مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در خودشناسی و انسانشناسی مثل شناخت هر ساختار دیگری به سازنده آن در چهار مرحله تعریف، راهاندازی و بهرهبرداری و اصلاحات نیازمندیم. ساختار وجودی انسان که پیچیدهترین ساختار عالم خلقت است (از نظر بدنی و روحی) به اطلاعات تخصصی که انحصاراً دست سازنده است نیازمندیم.
غیر از این اطلاعات تخصصی که از ناحیه خداوند یا از طریق معصومین ـ که نمایندگان و مظاهر علم خدایی هستند ـ در اختیار ما قرار داده شده است، ما نمیتوانیم به منابع دیگری اعتماد کنیم. «قل إنَّ هدی الله هو الهدی» فقط هدایت خداوند، هدایت حقیقی است. چون فقط هدایت خداوند، علمی و تخصصی است. بقیه حدس و گمان است. خداوند درباره اطلاعات تخصصی خودش میفرماید: «إن یتبعون الا الظن» یعنی آنها با حدس و گمان کار میکنند. ما وقتی به کتاب قرآن که تنها کتاب علمی و تخصصیترین کتاب در مورد انسان و جهان است و بشر هنوز دوران طفولیت خود را با آن سپری میکند، مراجعه میکنیم میبینیم اطلاعات بسیار ارزندهای از ما، خلقت ما و جهان به ما عرضه کرده است.
مرحله اول: «هوالذی جعل لکم ما فی الارض جمیعاً» یعنی آنچه در زمین است برای انسان است. هیچ چیز نیست که با انسان تنظیم نشده باشد. برای او مربوط به او نباشد. در مرحله دوم؛ خداوند تبارک و تعالی در دهها آیه و آنچه روی زمین و در زیر زمین است برای انسان آفریده شده است.
در مرحله سوم؛ از سطح زمین بالا آمدیم. فرمودند: آنچه که در آسمانها هم هست برای انسان خلق کردیم. آنچه ما در این عالم مشهود میبینیم برای ما و متناسب با ساختار وجودی ما و متناسب با هدف خلقت ما خلق شده است. در مرحله چهارم میفرماید: شما علاوه بر اینکه باید توجه کنید آنچه در آسمانها و زمین است مال شماست، با تفکر در این مخلوقات و این سه مرحله به هدف خلقت خود نیز پی میبرید. یعنی با آنچه که هست به آنچه شایسته است و باید میرسید. ما چون حال این کارها را نداریم، تنبلی و بیحوصلگی به عنوان دو آفت مهم در شخصیت همه انسانها سمّ وجودی آنهاست، ضربه به آنها میزند. ولی سلوکی که قرآن به ما معرفی میکند، مسیر آن سیر و سلوکی کاملاً تخصصی است. اگر شما میخواهید قدرت و سرعت پیدا کنید، فکرتان را به کار بیاندازید.
امام جواد علیه السلام فرمودند: «القصد الی الله بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال»؛ اینکه انسان حرکت به سوی خداوند با قلب کند، زودتر انسان را میرساند تا اینکه انسان شروع کند به اعمال خاص. مثل تعداد قرائت قرآن، نماز، روزه، اعتکاف و... پیامبر9به امیرالمؤمنین7میفرمایند؛ وقتی میبینی مردم دارند زیاد عبادت میکنند تو به تفکر بپردازد تا بتوانی از بقیه مردم سبقت بگیری. انسانِ شجاعی که بتواند فکر کند و خود را به خداوند بسپارد کم پیدا میشود. اگر ما به خداوند تبارک و تعالی و کتاب قرآن اعتماد کنیم و خود را به آن بسپاریم و مسیری که خداوند تبارک و تعالی در قرآن میفرماید را طی کنیم، خیلی زودتر و قویتر از سیر و سلوکهای دیگر به نتیجه میرسیم. سلوک انسان باید اول یک حرکت مغزی و فکری و عقلی و بعد قلبی باشد.
با تفکر در محسوسات فهمیدیم که بین ساختار وجودی انسان و همه مخلوقات تناسب وجود دارد. یعنی هیچ موجودی را با هیچ نوع ظهوری نمیتوان پیدا کرد که با ما و ساختار وجودی ما رابطهاش تنظیم نباشد و برای ما خلق نشده باشد. در حقیقت هرچه که در عالم مشهود میبینیم علت به وجود آمدن آن خود ما هستیم. «سخّر لکم» یعنی برای شما تسخیر شده است. «هوالذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً»؛ برای شما آفریده شده است. این مسئله در خودشناسی خیلی مهم است. هرقدر شناخت ما به خودمان بیشتر باشد، فهم دقیقتری از عالم خواهیم داشت. یعنی هرچه علم به علت بیشتر باشد، علم به معلول بیشتر است.
در نظام قرآنی یک مؤمن، یک عادل و ولی خدا کسی است که شبیهترین انسان به انبیاء است با جهان خلقت خیلی رفیق است و ارتباط و انس و صمیمیت دارد. تمام آنها و ظهوریات و آیات و تجلیات خداوند هستند. همه محترم و دوستداشتنی و زیبا و برای ما و به خاطر ما با ما رفیق هستند. ملائم با ما هستند ولی ما از آنها فاصله میگیریم. پس هرقدر به خودشناسی برسیم، ارتباط ما دقیقتر و عمیقتر میشود و فهم ما از خلقت بالاتر میرود. دینشناسی هم همینطور است که متأسفانه در آن، از خود دین (معلول) شروع میکنیم و از انسان (علت) است شروع نمیکنیم.
علت اینکه ما در فقه، در رساله و حدودیات و... این احکام را داریم چیست؟ برای اینکه ما یک ساختار وجودی به نام انسان داریم که فقه را اقتضا میکند. این موجود، اخلاقیات خاصی را اقتضا میکند، قرآن را میخواهد، عقاید خاصی را اقتضا میکند ولی خبری از این قضایا نیست. یعنی هم در حوزه و هم در دانشگاه سرِ بی صاحب میتراشیم. میگوید: دین گفته این کارها را انجام دهید. در حالی که معصوم این همه تأکید کرده که؛ «إنَّ الجاهل بمعرفه نفسه جاهل بکل شیء»؛ هیچ چیز را بدون نفس نمیتوان شناخت. هر شناختی هم داشته باشید، سطحی است و عمق ندارد. همه چیز برای نفس است و با ساختار آن تنظیم شده است. بدون شناخت نفس نمیتوان عالم را شناخت دین و خدا و انبیاء و ولایت و عصمت را نمیتوان شناخت. اگر کسی انسانشناسی کار نکرده باشد و با نفس آشنا نباشد چهطور میتواند جامعه کبیره را بفهمد. جامعه کبیره معجزه است. ادعیه صحیفه سجادیه را بدون انسانشناسی چه کسی میتواند وارد آن شود و شنا کند؟
بعد از محسوسات سراغ عالم غیب رفتیم. این محسوسات ظهور آن غیب است. عالم غیب هم که هیچ فاصله با ما ندارد و فقط محسوس ما نیست. هرچه در عالم غیب است مال ماست و برای ما خلق شده است. در نهج البلاغه نزدیک به چهل خاصیت برای فرشتهها گفته شده چهل نوع فرشته با ما ارتباط دارند و برای ما کار میکنند. میلیاردها میلیارد (ملائکه الله) و چهقدر مهم است که قرآن میفرماید: کسی که آن را قبول نداشته باشد کافر است و جایش در جهنم است. هیچ فعالیت و عملی در روی زمین و در همه عالم بدون حضور ملائکهالله انجام نمیشود. قرآن ما را به ملکوت میرساند. در مورد همه صحنههای طبیعت قرآن، ملکوت آن را به ما نشان میدهد. «أفرأیتم ما تحرثون أأنتم تزرعونه أم نحن الزارعون....» «نحن» یعنی ما. خداوند و ملائکه او. یعنی شما هیچ حرکت فیزیکی در این عالم سراغ ندارید که بدون حضور ملائکه انجام شود. ما فقط صورت و ظاهر را میبینیم و از ملکوت آن غفلت میکنیم. حرکت ابرها، چرخش زمین و... تمام اینها کار ملائکهالله است. کره زمین با 5 نوع حرکت همراه است ولی ما در اینجا احساس حرکت نداریم. ما فرشتهها و ملکوت را نمیفهمیم. ولی قرآن از کفار هم توقع دارد به ملکوت فکر کنند. یکی از موضوعات جذاب که باید در مورد آن تمرکز کنید بحث فرشتههاست. در قدرت و لطافت و سرعت ما خیلی تأثیر دارد.
بحث بعدی در مورد موجودات نامحسوس «جن»ها هستند که یک حقیقت مسلماند. خداوند تبارک و تعالی به ما گزارش میدهد؛ دستهای از موجودات نامحسوس هستند که مادیاند. ملائکه که مجرد بودند. ملائکه مادی و زمینی تا عالیترین درجات ملائکه را داریم ولی جنها مثل ما ساختار مشاعی دارند. از ماده تا روح مؤمن و کافر و خوب و بد دارند. قرآن روی این موضوع خیلی تأکید دارد. ما عالمی داریم که با ماست و به موازات ما و همنشین با ماست که عالم جنهاست.
سوره مبارکه جن، آیه 6 ؛ «و إنّه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن»؛ یعنی انسانها به جنها پناه میبرند. وقتی به جنها و شیاطین پناه بردند، طغیان انسان را زیاد میکند. در انسانشناسی خیلی مهم است که باید حیطه ارتباط با این موجود را بدانم. اگر نزدیکش شدم، چه بلایی سر من میآید «فزادوهم رهقا». در داستان آدم و ملائکه: دیدیم که شیطان نخواست و نتوانست بر خلافه سایر ملائکه با انسان سازگاری پیدا کند یعنی ملائم انسان نیست. (چون جن است و از جنس ملائکه نیست). سجده ملائکه درباره انسان سنخیت و ملائمت را میرساند. آنها این شخصیت را پذیرفتند و سجده نکردند. شیطان نمیتواند با این ساختار کنار بیاید. من موجودی هستم که این عده از جنها که با من ارتباط خیلی نزدیکی دارند (در خواب و در بیداری) هیچ لحظهای نیست که از ارتباط با من دور باشند. من با موجودی زندگی میکنم که با من سازگاری ندارد ولی ساختار وجودی من هم اقتضا میکند من چنین موجودی را کنار خودم داشته باشم چون برای من خلق شده است. من باید بدانم کنار این ساختار که مسئولیت آن با من است و من باید آن را سالم به نظام ابدی برسانم، در هنگام وفات و مراحل منازل آخرت یک موجودی با من زندگی میکند که میتواند خطرساز باشد. من اگر در خودشناسی و روانشناسی این موضوع را بلد نباشم و مشغول کار و زندگیم باشم یک جاهایی به من لطمه میزند. خوابهای غلط که شیطان به انسان نشانهها و آدرسهای غلط میدهد در چهقدر از انسانها گمراهی به بار میآورد. یعنی ما میبینیم که در داستان آدم و حوا شیطان میتواند با این ساختار ارتباط برقرار کند علیرغم تأکید خداوند فریبشان میدهد و میتواند آنها را از بهشت بیرون کند. پس در وجود من ساختاری هست که میتواند برای او دستگیره باشد. شیطان، پدرمان (حضرت آدم) را که پیغمبر خدا بود و خداوند اینهمه در موردش مقام ذکر میکند، فریب داد. «و عَلَّم آدم الأسماء کلها»؛ انبیاء الهی تعداد اسماء و تعداد فرمولهایی که بلد هستند به اندازه حضرت آدم نیست. ما چهقدر خودمان را بزرگ میبینیم اصلاً شیطان را عددی حساب نمیکنیم. با غرور میگوییم «مَن» و خیلی «مَن مَن» میکنیم. با یک خواب تو را زمین میزند. سالها زحمت تو را هدر میدهد. در «مَن» ساختاری وجود دارد که میتواند به من صدمه بزند. من باید این ساختار را کاملاً بشناسم.
سوره مبارکه اعراف، آیه 17ـ16 ؛ نه تنها پدرتان را به زمین زد تمام بچههای آنها را میتواند از جهات مختلف مورد حمله قرار دهد و به آنها صدمه بزند. «قال فبما أغویتنی لأقعدنّ لهم صراطک المستقیم»؛ حتماً حتماً حتماً بر روی صراط مستقیم مینشینم و آن هایی را که می خواهند در صراط مستقیم قرار بگیرند را مورد حمله قرار می دهم. (صراط غیرمستقیم را کاری نداریم که آنها همه اولیاء شیطان هستند)
امیرالمؤمنین7شمشیر زبیر را میبیند و گریه میکند و میفرماید: خداوند میداند این شمشیر چه غمهایی را از پیغمبر برطرف کرده. همین زبیر سر از کجا درمیآورد؟ مرجع تقلیدی که با گروهی کودتاچی طرح کشتن امام و مردم جماران را طراحی میکند. شیطان هیچکس را نمیشناسد و به قول معصوم7به معصوم هم حمله میکند ولی تیغش نمیبُرد. به صغیر و کبیر هم رحم نمیکند. من که هستم که صراط دارم؟ صراط من کجاست و شیطان تأکید کرده به من حمله میکند. «ثم لآتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم و عن شمائلهم»؛ از جلو، عقب، راست و چپ به شما حمله میکنم. پس نفس من جهات مختلف دارد. این جهات چیست؟ اگر در خودشناسی اینها را ندانم چه تفکیکی بین حملات از جلو، عقب، راست و چپ میتوانم قائل شوم؟ خداوند در ادامه میفرماید: «وَ لا تجد اکثرهم شاکرین»؛ بین شکر و حمله انسان چه ارتباطی وجود دارد؟ یعنی شکر چه کار میکند که شیطان میگوید من از 4 طرف حمله میکنم و تو شاکر نمییابی؟ ساختار ما با شکر چه کار میکند؟ شکر چه رابطهای با ساختار من دارد که شیطان میگوید: علت توانایی من در حمله این است که اکثر آنها شاکر نیستند. بحث شکر در خودشناسی مهم است. یک بحث تخصصی انسانشناسی است. نکته بعد اینکه این حمله برای من لازم است یعنی شیطان برای من و به احترام من خلق شده است و من جهات 4گانه را نیاز دارم. ما که این سیستم را طراحی نکردیم خداوند حکیم است و کار عبث نمیکند. ساختاری را ایجاد کرده و ما را به صراط مستقیم دعوت کرده و میفرماید: حالا که تو را به صراط مستقیم دعوت کردم بیا. و بعد شیطان را میفرستد که از 4 جهت حمله کند. بزرگان و اولیاء میفرمایند؛ انسان به هر جا میرسد به برکت شیطان میرسد. برای این است که شیطان لازمه وجود ماست. مربی ماست و برای ما کار میکند. حضور شیطان از مظاهر اسم ربّ است. در ربوبیت و تدبیر انسان شیطان لازم است. إن الشیطان لکم عدو فاتخذوا عدواً»؛ دشمن شماست شما نیز او را دشمن بگیرید. ما اگر این را در خودشناسی درنظر نگیریم و اصلاً ندانیم، خود را شناختیم چرا من شیطان و جهات 4گانه دارم. جلو، عقب، راست و چپ برای چه در نفسم طراحی شده؟ و جهات مادی نیست چون من مادی نیستم. با شیطان رابطه فیزیکی ندارم. حملهای که میکند چهطور است و چه معنایی دارد ما را به کجا میبرد؟ کسی که تربیت شده و میفهمد و میداند شیطان لازمه وجودی اوست و شیطان برای او ضرورت داشته و حمله شیطان در صراط مستقیم برای او ضرورت داشته، در نوع برخوردش فوقالعاده قدرتمندتر عمل میکند تا کسی که اصلاً نمیداند شیطان هست و حمله میکند یا میداند و به آن جهات توجه ندارد. اصلاً نوع نگاهها زمین تا آسمان فرق میکند و نوع برخوردها و پاسخگوییها و دشمنگیریها فرق دارد. من اگر فهمیدم شیطان لازم است. اگر امشب مورد حمله از جلو، عقب، راست یا چپ قرار گرفتم، کد رنگها را خیلی خوب میشناسم. میدانم چهکار کنم، روشها خیلی فرق میکند. حجم اضطراب و ناآرامی من کم میشود. درجه شادیام بالا میرود. اینکه «المؤمن دائم النشاط»؛ رمز بزرگی است. از حضرت محمد9و حضرت علی7نقل شده؛ اگر میخواهی مؤمن را بشناسی از درجه نشاط او بشناس از ریش و انگشتر و تسبیح و مقدار نماز و روزه و حرم نمیشود فهمید. اینها را خود شیطان هم انجام میداده است. 6000 سال عبادت به فرمایش حضرت علی علیه السلام در نهجالبلاغه معلوم نیست 6000 سال دنیا بوده یا آخرت. اگر میخواهی درجه ایمان را دریابی درجه شادی و آرامش و نشاط او را ببین. بعد از 10 سال درس خواندن در حوزه معلوم میشود که مسیر را خوب طی نکرده است. این روایت میرساند وقتی مؤمن از هر طرف به او حمله شود چون علم دارد میداند چه کند و نشاط خود را حفظ کند. اما کسی که نمیداند با یک حمله کاملاً زمینگیر میشود. انسانی که میداند این حملهها لازمه وجودش است، همه حملهها را فرصت میداند ولی آنکه نمیداند، همه حملهها را تهدید میداند.
شهداء یکی از 4 دسته گروهی هستند که در نماز میگوییم؛ «صراط الذین انعمت علیهم» به فرمایش امام یک شبه ره صد ساله را طی کردند.
کلیدواژه ها:
آثار استاد