www.montazer.ir
دوشنبه 25 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 3080
زمان انتشار: 26 ژولیه 2015
 غلام با سعادت

غلام با سعادت

روزی رسول خدا (ص) در بازار مدینه می گذشت، غلام سیاهی را دید که او را می فروختند و او می گفت: هر که مرا بخرد، شرطش این است که نباید مرا از خواندن نماز واجب در پشت سر پیامبر منع کند.مردی او را با این شرط خرید، و رسول خدا (ص) در وقت نماز، منتظر آن غلام می شد، که می آمد و به حضرتش اقتدا می نمود.

بعد از چند روز آن غلام را ندید؛ از حالش پرسید. عرض کردند: او مریض است. پیامبر (ص) به عیادتش رفتند. بعد از سه روز دیگر احوالش را پرسیدند!عرض کردند: او امروز وفات نموده است.

پیامبر برخاست و نزد جنازه ی او آمد، خود متولی غسل و کفن و دفن او گردید.مهاجر و انصار از لطف بی شمار پیامبر به جنازه ی غلام سیاه تعجب کردند!

خداوند این آیه را نازل کرد: «همانا گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست» (حجرات13).(2)

 

 

2. راهنمای سعادت 3/457- ابواب الجنان ص107

منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب

 

کلیدواژه ها: غلام سیاه ، پیامبر ،

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed