مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
اصلاح یعنی، برطرف کردن خرابیها. مثلاً میگویند ما الان داریم اصلاح بذر یا اصلاح نژاد میکنیم. یعنی ضعفها را داریم برطرف میکنیم و وضعیت دارد بهتر میشود. در این جور موارد کلمه «اصلاحات» را به کار میبرند. برای اصلاح دل، جلسه گذشته روایتی از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) درباره 4 ویژگی از صالحین را بیان کردیم: «أمّا عَلامةُ الصّالِحِ فأربَعةٌ: يُصَفِّي قَلبَهُ، و يُصلِحُ عَمَلَهُ، و يُصلِحُ كَسبَهُ، و يُصلِحُ اُمورَهُ كُلَّها[1]= اما نشانه شخص صالح 4 چيز است: دلش را صاف مىكند، كردارش را اصلاح مىگرداند، درآمدش را اصلاح مىكند و همه كارهايش را اصلاح مىگرداند». طبق این فرمایش شخص مصلح کسی است که اول، دلش را اصلاح میکند، زیرا گفتیم اصل شخصیت انسان دل او است. بقیه قوایِ انسان، مقدمهی دل هستند. اما سؤال اساسی این است که این اصلاح دل چگونه انجام میشود؟
در پاسخ به این سوال که چگونه میشود دل را اصلاح کرد، از 5 شأن انسان شروع میکنیم. میدانیم که انسان 5 شأن «حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل» دارد. همانطور که میبینید، میتوانید تشخیص بدهید که انسان اگر بخواهد فوق عقل را اصلاح کند، باید اول، بقیه شئون را گام به گام اصلاح کند. کسی که حسش را اصلاح نکند، خیالش هم اصلاح نمیشود. کسی که خیالاتش را اصلاح نکند، واهمه اش هم اصلاح نمیشود و کسی که واهمه اش اصلاح نشده، عقلش هم اصلاح نمیشود و درست کار نمیکند. یعنی حتی اگر درکی هم داشته باشد، این درک دیگر به دردش نمیخورد و نمیتواند کمکش کند. وقتی هم عقلانیتش خوب کار نکند، فوق عقل هم فعال نمیشود.
مثلاً کسی که عقلش به او میگوید که مرده با او کاری ندارد، تاریکی ترس ندارد. چرا از مرده و تاریکی میترسد و چرا عقلش به دادش نمیرسد؟ چون واهمه اش که درجه پایینتر است، اصلاح نشده و هنوز بر عقل غلبه دارد. در حالی که درجه وهم پایینتر از عقل است و باید تحت حاکمیت عقل کار کند. اما واهمه آمده روی عقل مسلط شده و عقلش با اینکه میداند مرده با او کاری ندارد، ولی باز میترسد. در اینجا عقل، محکوم و اسیر وهم شده و بی خود میترسد.
از اینجا میتوان فهمید که علت دلشورهها، زودرنجیها، حساسیتها، نگرانی های بیجا، همین حاکمیت واهمه بر عقل است. زیرا به واهمه پرداخته شده، واهمه خوب تغذیه شده، اما رسیدگی به عقل کم بوده، در نتیجه واهمه قویتر از عقل شدهاست. عقل اگر ادراکی داشته باشد، وهم آن ادراک را خنثی و باطل میکند. بنابراین، شخص با وجود اینکه میفهمد، خلاف فهم خودش عمل میکند. با وجود اینکه میداند الان وظیفه اش چیست، خلافش عمل میکند. با وجود اینکه میفهمد که الان باید کاری را انجام بدهد، ولی انجام نمیدهد و جایی که نباید کاری بکند، میکند. پس برای اصلاح و صفای قلب، اول قوای پایینی مثل، حس، خیال، وهم و عقل باید خوب اصلاح شوند، تا بشود دل را اصلاح کرد.
اولین قدم اصلاح دل، تحت حاکمیت «فوق عقل» در آوردن 4 قوه پایینی است
چهار قوه ی پایینی را باید طوری تربیت کرد که در استخدام فوق عقل قرار بگیرند. باید طوری تربیتشان کرد که مزاحمتی برای فوق عقل درست نکنند و تحت حاکمیت فوق عقل باشند. وقتی اجازه دهیم قوای محدود پایین هر چه دلشان خواست انجام دهند، آن وقت پرداختن به فعالیتهای فوق عقلانی و اصلاحِ دل، امکان پذیر نخواهد بود.
اگر حس، هر چه دلش خواست بخورد، هر شیرینی، شوری، چربی را بخورد، آدم شکمو بار میآید و اینگونه که شد، شکم هرز میشود و این شخص دیگر قدرت پرداختن به فعالیت های فوق عقلانی ندارد. این که میگویند بعد از خوردن غذا مطالعه نکنید، علتش این است که وقتی شکم سیر است، ادراک ضعیف می شود. پس دیدنیها، شنیدنیها، لمس کردنیها و بوییدنیها باید کنترل شود، تا حس مؤدب شود و در استخدام عقل بار بیاید.
خیال را باید کنترل کنید. افکار منفی نباید داشته باشید. توهمات را باید کنار بگذارید. رقابتها و چشم و همچشمیها جزء قوه واهمه است.
اصلاح نکردن کسب، مثل خوردنِ غذای آلوده است
حضرت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) بعد از اینکه میفرمایند: «یُصَفی قَلبَه= قلبش را صاف میکند» یک دفعه میآید روی چیزهای پایین، مثل کَسب و کار و میفرماید:«وَ یُصلِحُ کَسبَه= و کسبش را اصلاح میکند». زیرا اگر انسان کسب و کارش را اصلاح نکند، امور بالایی، خود به خود اصلاح نمیشود. لقمه حرام، پول خمس نداده، خود مال حرام انسان را هار و وحشی میکند. مال حرام مثل غذای آلوده است. شما نمیتوانید بگویید من غذای آلوده را مثل غذای پاک میخورم. غذای آلوده نه تنها هیچ فایدهای ندارد، بلکه ضرر هم دارد. شما خاک بخورید با اینکه برنج بخورید یکی است؟ نه. آرد بخورید یا خاک بخورید یکی است؟ نه. ظاهرشان شبیه به هم است. ولی اثرشان یکی نیست. خوردن غذای آلوده و کثیف با خوردنِ غذای طیب و پاک دوتا اثر مختلف دارند.
امروز ما افراد زیادی در این اجتماع داریم که به خاطر بخشهای پایینی، عقل و فوق عقل شان را تعطیل میکنند و به خاطر پول، موقعیت، مقام و هزاران توهمات و خیال بافی های دیگر حاضرند یک مملکت را از بین ببرند و مردم را به جان هم بیاندازند؛ اما در عوض، آن حسهای خودشان اشباع و ارضا شود. برای همین میفرماید باید اول کسب تان را پاک کنید. شغل و درآمد باید پاک باشد. آیا میشود گفت، من غذای آلوده میخورم، ولی بدنم مریض نشود. چنین چیزی امکان ندارد. کسانی که روز عاشورا امام حسین (علیهالسلام) را کشتند، مسلمان و شیعه بودند. کسانی بودند که امیرالمؤمنین و پیغمبر را میشناختند و دوست داشتند. وقتی با امام حسین میجنگیدند گریه میکردند از اینکه دارند این ظلم را به امام حسین و خانوادهاش میکنند. میدانستند که این پسر پیغمبر است و نباید به او ظلم شود. ولی چطور نتوانستند جلوی خود را بگیرند؟ حضرت فرمود: چون شکم شان از حرام پر شده بود. حرام درک انسان را کور میکند. یعنی انسان را از فهم واقعیت و بصیرت میاندازد. این خیلی خطرناک است.
کسب، تنها شامل لقمه نیست، بلکه یک امر مطلق است
کسب، یک امر مطلق است. فقط شغل و درآمد نیست. کسب های چشمی، گوشی، خیالی، وهمی و هر کسبی که بکنید، اکتسابات تان روی شما اثر دارد. به طور مثال، اثراتی که شما با دیدن رنگها کسب میکنید، روی شما اثر دارد. یک رنگی میبینید و شاد میشوید. مثلاً یک رنگی را اصلاً نباید بپوشید، چون اگر بپوشید، شما را غصه دار و هیجانی و عصبی میکند. الان حالت خوب نیست، ببین کدام رنگ به شما صفا میدهد. لباس همان رنگی بپوش. اگر بخواهی خانه را رنگ بزنی، ببین کدام رنگ به شما نشاط و آرامش میدهد. اینکه حالا چه چیز مد است و به مد نگاه کنیم، به درد نمیخورد. مد معنی ندارد. من دنبال مد نیستم. من دنبال شادی و آرامش خودم هستم. نباید بگویی از این رنگ خوشم میآید، چون مد نیست. خوب مد نباشد، مهم نیست. هر رنگی که حالم را خوب میکند و خوشم میآید، میپوشم. یک نفر یک عطری میزند که واقعاً از آن لذت میبرد و به نشاط میآید. ولی یک نفر دیگر، همان عطر را میزند و حالش خراب میشود. ببین تو از کدام عطر وقتی میزنی شاداب میشوی. بعضیها طبعشان گرم است. اینها عطر خنک به دردشان میخورد. بعضیها طبعشان سرد است و عطر گرم به دردشان میخورد.
قانون مهم در اصلاحِ کسب
گفتیم کسب یک امر مطلق است و این امر مطلق قاعده دارد. باید قاعدهاش یادمان نرود. در واقع یکی از معجزات است. فرمایش خداست: « كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِینَةٌ[2] = هر کسی در گرو دست آورده های خویش است». آنقدر حرف دارد این آیه که برای آن باید یک دانشکده تأسیس شود.
مثلاً برای رهن منزل، مقداری پول میدهند و در عوض خانهای را رهن میکنند. یعنی این منزل در اختیار من است و تا زمانی که مدت رهن تمام نشده باشد در اختیار من است و من در این خانه هر نوع تصرفی میتوانم بکنم. نفس انسان در گرو مکتسبات خودش است.
مثلاً بچهای که متولد میشود، نوع تولد این بچه در گرو کسب ژن هایی است که از پدر و مادر گرفته است و بعد در طول دوران بارداری از دیدنیها، شنیدنیها، خوردنیها، افکار، غصه ها، حساسیت، زودرنجی، وسواسها و معنویت و خوبیها و کمالات مادر هر چه که هست، جنین دارد کسب میکند. پدر هم خصوصیاتی را از طریق وراثت به بچه منتقل میکند و هم در طول دوران بارداری میتواند تأثیرگذار باشد. پدر میتواند ورودیهای بد به مادر باردار بدهد، آزار برساند، نیش بزند، غصه دارش کند که به بچه منتقل میشود. بعد از این در دو سال شیرخوارگی هم همینطور، هم پدر و هم مادر تاثیرگذارند. راجع به این موضوع در بحث تربیت فرزند توضیح داده ایم.
کسی که ماهواره در خانه میگذارد، موسیقی حرام گوش میدهد، نمیداند که دارد با جان خود و اطرافیانش چه کار میکند. نمیداند که دارد چه به خورد بقیه میدهد. چون هر چه که بخورند جذب میشود. اینطور نیست که کسی بگوید نه، اینها روی من اثر ندارد. بله، ما تا یک حدی آستانه تحریک داریم. یک موسیقی هست، ممکن است اصلاً یک نفر را تحریک نکند، ولی دیگری را تحریک کند. ولی از یک حدی هم که میگذرد، اثر میگذارد.
مکتسبات هر بخش از انسان، روی بخش بعدی اثرگذار است
هر کدام از 4 بخش انسان مثل «حس، خیال، وهم و عقل» دارای مکتسباتی هستند. مکتسباتِ حسی، مقدمه مکتسبات خیالی هستند. یعنی حسیها خیال را میسازند. مکتسبات خیالی وهم را میسازند. مکتسبات وهمی عقل را میسازند.
مثلاً این که میگویند: شب ترس دارد. از شب بترس. این، یک استدلال منطقی است. آنهایی که منطق خواندهاند، میگویند شب تاریک است و تاریکی ترس دارد. پس شب ترس دارد. حالا از نظر عقل خالص، شب ترس ندارد. اما عقلِ این آدم میگوید: شب ترس دارد. این به خاطر آن است که گاهی ما در افکار و توهمات مان دچار اشتباه میشویم. مثلاً یکی توهم دارد که اگر صدقه بدهد یا به خویشان و نزدیکان و از جمله پدر و مادر کمک مالی کند، مال و ثروتش کم میشود. درصورتی که خداوند تضمین کرده که به ازای هر انفاقِ ما 700 برابر به ما بر میگرداند. مثل شیر مادر میماند که هر چقدر مادر به بچه شیر بدهد، شیر تولید میشود. به محض این که شیردادن متوقف شود، شیر مادر هم خشک میشود. ولی اگر یک بچه دیگر بود و خواست شیر بخورد، مثل بچه همسایه، برادر، خواهر، خدا شیر را قطع نمیکند. اصلاً قاعدهی خدا این است که هیچ نعمتی را تا وقتی که خروجی دارد و دیگران از آن استفاده میکنند، قطع نمی کند.
از بخشِ حس، دیدنیها هستند که باید کنترل شوند. بعضیها عجیب آدمهایی هستند که صفحاتِ حوادث در روزنامهها و شبکههای اجتماعی را دنبال میکنند و نمیدانند چه آلودگیهایی را در ذهن میریزند؟ بعداً مگر به راحتی میتوان پاکش کرد. شما وقتی یک غذای آلوده میخورید، این آلودگی اگر بخواهد دفع شود، دکتر باید کل معده را شستشو بدهد. بعد هم آن مقداری که وارد سلول و جزئی از آن شده، اثرات مخرب خود را خواهد داشت. تا این سلول نمیرد و دفن نشود، حال شخص خوب نمیشود. هر چه قدر آشپرخانهی خیال، غذا میپزد، جذب جان میشود. حال اگر یک دفعه این آدم وارد برزخ شود، تازه می بیند که چه هیولایی از خود درست کرده است.
وقتی توهم باطل میکنی و از آن لذت میبری. مثلاً جلوی بقیه، یک چیزی را که شرافت انسانی نیست، شرافت میدانی و جذب میکنی، مثلا چیزی میخری، اتومبیل، طلا، خانه و ... و با آن فخرفروشی میکنی و پز میدهی و از این کار لذت میبری، در این صورت، عقلت هم بعد از این، تصمیمات ناجور میگیرد. البته اگر یک چیزی خریدهای و برایت مهم نیست که کسی ببیند یا نبیند، این موردی ندارد.
اصلاح کسب در بیانی دیگر
به عبارت دیگر، اصلاح کسب، یعنی اصلاح 4 مورد «انتخابها، ارتباطها، رفتار و افکار» و باید مواظب بود که هر نوع آلودگی از این 4 طریق جذب نشود.
مثال در قسمت انتخابها، انتخاب رشته تحصیلی است که یک نوع کسب به شمار میآید. اگر انسان همینطوری هر رشتهای را انتخاب کند، کار درستی نیست. انسان باید غذایی که میخورد را خوب ببیند چه میخورد.
مثال دیگر در مورد ارتباطها و رفتار، تربیت فرزند است. ما خیلی وقت ها در تربیت بچهها سهل انگاری میکنیم و میخواهیم بچهها را از سر مان باز کنیم. میخواهیم دهان بچه ها را با چیزهایی مثل لپ تاپ، تلفن همراه و ... ببندیم. مثلاً میگوییم اگر درس بخوانی، اگر قبول شوی، برایت لپ تاپ میخرم. یا برایت تلفن میخرم. اگر قبول شوی، فلان دستگاه را میخرم. تو میفهمی داری با این بچه چه کار میکنی؟ ما میخواهیم از شر بچه ها خلاص شویم که مزاحممان نشوند. یک مشت آشغال دست بچه میدهیم که بنشین و این را بخور. مثل اینکه کاکائو و پفک را دستش میدهیم. این پفک جسم بچه را خراب میکند. الان تعداد کشته هایی که تغذیهی نادرست میدهد، از کشتههای جنگ بیشتر است.
در مورد افکار هم باید خیلی مواظبت کرد. همیشه توصیه میشود که فکرهای بد و منفی نکنید. عصبانی نشوید. نگذارید سوءظن سراغتان بیاید. چون همه اینها نفس را درگیر میکند.
میگویند حسن ظن داشته باشید. هر چند که ممکن است طرف واقعاً ریگی به کفشش باشد، اما چرا میگویند تو حسن ظن داشته باش؟ چون علاوه بر اینکه 99% گمانهایی که ما میکنیم باطل است، شیطان هم همیشه در این امر دخالت میکند و آن را برای ما بد جلوه میدهد. اینها را در دشمن شناسی توضیح داده ایم. حداقلِ نتیجه ی حسن ظن این است که وقتی خودِ من خوب می بینم، ذهن خودم آلوده نمیشود. اینکه میگویند نصف شخصیت عاقل تحمل است و نصفش بی خیالی است، برای همین است. زیرا بی خیالی باعث میشود که انسان جذب بد نداشته باشد.
کسانی که نمیتوانند بی خیال باشند، برای هر چیزی حرص و جوش میخورند و از هر چیزی ناراحت میشوند، روی هر چیزی فکر میکنند، راجع به هر چیزی حرف میزنند و حساس هستند و به قول خودشان آدمهای تیز و زیرکی هستند. اینها زیرکیشان مثل کسانی است که دوپینگ میکنند و در پایانِ مسابقه هم نفر آخر میشوند. این شخص دوپینگ کرده و باید اول شود، اما میگوید: میخواستم کسی نفهمد که دوپینگ کرده ام، برای همین اول نشدم. خیلی از زیرکیها و تیزیها اصلاً به نفع آدم نیست. آدم عاقل کسی است که خودش را به بی خیالی و ندیدن میزند.
هر چیز ناپاکی که جذب میشود، نفس انسان را درگیر و آلوده میکند. پس انسان هم در مورد خود و هم در مورد خانوادهاش باید اصلاحِ کسب کند. در خانه نباید حرام بیاید. باج ندهیم. این چیزها باج دادنی نیست. وقتی که ورودیهای شما آلوده شد، خروجیهای تان هم حتماً آلوده میشود. دیگر نمیتوانی روزه بگیری و نماز بخوانی. نه اینکه نمیتوانی نماز بخوانی و روزه بگیری. این کارها را انجام میدهی، ولی دیگر فایدهای ندارد. قرآن میخوانی، ولی برایت شراب نیست و نمیتواند به تو اوج بدهد. بعد میگویی من 30 سال است نماز میخوانم، اما هیچ اتفاقی نیافتاده. یا 40 سال است دارم روزه میگیرم، ولی هیچ اتفاق خاصی نیافتاده. برای اینکه ورودیهایمان ورودیهای خوبی نیست.
قلب/ اصلاح قلب/ اصلاح 5 شأن
کلیدواژه ها:
آثار استاد