مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
بین انسانیت و حیوانیت مرزی وجود دارد که این مرز باید در اخلاق اسلامی شناخته شود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: 10 گروه از امت من، در قیامت به صورت حیوان محشور می شوند. حرکت باطنی این 10 گروه در دنیا طوری بوده که آن ها را به مرحله انسانی نرسانده است. یعنی با این که مسلمان هستند، اما باطن انسانی پیدا نمی کنند و در باطن حیوانی باقی می مانند. طوری که در قیامت به صورت حیوان محشور می شوند.
در هر کاری زحمت زیاد کشیدن مهم نیست. مهم این است که زحمت درست و به موقع کشیده شود و نتیجه داده شود. چون نتیجه مهم است. اگر خداوند کاری را به ما امر کرده و ما انجام وظیفه می کنیم و زحمت می کشیم، ولی به نتیجه نمی رسیم، این بحث دیگری است؛ ولی یک موقع خداوند از ما نتیجه می خواهد. یعنی باید به موقعیت خاصی برسیم. مثل دانش آموزان که در کنکور شرکت می کنند و مهم قبول شدن آن هاست. ممکن است کسی زیرکی کند و راحت ترین راه را برای قبولی برود، ولی دیگری زحمت زیاد بکشد و آخر سر هم رتبه ی نه چندان خوبی به دست بیاورد. در حرکت به سمت آخرت وقتی می گوییم که ابدیتی داریم، آن ابدیت دارای شرایط زیستی خاصی است و باید خودمان را با آن شرایط زیستی خاص، تطبیق بدهیم. مثل یک جنین که باید خودش را با شرایط زیستی دنیا تطبیق بدهد تا سالم متولد شود. این که جنین در 9 ماه زحمت بکشد و اندامی درست کند، ولی دست یا پا نداشته باشد، به درد نمی خورد. مهم این است که زحماتش نتیجه بدهد. امت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که به صورت 10 نوع حیوان محشور می شوند، کسانی هستند که زحمت زیادی می کشند و به سمت آخرت در حرکت هستند، ولی کارشان نتیجه نمی دهد و به صورت حیوان محشور می شوند. بنابراین ما باید بدانیم در دنیایی که زحمت می کشیم و وقت انجام کار علمی و عبادی زیادی نداریم، چه کاری برای ما خوب و نتیجه بخش و ثمربخش است؟ چه بسا ما زحمت زیادی بکشیم و تلاش و سرمایه گذاری کنیم، ولی به نتیجه نرسیم. این خیلی غم انگیز است که ما زحمت بکشیم، ولی زحمت مان به هدر برود و آخرش هم حیوان محشور شویم. پس باید به کیفیتِ طی طریق و زندگی کردن خیلی اهمیت بدهیم. خیلی وقت ها زیاد تلاش کردن، به خصوص وقتی رنگ مذهبی دارد، ما را گول می زند. به صرف این که بگوییم ما در بسیج و سپاه هستیم، روحانی هستیم و کار انقلابی و مقدس می کنیم، کار برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می کنیم و به مردم خدمت می کنیم، فایده ندارد. گاهی می گوییم: «ما در هیئت برای خدا و اسلام، ریش مان را سفید کردیم.» یا مثلاً «آن قدر ثواب نماز خواندن داریم. آن قدر ثواب کمک کردن به مردم را داریم. آن قدر پول خرج کردیم، جهیزیه گرفتیم و عروس را خانه ی شوهر فرستادیم.» ممکن است کار زیاد باشد، ولی بی نتیجه هم باشد. باید مطمئن باشیم که کار به نتیجه می رسد و ثمربخش است و در روز تولدمان، انسان و سالم متولد می شویم. ما باید مرز بین انسانیت و حیوانیت را بشناسیم و بدانیم که در چه حالتی آدم هستیم و در چه حالتی حیوان هستیم.
هرچه برای خودمان می پسندیم، باید برای دیگران هم بپسندیم
در روایت هست که اگر انسان حرمت دیگران را رعایت نکند و آن قدر غرق خودش باشد که مردم را مثل خودش نبیند، از ولایت خداوند تبارک و تعالی خارج شده است. یعنی به عنوان مؤمن و انسان تحت ولایت خدا قرار ندارد، بلکه تحت ولایت شیطان است.
از مرزهای مهم بین انسانیت و حیوانیت و شروع مسیر انسانیت این است که آن چه برای خودتان می پسندید، برای دیگران هم بپسندید و آن چه را که برای خودتان نمی پسندید، برای دیگران هم نپسندید. یعنی وقتی می خواهید در مسیر انسانیت قدم بردارید، باید به این درجه از انصاف رسیده باشید. مثلاً باید در صف نانوایی، نوبت را رعایت کنید و حاضر نباشید به هر قیمتی، با نان به خانه برگردید. چون حق الناس است. به محض این که بخواهید نوبت را رعایت نکنید و جلوتر از دیگران باشید، از دایره ی انسانیت خارج شده اید. ولی اگر کسی ارادت خاصی به دیگری داشت و خواست کارش را زودتر و بدون نوبت راه بیندازد، بحث دیگری است و مستحب است که انسان این احسان را بپذیرد. خطرناک و خارج از انسانیت است که من به خاطر این که طلبه ام، روحانی محل هستم، نماینده مجلس هستم، مدیر کل فلان جا هستم، در صف نایستم و نوبت را رعایت نکنم. یا اگر خواستم یک نفر را مورد انتقاد قرار بدهم، باید اول خودم را جای او بگذارم و ببینم اگر جای او بودم، دوست داشتم با من این طور صحبت شود. «قاعده ی انصاف» را قبلاً در بحث « آموزش دین» توضیح داده ام.
نباید به خاطر خودمان دیگران را به زحمت بیندازیم
اولین پله ی انسانیت که باطن ما را شبیه انسان می کند این است که به قاعده ی «انصاف و مساوات» عمل کنیم و حاضر نشویم دیگران را اذیت کنیم و به زحمت بیندازیم.
انسانی نیست که دیگران را به خاطر خودمان اذیت کنیم و به زحمت بیندازیم. نباید بگوییم: «من دوست دارم که در خانه صدای تلویزیون را زیاد کنم.» یا موقع خواندن نماز شب مزاحم اعضای خانواده بشوم. یا صدای بلندگوی هیئت را زیاد کنم و با دسته ی هیئت، راه مردم را ببندم. درکارهای مقدس حق نداریم دیگران را اذیت کنیم، چه رسد به کارهای شخصی.
گاهی در خانه متکبر می شویم و به خاطر خودمان به دیگران فشار می آوریم و اذیت شان می کنیم. این کار انسان را از دایره ی انسانیت خارج می کند. اولین مرحله ی انسانیت، مرحله ای است که انسان بتواند به خودش بگوید: «تو هیچ امتیازی نسبت به دیگران نداری که دیگران بخواهند به خاطر تو به زحمت بیفتند.» راحت طلبی در کار جمعی و کارهای کم زحمت را انتخاب کردن و فرار کردن از انجام وظیفه، نشانه ی حیوانیت است. کسانی که کارهای کم زحمت را انتخاب می کنند به ظاهر کار می کنند، اما دارای روحیه ی حیوانی هستند. هر وقت حاضر شدیم که سخت ترین کارها را انتخاب کنیم، این نشان دهنده ی انسانیت ما است. برای همین بود که فرمودند: «افضل الاعمال احمزها=با فضیلت ترین کارها، سخت ترین آنهاست».
معنای «مودت»
«مودت» نوع خاصی از محبت است که انسان خودش را به خاطر طرف مقابلش به زحمت بیندازد و تلاش کند و فشاری را تحمل کند و سرمایه گذاری فکری و بدنی و مالی کند.
در مودت انسان آهسته آهسته از مرحله ی انسانیت اوج می گیرد و در فضای شباهت به خداوند تبارک و تعالی پرواز می کند. آن موقع انسان حاضر می شود خودش را برای دیگران به زحمت بیندازد و سختی را به خاطر دیگران تحمل کند که این در روابط بین مسلمان ها و اخوت اسلامی جایگاه ویژه ای دارد. «3 مرحله ی مودت و دوستی» را در مباحث قبل توضیح داده ام.
یاد یاران که کنند از دل و جان یاری هم
پا ز سر کرده روند از پی غمخواری هم
غم زدایند ز دل های هم از خوشخویی
بهره گیرند ز دانش به مددکاری هم
کم کنند از خود و افزونی یاران طلبند
رنج راحت شمرند از پی دلداری هم
رنج بر جان خود از بهر تن آسایی یار
حامل بار گران بهر سبکباری هم
همه چون غنچه به تنهایی و با هم چون گل
تنگدل از خود و خندان به هواداری هم
رنجه کردند که راحت برسانند به هم
زخمی تیر جفا بهر سپرداری هم[1]
کسانی که دارای مودت هستند، اگر برای خودشان کم گذاشته شود، ناراحت نمی شوند. آن ها برای دلداری دادن به دیگران، رنج را راحت تحمل می کنند. این از مسائل بسیار پیش پا افتاده و کوچک شروع می شود تا مسائل مهم و عالی که حتی دادن جان است. تمرین کردن در چنین مواردی، انسان را خیلی بزرگ می کند. یاد بگیریم که از خانواده شروع کنیم و خودمان را به خاطر اعضای خانواده به زحمت بیندازیم. مثلاً اگر چیزی سر سفره کم است، بهتر است ما بیاوریم. نباید کسی را مستحق تر از خودمان برای انجام کارها سراغ داشته باشیم و نباید بگوییم : «ما هیچ وظیفه ای نداریم.» یا «روابط شخصی او بهتر از من است، خوب است که او این کار را انجام بدهد.»
چطور انسان سر از طاغوت در می آورد؟
«طاغوت» طغیان نفس و طبیعت علیه فطرت است. کسی که از بچگی خودش را تربیت کرده، وقتی به ریاست و به عالی ترین درجه هم برسد، هیچ امتیازی برای خودش قائل نیست، آدم زندگی می کند و طاغوتی نمی شود.
نفس تنبل است. اگر انسان نفس را رها کند، چون بی نهایت طلب است، می خواهد هر چه اراده کرد، همان حاصل شود. یعنی می خواهد به جایی برسد، بدون این که زحمتی بکشد. انسان تنبل دوست دارد هر چیزی را که اراده کرد، بدون زحمت برایش حاضر شود. مثل سلاطین و پادشاهان که آن قدر تنبل و تن پرور بودند که کوچکترین کارهایشان را دیگران انجام می دادند. در این حالت است که خیانت و ظلم شروع می شود. اختلاس و دزدی از بیت المال و دریافت حقوق ها و امتیازهای آن چنانی و اسراف شروع می شود. چون شخص به روحیه ی مساوات نرسیده است. نمی بیند که مردم گرسنه هستند و مشکلات دارند. چطور می شود شخصی سهم و پاداش آخر سال آن چنانی می گیرد، ولی مردم بدبخت برای اجاره خانه لنگ هستند؟ چون از اول خودش را تربیت نکرده و خودش را به دیگران تحمیل کرده و گفته: «من رئیسم! من مدیر کلم! من وزیرم! من معاونم!» علتش این است که چنین شخصی خودش را به دیگران ترجیح می دهد و امتیاز بیشتری برای خودش قائل می شود .
اگر به نفس فشار نیاوریم و آن را رنج ندهیم و تربیتش نکنیم، تنبل می شود. نباید به نفس اجازه ی نفس کشیدن بدهیم. اگر حاضر نباشیم به خودمان فشار بیاوریم، سر از جای دیگر در می آوریم. باید از همین جا جلوی نفس را بگیریم و از همین جا نگذاریم این طاغوت، بازی در بیاورد. من باید جلوی هوای نفس و تنبلی نفس را بگیرم. جلوی شکمم را بگیرم و اگر در جایی به من غذا نرسد، ناراحت نشوم و با خودم بگویم: «دیگران مستحق تر از من هستند.» اگر بگویم: «کسی بهتر از من وجود ندارد.» از همین جا نطفه ی طاغوتی شدن و جنایت های بعدی نفس، بسته می شود. اگر انسان ذره ای تکبر داشته باشد و نتواند منِ وجودش را زمین بزند و علیه دیگران طغیان نکند، وارد مرحله ی انسانیت نمی شود.
اگر گاهی دیگران ما را مقدم بدانند، اشکالی ندارد. اما اگر انسان خودش، خودش را مقدم بدارد و جلو بیندازد و دیگران جا بمانند، درست نیست. این باید برای ما جا بیفتد که دیگران بر ما مقدم هستند. تا این جا نیفتد و به آن مرحله نرسیم، حتی اگر مقدس ترین زندگی را داشته باشیم، حیوان هستیم. چون انسان های شریفی که چه بسا ارزش شان از ما بیشتر است را پایین تر از خودمان می دانیم و این تکبر است. خداوند هرگز انسان را با چنین روحیه ای به بهشت و محضر خودش راه نمی دهد. اما در بهشت لازم نیست که انسان زحمتی بکشد، دستور دهد و اشاره کند و حرفی بزند. خداوند به بهشتیان می فرماید: «وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ[2]= و در آن جا هر چه نفوس را بر آن میل و اشتها است و چشم ها را شوق و لذت، مهیّا باشد».
کلیدواژه ها:
آثار استاد