www.montazer.ir
جمعه 29 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 428
زمان انتشار: 6 می 2014
خانواده آسمانی جلسه 57

خانواده آسمانی جلسه 57

90/06/31

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

از این جلسه به بحث کاربردی خانواده­ ی آسمانی می­ پردازیم که چگونگی پیوند با خانواده­ی آسمانی جهت سعادت دنیا و آخرت را بررسی می­نماییم. مباحث نظری «دانایی» است و مباحث عملی تبدیل آنها به «دارایی» یا «توانایی» است. خداوند تبارک و تعالی اصلی را زیر بنای خلقت قرار داده که تمام نظام آفرینش براساس این اصل حرکت و رشد می­کند و جلوه­ی خداوند از عالیترین عالم تا ماده براساس این اصل یعنی «اصل تضاد» است. که به آن اصل تقابل و تخالف نیز می­گویند. «تضاد» یا «تقابل» اصلی است که اساساً هر رشد و حرکتی براساس آن صورت می­گیرد. در غیر این صورت جلوه، فیض وَ جودی نخواهد بود و اگر هم باشد دوام نخواهد داشت.

اگر در محیطی تضاد نباشد رشد و حرکتی وجود نخواهد داشت. لذا از ریزترین اجزاء عالم که الکترونها و پروتونهای هسته­ی اتم هستند تا کهکشانها با قاعده­ی زوجیت، نر و ماده و مثبت و منفی و تضاد بین آنها، حیات دارند. در انسان هم اصلِ تضاد تضمین کننده­ی فیض الهی است. در اثر تضادهای درونی انسان است که در او قدرت و رشد ایجاد می­شود. در بدن انسان که پوست سراسر آن را پوشانده است قسمتهایی که بیشتر با زمین یا اشیاء مرتبط هستند مثل کفِ پا یا دست تدریجاً از ضخامت بیشتری برخوردار می­شوند. زیرا با زبری و خشونت مواجه بوده­اند. اینکه امر کرده­اند کودک تا زیر هفت سال باید به راحتی شیطنت کند برای این است که شخصیت سازی کرده و هوش او تقویت و عضلاتش قوی شود. در غیر این صورت کودک ضعیف و مریض بار می­آید.

بچه باید اینقدر آب و غذا را زمین بریزد و اشتباه کند تا یاد بگیرد که چگونه باید ظرف آب یا غذا را در دست گرفته و بخورد. کسانی که بیش از حد بهداشت را رعایت می­کنند بیش از سایرین در معرض بیماری ها هستند زیرا بدنشان با میکروب و مقابله­ی با آن آشنایی ندارد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) می­فرمایند: «التّراب ربیع الاطفال» خاک بهار اطفال است. بچه باید خاک بازی کند، با بچه ها دعوا کرده، کتک زده و کتک بخورد و اسباب بازی­اش را از او بگیرند و ...

بالاخره باید تضاد را تجربه کند. حضرت رسول «صلی الله علیه و آله و سلم» بهترین فاصله­ی سنی بین فرزندان را سه سال می­داند که بچه ها با هم بزرگ شوند و در محیط شان تضاد وجود داشته باشد. در غیر این صورت اگر فاصله­ی سنی زیاد باشد و فرزند هیچ تخالف و تضادی را تجربه نکرده باشد در آینده با کوچکترین مشکلی از پا در می­آید. مرد اگر همسرش از گل بالاتر به او بگوید او را به باد کتک و فحش گرفته و شیشه می­شکند و ... در روایت داریم که غیبت کار آدمهای ضعیف است که چاره­ای جز «پشت سر حرف زدن» ندارد. کسانی که امکانات نداشته و سختی کشیده­اند خیلی قوی بار آمده­اند مانند حضرت یوسف «علیه السلام» و یا پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا حتی امام امت «رضوان الله علیه».

کسانی که رشد نمی­کنند کسانی هستند که در زندگی تخالف و تضاد نداشته­اند و در عوض می­بینیم که کسانی از یک پنجم امکانات او برخوردار بوده اند خیلی رشد کرده­اند. روز قیامت هم خداوند افرادی را که بدون امکانات کافی رشد کرده­اند را پیش روی ما قرار می­دهد. کسانی که منطقی و به مرور زمان سختی بیشتری تحمل می­کنند (مانند وزنه بردارها) خیلی قوی و قدرتمند می­شوند. برای خوش­اخلاقی باید صبور بود و برای غفور بودن باید گذشتِ از افراد را تجربه کرد و .... ما باید «اسم» دریافت کنیم و این بدون تضاد امکان ندارد. هیچ مهندسی بدون سختی و زجر به این درجه یا اسم نرسیده است. معصومین «علیه السلام» با امتحانات سخت به این درجه رسیده­اند در زیارت حضرت زهرا «سلام الله علیها» می­خوانیم:

«السلام علیک یا ممتحنته الذی امتحنک الله....» سلام بر «مورد امتحان قرار گرفته­ای» که خدا او را امتحان کرده... امتحان کربلا در نظر بگیرید یا شعب ابیطالب را که حضرت زهرا «سلام‌الله علیها» درآن زمان طفل خردسالی بودند در آنجا ده نفر یک خرما را می­خوردند، در محاصره­ی دشمن همبودندکدام یک از ما به خاطر اسلام گرسنگی کشیده، سیلی خورده و یا آبرویمان رفته است؟

«اسم» از ترکیب ذات و صفت به وجود می­آید. ذات یعنی موجود «ذی شعورِ ذی روح» مثل انسان یا حتی حیوان زیرا حیوانات هم برای کسب توانایی ها مثل پرواز کردن تمرین کرده و زحمت می­کشند. گیاه هم برای رشد و درخت شدن و میوه دادن و ... تضادهای بسیاری را تحمل می کند. صفت هم در اثر تمرین و گذراندن تضادها حاصل می­شود که از اتحاد ذات و صفت، اسم به وجود می­آید.

انسان به عنوان ذات، می­خواهد مهارت رانندگی کسب کند باید سختی پول دادن، وقت گذاشتن، تحمل استرس و ... را پشت سر بگذارد تا بتواند اسم «راننده» را تحصیل کند. هر مهارتی اینگونه است. پس جذب اسم خداوند به راحتی امکان ندارد، باید یک نیروی مخالف برای ما تضاد ایجاد کند و ما در برخورد با آن اسماءالهی را جذب کنیم. ما قبلاً در بحث «نار و نورِ اسماء الله» گفتیم که هر چیزی دو جنبه دارد: نار و نور.

اگر کسی ما را اذیت کرد و عصبانی شدیم نار آن را دریافت کردیم واگر صبوری کردیم نور آن را گرفته­ایم. در صورتی که پیشرفت و موفقیت کسی را تحمل کرده و خوشحال شدیم به نور می­رسیم و اگر حسادت ورزیدیم از آن، نار دریافت کرده­ایم.

اکثر کسانی که با پیامبر «صلی الله علیه و آله» بودند جهنمی شدند، زیرا پیامبر هم مثل قرآن است: «یُضلّ به کثیراً و یهدی به کثیراً» بسیاری را گمراه و بسیاری را هدایت می­کند. باید عرضه داشت تا از نور، نور دریافت کرد. عده­ای با خدا به بهشت می­روند و عده­ای هم به جهنم، شیطان با خدا درگیر شد و جهنمی شد. اگر به انسان سجده می­کرد بهشت می­رفت ولی حسادتش مانع شده و جهنمی شد: «.... اُخرج ...» این گونه مقرب، رجیم شد.

بعضی می­گویند که خدا به فرشته ها دستور داد، شیطان که فرشته نبود تا متابعت کند او جن بود. باید گفت که وقتی شیطان که جن بود به مقام فرشتگان راه یافت احکام ایشان هم شامل او می­شود. یکی از زیباییهای خدا همین تضاد دائمی است که انسان می­خواهد به سجده بیفتد. کسی که احیاء می­گیرد در واقع به خوابش غلبه کرده­است و حتی اگر در آنجا خوابش هم ببرد این عمل شرافت دارد. گاهی شیطان با خواب دیدن ها انسان را جهنمی می­کند انسان عاقل بلد است که چگونه از آن عبور کند تا جهنم را رد کند.

پدر و مادر هم نار دارند و هم نور. اگر احترامشان کنیم نور دریافت کرده و در غیر این صورت نار ایشان را دریافت کرده­ایم. کسی که ادعا می­کند کمال مطلق معشوق اوست باید برای رسیدن به او به خطر و سختی بیفتد و گرنه دروغ می­گوید. به همین دلیل است که بزرگان دین «لیلی و مجنون» «شیرین و فرهاد» و ... می­نویسند.

ببینیم که مجنون به عشق لیلی و فرهاد به عشق شیرین چه کارهایی کرده­اند. خطاط شدن و نقاش شدن و مینیاتوریست شدن و ... خیلی صبر و حوصله می­خواهد چه برسد به رسیدن به عشق کمال مطلق، معلوم است که باید سخت ترین راه ها را تحمل کرد. برای جواد شدن باید پول خرج کنیم و برای کریم شدن باید بتوانیم به کسانی هم که لیاقت ندارند پول بدهیم. برای غفور شدن باید نه تنها از کسی که به ما بد کرده چیزی به دل نگیریم بلکه باید با او مهربان و رفیق هم باشیم. «عفو» (بخشیدن و انتقام نگرفتن) و «صفح» (نادیده گرفتن) با هم «غفران» می­شوند.

پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» غلامشان را دنبال کاری فرستادند، دیدند که رفته زیر سایه­ی درخت خوابیده حضرت بالای سر او رفته و او را باد می­زدند که گرمش نشود. «غفور» یعنی وقتی گنکهاری را می­بینیم دلمان بسوزد و لعنت کنیم کسانی را که او را مریض کردند نه اینکه با او دشمنی کند. امیرالمومنین «علیه‌السلام» می­فرمایند: «ینبغی للعاقل ان یخاطب الجاهل مخاطبه الطبیب المریض» شایسته است که برخورد عاقل با جاهل از نوع برخورد طبیب با مریض باشد. طبیب که با بیمار دعوا نمی­کند بلکه نگران او و در صدد معالجه­ی او می­باشد.

ما دائماً بر سر گنهکار زده و از او کینه به دل می­گیریم ولی خداوند اتفاقاً گنهکاران را خیلی دوست دارد. معلوم نیست این خوراکهایی را که ما دریافت کرده ایم و به جایی نرسیدیم اگر به او رسیده بود خیلی از ما بهتر می­شد. زمانی انسان با کسی برخورد می­کند که بداند با او اتمام حجت شده است. خداوند می­فرماید: «و ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً...» ما هیچ کس را عذاب نمی­کنیم مگر اینکه برایش رسول برانگیخته باشیم. (اتمام حجت شده باشد) تمرین لازم است تا انسان بتواند فحش و توهین و ... را تحمل کرده کینه به دل نگرفته و با طرف مهربان هم باشد. و نیز به او کمک کند تا دست از این کارها بردارد. در این صورت است که انسان «عفّو»، «کریم» و «غفور» و ... شود

مگر ممکن است زن و شوهر دقیقاً مثل هم باشند؟ حتماً بین آنها تضاد وجود دارد. اصلاً از معجزات خلقت است که مرد با خصوصیات جلالی و زن را با خصوصیات جمالی آفریده تا عاشق هم شوند کهدر برخورد با تضادها ولیّ خدا بوجود بیاید. کسی که با تضادهای خانواده که عزیز هستند نمی­تواند کنار بیاید و رشد کند با غریبه­ها که اصلاً نخواهند توانست. کسانی که یکسره از مخالفتهای دیگران شکایت دارند باید بدانند که اصلاً زندگی همین است واین تضادها و تخالفها را برای ما قرار داده تا رشد کنیم و نور دریافت کنیم. اینها مانند کسانی هستند که می­خواهند مدرسه بروند ولی از مشق بیزارند.

قهرمانان ورزشی خیلی زحمت کشیده­اند تا اینگونه در رشته­ی خودشان ورزیده شده­اند. «کشتی گیر» اول گوشش می­شکند. «اسکی بازها» و «موج سوارها» چندین بار دست و پایشان می­شکند تا به این مهارت می­رسند. کسی که می­گوید: «ان یجعلنی معکم ...» باید خودش را به خدا بسپارد تا به گونه­ای تراشش دهد که لایق معیت با امام حسین «علیه‌السلام» باشد. پس در این مسیر باید شباهت به امام حسین «علیه‌السلام» پیدا کند. کسی که بهشت می­خواهد، بداند که بهشت جای خوش تراشهاست. در غیر این صورت باید با عذاب جهنم تراش داده شود تا لایق بهشت شود. فقط تخلی های زندگی است که انسان را خوب تراش می­دهد.

کسی که تراش خدا را نپذیرد هنگام مرگ، سگ، خوک، و میمون و ... شده و او را به بهشت راه نمی­دهند، زیرا بهشت «دارالسلام» (خانه ی سلامت) است و بیمارها را راه نمی­دهند. در دنیا در مدت زمان کوتاه می­توان بیماری های روح را درمان کرد و اگر کسی این کار را نکند باید هزاران سال رنج و عذاب جهنم را تحمل کند تا درمان شده و متناسب با بهشت شود، دنیا خاصیت رحمی دارد و پر از قوه و استعداد است. حال که متوجه شدیم دنیا سرشار از تضادهاست پس باید برای رشد «قدرت»کسب کنیم. در درون ما خداوند شهوت و غضب و در بیرون شیطان را برای تمرین دادن و رشد ما گذاشته است و نیز قوه­ی خیال و واهمه را مربی ما قرار داده است.

اولیای دین فرموده­اند که هر کس به هر جا رسیده از برکت وجود شیطان است. اگر شیطان وسوسه و تضاد ایجاد نمی­کرد و ما مقاومت نمی­کردیم رشدی در کار نبود. شیطان «نار» عرضه می­کند و ما باید آن را به نور تبدیل کنیم. در مقابل قواهایی که انسان را وسوسه می­کنند خداوند خانواده­ی آسمانی را قرار داده است. متأسفانه ما اجازه­ی ورود و وسوسه­ی قواها را می­دهیم ولی به خانواده­ی آسمانی اجازه نمی­دهیم که روی ما کار کنند. ما اصلاً خودمان را به مربی نمی­سپاریم.

«ربّ» و «مربّی» یعنی کسی که از نقاط ضعف، قوت می­سازد و مسیر این حرکت را تدریجی قرار می­دهند، نه اینکه یکباره تمرینهای فوق توان شخص را تجویز کنند مثلاً دفعه­ی اول بگویند که چهل روز روزه بگیرد و ... چه بسا کسانی که کارشان به بیمارستان روانی کشیده است. بعضیها شهوت استادی داشته و دستورالعمل های اینچنینی می­دهند. استاد کسی است که خودش مسیر را طی کرده و واقف به نفس طرف مقابل باشد. اسم گرفتن سه مرحله دارد:

1- آموزش دقیق، 2- تمرین، 3- دریافتِ اسم. بعضی ها حوصله­ی آموزش دارند ولی اهل تمرین نیستند لذا به اسم نمی­رسند و هر چه آموخته­اند روز قیامت علیه آنها حجت می­شود و خیلی­ها به دلیل اینکه اطلاعات ندارند جهنم می­روند و کسی هم که آموزش ندیده در جهنم دو برابر اولی معذب است. چنین کسی دائماً از شیطان، شهوت و غضب ضربه می­خورد زیرا بلد نیست که با آنها مقابله­ی درست نماید.

اهل بیت «علیهم‌السلام» به ما می­آموزند که چگونه نارهای سر راهمان را تبدیل به نور کنیم. یعنی از برخوردهای بد دیگران و ظلمهای ایشان نور و هدایت دریافت کنیم. همانگونه که آسیه با همسری مانند فرعون تا ولی اللهی رفته است،ولی زنهای نوح و لوط در کنار پیامبر خدا تا جهنم پیش می­روند.

خدا و اهل بیت «علیهم‌السلام» مربی ما هستند باید از ایشان کمک بگیریم. وقتی دستمان را بالا گرفته و «یا ربّ» می­گوییم توجه داشته باشیم که ما ضعیفیم و باید او دست ما را بگیرد. امام سجاد «علیه‌السلام» به خدا عرض می­کند: «فانّا لک»: خدایا من مال تو هستم. «... الهی الیک اشکوا نفساً...» : خدایا من خیلی از خودم شکایت دارم. در این صورت باید پناهگاه خودمان را شناسایی کنیم. «یا عماد من لا عمادله و یا سند من لا سند له...» کسی که می­فهمد چه بلایی دارد بر سر او می­آید پناهنده می­شود.

در مناجات شاکّین پناهندگی بسیار بارز است. حضرت یوسف «علیه‌السلام» می­فرماید: «و ما اُبریءُ نفسی انّ النّفس اماره بالسوء الا ما رحم ربّی...» در میان این همه دشمن فقط خدا باید به ما رحم کند در این صورت است که برای انسان توسل معنا پیدا می­کند، و موقع نماز می­فهمد که از دست چه کسانی به خدا پناه می­برد. باید به این رمز پی ببریم که ما ربّ، پناه، سند و کهف می­خواهیم: «ایاک نعبد و ایاک نستعین». والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .

صوت

1 - خانواده آسمانی جلسه 57

کلیدواژه ها: خانواده آسمانی ،

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed