مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
فقط در انسانشناسی است که انسان میفهمد دلش به کمتر از «الله» راضی نمیشود. «لا تدع مع الله الها اخر...»، «لا اله الا الله» و ارتباط با «الله» فقط از طریق مظهر کمال مطلق و خلیفهالله امکان دارد که کاملترین تجلی قابل ارتباط و لمس و الگوگیری میباشد. و ارزش انسان به این است که معصومین «علیهمالسلام» تنها معشوق دل انسان میباشند نه اینکه به همراه ایشان معشوقهای دیگر نیز داشته باشد و حتی گاهی روی معشوقهای اصلی نیز سایه بیاندازند. انسان واقعاً باید بتواند شهادت بدهد: «لا حبیب الا هو و اهله» اگر کسی به این مقام رسید درصورتی که موفق به وصول به بسیاری نیازها و خواستههای پایینتر نشد هرگز ناامید و سرخوره نمیشود. حضرت معصومه «سلامالله علیها» با مقامی که قادر به شفاعت اهل محشر است، موفق به ازدواج نگردید و بسیاری از دختران ائمه «علیهمالسلام» علیرغم مقامات معنویعالی هرگز ازدواج نکردند و این امر خللی به انسانیت انسان وارد نمیکند. اگر انسان بهخاطر بخشهای پایینتر متأثر شود عقدهای و سرخورده میشود و این ظلم و فسق است که بخش عالی انسان قربانی مراتب پایین شود. ما حق نداریم که خودمان را فدای معشوقهای محدود کنیم. بنابراین معصومین «علیهمالسلام» همان محکمات هستند در عقل که سایر محبوبها باید با این محبوبها تنظیم گردند: «قل إن کان ابائکم و ابنائکم و ازواجکم و...» (سوره توبه آیه 24) میفرمایند: اگر متعلقات (هشت گانه) شما محبوبتر از خدا و رسول و جهاد در راه اوست، شما فاسق هستید. البته در فرهنگ اسلام انسان هرقدر اینها را بیشتر دوست داشته باشد نزد خدا محبوبتر است ولی نباید بیشتر از کمال مطلق و معصومین و جهاد در راه خدا باشد. انسان تا مدتی میتواند به این توفیق برسد و اگر موفق نشود، سرخورده میشود و کسی که معشوق اصلی خودش را یافته و به سایر معشوقینترجیح داده باشد در هر مرحلهی عمر که باشد، احساس نشاط و جوانی دارد. زیرا دائماً با معشوقهای اصلی لایق دلش در ارتباط است.
خلیل آسا در علم الیقین زن / ندای لا أُحبّ الآفلین زن
این شخص معشوق «آفل» راانتخاب نکرده است. حضرت ابراهیم «علیهالسلام» بعد از اینکه محدودیت خورشید و ماه و ستارگان را مشاهده کرد فرمود: «إنی لا أُحبّ الآفلین» و «إنی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین» ما باید توحید را از اطفال بیاموزیم. ممکن است بتوان مدتی او را در غیاب مادر سرگرم و ساکت کرد ولی به زودی متوجه عدم حضور مادر شده و بیتابی میکند. زیرا با «أُم» یعنی اصلش آرام میگیرد. انسان هم دربارهی اصل خود که خدا و معصومین «علیهمالسلام» هستند اینچنین است و فقط با ایشان آرام میگیرد. اگر انسان خدا و معصومین «علیهمالسلام» را دوست داشته باشد ولی تنها معشوق دلش نباشد باز هم آرام و قرار ندارد زیرا دل را یکجا به معشوق اصلی نداده و به عبارتی دل را تکه تکه کرده و هر بخشی را به کسی داده است. از نظر قرآن انسانی مؤمن حقیقی است که وابستگیهای هشتگانهاش (درسورهی توبه آیه 24) تابع عشق به خدا و معصومین و جهاد در راه خدا باشد.
بحث ما دربارهی عشق به معنای حقیقی در زندگی انسان بود. هرقدر ابعاد خودشناسی ما بیشتر شود، فهم ما از این معارف بیشتر خواهد شد. انسان ابعاد وجودی گوناگون دارد «بُعد نباتی، حیوانی، فرشتهای و انسانی» و دارای قوای گوناگون است و قوهی عقل و قلب قوایی هستند که انسان در زندگی به کار میگیرد. عقل انسان مدرک کلیات است و قوهای که نظام فکری انسان را به عهده میگیرد. قلب نظام عشق را رهبری میکند. در نظام فکری انسان ادراک کلیات و فرمولهای جهان هستی را میکند و اینگونه سبب پیشرفت علم میشود ولی در عین حال حجم مجهولات بشر بسیار گستردهتراز معلومات اوست. مانند رابطهی شعاع دایره با محیط آن.
علوم پزشکی، مهندسی، اقتصاد، جامعه شناسی، تعلیم و تعلم و... از فعالیتهای عقل است. صرفنظر از این علوم، معلومات قطعیای هستند که معقول و یقینی بوده و انسان از ابتدا به آنها مسلح بوده است مانند اهل علیت، امتناع تناقص و... برخی علوم بدیهیات هستند یعنی عقل آنها را کشف میکند ولی پس از مدتی بدیهی میشوند مانند اینکه جزء همیشه از کل کوچکتر است یا در مثلث قائمالزاویه همیشه این قانون حاکم است: a2+b2=c2. بنابراین عقل با دو دسته از علوم مواجه است: 1. علوم ثابتی که تشکیکپذیر نیستند (محکمات) و پایهی رسیدن از مجهولات به معلومات هستند. 2. علومی که از طریق علوم ثابت (محکمات) بدست میآید و خداوند قلب و دل را برای عشق و مهرورزی به انسان عطا کرده است.
همانگونه که ما برای عقلمان نیاز به علوم و معقولات داریم برای قلبمان هم نیاز به معشوق داریم. انسان دائماً مایل به کشف مجهولات و ارتقاء سطح معلوماتش است و علم نیاز ذاتی عقل است. همان طور که ما در عقل محکمات و متشابهات داریم دل نیز اینگونه است. باید ببینیمچه عشقی به اندازهی دل ما بزرگ است و با آن سازگاری دارد. برخی از معشوقها هستند که وقتی انسان آنها را امتحان میکند تناسب با وسعت دل ندارد. انسانی که تصور کند گمشدهی او فقط علم است زندگی خشک و بی روحی دارد. انسانی که دریافت کرده باشد که عشق به بینهایت است که میتواند به او آرامش دهد ولی نخواهد بپذیرد در وضعیت بسیار خطرناکی است. عقل در شناسایی معشوق اصلی به ما کمک میکند و ما را میرساند به آنجایی که بفهمیم آنچه که لایق دل بینهایت ماست فقط کمال مطلق است. و اگر کسی علیرغم این مطلب معشوق محدود را انتخاب کند پس از مدتی دچار پوچی و سرخوردگی میشود. نوع معشوق انسان، قیمت انسان را تعیین میکند و به اندازهی شناختی که از خود دارند معشوق خود را انتخاب میکنند.
اگر شناخت انسان در حد کمالات گیاهی باشد به زیبایی، قدرت بدنی، اندام و تجملات و... اهمیت میدهد. توقف در کمالات جمادی، انسان را در جمع آوری پول، طلا، ملک، و... متمرکز مینماید. و کسی که خودش را صرفاً در حد یک حیوان میداند به کمالات حیوانی میپردازد البته حیوانات موجودات بسیار بزرگی هستند تا آنجا که صاحب فرهنگ هستند و میتوانند به بهشت هم راه یابند و انسان چون این کمالات را بزرگ دید در همین حد توقف کرد. مانند همسرگزینی و علاقهی به همسر، خدمات اجتماعی دربارهی همنوعان و... که البته حیوانات در این کمالات اخلاصشان از انسان بیشتر است. البته انسانی که دارای این کمالات گردید بسیار ارزشمند است ولی حد انسان این نیست. رئیس جمهور و وزیر... شدن حد نهایی انسان نیست.
و نیز بر اساس تعریف در سورهی «عصر» انسان واقعی و مؤمن اهل ارتباط و اتباع از معصومین «علیهمالسلام» میباشد. اگر انسان با معشوقهای غیرحقیقی پیوند خورده باشد هرگونه خللی که بهوجود بیاید باعث ناآرامی او میشود. ایمان به غیب است که به انسان آرامش دائمی میدهد و قرآن شرط ایمان حقیقی را ایمان به غیب میداند: «الذین یؤمنون بالغیب» که اولین شرط حرکت سالم به سمت محبوب میباشد. قرآن میفرماید: فقط کسانی هدایت میشوند که بتوانند با غیب (آنچه که نمیبینند) آرام شوند. و میزان موفقیت انسان به اندازهی میزان ارتباط با غیب است و آرامشی که در این ارتباط بدست میآورد. وجود مبارک امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف» در غیب است باید بتوانیم با ایشان رابطه برقرار کرده و استمداد بطلبیم. در نماز میگوییم: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» کسی را که نمیبینیم میپرستیم و هم از او استمداد میجوییم. حضرت میفرمایند: «واشوقاه! الی من یرانی ولا أراه» چه قدر اشتیاق دارم به کسی که مرا میبیند و من او را نمیبینم. فرمول مهم این است که میزان موفقیتیک انسان به قدر میزان استمداد او از غیب است. همهی دین و عرفان به اندازهی کمکی است که ما میتوانیم از غیب بگیریم و ارتباط برقرار کنیم.
میزان دارایی هر فرد هم به اندازهی خطابی است که میتواند نسبت به غیب داشته باشد: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» فقط اشراف و افراد قوی قادر به خواندن دعای توسل هستند که خدا و چهارده معصوم را مورد خطاب و استمداد قرار میدهند: «اللهم انی اسئلک بنبیک نبی الرحمه...» انسان به جایی میرسد که خودش را دائماً در محضر خداوند میبیند.
حضرت میفرمایند: «متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک؟» غیبی در کار نبوده که برای حضور به دلیلی نیاز داشته باشد نه تنها «اشهد ان لا اله الا الله» بلکه «اشهد ان محمد رسول الله و علیا ولی الله» شهادت با دانستن متفاوت است. خداوند در قرآن میفرمایند: فقط کسانی که شک ندارند میتوانند از طریق قرآن هدایت شوند: «... ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین» انسان اول باید شکهایش را برطرف کرده و به یقین برسد سپس به سراغ استفاده از اسماء الله برود.
علت شکست ما در ارتباط با معصومین «علیهمالسلام» و عدم شادی و آرامش ما با ایشان همین شک و تردیدمان است که از آنجایی که به امنیت نرسیدهایم کوچکترین چیزها میتواند ما را از ایشان جدا کند. پیامبر گرامی اسلام «صلیالله علیه و آله و سلم» میفرمایند: «عاهدنی ربّی ان لا یقبل ایمان عبد الا بمحبة اهل بیتی» نزدیکی به خداوند از هیچ راهی جز معصومین «علیهمالسلام» امکان ندارد. معصومین «علیهمالسلام» برای ما همه چیز هستند ولی ما مانند کسی رفتار میکنیم که گویی هیچ چیز نداریم.
کلیدواژه ها:
آثار استاد