مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
طبق فرمایش قرآن[1]، انسان در گرو همین مکتسبات خود، یعنی در گرو چیزی است که کسب میکند. جانِ انسان، گروگان چیزهای خوب و بدی میشود که از طریق خیال، وهم، عقل و فوق عقل جذب میکند. اگر چیزهای حرام کسب کند، جانش در گرو جهنم و مارها و عقربهای جهنم میرود. اگر چیزهای پاک کسب کند، جانش در گرو بهشت و معشوقهایش، یعنی خداوند تبارک و تعالی میرود.
جلسه گذشته درباره اصلاح قلب و خصوصیات صالحین گفتیم که شخص صالح در پی صفای قلب و اصلاح کسب خود است و گفتیم کسب فقط مختص به روزی و شغل و درآمد نیست؛ بلکه یک امر مطلق بوده و همه مکتسبات حسی، وهمی، خیالی و عقلی را در بر میگیرد.
حدیثی از نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بیان کردیم و به این فراز از این حدیث[2] رسیدیم که حضرت میفرماید:«یُصلِحُ اُمُورَهُ کُلَّها= شخص صالح همه کارهایش را اصلاح میکند». یعنی چون به تولد به عالم ملکوت فکر میکند، خودش را برای آن عالم آماده میکند. ظاهر و باطنش را سازگار با آن عالم میسازد. حس، خیال، وهم و عقل و روابط فوق عقلانیاش را با خداوند تبارک و تعالی منطبق میسازد. خیلی مهم است که انسان نوع روابطش را با اشیاء و کارهای بیرونی طوری تنظیم کند که منجر به رشد و تعالی و منجر به تحول به سمت ابدیت و ملکوت او شود.
خانمی که به صلاح افتاده، وقتی ظرف یا رخت میشوید و بچه داری و شوهرداری میکند، آشپزی میکند، مثل زمانی است که سر سجاده است. در همه این کارها در حال عبادت است و نورانی میشود. گاهی یک نفر عرضه دارد از تمام حالاتش عبادت درست کند. در همه کارها، جلسات، تلاشهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، تجاری، خانوادگی و شوخیهایش، تفریحاتش، مسافرتش در همه حال انگار روی سجاده است. «خوشا آنان که دائم در نمازند». اما یکی را میبینی آنقدر بی عرضه و بیتوجه به حقیقت خودش است که نمازش هم او را از خدا دور میکند، چه برسد به بقیه کارهایش. مثل دو جنینی که یکی در رحم در حالت و محل درستی قرار گرفته (قرار مکین) و دارد مسیر طبیعی تولدش را طی میکند. در حالی که دیگری دارد در رحم رشد میکند، اما ساخته نمیشود. فقط دارد بزرگ میشود. یعنی مدام دارد وزر و وبال جمع میکند. وقتی قرار است یک نفر شبیه خداوند تبارک و تعالی و مَثَل الله شود، باید همه چیزش را تابع این شدن و صالح شدن کند و قلب هم همه چیز انسان است و از این رو حضرت میفرماید، فرد صالح اول قلبش را و بعد عملش را درست میکند.
فرد صالح، برای اصلاح همهی امور دنیایی و آخرتی دغدغه دارد
کسی که صالح است و سعی میکند همه امورش را درست کند، برای همه بخشهای وجودیاش فکر میکند و دغدغه دارد. کسی که دغدغه ندارد، میبینی،50 سالش شده، ولی هنوز اژدهای حسادت، زودرنجی، حساسیت، غیبت کردن و فضولی و ... رهایش نکرده و این شخص وقتی وارد قبرش میشود، گرفتاری دارد. 50 - 60 سال دارد، ولی هنوز هیچ چیز از امورش درست نشده و هیچ چیز سر جای خودش نیست. چون اصلاً به فکر خودش نبوده. انسانها اکثر اوقات در رحم دنیا فقط بزرگ میشوند. یعنی سن شان بالا میرود و وقتی وارد برزخ میشوند، میبینند که خیلی چیزهای شان شبیه برزخ نیست و به درد بهشت نمیخورد.
در قیامت که 50 هزار سال است[3]، از 50 چیز سؤال میکنند، هر هزار سال یک سؤال. کسی که واقعاً دغدغه اصلاح قلب را دارد و خودش برایش جدی است، این سؤالات را به دست میآورد. انسان باید حداقل «رساله حقوق امام سجاد ع» را یک بار مطالعه کند و 50 حقی که در این رساله بیان شده را بلد باشد. ما خیلی وقت ها بخشهایی که باید در قلب مان درست شود را رها میکنیم و در عوض مدام مطالعه مان را زیاد میکنیم. مثلاً شخصی که لیسانس گرفته، شهوت فوق لیسانس و دکترا دارد. شهوت یک درجهی بالاتر دارد. شهوت استادی دارد. شهوت یادگیری زبان و کامپیوتر و ... دارد. در صورتی که کارهای واجب زیادی دارد که روی زمین مانده است. برای همین گفتیم، کمالات، نسبی هستند. یعنی برای کسی درجه ای از کمال خوب است و برای فرد دیگری همان درجه از کمال بد است. برای فردی مقداری از مال خوب است و میتواند بقیه وقتش را به ساختن قلبش بپردازد و اگر بیشتر از آن سراغ مال برود از قلب غافل میشود. آن مقدار مال زیادی، وبال گردن شده و ایجاد فتنه میکند.
مالِ خیر یعنی چه؟ و چرا قرآن از مال، تعبیر به خیر میکند؟
پرداختن به مال و جمع آوری آن قاعده و حدی دارد. قرآن کریم وقتی به مسئله مال میپردازد، میفرماید:«كُتِبَ عَلَیْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ[4]= بر شما مقرر شده است كه چون یكى از شما را مرگ فرا رسد اگر مالى بر جاى گذارد براى پدر و مادر و خویشاوندان [خود] به طور پسندیده وصیت كند. [این كار] حقى است بر پرهیزگاران». نمیگوید اگر کسی مال گذاشت، وصیت بر او واجب است. میگوید اگر خیری گذاشت. قرآن مال را خیر میداند. یعنی مال چیز خوبی است. هر کس خیر گذاشت، پس وصیت کند. کدام مال خیر است؟ مالی که تربیت شده و پاک شده باشد. به مال حرام وصیت تعلق نمیگیرد.
چرا نمیگوید اگر کسی مال گذاشت؟ برای اینکه خیلی از مالها هست که میماند و به آن وصیت تعلق نمیگیرد. در اصل شخص حق وصیت نسبت به آن مال را ندارد، چون مال خودش نیست،بلکه آن را دزدیده و اضافه کرده است. اختلاس کرده، خمس نداده، مهریه همسرش بوده و هنوز نپرداخته، اینها همه بدهکاری و حرام است. حقهای دیگر را خارج نکرده، حق فقرا و یتیمان از اموالش خارج نشده. چون طبق آیه قرآن ایتام، فقرا، حق مسلم در اموال ما دارند. حق امام زمان را نداده است. پس این مال، خیر نیست. اگر مالِ خیر دارید، حالا وصیت کنید. چون مال تان پاک است. هر چیزی که خوشمان بیاید خیر نیست. هر چیزی که جامعه بپسندد خیر نیست. هر چیزی که جامعه برایش بهبه و چهچه بکند، خیر نیست. خیر یعنی آن چیزی که باعث میشود، من سالم به آخرت متولد شوم و در دلم با خدا در صلاح باشم. عشق و ارتباطم به غیب و با امام زمان (علیهالسلام) حفظ شود. ارتباطم با ملائکۀ الله برقرار باشد.
اصلاح امور به تعبیری دیگر
اصلاح امور یعنی، من روابطم را با اشیاء به گونه ای تنظیم میکنم که من را از اصولم و از آخرت و ابدیتم غافل نکنند.
مثلاً مال تا یک حدی خوب است، اما تکاثر در آن خوب نیست. آن هم مالی که خیر باشد، خوب است، ولی اضافهی آن به درد نمیخورد. سواد خوب است، تحصیلات و معلومات خوب است، تا حدی که شما را به بهشت ببرد، اما نه اینکه آدم علم باز شود، سوادباز شود. هر چیزی تا یک حدی خیر است. مثلاً همسر تا یک حدی خیر است، فرزندان تا یک حدی خیر است، مال تا یک حدی خیر است، کار سیاسی اجتماعی تا یک حدی خیر است. اما از یک حدی که بگذرد، میشود شر و دیگر به درد ما نمیخورد. اصلاح امور، یعنی ما روابطمان را با اشیاء و اطرافیان طوری تنظیم میکنیم که ما را از اصولمان غافل نکنند. نه حدیث باز میشویم، نه استادباز میشویم، نه قرآن باز میشویم، نه اسلام باز میشویم، نه هیئت باز میشویم. دیده اید برای بعضیها اصل این است که کاری را باید انجام دهند. حالا خدا بخواهد یا نخواهد برایشان مهم نیست. مثلاً کاروان باز میشوند و صبح تا شب کاروانِ مکه، مدینه، کربلا، سوریه میبرند. ولی اعضای خانواده اش کلی خلأ عاطفی دارند. این شخص برای پول مکه و مدینه میرود، برای شدن و رشد نمیرود. مکه و مدینه زیادی خیر نیست، شر است.
پس اصلاح امور یعنی من خودم را متعادل کنم. یعنی مثل یک بدن و هیکل کامل که همه چیزش متعادل است، من هم باید همه چیزم را متعادل کنم. یک راه متعادل کردن هم این است که باید 50 حقی که در رساله امام سجاد (علیهالسلام) گفته شده را یاد بگیرم که باید الان به کجا برسم؟ وقت روی چه بخشی بگذارم. کدام بخش را باید تراش بدهم. مثل این است که اگر یک جای از بدن شما مریض شود، اول دنبال درمان آن جا میروید و به کار دیگری نمیرسید. چون میگویید من بیماریام را باید درمان کنم، به کار دیگری نمیرسم. مثلاً اگر پای تان درد کند، نمیگویید اشکال ندارد اگر پایم درد میکند، ولی به جایش قلبم سالم است. چون پا هم بخشی است و برای شما مهم است و باید سالم باشد. سلامت یک امر مجموعه ای است. یک امر کلی است. یک امر سِعِه ای است. باید همه چیز کنار هم جمع شود تا سلامت ایجاد شود. بنابراین، برای یک کسی زیاد نماز خواندن خیلی خوب است، اما برای کس دیگری بد است. شاید برای این شخص الان خوب است که به همسرش برسد. به پدر مادرش رسیدگی کند. یعنی ببینیم چی برای ما الان لازم است. منظور از اینکه گفته میشود، امورش را اصلاح میکند یعنی همین. یعنی، آنچه که الان برای من لازم است و باید انجام دهم. یعنی الان لازم است که اضافهی مال نباید برای من بماند. اگر بماند بدبختم میکند. پس باید زود آن را برای آخرت بفرستم.
برای اصلاح امور باید توجه کنیم چه کارهایی بر ما واجب است و از ما سوال میکنند. علی (علیهالسلام) فرمود: بدترین آدم پیش خدا کسی است که دنبال کارهایی میرود که بر او واجب نیست[5]. برای بعضی از کارها چنان وقت میگذارد که انگار بر او واجب است. اما برای کارهای واجب تنبلی میکند. اصلاً انگار نه انگار که ما یک عالم کارهای زمین مانده داریم. این 50 حق را بخوانیم. سؤالات قیامت را بخوانیم و ببینیم کارهای زمین مانده داریم یا نداریم. یکی از مهمترین سؤالات قیامت، سوال از چگونگی رابطه و یاری تو با امام زمان (علیهالسلام) است. یعنی شما از این 50 سؤال، 49 سؤال را رد کنی و این یکی را رد نکنی، گرفتار هستی. الان روابطت با امام زمان در چه مقطعی است. آیا به خدمت رسیدهای؟ آیا به تلاش رسیدهای؟ آیا به چادرش رسیدهای؟
یکی دیگر از سؤالات مهم قیامت، چگونگی رفتار با پدر و مادر و صله ارحام است. قاطع رحم اصلاً بوی بهشت را استشمام نمیکند. حضرت فرمود: ما مهمترین رحم شما هستیم. مهمترین رحمی که روز قیامت از آن سؤال می کنند، امام زمان (علیهالسلام) است. تو از صبح که بلند میشوی، تا شب، چه چیزی از تو به امام زمان میرسد؟ این همه کارهای زمین مانده ما داریم که باید انجام بدهیم. ما مدام داریم به خودمان دروغ میگوییم. تمام اینها برای این است که ما واقعاً آخرت را باور نکردهایم. ما واقعاً جاودانگی خودمان را باور نکردهایم.
نتیجهی اصلاح امور، دوری از معصیت است
همانطور که گفته شد، اصلاح امور یعنی تنظیم روابط ما با اشیاء و اطرافیان مان، اصلاح امور یعنی متعادل کردنِ خود مان و اصلاح امور یعنی در نظر گرفتن کارهای واجب و لازم یا به عبارت دیگر، اهم و مهم کردن بین امور. با این تعاریف نتیجه میگیریم که انسان هر چه به اصلاح امور و صلاح نزدیکتر میشود، از معصیت دورتر میشود. همانگونه که هر چقدر انسان به سلامت نزدیکتر میشود، از بیماری دورتر میشود.
دوری از معاصی، چه معاصی حسی، خیالی، وهمی، عقلانی و چه گناهانی که در حیطه ارتباط با خداوند ممکن است از انسان سر بزند. «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً[6]= در آنجا نه بیهودهاى مىشنوند و نه [سخنى] گناهآلود». «تأثیم» از «إثم= تأخیر و عقب ماندن» است و برای این به آن «إثم» میگویند که یک قسمت کار را که باید با سرعت میرفتی، اشتباهی رفتی و عقب میافتی و باید برگردی و آن را درست کنی، از این رو معطل میشوی. «إثم» یعنی مدام عقب میافتی. کسی باید مسیری را طی کند و برود، اما مدام وسطش زمین میخورد و اشتباهی میرود. عجله هم دارد که خودش را برساند. اتفاقاً همین عجله و نشناختن مسیر باعث میشود که اشتباه کنیم. بنابراین، «تأثیم» که از باب «تفعیل» است یعنی به گناه انداختن و معطل کردن دیگران. ببینید چقدر پدر مادرها فرزندانشان را معطل میکنند. چقدر بچه ها پدر مادرشان را معطل میکنند. عیبهای دیگران را دیدن، از دیگران ایراد گرفتن، نسبتهای ناروا به دیگران دادن، دیگران را متهم کردن، دیگران را جهنمی دانستن، خود را خوب دیدن، تحمل گناه دیگران را نداشتن، اینها آدم را معطل میکند.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، تا ما شبیه خدا شویم
ما باید همه چیز را اصلاح کنیم و به این فکر باشیم که همه چیزمان متعادل بار بیاید. ما باید بفهمیم که شوهر هدف نیست، زن و بچه، مادرشوهر و پدرشوهر و مادرزن و پدرزن و فامیل، رئیس و همکار در اداره و ... هیچ کدام هدف نیستند. همه وسیله اند برای اینکه من شبیه خدا شوم. مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی همه یک بهانه است برای اینکه من شبیه خدا شوم. وقتی به جای اینکه من از آن استفاده کنم و به قدرت برسم، اینها باعث ضعف من میشوند، بدین معنی است که من اصلاً خودم را نمیشناسم. یعنی من عرضه ندارم از اینها استفاده کنم. مثل آدمی که غذا میخورد و روزبه روز ضعیفتر میشود. بنابراین حواسمان باشد، ایرادهای دیگران هم یک وسیله برای امتحان ماست. ایرادهای دیگران فرصت است، برای اینکه ما اسم خدا را جذب کنیم. ضعفهای کسانی که ما داریم با آنها زندگی میکنیم و خطاهایی که در حق ما میکنند، همه بهانه است. به جای اینکه مدام به دیگران گیر بدهیم و از دیگران ایراد بگیریم، به فکر خود باشیم. هیچ وقت، هیچ کس را سرزنش نکنیم، نه به خاطر گناهش و نه به خاطر کمبودهایش و نه به خاطر ضعفش. هر کس کسی را سرزنش کند، نمیمیرد مگر اینکه خودش به همان چیز مبتلا و تحقیر و تمسخر شود. کمک بکنیم به تقوا و پاکی. کسی که دائماً ایراد میگیرد، این آدم مشکل داری است. این آدم از خودش غافل است.
خداوند متعال میفرماید:«تِلْكَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ[7]= و ما این روزها[ى شكست و پیروزى] را میان مردم به نوبت مىگردانیم [تا آنان پند گیرند]». مدام افراد را با همدیگر آزمایش میکنیم. میگوید من این را برای امتحان تو سر راهت گذاشتم.
خوب است ما جایگاهمان را بشناسیم. حقوق را بشناسیم. بدانیم که در هر صحنه وظیفه ما چیست. پس دقت کنیم، صالح یعنی کسی که همه امورش را اصلاح میکند. اول از حس شروع میکند، دیدنیها، شنیدنیها، خوردنیها، لمس کردنیها را اصلاح میکند و بعد خیال، واهمه، عقلانیت و مطالعات و چیزهایی که میخوانند.
قلب/ اصلاح امور/ مکتسبات/ مال خیر
[1] . «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِینَةٌ[1] = هر کسی در گرو دست آورده های خویش است» (سوره مدثر/38).
[2] . «أمّا عَلامةُ الصّالِحِ فأربَعةٌ: یُصَفِّی قَلبَهُ، و یُصلِحُ عَمَلَهُ، و یُصلِحُ كَسبَهُ، و یُصلِحُ اُمورَهُ كُلَّها= اما نشانه شخص صالح چهار چیز است: دلش را صاف مىكند، كردارش را اصلاح مىگرداند، درآمدش را اصلاح مىكند و همه كارهایش را اصلاح مىگرداند». (تحف العقول : 20.)
[3] . «تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ؛ فرشتگان و روح در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى روند»(سوره معارج/4)
[4] . سوره بقره/180.
[5] . إن دعی إلى حرث الدنیا عمل، وإن دعی إلى حرث الآخرة كسل، كأن ما عمل له واجب علیه، وكأن ما ونى فیه ساقط عنه. (نهج البلاغة - خطب الإمام علی (ع) - ج ١ - الصفحة ١٩٨)
[6] . سوره واقعه/25.
[7] . سوره آل عمران/ 140.
ع ل 362
کلیدواژه ها:
آثار استاد