههای مختلف و ساختمانهای گوناگون دانشکدههای گوناگون کارخانه، بازرگانان، تجار و ... میرسید.
سپس میگوییم یک کارخانه دیگر هست که این چوبها را تبدیل به مقوا میکند. سپس روی این مقوا ماده شیمیایی به نام ورنی میزنند. این ماده شیمیایی از یک شرکت تولید مواد شیمیایی آمده و قبل از آن این مواد در پالایشگاه نفت استخراج شده و سپس به وسیله صنعت پتروشیمی روی آن تغییراتی ایجاد شده و تبدیل شده به مواد ورنی. پس یک مرکز به نام پالایشگاه وجود دارد، پالایشگاه کجاست و همینطور مسیر فکر ما میرسد به این که نفت چیست و چطور ساخته میشود و در کجاها وجود دارد. دوباره داستان از اول شروع میشود و اینکه نفت از بقایای یکسری جانداران که در اثر میلیونها سال در زمین باقی میمانند، تشکیل میشود. حال این نفت در جایی به اسم پالایشگاه پالایش شده و از آن دهها مواد دیگر استخراج شده و در کارخانههای پتروشیمی به مواد دیگری که در زندگی روزمره ما کاربرد فراوان دارد تبدیل میشوند. پس در انجام این پروسه مهندسین و کارگران نیاز است که در دریا اسکله بزنند و حفاری کنند. وقتی میگوییم اسکله و دستگاه حفاری خودش میشود چند تا دانشکده و چند گروه مهندس و چند رشته تحصیلی و چند گروه کارخانهای که اینها را تولید کنند. حال در این دستگاه حفاری چه چیزی به کار رفته؟ فلز به کار رفته. وقتی میگویی فلز از آن به معدن میرسیم. دوباره در معدن هم داستان تازه ای شروع میشود. تعریف معدن و اینکه عدهای کارگر آنجا کار میکنند و سنگ معدن استخراج میکنند و آن را به کارخانه ذوب آهن میبرند. تا گفتی کارخانه ذوب آهن، دوباره یک مسیر جدید برای تفکر و اینکه مهندس معدن و شرکت و کارخانه و کار تجاری و ... پیش میآید. سپس برای جعبه دستمال کاغذی یک گروه طراح بوده برای گلهای روی جعبه عکس گرفتند. تا گفتی عکس، دوباره داستان فیلم و نگاتیو و تولید فیلم و عکس گرفتن و ظهور عکس و ... پیش میآید. میبینید که ما از فکر کردن به یک دستمال کاغذی به چه چیزهای دیگری رسیدیم و در آخر این که همه اینها مثل نفت و معدن و ... غیره را خداوند آفریده است و دیگر اینکه وقتی شما به یک جعبه دستمال کاغذی نگاه میکنید و عوامل یقینی دست اندر کار تولید را درمیآورید، به هیچ کدام از این عوامل نمیتوانید شک کنید و این چرخههایی که الان شمردیم و نام بردیم را نمیتوانید انکار کنید. حال به هر چیزی که اطراف تان هست، نگاه کنید. دوباره همین مسیر و چرخه را باید طی کنید.
رمز آیه «همه چیز را برای شما خلق کردم» چیست؟
خداوند میفرماید:«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً= اوست کسی که آنچه که در روی زمین هست برای شما خلق کرده است». این یک آیه، چند سال آدم را مست میکند. یکی از آن شرابهای خیلی قدرتمند است. بیاییم در کلمه «خلق» یکذره فکر کنیم. «خلق» یعنی چی. «خلق» یعنی یک سلسله اجزاء و موجودات که تمامشان ساختار ریاضی دارند و برای یک هدف واحد کنار هم قرار گرفته اند.
این اجزاء یعنی اتمها، اتمها از کجا آمده اند؟ مجموع الکترونها و نوترونها و پروتونها اتم را تشکیل داده اند. خود آنها را خداوند از کجا خلق کرده؟ هر کدام از آنها داستانها و اجزای زیادی دارند. وقتی این اتم را میشکافید تا کجا میرسید؟ میگوید تا ندارد. ما خیلی بچگانه زندگی میکنیم. ما مثل بچهها که با پستانک و ماشین و عروسک بازی میکنند، با نظام خلقت همینطوری بازی میکنیم. فکر نمیکنیم که این یعنی چه؟
و اما رمز «خَلَقَ لَكُمْ» به معنی آنچه که برای تو خلق شده، چیست. مثلاً کسی الان به من میگوید: آقای شجاعی به من یک هدیه یا یادگاری بده. من هم یک چیزی به او میدهم. این سؤال برای او ایجاد میشود که این چیز به چه کار من میآید؟ آقای شجاعی در مورد من چه فکری کرد که این را به من داد؟ یک موقع من به او میگویم این چیزی که من به شما داده ام، یک رمزی دارد. تا میگویم رمزی دارد، او فکر میکند که آقای شجاعی من را میشناسد و میداند که بعداً بین من و این چیز، رابطهای برقرار شود. از این رو به من این را هدیه داده. پس بیهوده نداده است.
وقتی خدا به شما میگوید، تمام موجودات زمین بدون استثناء، میلیاردها میلیارد موجود میلیاردها میلیارد سیستم که در طول دهها هزار سال میلیونها دانشمند مشغول مطالعه آن هستند؛ همه را برای تو خلق کرده ام، این سؤال باید در ذهن شما خطور کند که بین اینها و من چه نسبتی وجود دارد که میگوید همه را برای تو خلق کرده ام. وقتی میگوید «خَلَقَ لَكُمْ»، یعنی به نفع شماست. به خاطر نفع شما خلق کردم. تا میگوید به نفع شماست، یعنی آن چیز با من یک رابطه و تناسب دارد. حال چه کسی میخواهد این را دربیاورد، چند هزار سال باید بشر کار کند تا بفهمد بین او و تمام موجوداتی که روی زمین هست، چه نسبت و رابطهای وجود دارد.
نکته جالب در خلقت هستی
نکته خیلی جالب در بحث خلقت هستی، این است که باید حواس ما باشد. خداوند اول انسان را دید، سپس همه زمین و آسمان و هر چه در آن است را برای انسان آفرید. میگوید، من اول تو را دیدم و بعد همه چیز را برای تو خلق کردم. خدا میگوید من اصلاً کل نظام خلقت را با چشم تو دیدم و همه چیز را همان گونه خلق کردم. بنابراین، وقتی شما به دنیا میآیید، میبینید همه چیز از طول موج و فرکانس گرفته، تا چیزهای دیگر، متناسب با شماست.
اکسیژن و هوای زمین و فشار زمین و گیاهان و کوهها و دریاها همه چیز متناسب با شماست. یعنی یک ساختار مهندسی و ریاضی وجود دارد به نام انسان که میلیاردها موجود دیگر با ساختار ریاضی و مهندسی مطابق با این ساختار تنظیم شده است.
من کی هستم که خداوند به خاطر من این همه تشریفات آفریده است؟
تمام هستی برای من خلق شده، من برای چه خلق شده ام؟ از همه تعجبانگیزتر، این است که خدایا من چه کسی هستم که تو به خاطر من همه اینها را خلق کردی و مهمتر از همه این که من برای چی خلق شده ام. آیا خودمان را میشناسیم؟ من وقتی که دارم روی کره زمین راه میروم، روی کوه راه میروم، کنار دریا و جنگل راه میروم و با موجودات سر و کار دارم؛ آیا میفهمم که همه اینها مال من است و من ارزش این را داشته ام که همه اینها برای من خلق شوند. آیا من همینم که به دنیا بیایم، صبحانه، ناهار، شام و ... بخورم؟ یک زمانی بزرگ شوم و به یک جنس مخالفی گرایش پیدا کنم و با او ازدواج کنم؟ بچهدار شویم و بعد این بچهها را بزرگ کنیم و بعد از آن بچه ها تشکیل خانواده بدهند و به همین ترتیب تا اینکه عمر ما تمام شود و بمیریم. آیا این همه چیزهایی که روی کره زمین آفریده شده برای این بوده؟ اینها را که حیوانات بهتر از ما دارند انجام میدهند.
پس داستان چه بوده؟ ما باید فکر کنیم.
در سوره بقره آیه 219 میفرماید:«كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآیاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ = خداوند برای شما اینگونه آیاتش را بیان میکند تا اینکه شما فکر کنید». همینطوری از کنار چیزی رد نشویم. شما یک گاو را نگاه کنید. این گاو وقتی به یک گُل یا یک درخت و گیاه میرسد، از آن چه میفهمد؟ هیچ چیز. فقط میفهمد که آن را گاز بزند و بخورد. آدم اینطوری نیست. آدم باید فکر کند. این برای چه خلق شده؟ هدف خلقت خود من چیست؟ من آمدم روی زمین چه کار کنم؟ ماجرا خیلی فراتر از این حرفهاست.
خلّاق ترین طراح هستی
خدا میگوید من تمام اینها را خودم طراحی کرده ام و یک اسم در بحث اسماء به نام «مصور یعنی تصویرگر» داریم. «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُكُمْ فِی الْأَرْحامِ كَیْفَ یَشاءُ[2] = اوست کسی که شما را در رحمهای مادرتان صورتگری کرد.» در حال حاضر 7- 8 میلیارد جمعیت روی کره زمین زندگی میکنند. همه صورت دارند. همه مشترک هستند در این که دوتا ابرو و چشم و مژه و بینی و لب و دهان و فک و گونه دارند. روی یک تکه جا 8 میلیارد چهره خدا خلق کرده و تکراری در آن نیست. هرچند که به ظاهر شبیه هم هستند؛ ولی با هم فرق میکنند. برای این 7-8 میلیارد، بند انگشت زده که دوتا از آنها مثل هم نیستند. شما بند انگشتان را کنار هم بگذارید، اصلاً نمیتوانید تشخیص بدهید که فرق اینها با هم چیست. ولی با هم فرق دارند و هر یک منحصر به فرد است.
خداوند تبارک و تعالی میگوید دانه دانه اینها را خودم طراحی کرده ام. هشت میلیارد که رقمی نیست. نمیدانم ظرفیت دارید بگویم یا نه. شما در خانههایتان میبینید که یکی دوتا سه تا گلدان گل دارید. یک درخت را میبینید، این درخت 500 هزار عدد برگ دارد. برگ های درخت را کنار هم میگذارید و میگویید اینها شبیه هم اند. در حالی که اینطور نیست و تک تک برگهای درخت، جداگانه تصویرگری شده اند. فکر کنیم از اول خلقت تا حالا خداوند چند عدد برگ خلق کرده. هیچ دوتا برگی یک جور نبوده اند. اینجاست که آدم وقتی میخواهد نماز بخواند، در برابر چنین خدایی به ذلت میافتد و میفهمد که باید جلوی چنین خدایی سجده و رکوع کند.
رنگ ها را نگاه کنید. خداوند میگوید این رنگ را برای شما ساختم و این رنگی زدم. این رنگ برای شما کار میکند. دانه را باز میکنید و درون آن اتم ها هستند و درون اتم ها الکترونها، پروتونها و نوترونها را می بینید. این میوهای که آفریدم برای هضم غذای شما مناسب است. فلان میوه در وضعیت اسیدی و قلیایی خون شما تعادل برقرار میکند. میگوییم خدایا این میوه که آفریدی، رنگ های دیگرش را هم داریم. میگوید آن رنگها خاصیت های دیگری دارند. ما فلفل دلمه ای داریم با چند رنگ، سبز، قرمز، نارنجی، زرد و هر کدام هم یک خاصیتی دارند. در کنار اینها کلم، کلم بروکلی، خیار، کاهو، میوه ها و سبزی های سبزرنگ یک خاصیت دارند از یک لحاظ برای بدن مفیدند، میوه ها و سبزی های سفید مثل ترب سفید، شلغم و زردها از دیگر نظر برای بدن مفیدند. هیچ چیز یک پرتغال زاید نیست حتی آن رشته های سفید رنگ داخلش که ما آن را معمولاً دور میریزیم.
حواست باشد وقتی میگوییم خدا، یعنی اگر گناه و معصیتش میکنی، جلوی چه کسی ایستاده ای و داری معصیتش را میکنی. با کدام خدا خودت را در انداختی. نسبت به کدام خدا بیحیایی و بیادبی و لجبازی میکنی. تازه میگوید این که چیزی نیست. این کره زمینی که من برای شما خلق کردم به این صورت است و شما چند هزار سال سر کار هستید. این در مقابل آن چیزی که قرار است بعداً به شما نشان بدهم هیچ چیزی نیست. این یک اسباببازی است من برای شما گذاشتهام. میگوید یک فرشته خلق کرده ام که اگر نوک انگشتش را روی تمام اقیانوسها بزند، تمام اقیانوسها سر انگشت یک فرشته را نمیتوانند تر کنند. یکذره باید فکر کرد. آدم باید دست از بچهبازی بردارد. در شرح دعای سوم صحیفه که بحث راجع به ملائکۀ الله است، چگونه خداوند فرشتهها را به عنوان کارگرها به کار میگیرد که آنها را دانه دانه برای من و شما درست کنند. این یک گلی که شما دستت میگیری و بو میکنی، اتم به اتمش را فرشته روی هم چیده و با دست، گلبرگهایش را طراحی کرده. یعنی یک چیز دستساز است. دیده اید همیشه چیزهای دست ساز، با ارزشتر از چیزهای ماشینی و کارخانهای هستند. مثلاً فرش دستباف ارزش بیشتری دارد تا فرش ماشینی. فرشتهها اتم به اتم موجودات را با دست شان کنار هم گذاشته اند. کلی دانشکده لازم است تا یک گل از جهات مختلف مثل رنگ، بو، خواص شیمیایی و ... بررسی شود.
باید تفکر را جایگزین بی توجهی به نشانه های خدا کنیم
گاهی ما به جای اینکه به این نعمات و نشانهها فکر کنیم، به آنها بیتوجهی میکنیم. ما همینطوری با بیرحمی میوه میخریم و در یخچال میگذاریم. گاهی آنقدر آن را نمیخوریم که خراب میشود و در سطل زباله میریزیم. فرشتهها آن همه روی این میوهها زحمت کشیدهاند و ما راحت و بی انصاف آن را خراب میکنیم و دور میریزیم. وقتی هم میخورید، تو دهانت میگذاری، میجوی و بعد هم هسته اش را پرت میکنی. این هسته چه ماجراها دارد.
خدا رحمت کند رضا عسکری را که به جبهه آمده بود. گفت: هر وقت میخواستم جبهه بروم، مادرم خیلی گریه میکرد. میگفت: رضا زودتر پیش من بیا و بیشتر پیش من بمان. من درک نمیکردم که این مادر چه میکشد. رضا نقاش خوبی بود و نقاشی میکرد. میگفت یک روز نشستم و ساعتها روی یک تابلو وقت گذاشتم و کار کردم. غروب که شد، داشت نتیجه میداد و تابلو به آخر میرسید، مادرم آمد تابلو را گرفت و پاره کرد و رنگ رویش ریخت و خرابش کرد. گفتم: مادر مادر تو رو به خدا این چه کاری است میکنی. مادرم گفت: عزیزم یک صبح تا غروب روی یک تابلو وقت گذاشتی. خیلی زورت میآید که من به همش زدم؟ من چند سال است تو را بزرگ کرده ام تا به اینجا رسیده ای. میفهمی وقتی به تو میگویم اگر بروی دلم تنگ میشود، یعنی چه؟ اگر کشته بشوی چه میشود؟ بعد ایشان در همان عملیاتی که این خاطره را تعریف میکرد، شهید شد.
ولی ما چون عادت کردهایم، این حجاب عادت، ما را بدبخت کرده است. عادت کردیم همینطوری نگاه کنیم به سیب و گلابی. یک موز را شما باز کنید. آنطوری که من میگویم به آن نگاه کنید، به راحتی نمیتوانید بخورید. چند تا بوسه به موز بزن. بعد با احترام بازش کن و داخل آن را نگاه کن. آن چینش مواد را نگاه کن. برای همین میگویند کسانی که هنگام خوردن بسم الله نمیگویند، معده درد میگیرند. اینها یک هدیه خیلی گرانقیمت و جواهر است. کدام جواهر را شما زیباتر از موز و پرتغال و انگور و ... سراغ دارید؟ آدم با احترام باید بگوید: خدایا من آدم بدی نمیخواهم باشم. تو میدانی اگر دلم میآید این میوه را گاز بزنم و بخورم، برای این نیست که قیمت خودم را بیشتر از این میدانم؛ بلکه من این را میخورم تا انرژی بگیرم تا بالاتر بیایم و شبیه تو شوم. بنده و عبد تو شوم؛ مال تو شوم و بتوانم با تو عشقبازی کنم. من میخورم که عبد تو باشم؛ من میخورم که با تو در آشتی باشم. میشود آدم به خانه یک نفر برود و غذا و نمکش را بخورد، بعد به او خیانت هم کند؟ میگوید ما نان و نمک همدیگر را خوردهایم. خدایا من دارم نان و نمک تو را میخورم. نعمت تو را استفاده میکنم. خدایا یک کاری کن با تو به جنگ نیافتم و با تو درگیر نشوم. با تو لجبازی نکنم. از تو فرار نکنم.
خدمت یکی از اولیاء خدا بودیم خیلی لطیف بود. من بارها این صحنه را از ایشان دیدم. خم شد که میوه به ما بدهد بخوریم. یک سیب را برداشت و میخواست دست یکی از دوستان بدهد. این سیب یکذره زدگی داشت. گفت این را کنار بگذار. بعد گفت: آخ آخ این سیب را برداشت و گفت: عذر میخواهم به تو توهین کردم. ببخش. سیب را خیلی ناز کرد و تملقش را گفت. این اخلاق پیغمبری است. پیغمبر به اشیاء اطرافش هم احترام میگذاشت. به عصایش و به ستونی که به آن تکیه داده بود و به همه چیز احترام میگذاشت. همه چیز برایش حیات داشت و زنده و باشعور بود. همه چیز، تجلیات و تعینات و ظهورات خداوند تبارک و تعالی است.
ما 50 سال 100 سال داریم کارکرد فرشتهها را میخوریم. گوشتها، میوهها، سبزیجات. حالا خدا همینطوری به ما بیمنت داده. دریغ از یک الحمدلله و دریغ از یک بسمالله درست و حسابی. شما برو جلوی آینه یکذره به خودت نگاه کن. وحشت زده میشوی. من چه کسی هستم؟ هشت هزار سال نخبههای عالم در دانشکده پزشکی دارند این بدن را مطالعه میکنند و هنوز نتوانستند یک عضوش را کامل بشناسند.
قدیم ها با اسب و قاطر و الاغ این طرف و آن طرف میرفتند. اما بچههای امروزی الان حجاب عادت دارند. زمانی که در شکم مادر بودند، هواپیما سوار شدند، بعد هم که متولد شدند در قُنداق بودند، سوار هواپیما شدند. بعد هم بزرگ شدند و چهار پنج ساله سوار هواپیما شدند. بعد 10 ـ 15 ساله شدند. نمیفهمند هواپیما یعنی چه؟ تلفن همراه، اینترنت، رایانه، یعنی چه؟ چون وقتی چشمش را باز کرده در خانه این ها را داشته و دیده. نمیدانند چقدر دانشمندان در اثر این آزمایشات مردند تا توانستند یک دستگاه را بسازند. شما چه میفهمید چقدر آدم کشته شدند تا این هواپیما بتواند بلند شود و برود و بیاید. ما تا یک دکتر و مهندس، استاد یا پروفسور که میبینیم، دست و پایمان شروع میکند به لرزیدن. تا رکوع جلویشان خم میشویم و نمیدانیم آن بیچاره پروفسور و استاد، خودش یک عمر است سر کار است. هیچ چیز هم نفهمیده. نسبت به ما خیلی میداند، ولی نسبت به حقیقت هیچ چیز نفهمیده است.
قرائت قرآن و تفکر در داستان خلقت و علم نامتناهی که در آن بیان شده
خداوند میفرماید: همان کسی که همه چیز را خلق کرده همین کتاب (قرآن) را او فرستاده است. شرح داستان خلقت از اول تا الان و اینکه تو چه کارهای و چه کار باید بکنی، چطور باید زندگی کنی، هدف زندگیت چیست، به کجا قرار است برسی، همه آن ماجراها را در این کتاب قرآن توضیح داده است. بشر هشت هزار سال سر کار است و نتوانسته یک عضو یا یک موجود را به طور کامل شناسایی کند. پروفسور «هاندرسون» از بزرگترین نخبههای عالم است. میگوید من بیست سال عمرم را صرف مطالعه آرایش چهار هزار اتم در یک مولکول کردم. حال به او بگو آن کسی که 8 هزار سال تو و امثال تو را در پزشکی سر کار گذاشته، این کتاب را هم او فرستاده. بنشین این را بخوان. میگوییم نه این مال حسینیه و قبرستان و مسجد و حوزههای علمیه است. این علم نیست. حماقت را نگاه کن!
این علمی که تو داری در میاوری در همین قرآن است. اهل بیت و امام زمان همه علوم را یکسره در سینهشان دارند. امام زمان داستان خلقت تمام موجودات عالم را میداند. ما فکر میکنیم درس دینی و این قرآن و مباحث دعا و صحیفه مال یک مُشت آدمهای بیکار است که در حسینیهای، مسجدی بنشینند و بخوانند. دانشگاهها هم برای خودشان علم در میآورند و دنبال علم هستند. حالا شما اگر بگویی قال الله تبارک و تعالی، خدا فرموده، امام صادق فرموده، میگوید هیس! اینجا دانشگاه است. اینجا مرکز علم است. اینجا جای این حرفها نیست. قال الله و قال الصادق مال حسینیه و حوزههای علمیه و مسجد است. در دانشگاه حرف غیر علمی نزنید. اصلاً علم یعنی همین. اصل علم اینجاست. همه علم اینجاست.
اگر یک دانشمند ما یک آیه را خوب بفهمد، بعد سراغ علم برود، به خیلی چیزها خواهد رسید. خیلی جهان و سرعت علم پیشرفت خواهد کرد. اگر یک دانشمند بخواهد موفق شود، اول باید مهندسی خلقت را یاد بگیرد و بعد سراغ مطالعه طبیعت برود.
«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً= اوست کسی که آنچه که در روی زمین هست برای شما خلق کرده.» خدایا من چه کسی هستم؟ خدایا من که قطعاً زن نیستم، مرد نیستم، میدانم که اینها جنبه حیوانی من است. مادر و پدر نیستم، خاله و عمه نیستم، خواهر نیستم، عمو و دایی نیستم، برادر نیستم، اینها که جنبههای حیوانی ماست. پس من چه کسی هستم؟ الان آن انگیزهای که باعث شده شما بیایید سر کلاس بنشینید انگیزههای زنانه یا مردانگی شماست؟ انگیزههای حیوانی داشتید؟ نه. آن که شما را آورده اینجا کشانده همانی است که مخاطبش خداست و نه زن است و نه مرد.
از همین خوردنیها شروع کنیم. اینها را درست بخوریم. با ادب و با احترام، آنها را یاد کنیم. سر سفره نشستیم داریم اینها را نگاه میکنیم. سر سفره چه کسی نشسته ایم؟ باید با این خوردنیها چه کار بکنیم؟ آخرِ این کار کردنها، این خوردنها، خوابیدنها میخواهد چه بشود؟ ما باید چه بشویم؟ سر از کجا میخواهیم در بیاوریم؟ محصول باید چه بشود؟ خدا خیلی برای ما هزینه کرده، بگویم خدایا این میلیاردها تشریفات را برای چه برای من راه انداخته ای؟ تو میتوانستی یک نوع گل برای من درست کنی. همین کافی بود. اما چرا صد نوع گل رز خلق کرده ای؟ چرا چندین نوع سیب برای ما درست کرده ای؟ شما ببینید خداوند چه تشریفاتی در این طبیعت برای بشر راه انداخته.
تازه میگوید اینها که مال این دنیاست. مال این مرحله رحمی شماست. شما در رحم دنیا جنین هستید و این یک مقدار مختصر است. حالا اصلش را بعداً بیایید ببینید. قرار است ما کجا برویم، قرار است ما چه بشویم؟ روی اینها یک مقدار فکر کنیم. اگر انسان بتواند این حجاب عادت را از خودش بگیرد، دهها سال جلو میافتد.
مهندسی فکر/ تفکر در قدرت خداوند/ تفکر در آیات/ توحید انفس و آفاق
ع ل 172
کلیدواژه ها:
آثار استاد
عالی بود متشکرم
<p>سلام علیکم سپاسگزاریم </p> <p> </p>