مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
90/09/03
از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی
خانواده ی آسمانی یعنی خانوادهی ابدی و جاودانه ما. ما یک آسمان و یک زمین نداریم بلکه عوالم خلقت مقام هاهوت، لاهوت، جبروت و ملکوت و ناسوت داریم. و عوالم به طور کلی به سه دسته تقسیم میشوند که شامل عالم جبروت و ملکوت و ناسوت یا طبیعت هستند. امام صادق (ع) میفرمایند: «ان الله عز و جل خلق ملکه علی مثال ملکوته و اسّس ملکوته علی مثال جبروته» خداوند عزو جل عالم ملک (طبیعت) را براساس نظام ملکوتی خلق کرده است. «.... ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدرٍ معلوم» هیچ چیز نیست که مگر آنکه خزائن آن در نزد ماست و ما آن را نازل نمیکنیم مگر به اندازهی معین در واقع عالم ماده نزولات عالم ملکوت است. مثلاً در مورد گل چندین خزینه در ملکوت وجود دارد که با آمدن به طبیعت شکل مادی پیدا می کند و هر چه را که ما تصورش را بکنیم با اندازهگیریهای ریاضی معین نزول پیدا میکند. عالم ماده با میلیاردها سال نوری مسافت، یک جلوهی کوچک از عالم ملکوت که بسیار عظیمتر، زیباتر و پیچیدهتر از دنیاست میباشد. ما در جهان کرهای با ارزشتر از کرهی زمین نداریم و کرهی زمین است که به سایر کرات ارزش میدهد و دست به آسمان بلند کردن منظور این آسمان مادی نیست بلکه منظور دست بلند کردن و استمداد از عالمی است علوّ و برتری نسبت به دنیا داشته و کاملتر از اینجاست.
و کاری با این آسمان نداریم چون زمین هم بخشی از همین عالم مادی است. در دنیا بالا و پایین بودن امری کاملاً نسبی است. اینکه میفرمایند: «انا انزلناه....» یا «و ما ننزّله الاّ بقدرٍ معلوم» نزول یعنی جلوه و تجلی یک امر مهم و بزرگ به یک امر کوچک و اندازه دار. استاد وقتی صحبت میکند تا مقام معنویاش را به صورت تبدیل کند در واقع نزول میکند. استاد بدن نیست بلکه روح است با درجات خیالی، وهمی، عقلی، و فوق عقلی. اگر بخواهد هنر تدریس کند از خیال، برای بالاتر از هنر از وهمش، برای تدریس علم از عالم عقل و بیان از اله و اسماءالله باید از فوق عقلش نزول کند و به صورت صوت و در واحد فرکانس به گوش شاگرد میرسد. در کلیهی موارد به صورت صوت که مادی است تجلی و نزول مییابد. و شاگرد صعود کرده و مطالب به خیال و وهم و عقل اورسیده و در صورت طهارت عقلانی تبدیل به علم،و با طهارت روحی تبدیل به روح میشود. اگر به روح تبدیل نگردد صرفاً اطلاعات است و در عمل او را یاری نمیکند و به عبارتی دانایی است نه دارایی. مانند اینکه شخص مرده شور هم مثل ما دربارهی اینکه مرده به ما کاری ندارد باور عقلی دارد ولی فرقش با ما در این است که این آگاهی از عقل به مقام دل او رسیده و ترس ندارد ولی ما باورمان صرفاً عقلی است لذا میترسیم.درک نزول استاد و صعود شاگرد به فهم نزول الهی کمک میکند. به همین دلیل است که فرمودهاند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» پس منظور از خانوادهی آسمانی نه خانوادهای که در آسمانِ دنیا هستند. بلکه یعنی خانواده و اصلی که کمالاتشان فوق العاده بالاتر از کمالات طبیعی است که تمام اسماء الهی را به طور کامل در وجودشان دارند و ریشهی ما هستند. و ما با برداشتن موانع میان خودمان و ایشان تبدیل به شبیهترین موجودات به حق تعالی خواهیم شد. خداوند که محسوس و ملموس نیست و ما برای شبیه شدن به او الگوی محسوس میخواهیم که اهل بیت (ع) میباشند. یکی از راههای شباهت عبور دادن خیری که دریافت کردیم از خودمان است که اگر عبور ندهیم در ما توقف کرده میگندد و مانع رشد میشود. شیشه اگر کثیف باشد (مانع داشته باشد) نور را از خود عبور نمیدهد. لذا جذبی هم ندارد به میزانی که نور وارد میکند آن را جذب مینماید. دلبستگی به طبیعت و کمالات طبیعی نقطهی مقابل حق و یا کمالات حد نازل کمالات بینهایت هستند ما را به بینهایت نمیرساند. برای رسیدن به بینهایت باید از کمالات محدود عبور کنیم. چون وقتی وارد عالم پس از مرگ که بسیار عظمت دارد میشویم خیلی باید روح ما وسعت پیدا کرده باشد و الاّ قدرت بهرهبرداری از آنجا را نداشته و فقیر میشویم. مانند جنینی که چشم، گوش، دست و پا .... به دنیا نیاورده باشد. انسان اگر صرفا به حیات دنیوی بپردازد و امکانات دنیایی را جذب و افزایش دهد و به فکر کسب کمالات آخرتی نباشد محدود شده و محکوم به مرداب و مردار شدن و گندیدن میشود. «ان مسّه الخیر تمنع...» یعنی وقتی خیری به او میرسد بخل میورزد و نگران خود و خانوادهاش است. ما در برقراری ارتباط با دیگران حداقل قاعدهای را که نیاز داریم «هو اَنت» است.
یعنی اگر به دیگران ببخشیم یا بخل بورزیم در واقع به خودمان بخشیده و از خودمان بخل ورزیدهایم. فقط معصوم میتواند اینگونه سخن بگوید و کلام معصوم معجزه است. عالم فیزیک نمیتواند بفهمد که: «من یبخل فانّما یبخل عن نفسه» بلکه میگوید که وقتی به کسی ندادم به خودم اضافه شد ولی نگاه ابدی است که در مییابد انسان به محض دریغ از مال، عاطفه، لبخند و ... در واقع از خودش دریغ کردهاست. چنین شخصی خوار و ذلیل و افسرده خواهد شد. منعِ خیر خود انسان را محدود میکند.
یک سری قوانین ثابت در عالم هستند که تخلف پذیر نمیباشند. مانند اینکه «کل همیشه از جزء بزرگتر است» قاعدهای دربارهی شیردادن مادر به طفل است که مادر مادامی که به فرزند شیر میدهد شیر تولید میشود حتی اگر بعد از پایان دو سالگی فرزندش به طفل دیگری شیر دهد. و یا چشمه تا زمانی که از آن آب برداشت میشود فرصت جوشش بیشتر مییابد. در قوانین خلقت هم این قاعده به طور کلی جریان دارد که هر کس بیشتر از خودش خیر را رد کند قدرت جذب و رشد بیشتری خواهد داشت. رزق همان است که انسان برای خود و خانوادهاش مصرف میکند و آنچه که صرفاً کنار گذاشته شده و خیرش به کسی نمیرسد رزق نیست لذا تبدیل به عفونت میشود. قرآن دربارهی چنین مالی میفرماید که این سکهها را داغ کرده و به پهلو و پیشانی اشان میچسبانند و میگویند اینها آن چیزهایی است که شما ذخیره میکردید. حضرت صادق (ع) به شخص ثروتمندی که از بی نیازی تجارت را ترک کرده بود توصیهی ادامهی تجارت و به جریان انداختن اموالش را میدهد. پیامبر (ص) میفرمایند که برکت ده قسم است و نه قسم آن در تجارت است. چرخش مال در جامعه برای همه خیرات دارد تولید ثروت،افزایش آرامش و امنیت، شغل، سلامتی و آسایش و ترویج دین را در پی دارد. اگر کسی ثروت را به جریان نیانداخت رزق نبوده و وزر و وبالی است که با آن عذاب میشود. اگر برادر مومن به شما مراجعه کرد و کاری از دست شما بر میآمد و برای او انجام ندادید حضرت میفرمایند که اگر هم به بهشت بروید هر روز ماری در آنجا شما را نیش میزند. بیتوجهی به دیگران، بیتوجهی به خود انسان است. (رمز و راز این حقیقت را در شرح جامعهی کبیره خواهیم گفت) یکی از رمزهای «هو انت» این است که اگر کسی اوج بگیرد ما بالا رفتهایم و اگر بالا نرفت روی دیگران هم اثر میگذارد مانند مسابقهی «دوی» مخصوصی است که نفر اول میدود و وقتی به نفر دوم میرسد پرچم را به او داده و او میدود و اگر نفر دوم به بعد برنده شوند به نفع نفرات قبل از آنها هم است. مثل بازیای که چند نفر این طرف و آن طرف طناب را میکشند، قدرت بیشتر یک نفر در موفقیت دیگران مؤثر است. وقتی میفرماید: «کان ابراهیم امه واحده» یعنی ما هم میتوانیم روز قیامت یک نفر نبوده و میلیونها نفر جزء شئون ما باشند. برای همین است که بهشت ما به اندازهی همهی آسمانها و زمین است. اگر «هو انت» در جامعهی ما اجرا شود ریشهی همهی حسادتها، بداخلاقیها، دزدیها، کلاهبرداریها و تجاوزها و ... از بین میرود. «بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم / انیس جان غم فرسودهی بیمار هم باشیم» مرحوم فیض میفرمودند: «بیایید با دوستی دوست باشیم.»
اگر انسان با قدرت جاودانه وارد برزخ شود و خودش را با چنین نگاهی بزرگ نکرده باشد مانند عقابی میماند که در قفس قرار گرفتهباشد. متأسفانه ما خیلی ضعیف عمل میکنیم. وقتی کسی «طیّ الارض» میکند ما فکر میکنیم کار خیلی بزرگی است در صورتی که ما اصلاً به گونهای آفریده شدیم که طی الارض، طی السماء و رفتن به برزخ از تواناییهای ماست. ولی چون استثمار، ما را کوچک معنا کرده ما رشد نکردهایم واین امور به نظرمان بزرگ و عجیب میآید. یادمان رفته که چه قدرتی داریم باور هم نمیکنیم. بعضی از اولیاء الله قادر به تولید بدن هستند و من هم کسی را میشناختم که بدنهای زیادی تولید میکرد. سید هاشم به شاگردش میگفت که چه چیز را از من پنهان میکنی؟ میخواهی از آسمان چهارم خبر دهم؟ از آنجا که ما را ضعیف نگاه داشتهاند در نهایت تلاش میتوانیم نیازهای روزمره امان را برطرف کنیم و با اتومبیل و هواپیما مسافتهایی را طی کنیم. ما در قفسیم و به این قفس عادت کردهایم. کسی که خودش را باور نکند هرگز پرواز نخواهد کرد. و برای رسیدن از دانایی به دارایی اول باید توانِ خود را باور کنیم. ما باید بدانیم که قدرت اینها را داریم: «اَن یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره»، «اَن یبلغنی المقام المحمود» نهایتاً میخواهیم یک هنرمند موفق، ورزشکار، هنرپیشه و .... شویم. کسی که بنای پرواز ندارد نماز معراجش نیست. طلبهای با اضطراب تعریف میکرد که در حال نماز بوده که دیده از مهر و سجاده و ... خبری نیست و اصلاً جای دیگر است. قیمت و موقعیت ما از دغدغهها و معشوقهایمان معلوم میشود.
از خیالی جنگشان و صلحشان وز خیالی نامشان و ننگشان
با توجه به بحث منوع و بخیل بودن انسان، اگر کمالی به او رسید و او از خودش عبور داده و به دیگران رساند باز از منبع خیر به او میرسد و اگر نگاه داشت کمال بر میگردد. موسی (ع) میفرماید: «ان معی ربی سهیدین» اگر ما این معیت پروردگار با خودمان را حس کنیم هرگز نگران، نا امید و کوچک نمیمانیم. وقتی خدا را باور نمیکنیم خدا هم ما را رها میکند. در روایت داریم که قیمت خدا در نزد ما نشان دهندهی قیمت ما در نزد اوست. چند جلسهی دیگر تمرینهای ورود به غیب را خواهیم داشت و اینکه چگونه میتوانیم با خدا و اهل بیت (ع) در همین دنیا رابطه برقرار کنیم. اول باید باور کنیم.
زمانی که به ما تمرین میدادند میگفتند که یک شب به اندازهی یک قرن رشد دارد مولانا: «یک شبی بیدار بمان دولت بگیر» یا حافظ که میگوید:
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که آن تازه براتم دادند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
شرافت به قول پیامبر (ص) با «اصحاب الیل» است خداوند به حضرت میفرمایند که روز مشغله داری شب را برای پرواز بگذار: «قم الیل الا قلیلا» ما باید حداقل در طول هفته یک شب را بیدار بمانیم. متأسفانه ما وقتمان برای خدا و معصومین (ع) خیلی محدود است. ولی با معشوقهای زمینی اعم از خیالی و وهمی که خلوت میکنیم متوجه گذر زمان نمیشویم. وقت نماز حوصلهی اذان و اقامه نداریم و از تکبیره الاحرام به فکر این هستیم که کی سلام میدهیم. امام صادق (ع): «ان کان الخلف من الله عزو جل حقا فالبخل لماذا؟» اگر جایگزین (آنچه که رد میکنیم تا هفتصد برابر) از طرف خدا حق است پس بخل برای چیست؟ کسی که عاطفهاش را از دیگران دریغ میکند چون به او محبت نشده تابع روانشناسی کور امروز است. در صورتی که اگر به انسان نگاه درست داشته باشیم میگوییم که در هر موردی دچار کمبود شد باید ببخشد و اِعطاء کند. امام صادق (ع) هر وقت به مشکل اقتصادی بر میخوردند صدقه میدادند. ما به سود بانک اطمینان داریم ولی به خدا همین اندازه اطمینان نداریم: «له مقالید السموات والارض» «هوالغنی». این که خداوند خیلی قوی است و همهی کارها به دست اوست خیلی مهم است. خداوند وجود عشق و عاطفه ثروت و ... را به ما داده و خواسته که برای خودش هزینه کنیم. ما به حدی بدبختیم که جستجو میکنیم که کدام مرجع خمس را آسانتر گرفته و دربارهی موسیقی، حجاب و ریش تراشیدن و ... احکامش راحت تر است. در صورتی که ملاک انتخاب مرجع اینها نیست.
حضرت در حدیث مذکور منظورشان هر جایگزینی از طرف خدا اعم از ثروت، شادی، عاطفه، آبرو و ... میباشد. اگر کسی این موضوع را حقاً بداند واقعاً از هیچ چیزی بخل نمیکند. هر خیری از طرف خداوند است: «الحمدلله» و این اسم اعظم است. هر زیبایی و کمالی برای خداست، با این نگاه بخل و حسادت معنا ندارد. حضرت علی (ع) برای سائلی پنج بارِ خرما فرستاد شخصی اعتراض کرد که او اینقدر نخواست یک بار خرما برایش کافی است. علی (ع) پاسخ میدهد که خداوند مثل تو را در بین مومنین زیاد نکند من عطا میکنم تو بخل میورزی؟ بعضیها اینگونه دربارهی جیب دیگران بخیل هستند. کسی که به دیگران عطا کند و اطمینان به بازگشت بیشتر آن به خودش داشته باشد میتواند اسم دریافت کرده و آدم شود. اما حتی اگر از یک لبخند، نوازش، بوسه، عفو و گذشت از دیگران بخل کردیم وقتی وارد برزخ شدیم فرشتگان بداخلاق به سراغمان میآیند :«علیها ملائکه غِلاظٍ و شِدادٍ» اجازهی یک «ببخشید» هم به ما نمیدهند.
اما انسانِ با گذشت با فرشتگانِ مهربان و کریم مواجه شده که اگر شرم از گناهانش هم داشته باشد آن فرشتگان او را دعا میکنند. تا دیگران را خودمان ندانیم به خانوادهی آسمانی راه نمییابیم. امام کاظم (ع) میفرمایند: «البخیل من بخل ما فرض الله علیه» بخیل کسی است که از واجبات بخل بورزد. مثلاً در نماز از رکوع و قنوت و اذان و اقامه و ... میدزد. بعضیها هستند که وقتی خمس به مالشان تعلق میگیرد دو برابر میدهند چون معتقدند به خدا و خانوادهی آسمانی هدیه میدهند ولی بعضی دیگر به دنبال راهی برای نپرداختن آن هستند مثل اینکه دو روز قبل از سال خمسی مالشان را به همسر یا فرزند هدیه میدهند. خمس نصفش برای سادات فقیر و نصف دیگرش فی سبیل الله هزینه میشود و ثوابش هم برای خمس دهنده است. پیامبر (ص) میفرمایند: «ابخل الناس من بخل ما فرض الله علیه» بعضیها با روزه گرفتن قبل از ماه مبارک رمضان و چند روز بعد از عید فطر کریمانه این ماه را استقبال و بدرقه میکنند.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .
کلیدواژه ها:
آثار استاد