مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
او عزم سفر کرد تا به دیدار یوسف برسد و از دوست قدیمی خود دیدن کند. آن ها که به دیدار روی زیبای یوسف می رفتند، با خود هدیه و ارمغانی نزد یوسف می بردند.دوست قدیمی یوسف، نیز ارمغانی به همراه خود برداشت، و آن یک قطعه آینه بود.
پس از آن که حضرت یوسف از خاندانش جدا شد؛ و عاقبت سالار اهل مصر گردید، دوستی داشت که در دوران کودکی با یوسف، یار مهربان بود.
او عزم سفر کرد تا به دیدار یوسف برسد و از دوست قدیمی خود دیدن کند. آن ها که به دیدار روی زیبای یوسف می رفتند، با خود هدیه و ارمغانی نزد یوسف می بردند.دوست قدیمی یوسف، نیز ارمغانی به همراه خود برداشت، و آن یک قطعه آینه بود.
وقتی به دیدار یوسف رسید، از احوال گذشته ی یوسف پرسید. حضرت جریان کار خودش را برای او شرح داد و همه را حکمت و امتحان الهی دانست و سپاس خدای را کرد.
آن دوست گفت: هر چه در نظر گرفتم برای شما چیزی بیاورم، [با خود گفتم] چیزی جز جمالت وجود ندارد که جاذب باشد، بنابراین آینه ای برای تو به عنوان هدیه بیاوردم، تا جمال دل آرای تو در آن منعکس شود و در آن وقت از من یادی کنی.
آینه آوردمت ای روشنی تا چو بینی روی خود، یادم کنی
آری بهترین هدیه ی بندگان به خدا آن است که دل خود را آینه ی خدا کنند.(2)
2. داستانهای مثنوی 1/60
منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب
کلیدواژه ها:
آثار استاد