مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
به گزارش منتظران منجی «عج»، جلسه صد و سی و چهار «ولایت»، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که عناوین آن در زیر می آید:
1. وکالت فقیه یعنی فقیه وکالت دارد نه ولایت، یعنی مردم که حاکم بر سرنوشت خویشند حق دارند حاکم خودشان را تعیین کنند و به فقیه وکالت میدهند که از طرف آنان بر امورشان نظارت داشته باشند.
2. در وکالت فقیه مردم میتوانند هر وقت بخواهند فقیه را از وکالت عزل کنند.
3. در وکالت فقیه حدود کارهای تحت اختیار وکیل را مردم مشخص میکنند.
4. ولایت فقیه عبارت از ولایتی است که از طرف خداوند است و فقیه منصوب عام از طرف معصوم و منصوب با واسطه از سوی خداوند بر مردم است و مردم باید حاکمیت و سرپرستی او را بپذیرد.
5. وقتی کسی کاری را برای دیگری انجام میدهد از دو نحو خارج نیست یا به نحو ولایت است یا وکالت، یا ولایت بر دیگری دارد و میتواند در موردش تصمیم بگیرد یا وکیل از طرف دیگری است که میتواند بجای او تصمیم بگیرد.
6. در وکالت نظر نهایی را موکل میدهد ولی در ولایت اصالت رأی با ولی است.
7. در یک مورد واحد وکالت و ولایت با هم جمع شدنی نیستند.
8. از میان انسانها هیچ کس بر انسانهای دیگر ولایت ندارد و همه آزاد خلق شدهاند و تنها کسی که ولایت مطلقه بر انسانها را داراست آفریننده و مالک و مدبر آنهاست یعنی خداوند تبارک وتعالی.
9. اگر در بین انسانها ولایتی وجود دارد آن ولایت فقط از طرف خداوند است.
10. انسان نمیتواند کسی را ذاتاً ولی قرار دهد.
11. معصومینعلیهم السلام بدون واسطه ولی انسانها هستند یعنی مستقیماًاز جانب خداوند نصب شدهاند و غیر معصوم (فقها) از طرف خداوند و با واسطه معصومین ولی انسانها میباشند.
12. انسان فقط در مواردی میتواند کسی را وکیل خود کند که آن امر مختص به خودش باشد.
13. تعیین حدود وکالت به عهده موکل است و عقد قرار داد با تصمیم اوست و فسخ قرار داد هم به عهده اوست و وکالت زماندار است یعنی اگر ولایت گذار مُرد ولایت ولی باطل نمیشود.
14. ولایت زماندار نیست یعنی اگر ولایت گذار مُرد ولایت ولی باطل نمیشود.
15. حضرت رسول اکرمصلی الله علیه وآله فرمودند: آقا امیرالمؤمنین ولی است، ولایت حضرت با از دنیا رفتن پیامبر فسخ نمیشود.
16. ولایت زمانی فسخ میشود که یک ولی بالاتری آن را فسخ کند مثل والیانی که معصومین انتخاب میکردند و به آنها ولایت میدادند، هیچ کس دیگری غیر از معصوم«علیهالسلام» نمیتوانست ولایت آنها را فسخ کند.
17. ولایت فقها از جانب معصوم«علیهالسلام» است و هیچکس نمیتواند آن ولایت را فسخ کند.
18. وکالت امری کاملاً اختیاری است یعنی وکیل قبل از اینکه مقام وکالت را بگیرد حقی بر کسی ندارد که این حق آن شخص را وادار کند که او را وکیل خود کند.
19. ولایت امری اختیاری نیست یعنی قبل از اینکه توسط مردم پذیرش شود (به عنوان ولی) خود به خود صاحب حق است مثل اینکه والدین چه فرزند بپذیرد و چه نپذیرد دارای ولایت هستند.
20. خداوند تبارک و تعالی وقتی ولایت را برای شخصی تعیین میکند وظیفه مردم ایجاب میکند که ولایت او را بپذیرد و به آن تن دهند.
21. ولایت فقیه ولایت فقه است نه ولایت شخص حقیقی، فقیه یک مقام و شخصیت حقوقی است.
22. ولی فقیه نمیتواند مستبد باشد چون ولایت فقیه ولایت فطرت است نه طبیعت، مسئله استبداد، زورگویی و تجاوز در طبیعت است و وقتی یکسری شروط مثل عدالت و تقوا از شروط ولی فقیه است پس نمیتواند مستبد باشد.
23. ولی فقیه خودش نیز موظف است که طبق دین ولایتش را اعمال کند و اگر بخواهد خارج از آن عمل کند ولایتش ساقط است.
24. اینکه ما اختیارات خود سلب را کرده وکاملاً به دست فقیه میسپاریم در واقع به شخصیت حقوقی فقیه میسپاریم که در حقیقت همان ولایت خداوند است نه شخصیت حقیقی.
25. در قرآن کریم مطرح میشود که برای هیچ مرد و زن مؤمنی این اختیار نیست که اگر خدا و رسول او حکمی کردند آنها سرپیچی کنند تا بپذیرند.
26. ما موظفیم که ولایت را از طرف معصوم«علیهالسلام» بپذیریم و این پذیرش عمق رشد و عبودیت و طی کردن مدارج کمال است.
27. ولی فقیه نیز وکالت دارد ولی از طرف معصوم«علیهالسلام» که ولایت دارد یعنی از طرف مقام بالاتر از خودش وکالت دارد نه از طرف مردم.
28. هم قانون گذاری به عهده خداوند تبارک و تعالی است و هم تعیین مجری قانون.
29. مجری قانون باید شناخت کامل از قانون و نحوه ارتباط تشریعی و تکوینی قانون با موجودی که برایش قانون وضع شده داشته باشد حال چه کسی بالاتر از ائمه نسبت به خدا و قانون او شناخت دارد.
30. علم ائمه متصل به علم خداوند است و لدُنّی است و به همین علت بیشتر از آنان هیچ کس دیگری انسان را به آن اندازه که باید بشناسد نمیشناسد و به خاطر همین علم است که میدانند چه کسی بعد از خودشان صلاحیت و لیاقت رهبری امت را دارد.
31. معصومین علیهم السلام همگی فقیه جامعالشرایط را تنها مرجع و شخص قابل اعتماد پس از خودشان میدانند و وکالت یک سری امور مثل فتوا دادن، قضاوت، حکومت و... را به فقیه دادهاند.
32. تنها خداوند است که میتواند طرفدار حقوق مردم باشد.
33. اساساً طبیعت انسان نیست بلکه یک شان محکوم انسان است، یک شان طفیلی اوست و یک بعد حیوانی است.
34. فطرت با خدا ناسازگار نیست بلکه کاملاً پذیرش دارد و اساساً نظر غیر خدا را نمیتواند بپذیرد.
35. فطرت میداند که در دین حقوقش رعایت شده چرا که میداند دین بر اساس مصالح انسان است و توسط خداوند که انسان را خلق کرده وضع شده است پس با خداوند جنگ ندارد.
36. اگر نصب امام معصوم میشود یا معصوم نصب ولی فقیه میکند فقط به خاطر مردم است چرا که حقوق مردم باید رعایت شود (البته با مقیاس ابدی).
37. رعایت حقوق انسان با در نظر گرفتن دنیا و آخرت و خوشبختی و آرامش و امنیت و سعادت او در دنیا و آخرت انجام میشود.
38. اگر خداوند حضرت علی«علیهالسلام» را انتخاب میکند یعنی او کاملترین الگو برای انسان است و چون خداوند بیشترین محبت را نسبت به انسان دارد او را تعیین کرده و مقاومت در این باره مقاومت طبیعی است نه فطری.
39. فطرت هرگز در مقابل پذیرش ولایت فقیه از خود مقاومت نشان نمیدهد.
40. غیر فقیه یعنی حذف کردن آگاهترین و با تقواترین اشخاص به دین خدا، یعنی حذف مصلحترین فطرتها و حذف متخصصی که صلاحیت مدیریت را داراست.
41. اگر ولایت همان وکالت باشد باید همه مردم او را انتخاب کنند در صورتیکه در انتخابات مثلاً فقط از 16 سال به بالا حق رأی دارند (مگر کوچکترها آدم نیستند) از طرفی در بین واجدین شرایط نیز برخی مثلاً آن شخص را قبول ندارند.
42. با وکالت و دمکراسی و رأی و... به راحتی حقوق همه مردم استیفا نمیشود یک ضرورت اجتماعی و عقلی است که ما را به سمت انتخابات میکشاند اما حقیقتاً همه مردم استیفاء نمیشوند و همه مردم حقیقتاً راضی نیستند.
43. اگر فقیه وکیل باشد وکالت فقه با حقوق اکثریت مردم هماهنگی ندارد و بسیاری این مسئله را قبول ندارند.
44. در مسئله ولایت پذیرش از طرف مردم شرط نیست مشروعیتش از طرف حق تعالی است و مقبولیتش از طرف مردم است.
کلیدواژه ها:
آثار استاد