www.montazer.ir
جمعه 20 سپتامبر 2024
شناسه مطلب: 3075
زمان انتشار: 26 ژولیه 2015
پاکیزگی نفس

پاکیزگی نفس

فضل بن ربیع گوید: سالی با هارون الرشید، خلیفه ی عباسی به مکه رفتم و او گفت: بنده ی پاک و خوب خدا را می خواهم. اول نزد عبدالرزاق، بعد نزد سفیان عتبه، سپس به نزد فضل بن عتبه رفتیم و در خانه ی او را زدیم.

گفت: کیستید؟ گفتیم: خلیفه به دیدن شما آمده است! گفت: امیر را با ما چه کار است. گفتیم: خودش می خواهد، خدمت شما برسد.پس درب را گشود و در گوشه ای بنشست.هارون الرشید گفت: ای فضل مرا پندی بده! گفت: ای امیر! پدرت (یعنی جد شما عباس) عموی محمد مصطفی (ع) بود. از وی درخواست کرد که او را بر قومی امیر کند.

پیامبر فرمود: ای عمو! من تو را بر خودت امیر کردم؛ یعنی نفس تو در طاعت خدای، بهتر از هزار سال طاعت و عبادت خلق است. از امیری بر مردم، چه روز قیامت، جز ندامت نباشد.

هارون الرشید گریست و آن گاه گفت: ای فضل هیچ قرض داری؟! گفت:آری در طاعت خدا بسیار تقصیر کرده ام و آن قرض است!

هارون گفت: قرض مردم را می گویم! گفت: حمد و سپاس خدای را که مرا نعمت بسیار داده و گله ای از او ندارم تا از بندگانش قرض کنم.

هارون از خانه ی فضل بیرون آمد و گریه کرد و گفت: فضل با پاکیزگی نفس، پشت به دنیا زده و از خلق مستغنی گشته است.(1)

 

1. نمونه معارف 2/715- جوامع الحکایات ص 406

منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب

 

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed