www.montazer.ir
چهارشنبه 2 اکتبر 2024
شناسه مطلب: 2547
زمان انتشار: 30 آوریل 2015
قارى قرآن در آغوش پيامبر

قارى قرآن در آغوش پيامبر

هنوز لحظات اول تولد امام على "علیه السلام" بود كه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم على "علیه السلام" را به بغل گرفت حضرت ابوطالب "علیه السلام" مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با على "علیه السلام" صحبتهاى خصوصى مى كرد و سوالات بسیارى از او نمود على "علیه السلام" هم با اسرارى كه بین خود داشتند با آن حضرت سخن گفت: و آنگونه كه انبیا و جانشینانش با یكدیگر سخن مى گویند با هم صحبت كردند.

 

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با زبان مبارك خود دهان على "علیه السلام"را باز كرد و زبان خود را در دهان او قرار داد. در این حال دوازده چشمه از زبان آن حضرت بر دهان على "علیه السلام" باز شد و این چنین كام او را برداشت.

 

بعد از آن پیامبر در گوش راست على "علیه السلام" اذان و در گوش چپ او اقامه گفت: سپس نوزاد كعبه رو به پدر خود كرد و گفت: اكنون نزد مثرم راهب [ به داستان ملاقات ابوطالب "علیه السلام" با راهب مثرم مراجعه شود] برو و او را بشارت ده و آنچه را كه دیدى براى او بازگو كن، اكنون در فلان غار است بعد از آن پیامبر صلى الله علیه و آله مولود كعبه را در آغوش خود گرفت و همگى به خانه ابوطالب وارد شدند. [ العمدة ص 14، روضة الواعظین ص 72 و امالى شیخ طوسى]

 

خبر تولد على براى راهب

مثرم راهب كه دستان آن قبلا اشاره شد خبر تولد على "علیه السلام" را به ابوطالب داده بود و گفته بود كه سلام مرا به آن تازه مولود كعبه برسان بعد از تولد على "علیه السلام" در همان ساعات اول تولد رو به پدر كرد و گفت: اكنون نزد مثرم برو و او را بشارت ده...

حضرت ابوطالب از مكه راهى سرزمین شام شد تا در كوه لكام [ كوه لكام در سوریه نزدیك شهر حماه و در جنوب شهر حلب مى باشد] در غارى كه قبلا محل آن معین شده بود مثرم را از ولادت على "علیه السلام" مطلع كند.

لذا در روزهاى بعد از ولادت على "علیه السلام" ناگهان ابوطالب "علیه السلام"چهل روز از چشم مردم غایب شد و راهى شام شد.

 

هنگامى كه به كوه لكام رسید و وارد غار شد مشاهده كرد كه مثرم از دنیا رفته و جسد او در رو انداز روزانه اش پیچیده شده و بسوى قبله قرار داده شده است. و هم چنین او دو مار سیاه و سفید را دید كه كنار بدن او از آن مواظبت مى كنند مارها همین كه حضرت را دیدند، در غار پنهان شدند. حضرت ابوطالب "علیه السلام" مقابل جنازه مثرم قرار گرفت و گفت: سلام بر تو اى ولى خدا.

ناگهان خداوند مثرم را زنده كرد او به پا خاست در حالیكه دست بر صورت خود مى كشید و مى گفت:

'اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریك له و ان محمدا عبده و رسوله و ان علیا ولى الله و الامام بعد نبى الله'

 

حضرت ابوطالب به مثرم گفت: بشارت ده كه على در زمین ظاهر گشته است!

مثرم پرسید: علامت آن شبى كه بدنیا آمد چه بود؟ حضرت ابوطالب "علیه السلام"تمام ماجراهاى پیش آمده را براى مثرم بازگو كرد، تا آنجا كه گفت: على "علیه السلام" به سخن آمد و به من گفت: نزد تو بیایم و تو را بشارت دهم و آنچه دیده ام برایت بازگو كنم.

مثرم گریه كرد و سپس سجده شكر بجا آورد و بعد از آن دراز كشید و خوابید و گفت: رو انداز را روى من قرار بده؛ ابوطالب روانداز او را انداخت و متوجه شد او از دنیا رفته است ابوطالب "علیه السلام" سه روز در آنجا ماند و هر چه با مثرم سخن گفت: پاسخى نشنید.

اینجا بود كه بار دیگر دو مار بیرون آمدند و به او گفتند: سلام بر تو اى ابوطالب "علیه السلام" حضرت هم جواب آنها را داد. سپس به او گفتند: نزد ولى خدا باز گرد كه تو از دیگران سزاوارتر به حفظ و نگهدارى او هستى.

حضرت به آن دو مار گفت: شما كیستید؟ آنها گفتند: ما عمل صالح او هستیم كه خداوند ما را از نیكیهاى اعمالش خلق كرده و تا روز قیامت در اینجا از او محافظت مى كنیم و روز قیامت یكى از ما پیش روى او و دیگرى از پشت سرش او را به بهشت هدایت مى كنیم. پس از این ماجرا حضرت ابوطالب "علیه السلام" از شام به مكه بازگشت و این سفر چهل روز به طول انجامید.

[ بحارالانوار، ج 35]

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed