مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
انسان ذاتاً از عجز و ضعف متنفر بوده و به شدت دنبال کمالی به اسم «قدرت» میباشد. زیرا انسان، عاشق کمال مطلق است و دوست دارد مَثَل خدا باشد و هر کاری که دوست دارد، بتواند انجام بدهد. انسان هم برای این خلق شده که اگر کاری خواست بکند، بتواند انجام دهد و چیزی سر راه ارادهاش نباشد. با این مقدمه بحث «قدرت قلب» را پی میگیریم.
مؤمن وقتی وارد بهشت میشود، در آنجا مَثَل الله میشود. نامهای[1] که از طرف خدا برای مؤمن در بهشت میآید، گواه این مطلب است. فرشته الهی که حامل نامه خداوند است، برای رساندن نامه برای شخص مؤمن، اجازه میگیرد و صبر میکند تا به او اجازه ورود داده شود و او وارد کاخ مؤمن شود. مؤمن به حدی قدرتمند است که حتی مأمورهای خدا هم برای آمدن به نزد او باید اجازه بگیرند. چون خداوند ذات انسان را این گونه خلق کرده است. ذات انسان فقط متناسب با مَثَل الله شدن ساخته شده است. همانطور که قبلاً گفتیم، خداوند در تجلی نخست خود حقیقت انسان را خلق میکند که همان حقیقت محمدیه (صلیاللهعلیهوآله) است و سایر موجودات بعد از این حقیقت و از این نور خلق میشوند. معنای سجده به آدم توسط فرشتگان، به خاطر حضور همین نور نبوی در آدم است.
انسان مظهر همه اسماء الحسنای خداوند است. قرآن فرمود:«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها[2]= و [خدا] همه [معانى] نام ها را به آدم آموخت» و فرشته ها مظهر اسماء خاصی هستند. بنابراین سجده ی فرشته همیشه به اسم جامع است و اسم جامع خداوند، همان حقیقت انسان یا حقیقت نبوی است.
همه چیز برای انسان و انسان برای خدا
رتبه انسان بعد از خداست. پس، پایینتر از انسان نمیتواند برای او کمال باشد. هر آنچه که در زمین و آسمان و پایین تر از انسان هست، برای انسان آفریده شده و قرآن میفرماید:«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً[3]= اوست آن كسى كه آنچه در زمین است همه را براى شما آفرید». «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ[4]= خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمین است مسخر شما ساخته». از این رو، انسان اساسا یک هدف یک غایت و یک معشوق و اله دارد و آن هم از خودش بالاتر است. برای همین هم گزاره «لا اله الا الله = هیچ معبودی جز الله نیست» را ما داریم. انسان واقعا هیچ مقصد و معشوق و محبوبی جز کمال مطلق ندارد. انسان میخواهد مثل خدا به جایی برسد که هیچ مجهولی نداشته باشد و اگر سبک زندگی دنیایی انسان بر اساس این گزاره تنظیم نشده باشد، در برزخ یا در قیامت هرجا برود، عقب است و حسرت دارد. مؤمن خود را عبد دانسته و مالک چیزی نمیداند و سبک زندگیاش مال خودش نیست و برای زندگی خود تدبیری نمیکند. گفتیم اولین شرط برای اینکه انسان سبک زندگی اش را درست کند، این است که خودش برای خود تدبیر نکند. چون عمر دنیا در مقابل برزخ یک لحظه، بیش نیست. انسان به خاطر یک لحظه نباید چنین مجموعه حیات را از دست بدهد. این جهالت، ضعف و عجز است که انسان نتواند منطبق با قوانین برزخ به آخرت متولد شود.
کسب قدرتِ بینهایت با زندگی سالم در دنیای سالم امکان پذیر است
اگر کسی واقعا لذت بینهایت میخواهد، قدرت بینهایت، علم بینهایت، سرعت بینهایت، کمالات بینهایت میخواهد، باید سبک زندگی اش را طوری بسازد که در رحم مناسب خودش قرار بگیرد. مثلاً برای تولد بچهای سالم، سالم بودن رحمی که این بچه در آن پرورش مییابد، مهم است. اگر مادر مریض باشد، به طور ژنتیکی بیماری را به بچه منتقل میکند. به همین دلیل، ما در مورد ائمه (علیهمالسلام) میگوییم: «و الأرحام المُطَهَرَۀ» اینها ارحامی داشتند که هیچ نوع پلیدی، هیچ نوع ضعفی، نقصی، عیبی، گناهی، معصیتی در آنها نبوده است. ما از زندگی در رحم دنیا ناگزیریم و باید، پاک و به دور از هر عیب و نقصی زندگی کنیم تا در آخرت سالم متولد شویم.
درباره انواع رحمها گفتیم، 3 رحم «زمان، مکان و استاد» داریم که باید برای تولد سالم به برزخ، رحم های خوب زمانی و مکانی و استاد را انتخاب کنیم. خودِ سبک زندگی برای ما یک رحم است. سبک زندگی جامعه است. جامعه هم یک موجود زنده است مثل بدن انسان. اینطور نیست که بگوییم، جامعه یک امر اعتباری است که تشکیل شده از افراد و هیچ تأثیری روی آدم ندارد. جامعه هم میتواند در آخرت سازی انسان مؤثر باشد. محیط هم آخرت انسان را میسازد. یکی در محیطی بهشتی میشود. دیگری در محیطی دیگر جهنمی میشود. محیطها مثل بدن مریض و قوی سالم و ضعیف دارند. مثل بدن طبیعتی و فطرتی هستند. محیط ثروتمند، محیط فقیر، محیط متوسط داریم. مادری که قدرت دارد، یعنی از 5 ژن (سلامت، زیبایی، هوش، اخلاق و دین) خوبی برخوردار است و برای بچهاش یک رحم ثروتمند و قدرتمند میسازد. آن بچه ای که در این رحم رشد میکند، از همه ثروت ها به اندازه کافی برخوردار میشود. این بچه با بچه ای که از یک رحم ضعیف به دنیا آمده، یکی نیست. سرعتهایشان با همدیگر فرق دارد. قدرتهایشان با همدیگر فرق دارد. ما هم در دنیا باید رحمهای قدرتمند و ثروتمند انتخاب کنیم. بهترین رحمهای زمانی، مکانی، استاد، اولیاء خدا، رهبران و الگوها را انتخاب کنیم، تا بتوانیم در رحم دنیا متناسب با آرزوهایمان تربیت شویم و آرزوی انسان رسیدن به جایگاهی است که الله دارد و به کمتر از آن هم راضی نیست.
کمالاتِ انسان از مربی او معلوم میشود
قیمت انسان و کمالات انسان به مربی اش است. کسی که استاد خط است، خطاط تربیت میکند. کسی که استاد ورزش رزمی است، رزمی کار تربیت میکند. کسی که میخواهد انسان شود، یعنی مظهر خدا شود و همه علوم و قدرتها را داشته باشد، مربی اش باید مربی خاص باشد. زیر نظر هر مربی نمیتواند آن چیزی که میخواهد بشود.
دقیقا الان وضعیت ما این است. همه آرزو داریم که مَثَل الله بشویم، چون اله همه ما، الله است. ولی دانشگاهها و مربیهایی که انتخاب کردهایم، هیچ کدام با هدف ما سازگاری ندارند. مثل کسی که میخواهد ورزش رزمی کار کند، ولی نزد یک خطاط میرود. خطاط نمیتواند او را رزمی کار کند. امروزه نوع الگوهای زندگی ما غالبا کسانی هستند که هیچ تخصصی ندارند. سبک زندگی، لباس پوشیدن، غذا خوردن، مهمانی رفتن، مسافرت رفتن، مسائل اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، اعتقادی ما برگرفته از الگوهایی است که هیچ گونه تخصصی درباره هدف خلقت و زندگی ابدی ما ندارند.
در نامهای[5] که گفتیم در بهشت از طرف خداوند به انسان میرسد، انسان طوری مورد خطاب قرار میگیرد که انگار درست با خدا برابر است. در آن نامه آمده است: «از زنده پایداری که هرگز نمیمیرد، به زنده پایداری که هرگز نمیمیرد». این نامه خیلی جای تأمل دارد. انسان مَثَل الله میشود. فقط فرقِ او با الله این است که ذاتِ الله از خود او است و او قائم به ذات است. اما انسان قائم به الله است و از خودش ذاتی ندارد.
طراحی سبک زندگی براساس نظام ابدی
اگر کسی آخرِ خودش را نبیند، وقت تلف میکند. استعدادهای بینهایت و جاودانه او تلف میشود. ممکن است بگویند او بر اساس مبانی انسانهای دنیا یک آدم است که خوب زندگی و پیشرفت کرده، ولی بر اساس قیمت خودش خوب زندگی نکرده است. براساس بخشهای پایینی وجود یعنی «حس، خیال، وهم و عقل» زندگی کرده نه براساس جاودانگی و فوق عقل. چون مؤمن از اول، در دنیا سبک زندگی اش را بر اساس جاودانگی قرار می دهد نه بر اساس رحم دنیا. کسی که سبک زندگی را بر اساس نظام ابدی طراحی میکند، هم در دنیا خیلی شاد است و آرامش دارد و هم در حیات ابدی و آخرتی.
اگر کسی بخواهد بفهمد که مربی اش خداست یا شیطان؟ مربی اش خداست یا کمالات حسی، وهمی و خیالی، باید ببیند که روزبه روز به قدرتش، آرامشش، شادی، لذت و نورانیتش اضافه میشود یا نه. انسان باید خودش را تحت تربیت الله قرار بدهد.
قبل از اسم «الله»، «هُو» است، یعنی در مقام غیبی «هو» است. «هو» ذات غیبی است. وقتی ظهور میکند، میشود «الله». الله یعنی موجودی که همه اسماء کمال را با هم دارد. یعنی قدرت مطلق، حیات مطلق، علم مطلق، همه 1000 اسمی را که در جوشن کبیر میخوانیم در اسم «الله» جمع شده است. انسان هم همه این اسما را دارد، ولی ذات ندارد. اما خداوند قائم به ذات است. انسان وقتی سیر نزولی از جبروت و ملکوت و سپس به سمت ناسوت را طی میکند و در رحمهای مختلف قرار میگیرد، باز هم این قوه را دارد؛ ولی به مرور تا برسد به ناسوت و عالم دنیا کمتر میشود.
انسان اینجا همه قوه از این کل را دارد. مثل این که یک انسان میتواند شاعر بشود، مهندس بشود، دکتر بشود، ورزشکار بشود. یا اینکه یک انسان میتواند، کمال بگیرد، مهربان بشود، کریم و جواد بشود. اخلاق خوب داشته باشد، همه اینها اسم است و میتواند اینها را کسب کرده و تربیت بشود.
پس نتیجه این میشود که بهترین رحم یا بهترین دنیا برای انسان، دنیایی است که بتواند او را تا موقعی که زنده است به اصل خودش یعنی الله، شبیه تر کند. بنابراین، وقتی سیر صعودی را بالا میرود و نامه را از طرف خداوند متعال دریافت میکند، میبیند که شبیه خدا شده است. یعنی، همین که اراده کاری یا اراده خلقِ چیزی را کند، همان انجام میگیرد.
تنها یک شأن در انسان هست که شبیه الله میشود
کدام شأن در انسان میتواند شبیه الله شود؟ عقل نمیتواند شبیه الله شود، چون عقل قابلیت شبیه شدن به فرشته ها را دارد. یعنی کمالات فرشته ای را میگیرد. پایین تر از عقل هم وهم و خیال و حس است که شبیه حیوانات است. فقط یک بخش از انسان میتواند شبیه الله شود و آن هم فوق عقل است که میگویند قلب یا دل انسان است و قیمت هر آدمی در دنیا به دلش است. ببینید بعد از 20- 30 سال دلت چطور دلی است. این نشان میدهد که تو چقدر نسبت به جاودانگی دارایی کسب کردهای؟ سواد، خانه، شوهر، زن، فرزند، نوه، ثروت و ... دارایی نیستند. کمال انسانی داراییِ واقعی است.
پس وقتی داریم راجع به قوت قلب صحبت میکنیم، منظور ما قلبی است که در شبیه شدنِ به خدا قوی باشد. اسمهایی که در جوشن کبیر میخوانید، اسمهای خودتان است. ببینید چند اسم از این اسماء را دارید. در تعریف اسم هم گفتیم که اسم یعنی کمال و جمع بین ذات و صفت را اسم میگویند. اسم یعنی دارایی. مثلاً کسی که خیاط است، خیاطی را میداند یا با خودش دارد؟ خیاطی را با خودش دارد. اگر یکی خطاط است یعنی خطاطی را در روح خود دارد. یعنی با هر قلمی که بنویسد، زیبا مینویسد. قیمت هر آدمی به تعداد اسمی است که از خدا در وجود خود دارد. هر چه اسم بیشتری داشته باشد، قربش به الله بیشتر و قلبش قویتر است.
قلبی قویتر است که دارایی بیشتری دارد
وقتی داریم راجع به قوت قلب و توان قلب صحبت میکنیم، منظور ما از قوت قلب داراییهای قلب است. هر چقدر داراییهای قلب بیشر باشد، قوتش هم بیشتر است.
قدرت قلب یعنی کسی که در موقعیت عصبانی شدن قرار میگیرد، ولی عصبانی نمیشود. یا اگر کسی به او بدی کرد، عفو و غفران از خود نشان میدهد. قلب کسی قوی است که خاطرات بدِ گذشته او را اذیت نکند. قلب قوی یعنی قلبی که در مقابل چهار حمله شیطان (حمله از جلو، عقب، راست و چپ) مقاومت کرده و آن را خنثی میکند. قلبی که قوی است درگیر حسادت نمیشود.
چقدر خوب است آدم درست، پاک و خوب زندگی کند. چقدر خوب است آدم ثروتمند زندگی کند و ثروتمند هم از دنیا برود. الان هر کدام از ما در سرازیری هستیم و اکثر ما داریم به سرازیری نزدیک میشویم. یک عالم که 50 -60 سال زندگی کرده، میگوییم چقدر خوب و پاک زندگی کرد. علی (علیهالسلام) فرمود:«صبروا ایاماً قلیله[6]= یک مدت کوتاهی صبر کردند». یک مدت زمانی که زمان کمی هم هست، خود را با چیزهای پست آلوده نکردند. قدرت داشتند، خیالات برشان نداشت. توهمات گرفتارشان نکرد. کمالات انسانی را گرفتند. یک مدت تحمل کردند و بعد هم یک جاودانه از آن بهره برداری میکنند. آدم به حال اینها غبطه میخورد. ای کاش ما هم میتوانستیم، مثل اینها زندگی کنیم. قدرت و قوت قلب یعنی اینکه هیچ کس و هیچ چیز نتواند آن قلب را غصهدارکند.
عامل مشترک در قدرت و نورانیت و اصلاح قلب، یاد خداست
در نورانیت قلب چندتا صفت خواندیم، مثل نورانیت قلب، اصلاح قلب، آبادانی قلب، نرمی قلب، جلای قلب، حیات قلب. در همهی این صفتها یک عامل مشترک وجود داشت و آن ارتباط با مرکز قدرت، یعنی الله بود. این ارتباط با مرکز قدرت، قلب را قوی میکند. مثل یک بچه که وقتی با پدر و مادرش بیرون میرود، خیلی آرامش دارد و قوی است و این طرف و آن طرف بازی میکند. اگر این بچه را تنها جایی بفرستید، گریه میکند و میترسد. چون مرکز قدرتِ او که پدر و مادرش هستند کنارش نیستند.
خانمی شوهرش مُرده بود و میدید که پسرش ضعیف است. اعتماد به نفس ندارد. بیرون هم که میرود بچه ها او را کتک میزنند. فکر کرد که چه کار کند تا این بچه قوی شود. پیش یک نقاش رفت و یک تابلو از یک پهلوان خیلی قوی کشید و به خانه آورد و به بچهاش نشان داد.
غربیها را ببینید، از بس مردم شان ضعیف هستند، برایشان «زورو» درست میکنند. سوپرمن، بتمن درست میکنند تا این ها یک ذره احساس قدرت کنند. بازیهای کامپیوتری درست میکنند که در این بازیها بتوانند آدمها را بکشند و به قدرت برسند. چون مردمشان به شدت ضعیف هستند و میخواهند الگویی داشته باشند که کمی احساس قدرت کنند.
سال 60 در دفاع مقدس بچههای سپاه رفته بودند عکسهای امام را روی تانکهای اسرائیلیها چسبانده بودند. فرمانده خود ما همین کار را کرده بود. میگفت شب عکسهای امام را روی تانکهای شان میچسباندیم و صبح با دوربین نگاه میکردیم. آنها عکسها را که میدیدند، میترسیدند و تانک و سنگر را رها و فرار میکردند. رزمندههای ما در جبهه وقتی «الله اکبر» گفته بودند، عراقیها جادرجا سکته کرده بودند، بدون اینکه تیر بخورند. بچه بسیجی 13 ساله میدیدی که 40 نفر عراقی را اسیر کرده و آورده. من اینها را با چشم خودم دیدم. از چشمهای خودم دارم میگویم. از شنیده هایم نیست.
فیلمهای آمریکایی که تلویزیون ما نشان میدهد، یکسره قدرتهای افسانهای دارند که با آن قدرت ها خودشان را نجات میدهند. در اصل قدرت ندارند، قوی نیستند. اگر کسی از اینها بترسد، معلوم است اصلا هیچ چیز ندارد که میترسد. آن موقع که امام گفت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، کارتر گفت: من هیچ وقت تا این حد احساس حقارت در زندگی نکرده بودم.
آدم وقتی با کانون قدرت ارتباط دارد، نه ترس دارد، نه تزلزل دارد، نه زود عصبانی میشود و نه زودرنجی دارد. نه احتیاج به تعریف دارد و نه احتیاجی به دیده شدن دارد. این آدم قوی ای است. پس ارتباط با مرکز قدرت یعنی الله و یاد خدا به قلب قدرت میدهد. الله یعنی آن کسی که همه قدرتها و سببها دست اوست. بدون اینکه تو سببی داشته باشی، عزیز میشوی، قدرتمند میشوی، شاد میشوی. قدرت از صاحب قدرت میآید. عزت از صاحب عزت میآید. زیبایی، آرامش از معدن زیبایی و آرامش میآید. پس آنچه که قلب را قوی میکند، ارتباط با کمال مطلق است.
قلب/ قدرت قلب
[1] . « مِنَ الحىّ القیومِ الذی لا یَموتُ إِلى الحَىّ القَیُّومِ الذی لا یموُت.أمّا بعد، فإنى اقول للشیء كن فیكون و قد جعلتك تقول للشیء كن فیكون= از جانب زنده پایندهاى كه نمىمیرد به سوى زنده پایندهاى كه نمىمیرد».(علم الیقین، ج 2، ص 1061).
[2] . سوره بقره/31.
[3] . سوره بقره/29.
[4] . سوره لقمان/20.
[5] . « مِنَ الحىّ القیومِ الذی لا یَموتُ إِلى الحَىّ القَیُّومِ الذی لا یموُت.أمّا بعد، فإنى اقول للشیء كن فیكون و قد جعلتك تقول للشیء كن فیكون= از جانب زنده پایندهاى كه نمىمیرد به سوى زنده پایندهاى كه نمىمیرد».(علم الیقین، ج 2، ص 1061).
[6] . شرقی، محمد علی، 1366، قاموس نهج البلاغه (شرقی)، ج2.
ع ل 363
کلیدواژه ها:
آثار استاد