مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در زمان یکی از پیامبران مادری ، جوانی داشت که او را بسیار دوست می داشت و به قضای الهی آن جوان مرد و آن مادر داغدار شد و بسیار ناراحتی می کرد، تا جائی که اقوام او نزد پیامبر (ص) رفتند و از او چاره خواستند. او نزد آن مادر آمد و آثار گریه و غم و بی تابی را در او مشاهده کرد. بعد به اطراف نگریست و لانه کبوتری او را جلب توجه نمود و فرمود:
ای مادر این لانه کبوتر است؟ گفت: آری، فرمود: این کبوتران جوجه می گذارند؟
گفت: آری، فرمود: همه جوجه ها به پرواز می آیند؟ گفت: نه، زیرا بعضی از جوجه های آنها را ما می گیریم و از گوشت آنها استفاده می کنیم.
فرمود: با این همه این کبوتران ترک لانه خود نمی کنند؟ گفت: نه، و به جائی دیگر نمی روند. فرمود: ای زن بترس از اینکه تو در نزد پروردگارت از این کبوتران پست تر باشی، زیرا این کبوتران از خانه شما با آنکه فرزندان آنها را در پیش روی آنها می کشید و میخورید هجرت نمی کنند، لکن تو با از دست دادن یک فرزند از نزد خدا قهر کرده ای و به او پشت نمودی و این همه بی تابی می کنی و سخنان ناشایست به زبان جاری می کنی.آن مادر چون این سخنان را شنید اشک از دیده بر گرفت و دیگر بی تابی ننمود.(1)
1. نمونه معارف 2/761
منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج1 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر
کلیدواژه ها:
آثار استاد