مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
به بازيچه گرفتند بنيهاشم ملك را و هيچ گونه خبري و وحياي نازل نگرديده است، آنچه گفتهاند، همهاش لهو و لعب ميباشد.
كاش بزرگان بنياميّه كه در جنگ بدر كشته شدند، حاضر بودند و ميديدند كه من چگونه انتقامشان را از فرزندان قاتلان ايشان گرفتم.
متن كامل خطبه انقلابی حضرت زینب(س) در شام
وقتی كه امام سجّاد(ع) را با اهل بیت(ع)وارد مجلس یزید لعین كردند، سر مبارك حضرت سیّدالشّهدا(ع) را در آن مجلس آوردند و یزید با چوب دستی خود به دندانهای حضرت میزد و میخواند:
به بازیچه گرفتند بنیهاشم ملك را و هیچ گونه خبری و وحیای نازل نگردیده است، آنچه گفتهاند، همهاش لهو و لعب میباشد.
كاش بزرگان بنیامیّه كه در جنگ بدر كشته شدند، حاضر بودند و میدیدند كه من چگونه انتقامشان را از فرزندان قاتلان ایشان گرفتم.
خوشحال میشدند و به من میگفتند: ای یزید، دستت تباه و شل نشود كه نیك انتقام گرفتی.
و ما آنان را همچون بدر كه ما را كشتند، جزا دادیم و همانند بدر با ایشان رفتار كردیم، اینك اعتدال رعایت شده است.
و اگر من انتقام از فرزندان احمد نمیگرفتم، از فرزندان خندف2 نبودم.
وقتی حضرت زینب(س) این اشعار و آن صحنه را دید، با صدای پر از اندوه و حزین كه قلوب را آتش میزد و میسوزاند، ندا داد: «یا حبیباه یا رسول الله!»
سپس به پا خاست و این چنین به ایراد خطبه پرداخت:
«حمد و سپاس مخصوص خداوندی است كه پروردگار جهانیان است و درود و رحمت خدا بر رسول او، محمّد(ص) و بر همه اهل بیت او باد! خدای سبحان راست فرمود كه: «فرجام كسانی كه مرتكب كارهای زشت شدهاند، به جایی میرسد كه به تكذیب آیات خدا پرداخته و آن را به مسخره و استهزاء میگیرند.»
هان ای یزید! آیا گمان كردی كه چون اكنون زمین و آسمان را بر ما تنگ كردی و ما را شهر تا شهر، مانند اسیران كوچ دادی، از منزلت و مكانت ما كاستی و بر حشمت و كرامت خود افزودی؟ و قربت خود را [نسبت به] حضرت یزدان زیاده كردی؟ كه تكبّر ورزیده و دیگران را ناقابل میدانی و با غرور به اطراف نگاه میكنی؛ در حالی كه فوق العادّه شاد و مسرور هستی از اینكه كارها طبق خواست و میلت انجام شده و مقام و منصبی كه شایسته ماست، تو در دست گرفتهای؟ نه چنین نیست، ای یزید! آرامتر بران و كمی به خود آی! مگر فراموش كردی فرمایش خدای تعالی را كه فرمود: «البتّه گمان نكنند آنان كه كفر ورزیدند، مهلت دادن ما برایشان بهتر است. همانا مهلت دادیم تا بر گناه خود بیفزایند و از برایشان عذابی خواركننده در پیش است.»
ای پسر آزاد شدگان!3 آیا این از عدل است كه زنان و كنیزان خود را پشت پرده جای دادهای؛ ولی دختران پیامبر را در میان نامحرمان اسیر ساخته و پرده حرمتشان را دریدهای؟ ایشان را از پرده بیرون آورده و چهره و صورتشان را آشكار ساختهای، به گونهای كه دشمنان خدا بر ایشان نظر افكنند؟ آنان را شهر به شهر گرداندهای تا مردم شهر و بادیه، دور و نزدیك، تماشاگر آنان باشند و افراد پست و بیگانه در ایشان چشم دوزند؟
و این در حالی است كه از مردانشان سرپرستی نمانده و به غیر از آنان هم، هیچ حامی و سرپرست دیگری ندارند.
البتّه چگونه میتوان از فرزند كسی كه با دهان خود، جگر پاكان و شهیدان اسلام را میخواست ببلعد، انتظار عاطفه داشت؟!
و از كسی كه گوشت او از خون شهیدان روییده، چه انتظاری میتوان غیر از این داشت؟! و چگونه در كینه و دشمنی خود با اهل بیت كوتاهی كند، آن كسی كه همیشه به ما، از روی بغض و نفرت مینگرد و خاطرههای دور زندگیش، او را به انتقام و كینه وا میدارد؟!
بدون اینكه احساس گناه كنی و جنایت خود را بزرگ شماری، میگویی:
ای كاش پدران ما بودند و از خوشحالی بانگ برمیداشتند و میگفتند: ای یزید! دست مریزاد! در حالی كه بر لب و دندان اباعبدالله(ع) چوب میزنی؛ بر لب دندان كسی كه سیّد و آقای جوانان اهل بهشت است و در مجلس خود شاعری و نكتهپردازی میكنی.
آری! تو چرا این كار را نكنی و این سخنان را نگویی؛ تویی كه با ریختن خون فرزندان پیغمبر(ص) و ستارگان خاندان عبدالمطلّب زخم دل را جریحهدار كردی و ریشه را سوزاندی؟
اینك آبا و اجداد خود را صدا میزنی و گمان داری كه آنان به سؤال تو جواب میدهند؛ در حالی كه خودت هم به زودی بدانها خواهی پیوست و آرزو خواهی كرد كه ای كاش، دستم عاجز و زبانم لال بود كه آنچه گفتم، نمیگفتم و آنچه كردم، نمیكردم و ای كاش از مادر زاده نشده بودم!
خدایا! حقّ ما را از این مردم بستان و از ستمكاران بر ما انتقام گیر و خشم و غضب خود را شامل آنانی كن كه خون ما را ریختند و حامیان ما را كشتند!
هان ای یزید! به خدا قسم! با این جنایت، جز پوست خود را نشكافتی و جز گوشت بدن خود را قطعه قطعه نكردی، به زودی در محكمه عدل الهی بر رسول خدا(ص) وارد خواهی شد؛ در حالی كه [گناه] ریختن خون ذریّه او را بر دوش داری و گناه و مكافات هتك حرمت عترت و پارههای بدنش را بر گردن داری.
و آن، روزی است كه خداوند پیامبر و خاندانش را در كنار هم جمع میكند و پراكندههای آنان را گرد هم آورده و حقّ آنان را از دشمنان میگیرد.
«و گمان مبر آنانی كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند؛ بلكه ایشان زنده و در نزد پروردگار خود روزی میخورند.»
این برای تو كافی است كه در روز قیامت، داور محكمه خداوند باشد و طرف دعوای تو، محمّد(ص) و پشتیبان او هم جبرئیل بوده باشد.
زود است كسانی كه فریب داده شدند و تو را بر مسند قدرت نشاندهاند، عاقبت كار را دریابند!
در آن روز است كه خواهند دید چه سرنوشت دردناكی دارند و هر كس از دیگری بدبختتر است! در آن روز معلوم خواهد شد، چه كسی بیچارهتر و چه كسی شكست خورده است!
هان ای یزید! اگرچه حوادث روزگار مرا بدینجا كشانید و اسیرم ساخت؛ ولی من قدرت تو را كوچك میشمارم و اصرار دارم كه با این سخنان بر وجدان تو بكوبم و تو را توبیخ كنم؛ امّا چه كنم كه دیدههای ما گریان است و دلهایمان از غم مرگ عزیزان، سوزان.
آه! كه چه سرنوشت شگفتآوری است كه حزب پاكیزه و نجیب خداوند، به دست حزب شیطانصفتی كه اسیرانی بودند و آزاد شدند، كشته گردند.
این دستهای شما از خونهای ما آغشته است و دهانهایتان برای بلعیدن گوشت ما گشوده شده. آن بدنهای پاك و پارهپاره و بیسر، در معرض بادها و طوفانها، بر خاك ماندهاند و این مردم گرگصفت در بیابانها آنان را دیدار میكنند.
ای یزید! اگر تو قتل و اسارت ما را برای خود غنیمتی دانستهای، باید بدانی كه غرامت سنگینی را از این بابت باید بپردازی. روزی كه در آن چیزی جز آنچه قبلاً برای خود ذخیره كردهای، نخواهی یافت و قطعاً خداوند به بندگان خود ستم نخواهد كرد.
از بیدادگریهایتان به خدا شكایت میكنم و از او پناه و سرپرستی میخواهم.
ای یزید! هر چه میتوانی در راه دشمنیها از راه حیله و مكر وارد شو و هر اندازه میتوانی سعی و كوشش خود را در راه خصومت ما به كار گیر و همه طرح و نقشههای خود را به اجرا گذار؛
امّا این را بدان! به خدا قسم! كه نمیتوانی نام ما را از خاطرهها و صفحه تاریخ محو كنی و نمیتوانی فروغ وحی را خاموش سازی و هرگز نمیتوانی طومار حیات و افتخار ما را در هم پیچی و نیز نخواهی توانست ننگ و عار همیشگی خودت را از دامن خویش بزدایی!
آیا جز این است كه رأی و عقل تو ضعیف و كودكانه است؟ و آیا جز این است كه دوران زندگیات زود سپری خواهد شد؟ و جز این است كه گروهی كه دور و اطراف تو را گرفتهاند، پراكنده میگردند؟ به یاد روزی باش كه منادی ندا دهد، لعنت خداوند بر ستمكاران باد!
باری! سپاس از آنِ خداوندی است كه آغاز زندگی ما را خوشبختی و سعادت قرار داد و پایان آن را شهادت و رحمت.
از خداوند تعالی میخواهم، پاداش و رحمت خود را بر شهیدان ما تكمیل گرداند كه به راستی او بهترین دوست و مهربان است و هم او ما را كافی است كه بهترین مدافع و وكیل است.
پینوشتها:
1. «زنان عاشورایی»، صص 96 - 100؛ «زینب كبرا(س) عقیله بنیهاشم»، صص 102 ـ 106.
2. قبایلی كه نسبشان به الیاس میرسد را بنیخندف گویند. الیاسبن مضربن نزاربن معدبن عدنان.
3. اشاره به داستان فتح مكّه است كه پیغمبر(ص) به مردم مكّه و از جمله ابوسفیان فرمودند: «بروید كه همهتان رها شدید.»
کلیدواژه ها:
آثار استاد