مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
وسایل نقلیه قرار بود ما را زودتر و آسانتر به یکدیگر برسانند اما گاهی باعث میشوند هیچ وقت بههم نرسیم. لوازم مختلف آشپزی آمدند تا زودتر غذا درست شود و وقت بیشتری برای باهم بودن داشته باشیم، اما بعد از مدتی معلوم شد بعضی از آنها با اشعههایشان بیشتر آسیب میرسانند تا فایده! نمیدانم. شاید هم غذاهایی که در مایکروفرها درست میشود آن طعم قدیم را ندارد که دیگر خانوادهها به بهانه مشغله روزمره، کمتر دور یک سفره جمع میشوند.
اینترنت هم آمد تا زندگیمان را راحت کند، اما در بعضی مواقع سخت کرد. چت رومها و شبکههای اجتماعی آمدند تا آنجا با یکدیگر بیشتر آشنا شویم، دنیا را برایمان اندازه یک دهکده کرد و اسمش را گذاشتند دهکده جهانی. در یک دهکده همه یکدیگر را میشناسند اما در این دهکده، نه! قرار بود وقتی آنلاین میشویم کتابهای مورد علاقهمان را بخوانیم، اما کتاب خواندن را فراموش کردیم.
زندگی آنلاین، روزهای اول نمیخواست زندگی واقعیمان را خدشهدار کند اما باز هم ما زیادهروی کردیم. مثل وقتی که بد رانندگی کردیم و وسیله نقلیه به جای رساندن ما به یکدیگر، جادههایمان را به قتلگاه تبدیل کرد. مثل وقتی که مواد غذایی نیمه آماده را با بیحوصلگی در مایکروفر گرم کردیم و یادمان رفت که قورمه سبزی جا افتاده باید با شعله کم آماده شود. این بار هم یادمان رفت وقتی در دهکده جهانی قدم میزنیم، قدم زدن در پارک، کنار کسی که دوستش داریم، فراموش میشود. یادمان رفت افرادی که در شبکههای اجتماعی یک عکس و یک اسم هستند که معلوم هم نیست همان باشند، نباید آنقدر همدم ما شوند که دوستی با همکلاسیها و هم محلیها جای خود را بدهد به دوستیهای آنلاین.
چراغمان سبز شد، گپ و گفتهای مجازی شروع شد، اما پشت این چراغهای سبز، زندگیهایی است که چندان سرسبز نیست. نمیخواهم منکر اتفاقات و آشناییهای خوب در این فضا باشم، اما آشناییهای کاذب هم سر و کلهشان پیدا شد. جذابیت نشستن کنج اتاق و ارتباط با صدها آدم دیگر، حرف زدن و دیدن و در بسیاری از مواقع اکران غیر واقعی از خود، نتیجهاش تنهایی عمیق در دنیای واقعی شد. این فضا ما را به انسانهای دور نزدیک کرد و از انسانهای نزدیک، دور! و این بزرگترین خطای ما در استفاده بیرویه از وسیلهای بود که بهجای گرفتن تنهایی از خلوت ما، یک تنهایی عمیق با حضور آدمهای زیاد برایمان به ارمغان آورد.
کاش یاد بگیریم هر چیزی را آنقدر به زندگیمان وارد کنیم که جای آرامش و دوست داشتنهای واقعی را نگیرد.دوستی های آنلاین ، دوست داشتن هایی از پشت مانیتور و دوستت دارم هایی که پشت آن می تواند یک فرد کاملا ناشناس باشد و روابطی که به یک سیم و اتصال وصل است هیچ وقت نمی تواند جای دور هم جمع شدن های خانه ی مادر بزرگ و یا پیک نیک های خانوادگی و یا دوره های دوستانه با دوستان زمان دانشگاه و سربازی را بگیرد. وقتی دل مان می گیرد ، وقتی در زندگی خانوادگی با همسرمان دچار مشکل می شویم ، وقتی اسباب کشی داریم ، وقتی فرزندمان بیمار است و هزاران «وقتی» دیگر ، دلمان می خواهد کسی در خانه را بزند ، بیاید و مقابل مان بنشیند ، دستمان را بگیرد و در چشمانمان نگاه کند.
چند وقت قبل شعری خواندم که خیلی به دلم نشست:
دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دل تنگم بگوید خانه را ول کن، بگو من کی، کجا باشم؟
کلیدواژه ها:
آثار استاد