www.montazer.ir
یک‌شنبه 24 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 12100
زمان انتشار: 30 نوامبر 2020
انسان باید «الفت دهنده» بین دیگران باشد

شرح زیارت عاشورا‏، جلسه 61، 81/05/24

انسان باید «الفت دهنده» بین دیگران باشد

هر کس باید سعی کند که «مَولف» و الفت دهنده باشد. یعنی سرمایه گذاری کند برای این که دیگران دور هم جمع شوند و الفت داشته باشند و از همدیگر لذت ببرند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «المؤمنُ یألَفُ و یُؤلَفُ  و لا خیرَ فیمَن لا یألَفُ و لا یُؤلَفُ  و خیرُ النّاسِ أنفَعهُمْ للنّاسِ [1]=  مؤمن الفت مى گیرد و با او الفت مى گیرند و كسى كه الفت نگیرد و الفت پذیر نباشد از خیر و بركت، بى بهره است. بهترین مردمان كسى است كه براى مردم سودمندتر باشد.» انسان باید شخصیتاً الفت دهنده باشد و اختلاف برانگیز نباشد. افراد را جمع کندو به همدیگر وصل کند. شخصیتش اتحاد دهنده و وحدت آفرین باشد و دیگران راحت بتوانند با او الفت بگیرند. این شخصیت در نقش های مختلف می تواند باشد. مثلاً در نقش یک شوهر می تواند زندگی را جمع کند و گرم نگه دارد و به خودش معطوف کند و محل الفت باشد. وقتی وارد خانه می شود، زن دوست دارد با او الفت بگیرد. بچه ها دوست دارند پیش او بنشینند و دورش جمع بشوند و با او حرف بزنند و شوخی کنند. امام خمینی (سلام الله تعالی علیه) وقتی در نجف بودند، شب ها وقتی برای زیارت می رفتند، زیارت شان طول می کشید، ولی وقتی روزها حرم می رفتند، سر ساعت 10 منزل بر می گشتند. ایشان وقتی منزل می آمدند، شخصاً سماور را روشن می کردند و چای دم می کردند. چای را ریخته و بقیه را صدا می کردند. به ایشان می گفتند: «آقا شما زیارت به این مهمی را رها می کنید و می نشینید با خانواده چای می خورید.» شعور خیلی بالایی می خواهد که یک نفر بفهمد در خانه باید این کارها را بکند. امام می فرمود: «ثواب این کار، کمتر از زیارت نیست.» کاری عبادی و الهی و با اهمیت و بزرگ است. این که ما دور هم نشسته ایم و می خواهیم با هم چای بخوریم را باید دست کم نگیریم. اگر کسی عرضه داشته باشد، می تواند در زمان دور هم جمع بودن، نطفه های زیبایی از روابط برای آینده و هم چنین حرکات زیبا را در زندگی بکارد.

فهم انسان الهی و فهم اهل بیت (علیهم السلام) با ما فرق می کند. آن ها می دانند که دور هم جمع شدن و با هم میوه و چای خوردن و حرف زدن و خندیدن و شوخی کردن، عبادت بزرگی است و پیش خدا خیلی ارزش دارد و از نظر روانی خیلی کار می کند. چون خوشبختانه در زندگی ما این گونه رفتارها زیاد است، به آن عادت کرده ایم و از آن غفلت می کنیم و فراموش می کنیم که چه نقشی دارد. ولی وقتی از ما گرفته شود، متوجه می شویم که چه چیزی را از دست داده ایم و بعد از مدتی می گوییم: «قربان آن رفتارها!» وقتی انسان برای یک سفر خارج از کشور می رود و قساوت ها، بی رحمی ها، بی توجهی ها و بی عاطفگی ها را در روابط مردم آن جا می بیند، یاد مردم کشور خودش و رفتارهای خوب شان می افتد و می خواهد قربان صدقه تک تک این رفتارها برود. اگر انسان ها قدر هم دیگر و این رفتارها را ندانند، با همدیگر اختلاف پیدا می کنند و کارشان به جدایی می کشد. سر خودخواهی و موقعیت نشناسی و توقعات بی جا و سر این که ممکن است نظام ارزیابی غلط داشته باشند. بعد از این که از همدیگر جدا شوند و دیگر نتوانند دور هم جمع شوند وچای و غذا بخورند، دل شان برای هم تنگ می شود.

این قدر این قضیه الفت و محبت مهم است که بزرگان می گویند: «حتی کسی را که دوست نداری، بگو دوستش داری.» اگر می بینی گاهی اوقات فتنه و اختلاف بین افراد می افتد، دروغی که می تواند این فتنه را خاموش کند، بگو! نگذار این الفت به هم بخورد! نه این که ما دیگران را تحریک کنیم و اختلاف برانگیزی کنیم که در مقابل همدیگر جبهه گیری کنند. مثلاً در خانواده مرد سعی می کند با بچه ها طوری رفتار کند که با مادرشان بد شوند، یا مادر با بچه ها طوری رفتار کند که با پدرشان بد شوند. ما باید مسائل را سبک و سنگین کنیم. مهمترین مسئله در زندگی، الفت جمعی و دوست داشتن همدیگر و مهربان بودن است که باید حفظ شود. تشنج، اختلاف و عصبانیت را باید کنار بگذاریم. این ها همه ضد ارزش هایی است که نباید در زندگی بیاید و نباید بگذاریم کار در زندگی به این جاها کشیده شود.

«الفت و مهربانی» در رعایت قانون، جایی ندارد

در روابط شخصی، دوستانه، کاری، اداری باید به الفت جمعی و دوست داشتن همدیگر توجه شود؛ اما در مباحث  قانونی این طور نباید باشد.

انسان باید مسائل سیاسی و حکومتی و قانونی را رعایت کند. آن جا انسان باید عزیزترین کس خود را اگر آدم نمی شود، دم تیر بدهد. مثلاً شخصی که می داند فرزندش مفسد است، باید او را معرفی کند  تا اعدام شود.

گاهی آدمِ ِزیر دست من تخلف قانونی کرده، آن جا من نمی توانم بگویم: این مؤمن است، بنده و عبد خداست و باید رعایت حالش را بکنم؛ بلکه اگر قانوناً جایی برای بخشش نیست و باید تنبیه یا اخراج شود، این عین اخلاق اسلامی است. ممکن است در ظاهر بی رحمانه باشد، ولی خداوند انتظار دارد ما همین کار را بکنیم. مثل دندانی که فاسد شده و نمی توانی بگویی: «این دندان با دندان های دیگر انس داشته، اگر این را از مجموعه ی دندان ها در بیاورم، ردیف به هم می خورد؛بلکه باید هم پول بدهم و یک دندان دیگر بگذارم. » اگر این را بگذاری بماند، خیلی گرفتاری درست می کند و به بدن آسیب می زند و درد بی جا می آورد. وقت تلف می  کند و ممکن است دندان های دیگر را نیز فاسد کند.

انسان باید پا به پای محبت دیگران قدم بردارد

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «اَلْمُؤْمِنُ مَأْلُوفٌ وَ لاَ خَیْرَ فِیمَنْ لاَ یَأْلَفُ وَ لاَ یُؤْلَفُ [2]= مؤمن اهل معاشرت است و در كسى كه الفت نگیرد و با او الفت نگیرند، خیرى نیست.» کسی که اهل محبت و عاطفه نیست و ضعیف و سرد مزاج است، نمی تواند دیگران را دوست داشته باشد و نمی تواند بگذارد که دیگران دوستش داشته باشند. دوست داشتن دیگران برایش بی معنی است.

بعضی از افراد بسیار خشک و اتو کشیده هستند. اگر کسی به آن ها ابراز علاقه کند، می گویند: «نمی دانیم برای چه به ما ابراز علاقه می کند؟ یعنی چه؟ چرا مادربزرگم به من عزیزم و فدایت شوم می گوید؟ برای چه پدر و مادرم این طور رفتار می کنند؟ این حرکات برایم بی معنی است.» بچه ی لوس و سرد مزاج و نمک نشناس و بی عاطفه، نمی تواند عواطف مادرش را جذب کند. مادر به چه گرمی با این بچه برخورد می کند و بچه جواب تند و سربالا می دهد. مادر از روی عاطفه می گوید: «عزیزم تو الآن گرسنه ات است، غذا نخوردی، بیا بخور!» می گوید: «نمی خواهم بخورم.» به جای این که بگوید: «مادر تشکر می کنم و خیلی ممنون! الآن میل ندارم.» می بینی محبت پدر و مادر را با پرخاشگری جواب می دهد. عرضه ندارد عواطف پدر و مادر را جبران کند. این یکی از درجات عجز و ضعف انسان است که نتواند پا به پای محبت دیگران قدم بردارد. اگر دیگران برایش هدیه ای خریدند، او هنوز به این فکر نیفتاده که چطور باید جبران کند؟ وقتی دیگران به او خوبی می کنند، به جای این که این خوبی آن ها را جبران کند، باز هم توقع دارد که چرا بیشتر خوبی نکرده اند. گذشته ها و محبت های قبلی را نمی بیند.

باید سطح توقعات خودمان را از دیگران پایین بیاوریم و اساساً قطع کنیم. وقتی اولیای خدا می گویند: شما حتی از خدا متوقع نباشید، نباید از دیگران توقعی داشته باشیم. مگر من چقدر عمل خیر به دیگران می رسانم؟ چقدر محبت می کنم که توقع داشته باشم دیگران برای من کار کنند و با من راه بیایند و برایم سرمایه گذاری کنند؟ اینجور متوقع بودن، خیلی  زشت است و نهایت وحشتناک بودن شخصیت انسان است. چون انسان را دچار عجب و خودپسندی زیادی می کندو دیگران را با خودش معنا می کند که دیگران چقدر برای من سود دارند؟ خیلی بد است ما به این روحیه برسیم که دیگران هر وقت به دردمان نخورند، آن ها را کنار بگذاریم. ما باید بدانیم که خودمان چقدر خیر به دیگران می رسانیم و چه قدر می توانیم برای آن ها سرمایه گذاری کنیم و مفید باشیم و چه قدر می توانیم توقعات دیگران را برآورده کنیم؟ این خیلی مهم است که من به این فکر کنم که در دوستی، رفاقت و روابطی که طی چند سال با کسی داشته ام، چه قدر به دیگران خیر رسانده ام؟ سرمایه ی عمر یک انسان و خوبی های او به این بوده که چه قدر توانسته به دیگران خیر برساند، نه این که چقدر توانسته خیر و محبت دریافت کند. اگر ما خودمان را به کانون محبت و عاطفه متصل کنیم، آن وقت می توانیم بدون هیچ چشم داشتی به دیگران محبت کنیم. حتی اگر دیگران تحویل مان نگرفتند یا جواب خوبی ما را با بدی دادند، اذیت نمی شویم.

در هر حالت نباید محبت مان را از دیگران دریغ کنیم

انسان هایی که نمی گذارند دیگران با آن ها الفت بگیرند و خودشان هم اهل الفت نیستند، اهل خیر نیستند و عاقبت بدی دارند. چون اساساً آدم های سرد مزاج، بی رحم و بی عاطفه ای هستند. این جور آدم ها درآن طرف هم گرفتار می شوند، چون عرضه ندارند که محبت خدا را جلب کنند و به خاطر بی محبتی شان شفیعی هم ندارند که کمک شان کند.

«خنده رویی» حداقل صدقه است

گاهی برخی افراداز یک خنده هم دریغ می کنند؛ درحالی که کمترین و مهم ترین صدقه در روایات، خندیدن است. پس ما نباید به هیچ وجه خنده از لب مان بیفتد.

در روایت داریم اگر کسی نزد شما آمد و کاری داشت و خواستید محبتی در حق او بکنید، اگر نمی توانید برایش کاری بکنید، اولین وظیفه ی شما لبخند زدن است. اگر کاری برای دیگران انجام دادید، ولی لبخند نزدید، هر چند کارش را راه انداخته اید، اما اورا خردش کرده اید، این به درد نمی خورد. اگر پدر و مادر، همسر و فرزندان کاری را به ما می گویند، باید با خوش رفتاری و لبخند انجام بدهیم.

اگر می خواهید به دیگران محبت کنید، حتماً اول باید خنده همراهش باشد. اگر می خواهید لطفی در حق کسی کنید، باید با او گرم بگیرید و بگو بخند کنید. خداوند زمانی این محبت ها را می پذیرد که طرف را شاد کنیم. زمختی و مثل برج زهرمار بودن، اصلاً خوب نیست. اگر همدیگر را یک روز ندیدید، همراه سلام و دست دادن محکم، حتماً باید لبخند هم روی لب ها باشد. حتی اگر مشکل هم دارید، لبخند بزنید. این لبخندِ تصنعی، پیش خدا خیلی ارزش دارد. این لبخند تصنعی به انسان یاد می دهد که می توانیم پا روی طبیعت خود بگذاریم و آدم باشیم. انسان می تواند با داشتن بیشترین غصه ها و دردها، شادترین و شاکرترین افراد باشد و لبخند بزند. گاهی ما این قدر در خودمان فرو می رویم که با پیش آمدن یک مشکل و مصیبت، تمام شخصیت مان به هم می ریزد. غم و غصه  می خوریم و دیگران را تحویل نمی گیریم. من اگر مشکل دارم، درست است که مسئله ام بزرگ است و ذهنم مشغول است، اما نباید عقده ام را سر دیگران خالی کنم. همه نمی توانند این کار را بکنند. اما باید به این سمت برویم که مسائل را از هم جدا کنیم. خیلی از خانواده هایی که کارشان به سردی و مشکل کشیده شده، برای این است که زن  مسائل و مشکلات زندگی، شکایت از بچه و دیگران را تا شوهر از سر کار می آید، بر سر او می ریزد. به جای این که بنشیند و بگوید و بخندد و چای و میوه بیاورد و صحبت کند. یا مرد موضوعات بیرون مثل چک برگشتی و دعوا با دیگران را به خانه آورده و سر زن و بچه خالی می کند. یا این که وقتی با خستگی از در خانه وارد می شود، بچه ی کوچولویش می دود و بابا بابا می گوید، ولی او عرضه ندارد بچه را بغل کند و ببوسد و با او بازی کند. می گوید حوصله ندارم و بچه کاملاً در ذوقش می خورد. این ضعف و عجز است. آدم باید خجالت بکشد. آن قدر در خودش است، آن قدر روحش گرفتار و کوچک و بی ظرفیت است که نمی تواند مسائل را از هم تفکیک کند.

تمام علم گذشته و آینده، تا قیامت در دست رسول خدا بود. تمام حادثه ها را می دانست. حضرت علی (علیه السلام) می فرمود: «من از روابط شخصی و خصوصی تان خبر دارم که چه خوردید و چه پوشیدید و چه گفتید؟» کسی می آمد پیش حضرت چیزی را تعریف می کرد. برای حضرت تعجب نداشت، چون همه چیز را می دانست. ولی حضرت به ظاهر تعجب می کرد و با دل او راه می آمد. شخص تخلیه می شد که توانسته با حضرت حرف بزند. وقتی طرف حرف های خنده دار می زد، با این که حرف هایش خنده دار نبود و حضرت خنده اش نمی گرفت، حضرت کلی با او می خندید و صفا می کرد. ممکن بوده کارهای بی مزه ای بکنند. مثلاً کفش های پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را بردند و فروختند و عسل خریدند که حضرت را بخندانند. به حضرت گفتند: «بنشینید با هم عسل بخوریم. حضرت هم عسل را خورد. بعد وقتی حضرت بیرون می آیند می بینند، کفش هایشان نیست. شخصی گفت: «آقا همان که خوردی کفش های شما بود. ما هوس عسل کردیم و گفتیم که عسلی با کفش های شما بخوریم.» حضرت عصبانی نشد و خندید. و بعداً هم می پرسید: «این برادر عرب مان که ما را شاد می کرد، کجاست؟» بعضی از کارها مثل این که انسان بتواند دیگران را با توجه به ظرفیت شان  شاد کند، می تواند انسان را به بهشت ببرد.

مؤمن باعث آرامش مؤمن می شود

امام صادق (علیه السلام) می فرماید:«لكلِّ شیءٍ شیءٌ یَستریحُ إلَیهِ، و إنَّ المؤمنَ یَستریحُ إلى أخیهِ المؤمنِ كما یَستریحُ الطَّیْرُ إلى شَكْلِهِ [3]= هر چیزى با چیزى آرام مى گیرد و مؤمن با برادر مؤمن خود آرامش مى یابد، چنان كه پرنده با همجنس خود آرام مى گیرد. »

طبق قانون زوجیت، مؤمن برای مؤمن استراحت است. به محض این که با هم برخورد می کنند، خستگی شان در می رود. چه قدر خوب است تمام روابط این طور باشد. زن و شوهر برای هم این طور باشند. بچه ها برای پدر و مادر، استراحت باشند. پدر و مادر هم برای بچه ها استراحت باشند. وقی چشم شان به پدر و مادر می افتد، شاد شوند و خستگی شان در برود و ذوق کنند. دوستان باید برای هم این طور باشند. نباید از همدیگر توقع داشته باشند که فلانی برای من بود یا نبود. این خیلی بد است. نباید معامله کنیم. باید عرضه داشته باشیم و برای دیگران باشیم. در این صورت خداوند به ما خیلی بالاتر پاداش خواهد داد. این شدن است و ما می خواهیم به خدا شبیه شویم. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر لطیف بوده که وقتی از پشت سر صدای شان می کردند، به طور کامل بر می گشتند و نگاه می کردند. این طوری است که انسان دلش برای پیامبر دوست داشتنی تنگ می شود و از صمیم قلب می گوید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد.»

مقربان محیط را آرام نگه می دارند 

کسی که به خدا و رسولش نزدیک تر است، محیط را آرام نگه می دارد.

بعضی از انسان ها خوب و مهربان هستند، ولی شخصیت شان تشنج پذیر است و زود تحریک و عصبانی می شوند و فشارشان به سرعت بالا می رود. در این صورت دیگران باید او را درک کنند و برایش سرمایه گذاری کنند و با خدا معامله کنند تا شبیه خدا شوند. این یک هنر است و یک امتیاز آدمیت است که زمام امور و ایجاد هماهنگی به دست ما باشد.  اگر قرار است در خانواده تشنجی بشود، کسی که به خدا و رسولش نزدیک تر است و حقیقتاً انسان تر است و ارزشش بیشتر  وآرام تر است، باید محیط را شاد و آرام کند. او زودتر می تواند بقیه را به وحدت و شادی  و خنده و شوخی برساند.

شویم از نغمه سازی عندلیب غم سرای هم

به رنگ و بوی یکدیگر شده گلزار هم باشیم

به جمعیت پناه آریم از باد پریشانی

اگر غفلت کند آهنگ ما هشیار هم باشیم [4]

دوستی و وحدت و صفای بین انسان ها نباید به هم بخورد. این یک ارزش است. خیلی بد است اگر کسی به خاطر خواسته های خودش بخواهد تشنج به راه بیندازد. اگر کاری را با سود کم پیش ببریم، ولی همه با هم مهربان باشیم، بهتر از کاری است که تند جلو برود، ولی تشنج زیادی داشته باشد. چون می خواهیم سود بیشتری داشته باشد، فشار را بالا ببریم و حرکت را سریع کنیم، بعضی ها نفس ندارند و عقب می مانند. این عرضه را داشته باشیم که ما تنظیم کننده ی آهنگ ها در جمع و در خانواده باشیم، نه این که همیشه زن مراعات و ملاحظه ی مرد را بکند و فکر کندکه مبادا صدای  مرد بالا برود و به او بربخورد و برنجد و عصبانی شود. چرا باید پدر و مادر از ترس این که مبادا صدای فرزندشان بلند شود، به او امتیاز بدهند؟ اگر قرار باشد دیگران ملاحظه ی ما را بکنند، باید بدانیم بیشترین فشار قبر را داریم. در این صورت انسان باید بداند که اهل عذاب است و خدا او را در آخرت می ترساند و به ذلت و خواری و غم های طولانی می کشاند. نباید دیگران یکسره ناز ما را بکشند و خودشان را با ما تنظیم کنند. این روحیه، روحیه ی غلطی است.

پی نوشت:

[1] كنز العمّال : 679

[2]الکافی  ,  جلد۲  ,  صفحه۱۰۲

[3] بحار الأنوار : 74/234/30

[4] ملا محسن فیض کاشانی

ظ م - 52

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed