www.montazer.ir
جمعه 22 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 3076
زمان انتشار: 26 ژولیه 2015
زاهد دغلباز

زاهد دغلباز

سعدی می گوید: زاهدنمایی مهمان پادشاه شد. وقتی که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت از آن خورد. هنگامی که مشغول نماز شد، بیش از عادت هر روزه، نمازش را طول داد، تا شاه به او، گمان خوب و بیشتر پیدا کند.

هنگامی که به خانه اش بازگشت، سفره ی غذا خواست تا غذا بخورد.پسرش که جوانی هوشمند بود، از روی تیزهوشی به ریاکاری پدر پی برد و به او رو کرد و گفت: مگر در نزد شاه غذا نخوردی؟

پدر زاهدنما گفت: در حضور شاه چیزی نخوردم که روزی به کار آید (یعنی کم خوری موجب ترقی مقام من نزد شاه شود). پسر گفت: بنابراین نمازت را قضا کن که نماز نخواندی تا به کارت آید.آری با این وضع که داری، در روز درماندگی در بازار قیامت، با نقره ی تقلبی چه خواهی خرید! به یقین در آن روز بیچاره و تهی دست خواهی بود.(3)

                                     

 

3. حکایتهای گلستان ص 108

منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed