مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
روزی مرد سیاهی به نزد پیامبر (ص) آمد و در رابطه با تسبیح و تهلیل از او سوال نمود.
عمر بن خطاب که در آن جا حاضر بود، با تندی به آن مرد گفت: بس کن، ای مرد! تو با این سوال هایت پیامبر (ص) را خسته می کنی. پیامبر (ص) به عمر فرمود: آرام باش ای عمر! تندی مکن، بگذار تا او سوالاتش را بکند.
در این هنگام این آیات نازل شد:
آیا زمانی طولانی بر انسان نگذشت که چیز قابل ذکر نبود... ابرار در بهشت از جامی نوشند که با عطر خوشی آمیخته است.(سوره ی انسان : 1-21)
در این هنگام آن مرد سیاه، فریادی از جان کشید و بر زمین افتاد. پیامبر با دیدن این صحنه فرمود: او از شوق بهشت جان داد.(5)
5. تجلی امیر مؤمنان ص 30- الغدیر 11/355
منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب
کلیدواژه ها:
آثار استاد