مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
داشتنِ قدرت قلب یا همان قدرتهای روحی برای انسان مهم بوده و هر کسی دوست دارد، روح قوی، اعتماد به نفس و روحیه قوی داشته و در نتیجه شاد و آرام باشد. اساساً میشود گفت که شادی و آرامش نیاز به قدرت دارد. اگر میبینید سیدالشهدا و زینب کبری (علیهماالسلام) شاد و آرام هستند و حضرت زینب میگوید:«وَ ما رَأَیتُ اِلا جَمیلا»، به خاطر این است که قدرت دارند. شادی و آرامش با قدرت قلب یا روح رابطه مستقیم دارد.
روح اگر مریض و ضعیف شود، حتی اگر بدن هم قوی باشد، انسان به هیچ وجه طعم شادی و آرامش و خوشبختی در دنیا و آخرت را نخواهد چشید. قبلاً گفتیم آن چیزی که در حرکت به سمت آخرت و ابدیت برای انسان اهمیت دارد، قلب سالم است. زمانی میتوان یک قلب را سالم نگه داشت که این قلب قوی و قدرتمند باشد و ضعیف نباشد. همچنان که اگر بدنی ضعیف شود بیمار میشود، قلب ضعیف هم بیمار خواهد شد.
منشأ این قدرت روحی از کجاست؟
ما در زندگی با آدمهایی روبه رو میشویم که از جهات مختلفی قوی هستند و با خودمان میگوییم اینها چقدر حوصله دارند، چقدر کار کردهاند، چقدر قوی هستند، چه همتی دارند. اینها این همه قدرت را از کجا آوردهاند؟ به خودمان که نگاه میکنیم، میبینیم که ما اینطور نیستیم. شاید ما در یک چیز دیگر قوی باشیم و رشد کرده باشیم.
گفتیم انسان 5 بخش وجودی دارد: «حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل». بعضی افراد دارای قدرت حسی هستند. بعضیها قدرت شان خیالی است. عدهای دیگر وهمی و گروهی هم قدرت عقلانی دارند. بعضی افراد هم قدرت شان از نوع فوق عقل است. وقتی ما داریم راجع به انسان صحبت میکنیم، منظور ما بخش فوق عقلانی است. چون فقط همین بخش، متضمن خوشبختی انسان است. تمام شادیها و آرامشها و نشاطهای انسان در دنیا و آخرت از قدرتهای فوق عقلانی ناشی میشود. معنی قدرت واقعی و قوی بودن، مربوط به این بخش است.
از هر بخش مثال میزنم. ببینید کسانی که قدرتهای حسی دارند. بدن شان در گرایش به محسوسات قوی است. این قدرت از کجا میآید؟ این قدرت از سنخیت و علاقه و تلاش میآید. سنخیت یعنی شباهت باشد، علاقه هم باشد، تلاش هم بشود، نتیجه اینها میشود قدرت. اگر یکی از این سه عامل نباشد، قدرت به دست نمیآید. مثلاً اگر سنخیت باشد و علاقه و تلاش نباشد، قدرت هم نیست. باید اینها کنار هم جمع شوند. سنخیت گاهی اوقات خودش علاقه است. مثلاً بعضیها استعداد زیادی در پول درآوردن و زمین خواری دارند. از طرفی سنخیت و علاقه هم دارند، پس تلاش میکنند و در نتیجه زمین و خانه و پول زیادی ذخیره میکنند. یکی ممکن است سنخیت داشته باشد، اما علاقه نداشته نباشد، پس در این جهت تلاشی نمیکند. چون خود را فقط محدود به شئون پایین نمیبیند، علاقهاش به عشق بالاتر است و عشق به بخش های پایین در او فعال نیست، بنابراین از آنها استفاده نمیکند.
بعضیها در کمالات خیالی قدرتمند میشوند. مثل کارهای هنری. هنر مربوط به خیال است. از این رو کسانی که در کارهای هنری فوق العاده قدرتمند هستند، یعنی خیال قدرتمندی دارند. میتوانند فیلم، نمایشنامه و کارتون بسازند. نقاشی و طراحی کنند. کسی که خیال قدرتمند داشته باشد، در هنر موفق است. تابلوهای مینیاتور فوقالعاده زیبایی که کشیده میشود، کارهای خیاطی، سرمهدوزی، مرواریدبافی، گلدوزی، طراحی پارچه، دکوراسیون و ... همه نیاز به خیال قوی دارد. وجود تنوع زیاد در همه اجناس از خانه، اتومبیل، ظرف، تلفن همراه، فرش، مبل، جواهرات و هرچه که مورد استفاده بشر است، حکایت از قوه تخیل قوی انسان دارد. عالمِ خیال، عالم بزرگی است. متوقف ماندن انسان در مدل و تجملات و تنوع و در کل ماندنِ در دنیای خیال، جهنمی است که بیرون آمدن از آن قدری مشکل خواهد بود. چون بهشت انسان در رشد قوه فوق عقل است.
و اما عالمِ وهم، آخرین عالم از عوالم حیوانی وجود انسان است[1]. یا به عبارتی بالاترین بخشِ وجودِ حیوان. البته حیوانات قوه تفکر هم دارند و فکر میکنند، اما فعلاً ما از صحبت در این باره صرف نظر میکنیم.
مثلاً سیاستمداران در مقام خواهی، قوه وهم قوی دارند و ممکن است در خیال اصلاً قوی نباشند. چون اصلاً ذهن شان به دنبال قدرت و مقام و به دنبال رقابت حزبی و گروهی است. خیلی وقت ندارند که خیالش را آزاد کنند. اگر خیال را هم آزاد میکنند، در واقع همان قوه واهمه است. قوه واهمه قدرت طلب و شهرت طلب است. به خاطر قدرت قوه واهمه سیاستمدارها کارهایی میکنند که افراد عادی شاید حس و حال این کارها را نداشته باشند. مثلاً سیاستمدارها حزب تشکیل میدهند، مجله و روزنامه منتشر میکنند، جلسه میگذارند، رقابتهای انتخاباتی دارند، مقاله مینویسند، یا مشغول جنگها و قدرت طلبیهای سیاسی هستند. حتی حاضرند به خاطر آن آدم بکشند و حاضرند یک کشور را به هم بزنند. اصلا حاضرند یک کشور را به جنگ و فتنه بکشانند.
همچنین هنرپیشههایی که به دنبال شهرت و معروف شدن هستند که اسم شان در رسانه ها برده شود، این به خاطر قدرت واهمه آنها است. پادشاهان، سلاطین، رییس جمهورها، نمایندگان مجلس، آدمهای قوی در بخش واهمه هستند. آنهایی که چشم و همچشمی دارند، کسانی که فخرفروشی میکنند، هم در بخش واهمه قوی هستند.
دانشمندان و علما هم در بخش عقل قوی هستند. مثلاً گاهی دانشمندی یک عمر وقت میگذارد تا بتواند فرمولی را کشف و ثابت کند. ریچارد هندرسون دانشمند بریتانیایی در زمینه زیست شناسی مولکولی است. میگوید من 20 سال تلاش کردم تا نوع چینش 4 هزار اتم در یک مولکول را کشف کنم. پیشرفت علم هم به برکت قدرت عقلانی بشر صورت گرفته است.
گاهی ممکن است قوه وهم، قوه عقل کسی را به کار بیندازد تا او به خاطر گرفتن مدرک دکترا و مهندسی و ... به تحصیل علم بپردازد. یعنی اینطور در عقل او جا بیندازد که اگر تو مدرک پی اچ دی نگیری، بیچارهای. باید درس بخوانی و این مدرک را بگیری. یا درس بخوان تا پولدار شوی. در واقع این شخص در بخش فوق عقل ضعیف بوده و گرفتار در بخشهای حیوانی خود است. یعنی این آدم الان دارد بخش چهارمش یعنی عقل را برای بخش حس فعال میکند که میخواهد به پول برسد. فقط میخواهد به ماده برسد. یا بخش عقل را فعال میکند، چون میخواهد وهمش را قوی کند. میگوید من اگر خوب درس بخوانم، دکتر و مهندس شوم، پولدار میشوم. وقتی هم پولدار شوم هر چه دلم خواست میخرم و میتوانم به مردم فخر بفروشم. باز اینجا گرفتاری دارد و عقل صرف نیست. کسانی که بخش عقلانی برایشان جذابیت دارد و دنبال تحقیق و تخصص و اختراع و اکتشاف هستند، خیلی از شهوتهای دیگر را ندارند.
حال اگر از بالا یعنی از فوق عقل به سمت پایین بیاییم. یعنی اگر یک نفر از بالا یعنی از فوق عقل تصمیم به درس خواندن بگیرد، میشود عبادت و عقلانی هم هست. در مورد ازدواج هم همینطور است. ازدواج که امری مربوط به قوه حیوانی است اگر از بالا تصمیم گیری شود، میشود عقلانی و درست هم هست.
یا اگر عقل و فوق عقل بگویند که باید یک جا رئیس شوی و تو هم خودت را کاندیدا کنی، درست است که ریاست از مقوله وهمی است، اما تحت قوه عقل و فوق عقل بوده، پس این قدرت هم الهی است و عقلانی و درست است. مثلِ علی (علیهالسلام) که میخواست به خلافت برسد، اما نه به خاطر ریاست طلبی، بلکه به خاطر احیا و رشد فوق عقل خود و مردم.
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «مَن طَلَبَ الرئاسةَ هَلَكَ [2]= هر كه جویاى ریاست باشد، نابود شود». هر کس دنبال قدرت و ریاست طلبی باشد هلاک میشود. اما وقتی کسی دنبال قدرت طلبی نیست و صرفاً میخواهد در سایه این قدرت، از فوق عقل خود و مردم دفاع کند، این قدرت، عبادت است و رقابت در این قدرت، رسیدن به این قدرت و شرکت در آن، همه جزو عبادت خواهند بود.
وقتی قدرت را از خدا بگیریم، تمامی کمالات جزو عبادات میشوند
وقتی از بالا تصمیمگیری میکنیم و پایین میآییم، همه چیز، حتی کارهای خیالی هم ارزشمند میشود. ما در طول تاریخ این همه معمارهای بزرگ و با تقوا و معماریهای چشم نواز مثل مسجد گوهرشاد داشتهایم. اساساً هنر عامل بقای دین بوده و هیچ دینی بدون هنر باقی نمیماند. کسی که دین را و قدرت دینیاش را از خدا میگیرد، قدرت خیالیاش را هم از خدا دریافت میکند. این وقتی که دارد نقاشی میکند و رنگ میزند، مثل موقعی است که دارد نماز میخواند.
آن عزیزی که طراحیهای حرم امام حسین یا حرمهای دیگر را دارد انجام میدهد، عبادت میکند. کسی که تابلوی وداع حضرت سیدالشهدا را به آن زیبایی کشیده، معادل هزاران سال عبادت برایش خواهند نوشت. چون منشأ این طرح از خودش نیست، از بالا به او دستور میدهند که این بخش را به کار بگیر. بعضی از موسیقدانهای ما موقعی که میخواستند ساز بزنند، وضو میگرفتند و دست به ساز میزدند. شهید آوینی که سید شهیدان اهل قلم است، بدون وضو دست به دوربین نمیزد. برای همین هم توانست در مستندسازی آن شاهکارها را بیافریند. دوربین برایش وسیله مقدسی بود.
کسی که تاجر است و2 هزار نفر یا 3 هزار و یا بیشتر زیر نظرش دارند کار میکنند و اینگونه تولید شغل کرده، این کار هم بالاترین عبادت است. در همه این امور اذن باید از بالا باشد و فوق عقل باید نظارت داشته باشد، در غیر این صورت، هر امری چه حوزه و درس و دانشگاه و چه کار سیاسی و ... فقط شهوترانی خواهد بود.
ما بندهی خدا و تحت تربیت الهی او هستیم. مربی ما الله است و مسیر حرکت ما به سمت اوست. حال در این مسیر حرکت به سمت الله لازم شده که ما ازدواج کنیم؛ لازم شده غذا بخوریم؛ لازم شده تحصیل کنیم؛ مسافرت برویم و تفریح و شوخی کنیم؛ موسیقی گوش کنیم؛ این ازدواج، این غذا خوردن، مسافرت رفتن و ... همهی اینها با اتصال به الله در زمرهی عبادات قرار میگیرند.
لزومِ وجودِ یک فوقِ عقلِ قوی و ناظر برای انسان
تربیت اسلامی یعنی تربیت یک انسان که بعداً در دنیا و آخرت پشیمانی ندارد از اینکه هر کدام از آن 4 عامل «انتخابها، ارتباطها، رفتار و افکارش» را به اذن معشوق اصلی و به اذن بخش اصلی و حقیقیاش انجام داده است. میخواهیم بگوییم چه چیزهایی روح را یعنی بخش فوق عقلانی و بخش انسانی را قوی میکند. چون بخش انسانی اگر بخواهد حکومت کند بر 4 بخش پایینی، باید خودش قوی باشد. به اندازه کافی تغذیه شده باشد تا بتواند به عقل نظارت کند و نگذارد بخش های حیوانی انسان را به فساد بکشند.
مثلاً بخش فوق عقل قوی باید روی قوه عقل مسلط بوده و نگذارد تحصیل علم انسان را فاسد کند. افراد زیادی بوده اند که با رفتن به حوزه و دانشگاه فاسد شده اند. مجتهدینی بودند که معنویت نداشتند و فاسد شدند. اجتهاد یعنی تلاش. یک دکتر در رشته خودش مجتهد است. مجتهد علوم دین هم در فقه مجتهد شده، ولی معلوم نیست که حتماً آدم خوب و با معنویتی باشد. ما الان جاسوس شوروی داریم که مدرک اجتهادش را از قم گرفته؛ یعنی حوزه رفته، درس خوانده، طلبه شده و پیش آیت الله ها و مراجع امتحان داده و به او مدرک اجتهاد داده اند. لزوماً اگر یک کسی مجتهد شد، مرجع شد، آخوند شد، روحانی شد، حتماً آدم خوبی نمیتواند باشد. مگر اینکه بخش فوق عقلانیاش فعال باشد. پس ارزش به معنای حقیقی که تلف شدن و پشیمان شدنی در آن نباشد از بخش فوق عقل میآید.
مُبَدِل بودن و هنرِ تبدیل از یک فوق عقل قوی برمیآید
ما در همه بخش ها در «حس، خیال، وهم و عقل» کثافت کاری زیاد داریم. مثلا در بخش عقل که کارهای علمی مربوط به این بخش است، کثافت کاری زیاد است. بمبهایی که ساخته میشود، مواد منفجره، مواد مخدر، قرص های روان گردان و ... توسط افرادی ساخته شده که دارای دانش بودهاند. در بخش وهم، در مقام خواهی و شهرت طلبیها فساد زیاد است. در بخش خیال فساد زیاد است. در کارهای حسی هم همینطور. اگر کسی بخواهد در این بخش ها کار کند و فعال باشد و در عین حال فاسد هم نشود، باید بخش فوق عقلش فعال و قوی باشد. مهندسی بازیافت را در این بخشهای پایین به ما نمیدهند. در بخش بالا در فوق عقل میدهند. کسی که مهندس بازیافت است با کسی که کارگر شهرداری و جمع کننده زباله است خیلی فرق دارد. مهندس بازیافت در روز چند تن زباله را تبدیل به پول و ثروت میکند. در صورتی که یک کارگر جارو به دست ممکن است یک فرغون زباله جمع کند در حالی که نمیتواند آن را بازیافت کند.
وقتی یک زن در بخش فوق عقلانی فعال میشود، یک شوهر بد هر کاری بکند، این زن آن را تبدیل به قرب به خدا میکند. مثل آسیه زن فرعون. چون فوق عقلش فعال است، قدرت دارد و از فرعون نردبان درست میکند و تا آغوش خدا میرود. آیه شریفه میفرماید:«رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیْتاً[3]= خدایا یک خانه نزد خودت برایم بنا کن».
اگر زبالهای نباشد، شغل مهندس بازیافت به چه دردی میخورد. تمام خیر و برکت و فایده این رشته موقعی است که زباله داشته باشیم. چون این زباله است که میتواند مهندس بازیافت را به قدرت و ثروت برساند. اگر در زندگی کسی کثافتکاری و آشغال نباشد او رشد نمیکند. یک شوهر بد، یک مادرشوهر بد، یک زن بد، پدر بد، مادر بد، دوست بد، رفیق بد، محیط کاری بد، اگر نباشد چطور میتوان بازیافت و تبدیل انجام داد و به خدا نزدیک شد.
فرق بین مؤمن با غیر مؤمن این است که مؤمن قدرتِ بازیافت و تبدیل دارد. غیر مؤمن این قدرت را ندارد. مؤمن اسم «مُبَدِل» دارد. اگر میخواهید در زندگی تان تبدیل حاصل شود، بهتر است اسم شریف «یا مبدل» را بعد از نماز صبح 76 مرتبه بگویید.
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) وقتی دارند بچه هایش را جلویش تکه تکه میکنند، بلد است چطور این صحنه را به نفع خود بازیافت کند. برادرزاده هایش را داشتند سر میبریدند و میکشتند، برادرش را نگاه میکند که دارند میکشند، ولی وقتی که نزدیک پیکر مطهر امام حسین میشود، میگوید خدایا این قربانی را از من بپذیر. یعنی خدایا من اینقدر عاشق تو هستم که حسین را هدیه کردم به تو.
اما کسانی هم هستند که از ناملایمات، برای خودشان ناراحتیِ اعصاب میسازند، یعنی بخش فوق عقلانیشان ضعیف است.
شخصی پشت سر یک عالم غیبت و بدگویی کرده بود. این عالم در پاسخ بدگوییهای آن شخص یک هدیه برایش فرستاد و گفت: خیلی ممنونم از شما. من خیلی احتیاج داشتم به کسی که زحمت گناهانم را بکشد و شما زحمتش را کشیدید. این هم هدیه من خدمت شما. لطف فرمودید. بدون اینکه ناراحت شود و کینه به دل بگیرد.
وقتی خدا خودش انتقام گیرنده است، من برای چی کینه به دل بگیرم و در خودم زباله نگه دارم؟ پس آن را تبدیل به تمیزی و پاکی میکنم. برای اینکه مبدل باشیم باید فوق عقل ما قدرتمند باشد. چون این فوق عقل است که اسم مبدل را دارد. همه اسماء الهی (1000 اسمی که در جوشن کبیر میخوانیم) فقط به بخش فوق عقل داده شده است. کسی که فوق عقل فعالی دارد، دیگر کمالات پایین او را مغرور نمیکند.
اگر کسی میخواهد علم و قدرت او را مغرور و کمالات دیگر او را اذیت نکند، باید حتماً قدرت فوق عقلانی داشته باشد و گرنه با این چیزها آدم فاسد میشود. اتفاقاً جهنم گناهان عقلانی طولانی تر است. اگر انسان در امور حسی گناه کند، مثلا زنا کند و مشروب بخورد، جهنمش محدود است و زود بیرون میآید. اما کسی که در واهمه گناه کرده، یعنی قدرتطلبی، مقایسه، رقابت، چشم و همچشمی، اینها خیلی بیشتر از یک زنا گناه دارد. مثلاً طرف بداخلاق باشد، حسود، متکبر، زودرنج، حساس و بدبین باشد، جهنم این آدم چند هزار برابرِ جهنم زنا و شراب خوری است. هر چقدر فوق عقل ضعیف باشد، 4 قسمت پایینی دردسرساز میشوند و فساد ایجاد میکنند.
نقش موعظه، زهد و یقین در قدرت قلب
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در سفارش به فرزند خود حسن (علیهالسلام) فرمود: «أحْیِ قَلبَكَ بالمَوعِظَةِ، و أمِتْهُ بالزَّهادَةِ، و قَوِّهِ بالیَقینِ[4]= دل خویش را با موعظه زنده كن و با زهد و نیروى یقین بمیران». یعنی موعظه برای انسان قدرت قلبی میآورد. درباره موعظه در جلسات قبلی بحث «قلب» صحبت کردیم. «و أمِتْهُ بالزَّهادَةِ» حضرت دارد فرمول میدهد. میفرماید: با موعظه زنده اش کن و با زهد بمیرانش. بالاخره آن را بکشیم یا زنده کنیم؟ پاسخ این است که بخش فوق عقل را باید زنده کنیم و اما بخشهای پایینی را باید بمیرانیم.
«قَوِّه بالیَقین» دلت را با یقین قوی کن. یقین قدرت میآورد. انسان وقتی یقین ندارد و شک دارد، ضعیف است. شک و تردید را باید برطرف کرد. با تردید به هیچ وجه به هیچ جا نمیرسید. آن چیزی که انسان را نجات میدهد ایمان یعنی اطمینان است.
قلب/ قدرت قلب/
کلیدواژه ها:
آثار استاد