www.montazer.ir
جمعه 1 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 3244
زمان انتشار: 4 اوت 2015
دام شیطان

دام شیطان

یکی از شاگردان «آیه الله شیخ مرتضی انصاری» می گوید: در دورانی که در نجف اشرف نزد شیخ به تحصیل مشغول بودم، شبی شیطان را در خواب دیدم که بندها و طنابهای متعدّدی در دست داشت.از شیطان پرسیدم این بندها برای چیست؟ گفت: اینها را به گردن مردم می اندازم و آنها را به سمت خویش می کشم و به دام می اندازم. روز گذشته یکی از این طنابهای محکم را به گردن شیخ انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که منزل شیخ در آن است کشیدم، ولی افسوس که از دستم رها شد و برگشت.

صبح نزد شیخ آمدم و خواب شب گذشته را برایش نقل کردم، فرمود: شیطان راست گفته است، زیرا آن ملعون دیروز می خواست که مرا فریب دهد که به لطف خدا از دستش گریختم.

دیروز پول نداشتم و اتفاقاً چیزی در منزل لازم شد، با خود گفتم یک ریال از مال امام زمان (ع) نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش نرسیده، آن را به عنوان قرض بر می دارم و سپس اداء خواهم کرد. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم، همین که خواستم آن چیز مورد نیاز را بخرم، با خود گفتم: از کجا که من بتوانم این قرض را بعداً اداء کنم؟ در همین تردید بودم که ناگهان تصمیم گرفتم به منزل برگردم. چیزی نخریدم و به خانه برگشتم و آن پول را سر جای خودش گذاشتم.(1)

 

 

1. سیمای فرزانگان ص 430- زندگانی و شخصیت شیخ انصاری ص 88.

منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج1 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed