www.montazer.ir
جمعه 20 سپتامبر 2024
شناسه مطلب: 3986
زمان انتشار: 14 نوامبر 2015
نقش تسلیم در تعالی

تسلیم، آن هم مراتبی والا از آن، که مستلزم کنار نهادن خود و اختیار و خواسته درونی خویش، به طور کامل و مطلق است، از همین حقایق متعالی است که تنها با پشتوانه معرفت و ایمان حقیقی امکان‌پذیر است.

نقش تسلیم در تعالی

نگاه و قضاوت فرزانگان و اندیشمندان نسبت به هریک از اجزا و ارکان دین، همواره بر پایه عقلانیّت و ژرف‌نگری استوار است. از جمله مفاهیم و حقایقی که در ساحت شریعت، اخلاق و عرفان بسیار مورد تأکید قرار دارد، موضوع تسلیم است. آنانی که از نعمت ژرف‌اندیشی چندان بهره‌ای ندارند، همیشه در مواجهه با مفاهیمی که جوهره و اساس آنها اطاعت و پیروی است، نوعی خودمحوری و عصیان نشان می‌دهند و به انواع مختلف، به توجیه و تأویل روی می‌آورند.

تسلیم، آن هم مراتبی والا از آن، که مستلزم کنار نهادن خود و اختیار و خواسته درونی خویش، به طور کامل و مطلق است، از همین حقایق متعالی است که تنها با پشتوانه معرفت و ایمان حقیقی امکان‌پذیر است. دقّت در نوع برخورد افراد، نشان می‌دهد که مرکز ثقل و نقطه محوری بحث، خود است.
فضیلت اهل تسلیم آن است که خود را وا می‌نهند تا به خدا برسند و گروه دیگر که از شناخت عمیق فهم حقایق دورند و اهل تسلیم نیستند، این شهامت را ندارند که خود را کنار نهند و از این روی، هرگز به خدا نمی‌رسند.
در همین‌جا، باید بر این حقیقت مهم تأکید کرد که برخلاف پندار گروه دوم که بسیاری از آنان خویشتن را در زمره روشنفکران و خردمندان به شمار می‌آورند، اهل تسلیم بر اساس فهم درست و عقلانیّت عمیق خویش بدین منزلت رسیده‌اند که تسلیم در برابر خدا و اولیای او، عین خردگرایی و عقل‌ورزی است و کسانی که وجهه شخصیّت انسانی خویش را به طور کامل به سوی حضرت حق و دستورات او مواجه نمی‌سازند، در واقع، به وجود مبارکی که مظهر عقل کل و خرد کامل و به تعبیر دیگر شکوه عقلانیّت انسان در جهان است، یعنی به اولیای خدا، پشت کرده‌اند.
تبیین آنچه به اشارت گذشت، اقتضا می‌کند که به حقایق زیر، قدری توجّه کرده و با دقّت و با صبغه خردمندی به آنها بنگریم. آنچه در پی می‌آید، در واقع نگاهی عقلانی و واقع‌گرایانه بدین حقیقت متعالی است که تسلیم، یک ضرورت معقول است برای همه کسانی که می‌خواهند در بستر شکوفایی انسانی خویش گام بردارند و اجازه ندهند وجودشان در این عالم، هدر رود و در بازار معرفت و فضیلت، به خسارت بزرگ دچار شوند.

مراتب فهم درک عقلانیّت تسلیم
باید اذعان کرد که فهم معقول بودن مسئله تسلیم، خود مراتبی دارد که در اینجا، به دو مرتبه آنها اشاره می‌کنیم: مرتبه عمیق و مرتبه عمیق‌تر.

دلایل مرتبه اوّل
در این مقام، حدّاقل می‌توان چهار دلیل را مورد توجّه قرار داد:

1. حقیقت ایمان
آنچه از مجموع آیات و روایات و کتب لغت می‌توان برداشت کرد، این است که روح و حقیقت ایمان، عبارت است از پیوند راستین قلبی به خدا و اولیای او؛ ولایت ایشان را فهمیدن و پذیرفتن؛ و در قبال امر و نهی و خواسته‌های ایشان، خود و خواسته خود را کنار نهادن.
تا زمانی که انسان می‌خواهد جانب خود و خدا، هر دو را نگاه دارد، حقیقت و روح ایمان تحقّق پیدا نمی‌کند؛ زیرا از ظاهر لفظ، به عمق قلب که اصل شخصیّت و جوهره وجود او را شکل می‌دهد، راه پیدا نکرده است. «قرآن» به اعراب کنایه می‌زند که:
«آنان می‌گویند: ما ایمان آوردیم؛ امّا به آنان بگو: شما ایمان نیاورده‌اید؛ زیرا ایمان به قلب‌های شما وارد نشده است.»1
البتّه در نظر اهل معرفت، این سخن هنوز مدارای خداوند با بندگان است و الّا تا وقتی که پای خود در میان است، حقیقتاً خدا در کار نیست. پس نمی‌توان جانب خود و خدا، هر دو را نگاه داشت. اگر جانب خدا حقیقتاً در کار باشد، دیگر غیری و خودی باقی نمی‌ماند تا با او مشارکت داشته باشد؛ زیرا این خود، نوعی شرک است و با توحید و ایمان نمی‌سازد.
چنان که اشاره شد، کنار نهادن خود بر یک اصل عقلانی و بر فکر و تعقّل استوار است. آنچه قرار است کنار گذاشته شود، خواسته‌های نفسانی و نامعقول در برابر خداوند است که همواره با تعقّل و تفکّر همراه بوده و در واقع همین تعقّل و تفکّر است که حکم می‌کند که انسان برای رشد و تعالی باید در برابر حق تسلیم شود. این، نکته‌ای است که اگر به آن توجّه شود، دیگر شبهه تضعیف عقل در قبال تسلیم، پیش نخواهد آمد.

2. ایمان و ورود به وادی امن
برداشت دیگر از آیات و روایات و لغت این است که ایمان، ورود در وادی امن و امان است. نگاه ژرف‌ به حقایق، بیانگر این قلّه منبع معرفت است که هویّت و طبیعت عالم و آدم، منهای خدا و اولیای او، جز جهل، پریشانی و بی‌سر و سامانی نیست. نمونه بارز و راستین آن، وضعیت جهان و انسان امروز است. هرکس با هر درجه از درک و فهمی که دارد، به خوبی می‌نگرد که امروز امن و امان و آرامش و اطمینان در هیچ‌یک از وجوه حیات انسان و جهان وجود ندارد و در حقیقت، انسان از منزلت انسانی و هدف آفرینش خویش سقوط و از بهشت راستین الهی هبوط کرده است و از آنجا که ایمان حقیقی بدون تسلیم در برابر خدا و اولیای او امکان تحقّق ندارد، پس، رمز ورود به وادی امن و امان، چیزی جز تسلیم نیست. باید ایمان آورد تا به ایمنی رسید و باید تسلیم بود تا به ایمان نائل شد. بنابراین، برای فرد و جامعه‌ای که می‌خواهد از آفت‌ها و آسیب‌های مسیر رشد و تکامل در امان بماند، تسلیم، یک ضرورت معقول است.

3. قوام و دوام جامعه
در دیدگاه همه صاحب‌نظران و ژرف‌اندیشان، قوام و دوام هر جامعه و امّتی، تنها براساس وجود یک محور است که بقیّه همه به گرد او بگردند؛ پیرو و تابع او باشند و برخلاف جهت حرکت او، کوچک‌ترین حرکتی نکنند. این، یک حکم عقلانی است و آن‌قدر روشن و مسلّم است که نیاز چندانی به توضیح ندارد. وجود مبارک خداوند و مظاهر کامل او در روی زمین، انبیا و اولیا و دستورات آنان که از آن تعبیر به دین می‌شود، همان محور یگانه است که تکامل و تعالی انسان‌ها، حقیقتاً فقط با حرکت در مسیر آنان ممکن است. نکته بسیار مهمّ و حیاتی آن است که در اینجا، دو گزینه بیشتر وجود ندارد. یکی تبعیّت و تسلیم کامل در برابر خدا و اولیاست که سبب فلاح و سعادت می‌شود و دوم این است که خروج از دایره تسلیم، تنزّل از منزلت انسانی و حرکت به سوی شقاوت و بدبختی است.
چنین نیست که عدم تسلیم و عدم اطاعت کامل، صرفاً سبب توقّف و عدم رشد و تعالی باشد. اگر کسی (با تسلیم) بالا نرفت، وقوفی در کار نخواهد بود و حتماً در سراشیبی سقوط خواهد افتاد.

4. شناخت شأن خود و خدا
چهارمین دلیل، نگاه انسان را به شناخت واقعی خود و خدا معطوف می‌دارد. در روایتی گران‌قدر، نبیّ گرامی اسلام(ص) می‌فرمایند:
«ای بندگان خدا! شما همچون بیمارید و حضرت پروردگار به سان طبیب است و مصلحت بیمار همواره در دانش و تدبیر طبیب نهفته، نه در آنچه بیمار دوست دارد و هوس می‌کند؛ هان! که باید تسلیم امر خدا شوید تا در زمره رستگاران درآیید.»2
این تمثیل به روشنی، حقیقت مطلب را تبیین می‌کند. ما انسان‌ها برای درمان دردها و امراض جسمی، به درستی و به حکم عقل، به پزشک مراجعه می‌کنیم و با اینکه به تشخیص و تجویز او کاملاً نیز مطمئن نیستیم، امّا برخوردی عقلانی داریم. شأنش را گردن می‌نهیم و دستوراتش را عمل کرده و هیچ اعتراضی هم به او نمی‌کنیم؛ بلکه اگر کسی اعتراض کند، او را محکوم نموده و به او متعرّض می‌شویم؛ امّا برخی از ما در عرصه بیماری‌های روحی و باطنی، تعاملی حکیمانه و عاقلانه با طبیب ارواح و نفوس نداریم. با اینکه به تشخیص و تجویز او اطمینان کامل داریم (زیرا فرض این است که از طرف خدا مبعوث و انتخاب شده)؛ ولی  نسبت به دستوراتش که همان دین خداست، چه بسا، چون و چرا داریم و اگر به زبان نیاوریم، در درون و اعماق قلب خویش، تسلیم محض نبوده یا آن‌گونه که در برابر پزشک جسمی تابع و خاضع هستیم، از خود تسلیم نشان نمی‌دهیم.

دلایل مرتبت دوم
آنچه گذشت، نشان می‌دهد که هریک از دلایل چهارگانه یاد شده می‌تواند به تنهایی، بیانگر وجه ضرورت و معقولیّت مسئله تسلیم باشد؛ زیرا هریک از آنها، در محضر عقل سلیم و فطرت سالم انسان‌های فرزانه، امری عقلانی و خردمندانه تلقّی می‌شود و جز نابخردان آن را انکار نمی‌کنند. به هر روی، این دلایل را باید عمیق دانست؛ زیرا نظر آدمی را به عمق حقیقت وجود او، ره می‌نماید و از ظاهربینی و سطحی نگری بازمی‌دارد.
امّا آیا عمیق‌تر از آن نیز می‌توان به عمق این حقیقت نگریست؟ پاسخ مثبت است. دلیل ژرف‌تر، تگاهی دیگر، معطوف بر شناخت انسان و جهان را می‌طلبد و البتّه آنچه در اینجا می‌آید، به دلیل کمی مجال، فقط اشاراتی بدان است.
خلاصه سخن این است که همه موجودات در جهان آفرینش، ذاکر خداوند و تسبیح‌گوی3 و بنده او در حرکتی جمعی و هماهنگ به سوی او شتابانند و چه بسا این خود، مرتبه‌ای فراتر از تسلیم نیز باشد؛ زیرا موجودات خواسته و هوا و هوسی ندارند تا در برابر خداوند از آن بگذرند و تسلیم باشند. به هر روی، تسلیم و فرمانبردار بودنِ کائنات در قبال حضرت حق، امری مسلّم و تردید ناپذیر است. این حقیقت، هر انسان فهیمی را به فکر وامی‌دارد که نباید برخلاف این حرکتِ هماهنگ و جمعی گام برداشت؛ زیرا اوّلاً این یک امر غیر عقلانی و غیرمنطقی است و ثانیاً هرگز فرجامی حاکی از موفّقیت و بالندگی نخواهد داشت و به نتیجه مطلوب نخواهد رسید. پس باید در بُعد تشریعی، مطابق و هماهنگ با بُعد تکوینی حرکت کرد تا به مقصدی ارجمند و غایتی ارزشمند نائل گردید. این، ساختار و طرّاحی خالق آفرینش است و انسان فرزانه هیچگاه در مسیر مخالفت عالم خلقت حرکت نمی‌کند.

معیارهای قرآنی و روایی
ملاک‌ها و معیارهای قرآنی و روایی با ملاک‌های عقل کاملاً هماهنگ است؛ زیرا عقل و نقل هر دو از جانب یک مبدأ، یعنی خداوند حکیم صادر شده است. البتّه باید تأکید کرد که منظور از عقل در این بحث، عقل کامل در انسان کامل (پیامبر و امام) و سپس عقل کسانی است که به پیروی از انسان کامل در مسیر حیات معقول و انسانی حرکت کرده‌اند و به تعبیر دیگر، فهم و درک نشئت گرفته از عقل جزوی خود را در پرتو آن عقل کامل، شکوفا کرده‌اند. این نکته در پاسخ به شبهات و ایراداتی که به بحث تسلیم وارد می‌شود، بسیار رهگشا و روشنگر است. درست به همین دلیل است که در تبیین‌های قرآنی و رواییِ تسلیم، بسیار دقیق‌تر سخن گفته شده است؛ یعنی در دلایل و ملاک‌های عقلانی (وجوهی که در سطور قبل گذشت) به صرف ضرورت و معقولیّتِ مسئله اکتفا شده؛ امّا دلایل قرآنی و روایی آن را عمیق‌تر و دقیق‌تر مورد بحث قرار داده و با صلابت و ظرافت بیشتری سخن گفته‌اند.
به عنوان نمونه، در «آیه 65 سوره نساء» بر ضرورت کامل در برابر حکم پیامبر خدا و رهبر جامعه اسلامی تأکید شده؛ بلکه منزلت و مرتبه بالاتر و والاتری از تسلیم، از مؤمنان خواسته شده است. این آیه تأکید می‌کند که مؤمنان حتّی کمترین کراهت قلبی را نیز نباید در درون و دل خود احساس کنند «ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجا» و در پایان نیز با تأکید بیشتری، نهایت تسلیم را از آنان درخواست می‌کند:
«یُسَلِّمُوا تَسْلیما»
همچنین در «آیات 47 تا 52 سوره نور» تأکید می‌شود:
«1. آنان که ایمان و اطاعت محض ندارند، مؤمن محسوب نمی‌شوند؛
2. آنان فقط هنگامی اطاعت‌پذیرند که به نفع ایشان حکم شود (و الّا تسلیم و اطاعت ندارند) ریشه این خصومت، بیماری باطنی یا تردید قلبی یا ترسی از این است که خدا و رسول، به آنان ستم روا دارند‌(بلکه آنان خود ظالم بر خویشند.)؛
3. مؤمنان واقعی آنانند که چون به پذیرش حکم خدا و رسول دعوت می‌شوند (براساس همین پذیرش کامل قلبی) می‌گویند: شنیدیم و اطاعت می‌کنیم؛ رستگاران همینانند؛
4. فقط، خدا ترسی و تقوای واقعی است که انسان را به پذیرش و اطاعت کامل وا می‌دارد و به رستگاری می‌رساند.»
در «آیه 36 سوره احزاب» تأکید می‌شود که وقتی از سوی خدا و رسول (رهبر جامعه و نظام اسلامی) حکمی قطعی اعلام شد، هیچ انسان مؤمنی حقّ اعتراض و اختیار خودمحوری ندارد که این خود، معصیت و نافرمانی بزرگ و گمراهی آشکار خواهد بود.
ملاحظه می‌شود که تبیین‌ها و دلایل قرآنی درباره مسئله تسلیم (نسبت به دلایل عقلی)، بسیار دقیق‌تر و محکم‌تر و روشن‌تر است.

و امّا روایات
روایات نیز در این زمینه بسیار است. در روایتی از امام صادق(ع) می‌خوانیم:
«اگر مردمی خدای یگانه بی‌شریک را عبادت کنند و نماز بگزارند و زکات دهند و حجّ خانه خدا به جای آورند و ماه رمضان را روزه بگیرند و سپس بعد از همه اینها نسبت به چیزی که خدا و رسول گفته و کرده‌اند، بگویند: چرا برخلاف این نکرد؟ یا چنین چیزی در دل خود احساس کنند (بدون آنکه بر زبان آورند)، به سبب همین، به (درجه‌ای از) شرک مبتلا شده‌اند.»4
و همان حضرت فرمودند:
«هرکه دوست دارد ایمانش کامل شود، باید بگوید: قول و گفتار من در هر چیزی، دقیقاً همان قول و گفتار آل محمّد(ص) است، در آنچه پنهان کنند یا آشکار سازند و در آنچه به من برسد و آنچه به من نرسد.»5
و از امام باقرالعلوم(ع) روایت شده که فرمودند:
«تکلیف مردم تنها سه چیز است: شناخت ائمّه، تسلیم بودن در برابر آنها و ارجاع اختلافات خود به ایشان.»6

تبیین روشن‌تر بحث
از آنچه گذشت، چنین به دست می‌آید:
1. انسان باید خویش را بشناسد و منزلت وجود خود را قدر بداند؛
2. در این صورت درخواهد یافت که خداوند او را برای هدفی والا و غایتی ارجمند آفریده است؛
3. این غایت بزرگ، تعالی و تکامل انسان است تا گوهر وجودی او استخراج شده و گنجینه هستی و خلقتش به هدر نرود؛
4. بر این اساس، خداوند برای او رهنمایان و امامانی قرار داده است که از علم و عصمت کامل برخوردارند. امام و راهنما اگر معصوم و دارای علم و دانش کامل نباشد، نخواهد توانست فرد، امّت و جهان را به هدف آفرینش و رستگاری کامل برساند؛
5. این راه برای انسان‌ها، ناشناخته، تاریک، خطرناک، دارای پیچ و خم، چاه و درّه و لغزشگاه‌ها و نیز رهزن‌های بسیار است و بدون وجود آن راهنمایان یا با راهنمایانِ دروغین و بدون صلاحیّت و شأن الهی و عصمت و علم کامل، امکان طیّ این راه، اساساً وجود ندارد؛
6. بنابراین، جنبه فاعلی که از آسمان تأمین می‌شود، کامل و بی‌عیب و نقص است؛ امّا طرف دیگر، یعنی جنبه قابلی که پیروان انبیا و امامان هستند نیز باید علل و عوامل هدایت را در خود کامل و بی‌عیب و نقص ارائه دهند تا به آن غایت الهی و ارجمند نائل شوند و این همان تسلیم است.
این دین و این طرّاحی و ساختار الهی، عقلانی و حکیمانه است. پس، پیرو آن نیز باید عقلانی و حکیمانه عمل کند. یعنی اگر می‌خواهد آن را بپذیرد باید با عقلانیّت و خردمندی کامل بپذیرد و چون پذیرفت، همین عقلانیّت و خردمندی حکم می‌کند که از این پس، در طیّ راه، نسبت به راهنمای خود باید تبعیّت محض و تسلیم کامل باشد. اگر در رشد و اعتلای عقلی خود به اسرار و رموز دستورات پی برد، طبعاً با آرامش و اطمینان بیشتری به راه ادامه می‌دهد و اگر پی نبرد، دقیقاً با همان آرامش و اطمینان ره می‌سپارد و به جلو می‌رود. درست مانند آرامشی که در طیّ کردن مسیری سنگلاخ، کوهستانی و پر از درّه و لغزشگاه و در دل تاریکی، نسبت به تبعیّت و تسلیم در برابر راه‌بلد، در دل او به وجود می‌آید و چنانچه نوری تابید و توانست آن درّه‌ها و لغزشگاه‌های خطرناک و عمیق را بنگرد، هم به راز و رمز سختی و خطیر بودن راه پی می‌برد، هم از خطرات می‌رهد و سالم به مقصد می‌رسد. هم خدا را سپاس می‌نهد که چنین راهنمایی داشته است و هم به ضرورت و معقولیّت مسئله تسلیم عمیقاً آگاه می‌شود.
اکنون تصوّر کنید اگر انسان ناپخته و مغرور و نادانی در دل آن تاریکی و سنگلاخ و آن خطر، ساز خودمحوری کوک کند و بخواهد عقل و فهم خود را ملاک قرار داده و به جای تسلیم محض در برابر راهنما و راه بلد به تشخیص و علم (ناقص و کورکورانه) خود عمل کند، در این صورت آیا جز خطر هلاکت او را تهدید خواهد کرد؟ و آیا عقلا و فرزانگان او را ملامت نخوهند کرد؟ و اگر نوری بتابد و خطرها را ملاحظه کند، آیا بر نادانی خویش تأسّف نخواهد خورد؟
7. با این مثال یا مثال طبیب و بیمار به خوبی می‌توان دریافت که تسلیم کامل راهنمای الهی و رهبر مشروع (چه در زمان معصوم و چه در دوران غیبت امام معصوم(ع)) حقیقتاً صبغه‌ای ضروری و نیز معقول دارد و بنابراین نه کورکورانه است و نه نابخردانه؛
8. در این صورت، باید اذعان کرد که پُز روشنفکری دادن یا ژست خودمحوری گرفتن و از زیربار تسلیمِ کامل شانه خالی کردن است که امری نابخرانه و جاهلانه تلقّی می‌شود. آنگاه که پیوند این حقیقت با سرنوشت آدمی و آن نیز با سعادت یا شقاوت ابدی، مورد ملاحظه قرار گرفته و در ساحت عقلانیّت و تفکّر انسان‌های فهیم و خردمند نگریسته شود، خطیر بودن و شأن سترگ آن بیشتر درک می‌گردد و هیچ انسان عاقلی به خود اجازه نمی‌دهد حتّی گامی کوچک نیز از جادّه تسلیم بیرون نهد.
بنابراین، اوامر و نواهی راهنما و رهبر الهی در هر زمان، از جمله هم‌اکنون را با توجیهات و تأویلات جاهلانه و مغرورانه زیر پا نهادن یا با لطایف‌الحیل دور زدن و سرانجام به خواسته و هوس و نفسانیّت خویش عمل کردن و در وادی سیاست، منافع حزبی و جناحی و سیاسی را بر منویّات و خواسته‌های رهبری ترجیح دادن و خلاصه هرگونه تعاملی از این جنس و با این صبغه (خودمحوری و تسلیم نبودن)، قطعاً امری نامعقول، غیرمنطقی و نامشروع است و اگر به هشدارها و انذارهای آیات و روایات توجّه نشود، بی‌تردید، انسان را به وادی مراتبی از شرک و نافرمانی خدا و رسول می‌کشاند و مهم‌تر اینکه او را از ساحت عقلانیّت و فرزانگی به زیر افکنده و از کرامت ایمانی و انسانی دور خواهد ساخت و در بُعد اجتماعی نیز، امّت و ملّت را از وادی ایمان و توحید و در نتیجه موفّقیت و رستگاری بیرون خواهد برد.
اینها، بحث‌هایی جدّی، سرنوشت‌ساز، به روز و همواره حرف روز و روزگار ماست. در یک سخن، هرکه خردمندتر و مؤمن‌تر است، اطاعت و تسلیم او نیز فزون‌تر است و انسان مؤمن با دو بال خرد و تسلیم با عقلانیّت و ایمان است که می‌تواند تا قلّه بلند و منبع کمال انسانی پرواز کند؛ ان‌شاء‌الله.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره حجرات، آیه 14.
2. «میزان الحکمه»، ج 4، ص 545، واژه تسلیم.
3. سوره اسراء، آیه 44.
4. «اصول کافی» (4 جلدی)، ج 2، ص 235.
5. همان، ص 237.
6. همان، ص 235.

مهـدوی یگانـــه

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed