مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
شخصی در بنی اسرائیل فاسد بود به طوری که او را بنی اسرائیل از خود راندند. روزی آن شخص به راهی می رفت به عابدی برخورد کرد که کبوتری بر بالای سر او پرواز می کند و سایه بر او انداخته است. پیش خود گفت: من رانده شده هستم و او عابد است اگر من نزد او بنشینم امید می رود که خدا به برکت او به من هم رحم کند. این بگفت و نزد آن عابد رفت و همانجا نشست. عابد وقتی او را دید با خود گفت: من عابد این ملت هستم و این شخص فاسد است او بسیار مطرود و حقیر و خوار است چگونه کنار من بنشیند، از او رو گردانید و گفت: از نزد من برخیز!
خداوند به پیامبر آن زمان وحی فرستاد که نزد آن دو نفر برو بگو اعمال خود را از سر گیرند. زیرا من تمام گناهان آن فاسد را بخشیدم و اعمال آن عابد را (به خاطر خودبینی و تحقیر آن شخص) محو کردم.(2)
2. شنیدنیهای تاریخ ص 373- محجة البیضاء 6/239.
منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج1 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر
کلیدواژه ها:
آثار استاد