مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی
روشهای درمان بیحوصلگی و تنبلی
میدانیم که برای تحصیل سعادت دنیا و آخرت، انجام یک سلسله تلاشها و فعالیتهای هدفدار ضروری و واجب است. کسی که برای تحصیل مقدمات و لوازم مورد نیاز آخرت خود اقدام نمیکند، به بیماری تنبلی و بیحوصلگی مبتلاست و باید به دنبال راههای درمان برای مبارزه با بیماریاش باشد. از این پس به چند روش درمانِ این بیماری اشاره میکنیم.
عقل قدرتمند؛ دشمن تنبلی
گاه تنبلی، مانع از تحصیل علم و اصولِ سعادت ابدی میگردد و از این راه انسان را به شقاوت میرساند و گاهی ممکن است گریبانگیر کسی شود که به دنبال علم رفته و آن را به شایستگی آموختهاست؛ اما در مقام عمل به آموختههایش، به این بیماری مبتلا شده و نمیتواند داناییهایش را به دارایی تبدیل کرده و به مهارت برسد. بنابراین به دو صورت در انسان دیده میشود؛
1- تنبلی در کسب علم 2- تنبلی در کسب مهارت
باقی ماندن در جهل و عدم تلاش برای آموختن علم، مبداء تمام فسادها و شقاوتهاست. آنچه باید برای مبارزه با جهل، در انسان فعال بوده و او را به کسب دانش تشویق کند، تفکر و تعقل است. همه انسانها بدون کسب اطلاعات از جایی، دارای قوه عاقله (عقل) میباشند که به واسطه آن قادر به تفکر هستند. از نگاه روایات، عقل حجت خداوند بر انسانهاست.
خداوند در میان مردم دو حجت قرار دادهاست که به واسطه آنها میان مردم حکم خواهد کرد؛
1- حجت درونی؛ عقل 2- حجت بیرونی؛ انبیاء.
این دو حجت (تعقل و دستورات انبیاء) وقتی در کنار هم قرار میگیرند، زمانیست که حجت خداوند بر انسان کامل شده و شخص مکلّف میگردد. عقل یک راهنمای درونی است و همه انسانها بدون استثناء از این قوه برخوردارند.
اصل اصالت تخصص؛ ستونهای محکم عقل قدرتمند
پایه اساسی تعقل در هر انسان، اصل اصالت تخصص است. طبق این اصل، انسان در برخورد با هر سیستمی در چهار مرحله تعریف، راه اندازی، بهرهبرداری و اصلاح و تعمیر بعد از خرابی، در درجه اول، نیازمند راهنمای سازنده سیستم است و در درجه دوم به راهنمای متخصصی که از سوی سازنده سیستم، نمایندگی مجاز داشتهباشد. همه انسانها از این اصل در برخورد با تمام سیستمها پیروی میکنند مگر در تنظیم ارتباطات و نحوه برخورد با خودشان که پیچیدهترین سیستم دستگاهِ خلقت هستند. اغلب انسانها تا لحظه پایان عمرشان نیز، برای شناختِ خودشان و کسب مهارتهای لازم برای رسیدن به سعادت ابدی به دنبال یک راهنما از سوی خالق خویش نمیگردند. در صورتی که همین گروه، برای استفاده از سادهترین اشیاء نیز به دفترچه راهنمای سازنده آن مراجعه نموده و یا برای تعمیر آن، به نمایندگیهای مجاز و یا افراد متخصص مراجعه میکنند. حال آنکه برای تنظیم صحیح ارتباطات نفس خویش، خود را از راهنمایی همگان بینیاز میدانند.
تمرین؛ لازمه کسبِ مهارت
همانگونه که عضلات برای قدرت یافتن به تمرین نیاز دارند، روح انسان نیز برای قدرت یافتن، نیازمند تمرینات مستمر و جدی است. انسان برای به قدرت رسیدن در تمامِ مراتبِ قوای پنج گانه، راهی جز تمرین و تکرار ندارد. مهارت یافتن در بخش فوق عقلانی (ارتباطات عاشقانه با غیب) نیز مستلزم تمرین و تلاش بسیار است. هر قدر، تعداد خلوتها، تمرکزها، مطالعات، خیالهای عاشقانه و ارتباطات صمیمانه انسان با الله بیشتر شود، بخش فوق عقلانی وجود انسان، قدرت بیشتری مییابد.
السابقون السابقون، اولئک المقربون؛ کسانی هستند که در بخشهای عقل و فوق عقل که مربوط به سعادت ابدی است تمرینهای بیشتری داشته و قدرتهای بالایی کسب کرده بودند. از همین رو به مقامات بالاتر و زیباتری دست یافتند. دریافت تک تک اسماء خداوند، تمرینهای خاص و اساتید خاصِ خود را میطلبد.
سلامت نفس در گروی کسب مهارت
عقلِ فعال، انسان را به سوی کسب اطلاعات لازم برای سعادت ابدی دعوت میکند. هرقدر اطلاعات و بصیرت انسان بیشتر میشود، عقل او نیز قدرتمندتر خواهد شد. اما نکته بسیار مهم، تفاوتی است که میان معرفت و علم وجود دارد.
علم، اطلاعاتی کلی است که انسان از طریق مطالعه و آموزش کسب میکند. اما معرفت، به آگاهیهای جزء به جزء و دقیقی اطلاق میشود که در بطن زندگی و با تکرار و تمرین به دست میآید. اگر علمی برای انسان «شهودی» گردد، تبدیل به معرفت میشود. از نگاه امیرالمؤمنین«علیه السلام» هیچ حرکتی در عالم، بدون معرفت، صحیح انجام نمیگیرد؛ «ما من حرکهٍ الاّ و أنت محتاجٌ فیها إلی معرفه»
زندگی در دنیا با هر شأنی که انسان آن را میپذیرد، نیازمند کسبِ مهارت و تخصص است. شأن همسری، پدری، مادری، همکاری، مدیریت و ... همگی، هم نیازمند کسب علمند و هم نیازمند تمرینهای جدی برای کسب مهارت.
تولد سالم به نظام عظیم و با شکوه آخرتی، بدون تجهیز شدن به اسباب و لوازم لازم برای زندگی ابدی اساساً ممکن نیست.
اعتباریات دنیا، هیچ ارزشی در نظام آخرت ندارند، و تنها سرمایهای که بعد از تولد به کمک انسان میشتابد، نفسِ اوست که در جریاناتِ مختلف زندگی با تمرینهای جدی و کسب علم و مهارت به سلامت رسیدهاست. فراموش نکنیم که اگر در هنگام تولد، این سرمایه اساسی را کسب نکردهباشیم، دیگر هیچ چیزی نمیتواند شرایطِ مهلکِ او را تغییر دهد.
تولد سالم، مستلزم کسب دارایی است نه دانایی و نفس ما باید به وسعت 50 سؤال اصلی قیامت رشد کرده و براساس آن قدرت یابد. نفس باید، شکل بهشت به خود بگیرد، تا بتواند در آن جای بگیرد.
هر چقدر فهم انسان از نظام خلقت و هدف از برپایی آن بیشتر میشود، شوق او در یادگیری و قدرتش برای عمل بیشتر میگردد. اگر کسی به حقیقت باور کرد که قرار است چند ساعت دیگر یا چند روز دیگر به برزخ منتقل شود و تمام آنچه را که سالها برایش به زحمت افتادهاست، اگر رنگِ ابدی و جاودانه نداشتهباشد، هیچ ارزشی ندارد، قطعاً در سبکِ زندگیاش تجدید نظر خواهد کرد. انسان اگر به زندگی آخرتی به عنوان یک زندگی جاودانه، و به عمر دنیا با نگاه «فرصتی برای شدن» بنگرد، قطعاً نفس خود را با ساختار نظام ابدی هماهنگ نموده و به این ترتیب دست از تنبلی و کسالت برخواهد داشت.
تلقین، مولد یقین
برای رسیدن به یقین، عامل مؤثری به نام تلقین بسیار کمک کننده خواهد بود. باید دائماً به خودمان یادآوری کنیم که ما یک روح جاودانهایم و باید به زودی با باطن انسانی وارد برزخ شویم و برای این منظور باید سبک زندگی خویش را تنظیم کنیم. انسان ذاتاً فراموشکار است و باید دائماً اصل و ریشه حقیقیاش و حیاتی را که در پیش رو دارد، به طُرُق مختلف، به خویش تذکر دهد.
قوه واهمه انسان، در مورد دریافتهای عقلیِ او تردید ایجاد میکند. دقیقاً نقطه مورد حمله شیطان در انسان نیز، همین قوه است. این تردیدها و مبارزاتی که انسان برای از بین بردن آنها انجام میدهد، دریافتهای عقلی او را به یقین تبدیل میکند. اما اگر قوه واهمه بر عقل غلبه کند، انسان در عین اینکه میداند کاری اشتباه است، دوباره به انجام آن تن میدهد. بیماری وسواس، نوعی غلبه شدید وهم بر عقل است.
اضطرابها و تزلزلها از قوه واهمه به وجود میآید، در حالی که قوه عاقله به انسان استحکام و ثبات میبخشد. در تضادهایی که میان قوای واهمه و عاقله به وجود میآید، انسان میآموزد تا با برخورد صحیح و تصمیمگیری مناسب در این تضادها به عقل خویش قدرت بخشیده و به یقین برسد.
انسانی که به یقین رسید، به آسانی تنبلی و بیحوصلگیاش را در کسب لوازم سعادتبخش دنیا و آخرت، کنار میگذارد.
غلبه وهم بر عقل؛ علت دوم تنبلیها و بیحوصلگیها
همه انسانها ذاتاً عاشق خویشنند و اگر به این باور برسند که چیزی برایشان لازم و کارآمد است، قطعاً در صدد تحصیل و تهیه آن برخواهند آمد. اما از میان انسانها، کسانی میتوانند دست از تنبلی برداشته و تلاش را آغاز کنند، که عاشقِ خودِ انسانی و جاودانه شان باشند، نه عاشق خودِ طبیعی و حیوانی خویش.
اساساً ذاتِ بینهایت طلب انسانها از هرگونه پدیده موقت و زودگذری منزجر است، به طوری که ممکن است تحت فشارهای خاصی، چیزی را که هم مهم است و هم هنوز زمان تا پایان تاریخ مصرفش باقی است را رها نماید.
بنابراین علت اینکه بسیاری از انسانها در طول تاریخ حاضر شدند خود طبیعیشان را فدای خودِ انسانی خویش نمایند، این بوده که ساختارِ فطری بینهایت طلب آنها، با نظام طبیعی و حیوانیشان سازگاری و هماهنگی نداشتهاست.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .
کلیدواژه ها:
آثار استاد