مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
90/06/31
از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی
از این جلسه به بحث کاربردی خانواده ی آسمانی می پردازیم که چگونگی پیوند با خانوادهی آسمانی جهت سعادت دنیا و آخرت را بررسی مینماییم. مباحث نظری «دانایی» است و مباحث عملی تبدیل آنها به «دارایی» یا «توانایی» است. خداوند تبارک و تعالی اصلی را زیر بنای خلقت قرار داده که تمام نظام آفرینش براساس این اصل حرکت و رشد میکند و جلوهی خداوند از عالیترین عالم تا ماده براساس این اصل یعنی «اصل تضاد» است. که به آن اصل تقابل و تخالف نیز میگویند. «تضاد» یا «تقابل» اصلی است که اساساً هر رشد و حرکتی براساس آن صورت میگیرد. در غیر این صورت جلوه، فیض وَ جودی نخواهد بود و اگر هم باشد دوام نخواهد داشت.
اگر در محیطی تضاد نباشد رشد و حرکتی وجود نخواهد داشت. لذا از ریزترین اجزاء عالم که الکترونها و پروتونهای هستهی اتم هستند تا کهکشانها با قاعدهی زوجیت، نر و ماده و مثبت و منفی و تضاد بین آنها، حیات دارند. در انسان هم اصلِ تضاد تضمین کنندهی فیض الهی است. در اثر تضادهای درونی انسان است که در او قدرت و رشد ایجاد میشود. در بدن انسان که پوست سراسر آن را پوشانده است قسمتهایی که بیشتر با زمین یا اشیاء مرتبط هستند مثل کفِ پا یا دست تدریجاً از ضخامت بیشتری برخوردار میشوند. زیرا با زبری و خشونت مواجه بودهاند. اینکه امر کردهاند کودک تا زیر هفت سال باید به راحتی شیطنت کند برای این است که شخصیت سازی کرده و هوش او تقویت و عضلاتش قوی شود. در غیر این صورت کودک ضعیف و مریض بار میآید.
بچه باید اینقدر آب و غذا را زمین بریزد و اشتباه کند تا یاد بگیرد که چگونه باید ظرف آب یا غذا را در دست گرفته و بخورد. کسانی که بیش از حد بهداشت را رعایت میکنند بیش از سایرین در معرض بیماری ها هستند زیرا بدنشان با میکروب و مقابلهی با آن آشنایی ندارد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) میفرمایند: «التّراب ربیع الاطفال» خاک بهار اطفال است. بچه باید خاک بازی کند، با بچه ها دعوا کرده، کتک زده و کتک بخورد و اسباب بازیاش را از او بگیرند و ...
بالاخره باید تضاد را تجربه کند. حضرت رسول «صلی الله علیه و آله و سلم» بهترین فاصلهی سنی بین فرزندان را سه سال میداند که بچه ها با هم بزرگ شوند و در محیط شان تضاد وجود داشته باشد. در غیر این صورت اگر فاصلهی سنی زیاد باشد و فرزند هیچ تخالف و تضادی را تجربه نکرده باشد در آینده با کوچکترین مشکلی از پا در میآید. مرد اگر همسرش از گل بالاتر به او بگوید او را به باد کتک و فحش گرفته و شیشه میشکند و ... در روایت داریم که غیبت کار آدمهای ضعیف است که چارهای جز «پشت سر حرف زدن» ندارد. کسانی که امکانات نداشته و سختی کشیدهاند خیلی قوی بار آمدهاند مانند حضرت یوسف «علیه السلام» و یا پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا حتی امام امت «رضوان الله علیه».
کسانی که رشد نمیکنند کسانی هستند که در زندگی تخالف و تضاد نداشتهاند و در عوض میبینیم که کسانی از یک پنجم امکانات او برخوردار بوده اند خیلی رشد کردهاند. روز قیامت هم خداوند افرادی را که بدون امکانات کافی رشد کردهاند را پیش روی ما قرار میدهد. کسانی که منطقی و به مرور زمان سختی بیشتری تحمل میکنند (مانند وزنه بردارها) خیلی قوی و قدرتمند میشوند. برای خوشاخلاقی باید صبور بود و برای غفور بودن باید گذشتِ از افراد را تجربه کرد و .... ما باید «اسم» دریافت کنیم و این بدون تضاد امکان ندارد. هیچ مهندسی بدون سختی و زجر به این درجه یا اسم نرسیده است. معصومین «علیه السلام» با امتحانات سخت به این درجه رسیدهاند در زیارت حضرت زهرا «سلام الله علیها» میخوانیم:
«السلام علیک یا ممتحنته الذی امتحنک الله....» سلام بر «مورد امتحان قرار گرفتهای» که خدا او را امتحان کرده... امتحان کربلا در نظر بگیرید یا شعب ابیطالب را که حضرت زهرا «سلامالله علیها» درآن زمان طفل خردسالی بودند در آنجا ده نفر یک خرما را میخوردند، در محاصرهی دشمن همبودندکدام یک از ما به خاطر اسلام گرسنگی کشیده، سیلی خورده و یا آبرویمان رفته است؟
«اسم» از ترکیب ذات و صفت به وجود میآید. ذات یعنی موجود «ذی شعورِ ذی روح» مثل انسان یا حتی حیوان زیرا حیوانات هم برای کسب توانایی ها مثل پرواز کردن تمرین کرده و زحمت میکشند. گیاه هم برای رشد و درخت شدن و میوه دادن و ... تضادهای بسیاری را تحمل می کند. صفت هم در اثر تمرین و گذراندن تضادها حاصل میشود که از اتحاد ذات و صفت، اسم به وجود میآید.
انسان به عنوان ذات، میخواهد مهارت رانندگی کسب کند باید سختی پول دادن، وقت گذاشتن، تحمل استرس و ... را پشت سر بگذارد تا بتواند اسم «راننده» را تحصیل کند. هر مهارتی اینگونه است. پس جذب اسم خداوند به راحتی امکان ندارد، باید یک نیروی مخالف برای ما تضاد ایجاد کند و ما در برخورد با آن اسماءالهی را جذب کنیم. ما قبلاً در بحث «نار و نورِ اسماء الله» گفتیم که هر چیزی دو جنبه دارد: نار و نور.
اگر کسی ما را اذیت کرد و عصبانی شدیم نار آن را دریافت کردیم واگر صبوری کردیم نور آن را گرفتهایم. در صورتی که پیشرفت و موفقیت کسی را تحمل کرده و خوشحال شدیم به نور میرسیم و اگر حسادت ورزیدیم از آن، نار دریافت کردهایم.
اکثر کسانی که با پیامبر «صلی الله علیه و آله» بودند جهنمی شدند، زیرا پیامبر هم مثل قرآن است: «یُضلّ به کثیراً و یهدی به کثیراً» بسیاری را گمراه و بسیاری را هدایت میکند. باید عرضه داشت تا از نور، نور دریافت کرد. عدهای با خدا به بهشت میروند و عدهای هم به جهنم، شیطان با خدا درگیر شد و جهنمی شد. اگر به انسان سجده میکرد بهشت میرفت ولی حسادتش مانع شده و جهنمی شد: «.... اُخرج ...» این گونه مقرب، رجیم شد.
بعضی میگویند که خدا به فرشته ها دستور داد، شیطان که فرشته نبود تا متابعت کند او جن بود. باید گفت که وقتی شیطان که جن بود به مقام فرشتگان راه یافت احکام ایشان هم شامل او میشود. یکی از زیباییهای خدا همین تضاد دائمی است که انسان میخواهد به سجده بیفتد. کسی که احیاء میگیرد در واقع به خوابش غلبه کردهاست و حتی اگر در آنجا خوابش هم ببرد این عمل شرافت دارد. گاهی شیطان با خواب دیدن ها انسان را جهنمی میکند انسان عاقل بلد است که چگونه از آن عبور کند تا جهنم را رد کند.
پدر و مادر هم نار دارند و هم نور. اگر احترامشان کنیم نور دریافت کرده و در غیر این صورت نار ایشان را دریافت کردهایم. کسی که ادعا میکند کمال مطلق معشوق اوست باید برای رسیدن به او به خطر و سختی بیفتد و گرنه دروغ میگوید. به همین دلیل است که بزرگان دین «لیلی و مجنون» «شیرین و فرهاد» و ... مینویسند.
ببینیم که مجنون به عشق لیلی و فرهاد به عشق شیرین چه کارهایی کردهاند. خطاط شدن و نقاش شدن و مینیاتوریست شدن و ... خیلی صبر و حوصله میخواهد چه برسد به رسیدن به عشق کمال مطلق، معلوم است که باید سخت ترین راه ها را تحمل کرد. برای جواد شدن باید پول خرج کنیم و برای کریم شدن باید بتوانیم به کسانی هم که لیاقت ندارند پول بدهیم. برای غفور شدن باید نه تنها از کسی که به ما بد کرده چیزی به دل نگیریم بلکه باید با او مهربان و رفیق هم باشیم. «عفو» (بخشیدن و انتقام نگرفتن) و «صفح» (نادیده گرفتن) با هم «غفران» میشوند.
پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» غلامشان را دنبال کاری فرستادند، دیدند که رفته زیر سایهی درخت خوابیده حضرت بالای سر او رفته و او را باد میزدند که گرمش نشود. «غفور» یعنی وقتی گنکهاری را میبینیم دلمان بسوزد و لعنت کنیم کسانی را که او را مریض کردند نه اینکه با او دشمنی کند. امیرالمومنین «علیهالسلام» میفرمایند: «ینبغی للعاقل ان یخاطب الجاهل مخاطبه الطبیب المریض» شایسته است که برخورد عاقل با جاهل از نوع برخورد طبیب با مریض باشد. طبیب که با بیمار دعوا نمیکند بلکه نگران او و در صدد معالجهی او میباشد.
ما دائماً بر سر گنهکار زده و از او کینه به دل میگیریم ولی خداوند اتفاقاً گنهکاران را خیلی دوست دارد. معلوم نیست این خوراکهایی را که ما دریافت کرده ایم و به جایی نرسیدیم اگر به او رسیده بود خیلی از ما بهتر میشد. زمانی انسان با کسی برخورد میکند که بداند با او اتمام حجت شده است. خداوند میفرماید: «و ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً...» ما هیچ کس را عذاب نمیکنیم مگر اینکه برایش رسول برانگیخته باشیم. (اتمام حجت شده باشد) تمرین لازم است تا انسان بتواند فحش و توهین و ... را تحمل کرده کینه به دل نگرفته و با طرف مهربان هم باشد. و نیز به او کمک کند تا دست از این کارها بردارد. در این صورت است که انسان «عفّو»، «کریم» و «غفور» و ... شود
مگر ممکن است زن و شوهر دقیقاً مثل هم باشند؟ حتماً بین آنها تضاد وجود دارد. اصلاً از معجزات خلقت است که مرد با خصوصیات جلالی و زن را با خصوصیات جمالی آفریده تا عاشق هم شوند کهدر برخورد با تضادها ولیّ خدا بوجود بیاید. کسی که با تضادهای خانواده که عزیز هستند نمیتواند کنار بیاید و رشد کند با غریبهها که اصلاً نخواهند توانست. کسانی که یکسره از مخالفتهای دیگران شکایت دارند باید بدانند که اصلاً زندگی همین است واین تضادها و تخالفها را برای ما قرار داده تا رشد کنیم و نور دریافت کنیم. اینها مانند کسانی هستند که میخواهند مدرسه بروند ولی از مشق بیزارند.
قهرمانان ورزشی خیلی زحمت کشیدهاند تا اینگونه در رشتهی خودشان ورزیده شدهاند. «کشتی گیر» اول گوشش میشکند. «اسکی بازها» و «موج سوارها» چندین بار دست و پایشان میشکند تا به این مهارت میرسند. کسی که میگوید: «ان یجعلنی معکم ...» باید خودش را به خدا بسپارد تا به گونهای تراشش دهد که لایق معیت با امام حسین «علیهالسلام» باشد. پس در این مسیر باید شباهت به امام حسین «علیهالسلام» پیدا کند. کسی که بهشت میخواهد، بداند که بهشت جای خوش تراشهاست. در غیر این صورت باید با عذاب جهنم تراش داده شود تا لایق بهشت شود. فقط تخلی های زندگی است که انسان را خوب تراش میدهد.
کسی که تراش خدا را نپذیرد هنگام مرگ، سگ، خوک، و میمون و ... شده و او را به بهشت راه نمیدهند، زیرا بهشت «دارالسلام» (خانه ی سلامت) است و بیمارها را راه نمیدهند. در دنیا در مدت زمان کوتاه میتوان بیماری های روح را درمان کرد و اگر کسی این کار را نکند باید هزاران سال رنج و عذاب جهنم را تحمل کند تا درمان شده و متناسب با بهشت شود، دنیا خاصیت رحمی دارد و پر از قوه و استعداد است. حال که متوجه شدیم دنیا سرشار از تضادهاست پس باید برای رشد «قدرت»کسب کنیم. در درون ما خداوند شهوت و غضب و در بیرون شیطان را برای تمرین دادن و رشد ما گذاشته است و نیز قوهی خیال و واهمه را مربی ما قرار داده است.
اولیای دین فرمودهاند که هر کس به هر جا رسیده از برکت وجود شیطان است. اگر شیطان وسوسه و تضاد ایجاد نمیکرد و ما مقاومت نمیکردیم رشدی در کار نبود. شیطان «نار» عرضه میکند و ما باید آن را به نور تبدیل کنیم. در مقابل قواهایی که انسان را وسوسه میکنند خداوند خانوادهی آسمانی را قرار داده است. متأسفانه ما اجازهی ورود و وسوسهی قواها را میدهیم ولی به خانوادهی آسمانی اجازه نمیدهیم که روی ما کار کنند. ما اصلاً خودمان را به مربی نمیسپاریم.
«ربّ» و «مربّی» یعنی کسی که از نقاط ضعف، قوت میسازد و مسیر این حرکت را تدریجی قرار میدهند، نه اینکه یکباره تمرینهای فوق توان شخص را تجویز کنند مثلاً دفعهی اول بگویند که چهل روز روزه بگیرد و ... چه بسا کسانی که کارشان به بیمارستان روانی کشیده است. بعضیها شهوت استادی داشته و دستورالعمل های اینچنینی میدهند. استاد کسی است که خودش مسیر را طی کرده و واقف به نفس طرف مقابل باشد. اسم گرفتن سه مرحله دارد:
1- آموزش دقیق، 2- تمرین، 3- دریافتِ اسم. بعضی ها حوصلهی آموزش دارند ولی اهل تمرین نیستند لذا به اسم نمیرسند و هر چه آموختهاند روز قیامت علیه آنها حجت میشود و خیلیها به دلیل اینکه اطلاعات ندارند جهنم میروند و کسی هم که آموزش ندیده در جهنم دو برابر اولی معذب است. چنین کسی دائماً از شیطان، شهوت و غضب ضربه میخورد زیرا بلد نیست که با آنها مقابلهی درست نماید.
اهل بیت «علیهمالسلام» به ما میآموزند که چگونه نارهای سر راهمان را تبدیل به نور کنیم. یعنی از برخوردهای بد دیگران و ظلمهای ایشان نور و هدایت دریافت کنیم. همانگونه که آسیه با همسری مانند فرعون تا ولی اللهی رفته است،ولی زنهای نوح و لوط در کنار پیامبر خدا تا جهنم پیش میروند.
خدا و اهل بیت «علیهمالسلام» مربی ما هستند باید از ایشان کمک بگیریم. وقتی دستمان را بالا گرفته و «یا ربّ» میگوییم توجه داشته باشیم که ما ضعیفیم و باید او دست ما را بگیرد. امام سجاد «علیهالسلام» به خدا عرض میکند: «فانّا لک»: خدایا من مال تو هستم. «... الهی الیک اشکوا نفساً...» : خدایا من خیلی از خودم شکایت دارم. در این صورت باید پناهگاه خودمان را شناسایی کنیم. «یا عماد من لا عمادله و یا سند من لا سند له...» کسی که میفهمد چه بلایی دارد بر سر او میآید پناهنده میشود.
در مناجات شاکّین پناهندگی بسیار بارز است. حضرت یوسف «علیهالسلام» میفرماید: «و ما اُبریءُ نفسی انّ النّفس اماره بالسوء الا ما رحم ربّی...» در میان این همه دشمن فقط خدا باید به ما رحم کند در این صورت است که برای انسان توسل معنا پیدا میکند، و موقع نماز میفهمد که از دست چه کسانی به خدا پناه میبرد. باید به این رمز پی ببریم که ما ربّ، پناه، سند و کهف میخواهیم: «ایاک نعبد و ایاک نستعین». والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .
کلیدواژه ها:
آثار استاد