مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: « مُداوَمَةُ الذِكرِ قُوتُ الأرواحِ[1] = مداومت بر ياد خدا، خوراك جانهاست.»
دائم به یاد خدا بودن و ذكر حق را بر دل و زبان داشتن، غذای روح قدسى انسان است. بعضیها اصلاً روح ندارند و فقط نفس حیوانی و گیاهی دارند. وقتی با آنها حرف میزنی و حرفهایشان را میشنوی، میبینی اصلاً روح ندارند، اما نفسشان خیلی فعال است. راجع به خوراکی، لباس، اتومبیل، زمین، خانه، تلفن همراه، برق و ... قشنگ برایت حرف میزنند. اما وقتی میخواهی راجع به روح صحبت کنند، اصلاً انگار مرده اند و هر چه به این روح میدمی، میبینی، اصلاً زنده نمیشود و تحرک و تکانی نمیخورد.
حال حضرت میفرماید:«فَاِنَّهُ یُحیِ القَلب= قلب را احیا میکند». یعنی قلب کسی را که قلب داشته باشد، زنده میکند. بعضیها اصلاً قلب ندارند که بخواهند احیا شوند. قرآن میفرماید:« إِنَّ فِی ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ[2] = در این هلاک پیشینیان پند و تذکر هست برای آن که قلب هوشیاری داشته باشد یا گوش فرا دهد و توجه کامل کند و گواهی دهد.»
چرا موعظه در خیلی ها اثر ندارد؟
علی (علیهالسلام) میفرماید:«اَحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَه[3]= دلت را با موعظه حیات بده.» موعظه در صورتی دل را زنده میکند که دلی داشته باشیم و دلی باشد که زنده شود. برای همین موعظه در خیلیها اثر ندارد. مثل مجسمه میایستند و نگاهت میکنند، چون اصلاً دل ندارند. ممکن است ذهناً بفهمند که داری چه میگویی و ممکن است منطقاً درک کنند، اما هیچ چیز در دل شان نمیرود. فقط نگاهت میکند. موعظه باید در جایی اثر بگذارد و این شخص اصلاً دلی ندارد که موعظه بر آن اثر بگذارد.
قرآن میفرماید:«إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ [4]= البته تو مردگان را شنوا نمىگردانى و این ندا را به كران چون پشت بگردانند نمىتوانى بشنوانى.» به شخص مرده و کر نمیشود چیزی بفهمانی. شهوتهای بخشهای پایینی، آرزوهای بخشهای پایینی، برنامه ریزیهای بخشهای پایینی و آمال دنیایی به حدی او را کر کرده که اصلاً در بخش فوق عقلی فعال نیست.
موعظه، دلهای مرده را زنده میکند
«اَحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَه= با موعظه دلت را زنده کن»، یعنی اگر میبینی داری دل مرده میشوی، بنشین پیش صاحبدلی که حرفش اثر دارد، تا تو را موعظه کند. من که دارم به شما این حرفها را میزنم، حداقل هفته ای یک یا دو بار میروم نزد کسی که من را موعظه کند. هیچ کس نیست که به موعظه نیاز نداشته باشد. ما حتماً نیاز داریم کسی با ما حرف بزند تا ما را تکانمان بدهد. هر چند بدانیم هم فایده ندارد، ولی باید کسی به ما بگوید و این شنیدن خیلی مهم است.
بعضیها میگویند: «خودم استاد هستم؛ خودم میدانم؛ خودم بلد هستم و ...» اینها حرفهای درستی نیست. بلد بودن یک علم، با شنیدن موعظه فرق دارد. زیرا موعظه در همه موثر است. کلمه ی «واعظ» از همین جا درست شده است. یعنی واعظ کسی است که همان علمی را که بلد هستیم را با دلی خدایی به زبان می آورد و در نتیجه می بینیم که اثر دیگری بر دل ما باقی می گذارد. مثل مرحوم آیت الله ممدوحی که قسم می خورد و حقیقتی را بیان می کرد که همه بلد بودند، اما از زبان ایشان اثری دیگری بر دلها برجای می گذاشت. ایشان می فرمود: «والله خدا هست». از این رو، خیلی سفارش کردهاند که از موعظه فاصله نگیرید.
فرهنگ غربی، انسانها را از شنیدن موعظه باز می دارد
این اخلاق بد که «من موعظه دوست ندارم»، «دوست ندارم کسی من را موعظه کند»، «لازم نیست به من درس اخلاق بدهی» و .... همه ی اینها از غرب آمده است و با دین ما سازگاری ندارد. اما متاسفانه گاهی دیده می شود که حتی افراد خوب ما هم مثل اساتید و افراد تحصیل کرده در تلویزیون یا در سخنرانیشان میگویند: «بنده قصد ندارم دیگران را موعظه کنم». این گونه افراد به خیال این که دارند کار درستی انجام می دهند چنین کلماتی بر زبان جاری می کنند که اصلا هم درست نیست. زیرا مردم احتیاج به موعظه دارند. ائمه به اصحابشان میگفتند که ما را موعظه کنید. وقتی معصوم بگوید من را موعظه کنید، بقیه تکلیفشان معلوم است. خیلیها 4 تا کتاب میخوانند یا 4 روز درسهای معنوی میخوانند و متاسفانه ارتباطشان با کسی که موعظه شان بکند، قطع میشود. اینها میگویند: ما خودمان استاد هستیم. ما خودمان به دیگران درس میدهیم. یا میگویند: من خودم دکترا دارم، 10 سال است که در حوزه دارم درس میخوانم، حالا پای منبر این طلبه بنشینم؟ بله، بنشین. باید شخص برایت مهم نباشد. برای همین بود که معصوم ع فرمود: «اُنظُر اِلی ما قال وَ لا تَنظُر مَن قال= ببین چه دارد میگوید، نبین کی دارد میگوید». تو به آدمش چه کار داری؟ گاهی یک حیوان هم آدم را موعظه میکند. گاهی یک کافر هم میتواند آدم را موعظه کند.
غذای بخش انسانی را فراموش نکنیم
غذای بخش انسانی یادمان نرود. این غذا هم طوری است که وقتی آدم میخورد، کم کم میلش به آن زیاد میشود. مثل علم میماند. کسی که ریاضیدان، فیزیکدان یا شیمیدان یا دکتر میشود، برایش لذت میآورد. چون علم و اطلاعات، قلب را زنده و آدم را احیا میکند. وقتی آدم غذای معنوی میخورد، کم کم از این غذا خوشش میآید و غذاهای متنوعتر و بیشتری میطلبد. معرفت و ذکر و یاد خدا سوخت پرواز ما تا آسمان و تا بهشت و بالاتر از بهشت است. باید این سوخت را کسب کنیم. آغوش ائمه (علیهمالسلام) همیشه به روی ما باز است، بیفکری، بیعاطفگی و قهرو... همه از ما است. ما به آنها میگوییم، وقت نداریم.
از ذکر خدا قدرت بگیریم
ذکر خدا علاوه بر اینکه غذای روح و احیا کننده قلب است، شوق و قدرت ما را هم تأمین میکند. یعنی شما هر چقدر ذکرتان بیشتر میشود، شوق و قدرت پروازتان هم بیشتر میشود و بیشتر میتوانید پرواز کنید.
کار نیکو کردن از پر کردن است. انسان هر چقدر غذای معنوی و معرفتی بیشتری میخورد، اشتیاق و قدرتش بیشتر میشود. اگر ضعیف باشیم، نشانه ی این است که سوء تغذیه داریم. الان بیشتر مردم ما سوء تغذیه دارند. پر میخورند، ولی خوب نمیخورند. اکثر مردم خیلی نماز میخوانند، اما نمازخواندن شان به درد نمیخورد. بعضیها خیلی کم نماز میخوانند، اما خیلی قدرتمند میخوانند. قرآن خوب میخواند، با یک ربع، ده دقیقه قرآن خواندن مست میشود. چون بلد است به جای اینکه ۴۰ بار قرآن را از اول تا آخر بخواند و نفهمد، رفته ادبیات عرب یاد گرفته، صرف و نحو یاد گرفته و با معارف صحیح قرآن خوانی آشنا شده و حالا با ۱۰ دقیقه با کیفیت قرآن را میخواند.
شما وقتی که با آسمان و با خانواده آسمانیات آشنا میشوی، خیلی خوش اخلاق میشوی، دیگر عصبانی و پرخاشگر و بیادب نیستی. دنیایت هم به تو خوش میگذرد. چون نسبت به دنیا بیخیال میشوی و از دنیایت محافظت عقلانی میکنی. یعنی دلبسته به دنیا نیستی و به دنیا زیاد اهمیت نمیدهی. ممکن است به پول و تجارت اهمیت زیادی بدهی، مثل ائمه (علیهمالسلام)، ولی اصلاً به این پول و تجارت دلبسته نیستی. همه دنیا را میخواهی برای اینکه میخواهی در آسمان بمانی. مثلاً شخصی پول را برای این میخواهد که مثل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به آخرت بفرستد. حضرت کارگری و عملگی میکرد و سپس آن را وقف میکرد.
قرار است ما به بهشت برویم و آنجا قصر میخواهیم. قصرهای کوچک هم به درد آنجا نمیخورد. چون وقتی روح بهشتی است، بزرگ و وسیع شده و در فضای آخرتی قرار میگیرد. مثل بدن بچه در رحم مادر که فقط خون برایش کافیست. اما وقتی به دنیا میآید، دیگر خون نمیخورد، بلکه انواع و اقسام غذاها را میطلبد. میخواهد تنوع داشته باشد. روح هم آنقدر بزرگ میشود که سرعت حرکت آن، طوری است که به آن « مدالبصر» میگویند. مدالبصر یعنی شما الان ستارهای را میبینید که یک میلیون سال دورتر از شماست و اراده میکنید که در آن باشید، به محض اراده کردن، در آن ستاره هستید. آخرت هم اینطوری است. شما به محض اینکه نیت بکنید، یک میلیارد سال جلو میروید. پس چون در آنجا جا و فضا میخواهی، باید در اینجا برایش وقت بگذاری و آنجا را آباد بکنی. آنجا درخت میخواهی، خانه میخواهی، یک مملکت را به دستت میدهند و میگویند سلطنتش مال تو است. وَإِذَا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیمًا وَمُلْكًا كَبِیرًا =و چون بدانجا نگرى [سرزمینى از] نعمت و كشورى پهناور مى بینى (۲۰ انسان).
اگر در زندگی کارهایی که می کنیم را با نگاه ابدی انجام ندهیم، با حسرتها می میریم
ما باید در زندگی هر کاری می کنیم، با نگاه آخرتی انجام دهیم تا دچار حسرت های متعدد نشویم. وقتی اینطور شد، دیگر برای از دست رفتن چیزی حسرت نمی خوریم. اما چون اکثر ما کارهایی که می کنیم و زحماتی که برای کارهایمان متحمل می شویم را با نگاه ابدی و الهی انجام نمی دهیم، با حسرت های متعددی مواجه می شویم.
یک نمونه اش این است که بنّایی برای یک ثروتمند خانه ای ساخت. مرد ثروتمند از او خواست تا یک خانهی دیگر هم برایش بسازد. بنّا خانه دوم را ساخت، ولی این بار این خانه را با مواد نامرغوب ساخت و خیلی در ساخت آن دقت نکرد و همینطوری یک چیزی سر هم کرد. وقتی که کار تمام شد، این ثروتمند گفت: خانه دوم مال خودت است. چون دیدم که خانه نداری، خواستم به تو هدیه بدهم. بنّا آه حسرت آمیزی کشید و گفت: اگر میدانستم این خانه مال خودم است، آن را خوب میساختم.
اشتغال به آباد سازی آخرت، نباید ما را از آباد سازی دنیا دور بدارد
مومن وقتی میخواهد آنجا را آباد بکند، دیگر نسبت به دنیا کاملاً بیخیال است. اما بیخیال به معنای مثبت. یعنی خیلی در کار دنیایی اش جدی است، اما به آن تعلق ندارد.
خیلیها به اسم آخرت، دنیای شان را خراب میکنند. اسلام به اینها اعتنایی ندارد. زیرا کسی که در کار دنیایی اش تنبل است، خدا به او کاری ندارد. برو زحمت بکش و کار کن. ائمه ما عرق میریختند و کار و تجارت میکردند. این یعنی دنیا باید آباد باشد. انسان نباید در کار دنیایی اش تنبل باشد و این به معنای دلبستگی به دنیا نیست. کارهای دنیایی میکند، اما عاشق آخرت و نظام ابدیش هم است.
میبینید، جنین در رحم مادر چقدر فعال عمل میکند، در حالی که امورات رحمیش هم میگذرد، اما بیشتر فعالیتش برای دنیاست. طبق قاعده «رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر با دنیاست»، ما باید از جنین یاد بگیریم. باید این یک درس را از جنین یاد بگیریم که داراییهایمان در خودمان باشد، نه در حساب بانکیمان. نباید چیزی بیرون از وجود خودم باشد. همه چیز باید در خودم باشد. چون من باید اسماءالله را کسب کنم. وقتی میگویم «کریم»، یعنی من باید کریم باشم. وقتی میگویم «جواد»، یعنی من باید جواد باشم. وقتی میگویم «وهاب»، یعنی من باید وهاب باشم. وقتی میگویم، «ستّار، غفور، عفوّ و ...»، باید خودم هم همینطور باشم و اینها در خودم هست. ثروتم با خودم هست. هر جا میروم ثروتمند هستم. مثل یک عالم که وقتی دانشمند شد، مهندس خوبی است، دکتر خوبی است. آدم درس خوانده، هر جا میرود، ثروتش با خودش هست. اما بعضیها نه تنها ثروتشان با خودشان نیست، بلکه هیچ چیزی هم برای آخرت ندارند. هر چقدر انسان به این بخش انسانیش ، یعنی فوق عقلش بیشتر رسید، نشانه ی این است که ثروتسازی میکند و نظام ابدی را آباد میکند. چون قرآن میگوید:«جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» برای تکتک شما جدا جدا بهشت گذاشتهام که اندازه همه آسمانها و زمین است. این بهشت را چه کسی میخواهد آباد بکند، چه کسی میخواهد به آن رونق بدهد؟ باید وقت بگذاری زحمت بکشی. اول باید مار و عقرب هایش را بیرون بریزی. چون پر از مار و عقرب و آتش است. اول حسرتها و کینه ها را از دلتان بیرون بکنید. گذشته را از دلتان بیرون بکنید، کدورتها، شکستها، کینه ها و حتی گناهان گذشته تان را هم بیرون کنید. با خدا آشتی کنید. دغدغه های آینده را هم کنار بگذارید چون آنها هم جهنم است. دلشوره ها، حرص و جوشهای دلت را خاموش کن. یک دل آرام و شاد داشته باش. عصبی، پرخاشگر، بددهان، حساس نباش. آتشها را اول آدم بیرون بکند. بعد یک شخمی به این زمین بزند. بذر خوب بکارد. در آن بذر محبت، بذر آرامش، بذر شادی، بذر معنویت، بذر دلدادگی به خانواده آسمانی، بذر دلدادگی به خدا، بذر عشق به مردم، بذر خدمت به مردم بکارد و برای خودش بهشت بسازد.
باید آدم برای این کارها وقت بگذارد. الان یک زمین به تو بدهند، چه کار میکنی؟ زمین را اول از خار و خاشاک تمیز میکنی، تیغهایش را میکَنی، چون ریشه دارد و بعد از آن شخم میزنی که حال و هوایی بخورد. بعد هر چه میخواهی بکاری، میکاری.
آدم باید تجارت آخرتی را بلد باشد که بعداً نگوید کاشکی بهتر میکاشتم. یکی خوب هم کاشته، اشکالی ندارد، آدم لذتش را میبرد. اما میتوانست خیلی بهتر هم بکارد. آنها را آدم باید یاد بگیرد. خداوند سر راه تکتک ما فرصتهای زیادی برای عظیمترین تجارتها قرار میدهد. هیچ کسی نیست که خدا از این فرصتها سر راهش قرار ندهد. یک دفعه بچه مریض در دامنت میگذارد، حالا عرضه داری به او برسی؟
آدم وقتی روحش قوی میشود، دنیا به او شیرین میگذرد. اصلاً برای چیزی عصبانی نمیشود، برای چیزی غصه نمیخورد. اصلاً چیزی به او برنمیخورد. آدم شاد و آرام هر مصیبتی سر راهش بیاید میداند یک فرصت عالی آخرتی است. اسم مبدل دارد و به هر چیزی بزند، آن را تبدیل به ثروت میکند. اکسیر دارد به مس و آهن میزند طلا و بالاتر از طلا میکند. به او فحش میدهند از آن ثروت آخرتی درست میکند. نعمت میآید سوارش میشود تا بالا میرود. از همه فرصتها میتواند استفاده بکند. هر چقدر ما به بخش پنجم وجودمان برسیم، دنیایمان شادتر، راحتتر و قویتر و در نتیجه آخرتمان هم آبادتر خواهد شد.
پی نوشت:
[1] . غرر الحكم : 9832 .
[2] . سوره ق/37.
[3] . «أحْیِ قَلبَكَ بالمَوعِظَةِ ··· و ذَلِّلْهُ بِذِكرِ المَوتِ ··· و بَصِّرْهُ فَجائعَ الدُّنیا ، و حَذِّرْهُ صَولَةَ الدَّهرِ و فُحشَ تَقَلُّبِ اللیالی و الأیّامِ ، و أعرِضْ علَیهِ أخبارَ الماضینَ = امام على علیه السلام : دلت را با موعظه زنده كن··· و آن را با یاد مرگ، رام و خوار گردان··· و به بدیها و سختیهاى دنیا بینایش ساز و از هجوم روزگار و دگرگونیهاى آشكار گردش شبان و روزان، بر حذرش دار و سر گذشت پیشینیان را به یادش آور.» (نهج البلاغة: الكتاب 31.)
[4] . سوره نمل/80.
ع ل 342
کلیدواژه ها:
آثار استاد