مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
آیا فقط مسافری را كه از شهر خود فاصله گرفته باشد و در دیاری دور افتاده وارد شود غریب می گویند ؟ آیا غریب تنها آنچنان كه میگویند ناآشنا معنا می دهد ، یا معانی فراتری می توان از آن برداشت ؟آیا غربت فقط از تنهایی برمیخیزد و فقط بی كسی و گوشه نشینی مفهوم آن است ؟
میان انسانهایی كه روی كرهی خاكی نفس میكشند غریبترین كیست و غربت او چه نشانههایی دارد ؟ این پرسشها در این آشفته بازار غفلت شاید هیچگاه در ذهن ما نچرخیده باشد ، و شاید تا به حال به این حقیقت فكر نكرده باشیم كه صاحب نعمت ما غریبترین صاحب نفس است .
این فرمایش حضرت موسی بن جعفر علیه السلام كه در وصف امام عصر علیه السلام فرمودهاند :« هو الطرید الوحید الغریب ...» (1) او طرد شدهی تنهای غریب است جداً قابل تامل ، موشكافی و تحلیل است .
ما كه مدعی دنبالهروی آن بزرگواریم و خود را جزء امت ،محبان و شیعیان ایشان می دانیم باید معنای غربت ایشان را بشناسیم و نیز بدانیم چه تحركاتی ممكن است به آن دامن بزند، تا دامان خود را از آنها بیرون بكشیم و به علاوه باید در پی راهحلهایی برای رفع و از میان بردن این غفلت باشیم. هیچ عاشقی را ندیدهای كه به طرد و فراموشی و تنهایی معشوقش رضایت دهد و اگر داعیهی عشق داری پس بسم الله !
غربت ناشناختگی
نخستین مفهومی كه از غربت به ذهن خطور میكند ، « ناشناختگی » است من و شما را به میهمانی دعوت می كنند و سر سفره مینشانند و ما از این سفرهی رنگین به خوبی استفاده می كنیم اگر پس از بهرهوری از این سفره ، از پای آن برخیزیم و بدون آنكه صاحب خانه و سفرهدار را بشناسیم از خانه بیرون برویم ، صاحب خانه را درغربت قرار دادهایم . مرتبهی ناپسندتر آن است كه بدانیم چه كسی از ما پذیرایی كرده و به ما خورانده و نوشانیده است ، اما سراغ او نرویم و او را سپاس نگوییم .
در فرض دیگر ، استاد مسلمی در یك زمینهی علمی در میان جمعی حضور دارد ، اما همانند افراد معمولی با او برخورد می شود و كسی احترام او را آنچنان كه باید رعایت نمیكند .كسی به او توجه خاص ندارد و وقتی در زمینه ی تخصص او مطلبی مطرح میشود از او نظر نمیخواهند و از دید با تجربهی او بهره نمی گیرند اینجا آن استاد ، غریب مانده است اگر افراد او را بشناسند و از مقام و موقعیت علمی او باخبر باشند ولی باز هم بیتفاوتی را پیشه سازند و او را كنار بگذارند ، غربت او طوفانیتر است بنابراین در این معنا از غربت دو گونه و دو مرتبه مطرح است :
1) وجود نداشتن شناخت صحیح ازفرد 2) بیتوجهی با وجود آشكار بودن قدر و منزلت فرد
ناشناختگی وغربت امام عصر علیه السلام
حال اگر به كسی بنگریم كه روز و شب همهی عالمیان برخوان كرامت او نشستهاند و نان و نمكش را می خورند ، این حقیقت تلخ ، آشكارتر می شود كه امام عصر علیه السلام در عصر ما ، غریب ناشناخته باقی مانده است . اكثر مردم كه بر روی كرهی زمین از نعمتهای الهی بهره میبرند و از بركات و لذتها استفاده میكنند ، آگاه نیستند كه ریشهی این انعام كجاست . اینان حكم همان مهمانهایی را دارند كه به خانهی میزبان وارد می شوند و لحظه لحظه از ضیافت او فیض می برند ، اما بدون آنكه بدانند این انعام كار كیست و بدون اینكه صاحب خانه را بشناسند ، بیاعتنا به كسی كه سیرشان كرده از كنار او عبور میكنند و هیچگونه سپاس و تشكری را نثارش نمینمایند . البته گاه در میان این عده ، سفره نشینانی پیدا میشوند كه به واسطهی كوتاهی خودشان از شناخت صاحب و ولی نعمت دور ماندهاند و هرگز به دنبال مقدمات و زمینههای شناخت منعم نرفتهاند ، اما چه این افراد جاهل در جهل خویش مقصر باشند و چه نباشند ،امام زمان علیه السلام نزد ایشان غریب مانده است .
غربت امام عصر علیه السلام در میان عدهای دیگر ناگوارتر و فاجعه بارتر است این عده آگاهند كه بساط عالم به بركت و صدقه ی سر چه كسی پهن شده است ، میدانند كه اركان زمین و آسمان به خاطر كه برپاست و به چه بهانهای امور عالم بر مدار خود می چرخد ، میدانند كه صاحب نعمتشان و میزبان خوراك و زندگی ونفسهایشان كیست اما قلباً از قدرشناسی او سرباز میزنند ، گویی میزبان را در كنار در خانه ، نشسته می بینند و میدانند كه نان و نمك او راخوردهاند و از بزرگواری او استفاده بردهاند ، اما هنگام خروج از خانهی او بی آنكه به حضور او اهمیتی بدهند ، از خانهی او بیرون میروند و دوباره و در وعدهی بعد نیز كه می آیند ،كار ، به همین منوال میگذرد . دراین حالت نه تنها میزبان در غربت فرو نرفته است ،بلكه حق دارد این رفتار میهمانها را بی احترامی و توهین به خود بشمارد و از این جسارت آنها دلگیر شود .
اندك كسانی كه این معرفت ناچیز را نسبت به امام خود دارند و او را به عنوان واسطهی نعمت خود میشناسند ، اگر از قدر شناسی و شكر قلبی و زبانی او دریغ میكنند ، در واقع به غربت او دامن زدهاند .
بسیاری از اوقات هم هست كه افراد این ولی نعمت خود را نمی شناسند اما در فضایی تنفس میكنند كه در كسب نكردن مقدمات معرفت ،واقعاً مقصرند از این جهت كه اصلاً سراغ راههایی كه میتوانستهاند طی كنند تا او را بشناسند نرفتهاند .
بسیاری از بانوان پیرامون ما كه در محیط شیعه و در جامعهی شیعی حضور دارند ، جدیدترین اطلاعات را دربارهی مدل لباس ،مو و آرایش در چنته دارند ، اما كوچكترین علاقهای برای شناخت ولی نعمتشان از خود نشان نمیدهند . كتابهای مختلفی را مطالعه میكنند ، اما به محض اینكه بخواهی یك صفحه دربارهی صاحب خانه و زندگی و نعمتشان بخوانند ، آن را پس میزنند .
اینان گروهی خود را از حداقل معرفت امام نیز محروم میكنند و حتی از خصوصیات ظاهری و زمان و مكان تولد امامشان نیز آگاهی ندارند حتی در میان قشر متدین و كسانی كه ولایت امام عصر علیه السلام را پذیرفتهاند نیز این غربت با توجه به زمینهی دوم مشاهده می شود . در میان این اقلیتی كه شناخت اولیه نسبت به امامشان دارند ، گاه هیچگونه علاقهای برای برای فراگیری بیشتر و كسب معرفت افزونتر نسبت به امام عصر علیه السلام مشاهده نمی شود. در حالی كه اگر به سراغ مقدمهها و زمینهها بروند و این قدر اقل معرفتی را كه دارند ، قدر بدانند خداوند متعال بیش از پیش به آنان عطا میكند و امامشان را بیشتر به آنان میشناساند .
سخن گفتن از امام عصر علیه السلام در جمع شیعیان ایشان گاه به امری دل آزار و نخواستنی تعبیر می شود و اگر كسی داد كلام در این باره سر دهد متاسفانه گاه به اسطوره گرایی و افسانه پردازی متهم می گردد و افرادی كه ظرفیت پذیرش معرفت امام عصر علیه السلام را ندارند حتی به انكار و تكذیب ویژگیهای معرفتی امام نیز میپردازند .
این حقیقت تلخ ، خصوصاً در زمینهی « معرفت به وصف » امام و در میان قشر تحصیل كرده و دانشگاه رفته بیشتر مشاهده می شود اینگونه افراد ، معمولاً ذهنیت لایههای دیگر جامعه را نیز تحت تاثیر خود دارند و پذیرش عوام بیمطالعه از آنها میتواند در مواردی بسیار خطرساز باشد . به عنوان مثال گاه در ابتداییترین و مسلمترین و اصولیترین عقاید شیعی تشكیك میشود و شبهه افكنی صورت می گیرد و دانسته یا ندانسته به تزلزل اعتقاد جامعهی شیعه دامن زده میشود كه در اینجا به دو نمونه از این انحرافات اشاره میكنیم .
دو نمونه از ناشناختگی
الف ) امامت
امامت نه یك امر تاریخی ،كه یك حقیقت دارای ارزش اعتقادی و اصل و ركن دین است اما این حقیقت از سوی برخی افراد ناآگاه كه خود را روشنفكر نام مینهند از مسیر اصلی منحرف میشود و یك امر صرفاً تاریخی تلقی میگردد. بحث مجدد در مورد علل انحراف اسلام از مسیر اصلی خود و بررسی مسأله جانشینی و خلافت پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله ارتجاع دانسته میشود و نو كردن امور خاك خورده و كهنه و تجدید اختلافها و كینهها به شمار میآید . اینكه كسی فقط یك راه و شریعت را صراط مستقیم الهی بشناسد ، نشان دهندهی این دانسته می شود كه به خط كشی حزبی وگروهی روی آورده است . اینگونه افراد ،حتی تا آنجا پیش میروند كه همهی مذاهب اسلامی را در كنار هم اسلام حقیقی میشمرند و هر یك از فرقهها را مجاز به پیروی از فقه خود میدانند . اینان كه اصلاً معنای امام و امامت و شیعگی را نفهمیدهاند چگونه میتوانند قدردان حضرت صاحب علیه السلام باشند ؟ اینها انكار امام را نشانه ی كفر نمیدانند و این قدر معرفت پیدا نكردهاند كه قول امام را قول خداوند بشناسند . خلاصه با تنیدن تارهای فكری و القائات شیطانی گاه سعی میشود اعتقادات صریحی كه شیعه نسبت به امامت و خلافت دارد ، مورد انكار قرار گیرد و خط پیامبر و امام از هم جدا شود این عده اگر تنها به این حدیث پیامبر كه :
من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه (2)
هر كه بمیرد و امامش را نشناخته باشد ، به مرگ جاهلیت مرده است .
توجه میكردند به یادشان میآمد كه معرفت امام و شناخت صحیح از قدر و منزلت و اوصاف اوست كه انسان را از حد جاهلیت كفر آمیز به محدودهی اسلام و ایمان میراند و گرنه فاصله گرفتن و تكذیب مقام امام چیزی جز بیدینی و از هم گسیختگی ایمانی را به دنبال نخواهد داشت .
ب) ولایت
مسأله دیگری كه گاه متاسفانه به مفهوم غلط و وارونه معرفی میشود « ولایت » است گاه مدعی میشوند كه ولایت اهل بیت اصولاً منتفی است و پس از پیامبر كسی نمیتواند ولایت تشریعی داشته باشد .
این عده خاتمیت پیامبری و نبوت را به مفهوم خاتمیت ولایت معرفی میكنند ، در حالی كه اگر نبوت درست معنا شود ، اصولاً این حرف جایی پیدا نمیكند. «نبی» كسی است كه خداوند عزوجل وحی شریعت را به او ارسال میفرماید و خاتمیت نشان میدهد كه پس از پیامبر هیچ كس مخاطب وحی و شریعت قرار نمیگیرد . اما این مفهوم قطع خط هدایت و پایان یافتن ولایت نیست .
« ولایت » یعنی « اولی به تصرف بودن » و صاحب اختیار بودن ولی خدا نسبت به ما ، كه این امر توسط پیامبر - و به عنوان شاهد در خطبهی غدیر - در موارد فراوانی برای اهل بیت ثابت شده و از سوی خداوند متعال برای اهل بیت علیهم السلام تثبیت گردیده است . آنجا كه میرماید :
إنما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصوه و یوتون الزكوه و هم راكعون (3)
تنها سرپرست شما خداست و رسولش و كسانی كه نماز میخوانند و زكات میدهند در حالی كه در ركوعند.
این آیه در هنگامی نازل شد كه امیرالمومنین علیه السلام انگشتری خود را در حال ركوع به فقیری بخشیدند . در این آیه خداوند متعال همان ولایت نبوی را برای امیرالمومین علیه السلام و سپس سایر امامان علیهم السلام اثبات فرموده است .
اگر خاتمیت پیامبر به مفهوم اتمام ولایت بود هرگز این همه تاكید بر ولایت و سرپرستی ایشان نمیشد ما در این مجال در پی اثبات این مطلب نیستیم وگرنه شواهد و روایات در این زمینه متواتر و فراوان است مقصود این است كه بگوییم روشنترین وصف امام كه برای دشمان نیز قابل اذعان است ،گاه برای دوستان ایشان باید ثابت شود و این خود شاهد بارز غربت آن بزرگوار است .
پی نوشتها :
كمال الدین ، باب 34، ج 4.
ینابیع الموده ، باب 29 ، ص 137 .
سوره مائده ، آیه 55.
کلیدواژه ها:
آثار استاد