مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
دل، میوه حیات انسان است و بقیه فعالیتهای انسان مقدمهای هستند برای به وجود آمدن این میوه. ارزیابی از انسانها و پاداش انسانها در نظام جاودانه انسانی، بستگی به کیفیت این میوه دارد.
دل انسان، در دنیا باید شاد باشد و آرامش داشته باشد. اگر دل فردی در دنیا شاد و آرام و آباد نیست، با دلش بدرفتاری کرده و نظام غذایی قلبش فاسد و آلوده شده است. پس در آخرت هم نمیتواند از شادی و آرامش برخوردار باشد، چون «الدُّنیا مَزرَعَۀُ الآخِرَۀ= دنیا مزرعه آخرت است». دریافت بهشت، حداقل چیزی است که انسان در نظام آخرتی میتواند به دست آورد و رسیدن به بالاتر از بهشت، حداکثر کاری است که باید انجام دهد و دریافت اینها بستگی به کیفیت دل او دارد. پس باید روی دل سرمایه گذاری کرد.
اینکه یک نفر در نظام دنیایی چطور دارد زندگی میکند و چقدر پول و قدرت و شهرت دارد و چقدر از دنیا برخوردار است و چقدر سواد و علم دارد؟ اصلاً اهمیتی ندارد. آن که اهمیت دارد این است که انسان چقدر قلب و دل دارد و قلبش چقدر بزرگ است؟ وسعت زمین و خانه و ملک، بالا بودن دارایی و تحصیلات، بالا بودن شهرت و محبوبیت و قدرت و... هیچ کدام به کار انسان نمیآید و چه بسا که دل را روزبه روز کوچکتر میکند و آن که خیلی اهمیت دارد، وسعت دل و قلب است.
چرا هر چقدر دارایی های خودهای پایینی انسان بیشتر باشد، دل کوچکتر میشود؟
علت اینکه هر چه وسعت زمین و خانه و ملک، پول و قدرت و شهرت که جزء دارایی های سطوح پایینی وجود انسان است بیشتر میشود، وسعت دل کمتر میشود، این است که دل به آنها مشغول شده و بین آنها تقسیم میشود و به این چیزها تعلق میگیرد و وسعتش کم و کمتر میشود و دیگر جایی برای آسمان و کمال مطلق باقی نمیماند. یعنی انسان با اشتغال به دارایی های شان های پایینی اش، تعلق زمینی پیدا میکند و تعلقات زمینی، دل را کوچک و له و تحقیر میکنند و برای همین هم انسان برای دنیا به گریه میافتد و جهنمی می شود.
زیاد حرف زدن دل را میمیراند
نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید:«إیّاکَ وَ کَثرَۀَ الکَلام فَإنَّ کَثرَۀَ الکَلامِ بِغَیرِ ذِکرِ الله تُمیتُ القَلب وَ عَلَیکَ بِکَثرَۀَ الکَلام بِذِکرِ الله فَإنَّهُ یُحیِی القَلب[1]= از زیاد حرف زدن پرهیز کن که زیاد حرف زدن به غیر از ذکر خدا، دل را میکُشد و لازم است زیاد در مورد خدا سخن بگویی که دل را زنده میکند.»
طبق فرمایش نبی اکرم، دو عامل وجود دارد که یکی دل را میمیراند و دیگری زنده میکند. عامل اول، مربوط به زبان است. اگر کسی کنترل زبان نداشته باشد، این زبان میتواند دهها نوع آلودگی برای قلب ایجاد کند. چه بسیار افرادی که در شئون دیگر موفق هستند و همین که در زبان شکست میخورند همه زحماتشان هدر میرود.
حضرت در این حدیث حرفی از گناهانی مثل غیبت و تهمت و یا نیش زبان ... نمی زند، بلکه صحبت از حرف زدن معمولی میکنند. میفرمایند از زیاد حرف زدن پرهیز کن. زیرا حرف زدنی که برای غیر از ذکر خدا باشد، دل را میکشد. گناه که دیگر جای خود دارد. اینجا اصلاً بحث گناه نیست. بحث سر پرحرفی است. چون پرحرفی خود به خود انسان را به خیلی از گناهان زبانی میکشاند.
عادت پرحرفی را به یکباره نمیشود ترک کرد. باید کم کم تمرین کرده و این عادت بد را کنار گذاشت و کنترل زبان را به دست گرفت.
زیاد حرف زدن درباره خدا، دل را زنده میکند
نکته بعدی که موضوع بحث ماست: «وَ عَلَیکَ بِکَثرَۀَ الکَلام بِذِکرِ الله فَإنَّهُ یُحیِی القَلب= واجب است برتو که زیاد در مورد خدا سخن بگویی که دل را زنده میکند». این زیاد حرف زدن یک رمز و مسأله خیلی مهمی است.
در مراتب نفس گفتیم، نفس 5 مرتبه «حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل» دارد و نوع کلمات شخص بسته به این که کدام یک از این مراتب در شخص قوی باشد و خوب تغذیه شده باشد، میتواند موضوعات حسی، خیالی، وهمی، عقلی و فوق عقلی را در بر بگیرد.
مثلاً افرادی که راجع به مسائل حسی حرف میزنند مثل خانه، ظرف، ظروف کریستال، پارچه، طلا و مبل و ... شخصیتاً حسی هستند. یا کسانی که صبح تا شب می نشینند و بحث علمی میکنند، در مرتبه عقلی هستند. علت این همه پرحرفی افراد در مورد مسائل طبیعی یا علمی و ... این است که صحبت کردن لذت میآورد. انسان به هر چیزی که تعلق دارد و در موردش صحبت میکند از آن لذت میبرد.
با حرف زدن در مورد چیزی، وجود لفظی برای آن ایجاد میشود
در روایت داریم: «مَن أحَبَّ شَیئاً لَهِجَ بِهِ لِسانُه= انسان وقتی عاشق یک چیزی است، زبانش هم به آن چیز باز میشود».علتش این است که با حرف زدن چندتا وجود از معشوق را برای خود ایجاد میکند، مثلِ وجود لفظی، که وجود لفظی لذتبخش است.
گر میسر نیست بر من کام او عشق بازی میکنم با نام او
همین وجود لفظی آثاری دارد. همین که اسم الله را میگویی و خودت هم میشنوی، آثاری دارد. یا خواندن قرآن، حتی اگر ترجمه اش را هم نفهمی آثار خوبی دارد. مولکولهای آب با لفظ الله شکل زیبایی به خود میگیرند و با لفظ شیطان شکل دیگری می گیرند. مثلاً در خانهای که الفاظ نادرست بیان میشود، ساختار نطفه در رحم تغییر میکند تا خانهای که مدام در آن صوت قرآن پخش میشود یا حرف های محبتآمیز و کلمات زیبا و اسم های خوب گفته میشود. این واقعاً تأثیر دارد. این یقینی است.
در جایی که تصاویر زشت دارد پخش میشود و جایی که تصاویر قشنگ پخش میشود، دو نوع خروجی دارد. اینطور نیست که با هم فرق نداشته باشند. وجود کتبی هم همینطور است. مثلاً میگویند: این دعا را بنویس و همراهت داشته باش؛ یا وقتی به اسم حضرت زهرا و اهل بیت و امام حسین (علیهمالسلام) نگاه میکنید؛ تصویری که یک نفر روی صفحه موبایلش میگذارد؛ همه این وجودهای کتبی هستند و خیلی اثر دارند. انسان هر وقت به آن نگاه میکند یک چیزی به او منتقل میکند. تصاویر، عکسها، مجسمه، نوشته، شکل، اشکال هندسی همه آثار دارند، بعضی از شکلهای هندسی آثار مثبت دارند، بعضیها آثار منفی دارند. به اینها وجود کتبی میگویند.[2]
اسمهایی که انتخاب میکنید، روی شخصیتها اثر دارند. اسمی که روی بچه می گذارید، هم روی خود آن بچه اثر دارد و هم در محیط خانه وقتی گفته میشود اثر دارد. روح از لفظ و ذکر و همه چیز آثار میپذیرد. از این رو نوع کتابهایی که یک نفر میخواند شخصیتش را کاملاً نشان میدهد. نوع فیلمها و سریالهایی که علاقه دارد، نوع تئاتری که علاقه دارد ببیند، نوع موسیقیهایی که انسان میشنود و ... نشان میدهد که این شخص از نظر ساختار روحی و شخصیتی چه وضعیتی دارد.
ذکر خدا را گفتن یک نوع تغذیه معنوی است
حضرت رسول در حدیث مذکور میفرماید، در مورد خدا با هم زیاد گفتگو کنید، چون شأن «فوق عقل» انسان که با خدا سنخیت دارد، به مرور زمان، با این گفتگوها و ذکرها غذا میگیرد و در نتیجه رشد بخش فوق عقلانی زیاد میشود. وقتی رشدش زیاد شد، بر سایر بخش های طبیعی وجود انسان غلبه میکند.
وقتی مرتبه فوق عقلانی بر عقلانی مسلط شود، کسی که کسب علم کرده، دانشگاه یا حوزه درس خوانده، از علم و اندوخته خود در راه خلاف استفاده نمیکند. همه مصیبتهای دنیا، به واسطه دانشمندان در دنیا ایجاد شده، دانشمندان جاهلی که فقط یک ابزار هستند. بمبها، مواد مخدر، داروهای مخرب همه توسط دانشمندان ساخته میشود. دانشمندانی که علم و هوش شان را به بخشهای پایینی و حیوانیِ خود فروختهاند.
از کسی که بخش فوق عقلانیاش تغذیه نشده، چه توقعی میشود داشت؟ مثل اینکه شما از یک کودک 5 ساله توقع داشته باشی که وزنه 50 کیلویی را بلند کند. این کودک به اندازه کافی تغذیه نشده و رشد نکرده و نمیتواند وزنه 50 کیلویی را بلند کند. غذایش کم بوده وباید به او غذا بدهید تا به این توانایی برسد. پس مدام نگویید، چرا دخترم، پسرم اینطوری شده؟ چرا شوهرم نماز نمیخواند؟ چرا زنم اینطوری است؟ چرا خواهرم بی دینی و بی حجابی میکند؟ این بنده خدا غذایش کم است. نباید انسانها را تحقیر بکنیم و کوچک بشماریم. حالا اینها ممکن است گناهی مرتکب شوند، آنوقت ما فکر کنیم، ما که آن گناهان را انجام نمیدهیم، پس از آنها بهتر هستیم. خیر اینطور نیست. ممکن است یک نفر در حجاب ضعیف باشد، ولی بنده در یک فحشای باطنی مثلاً در تکبر قوی باشم. این خیلی بدتر است. ممکن است بدحجاب و بی حجاب باشد، اما نعوذبالله زنا نکند. ولی فرد دیگری ممکن است یک غیبت بکند که معادل 70 زنا است.
اینکه حضرت میفرماید، زیاد ذکر خدا را بگویید یا در مورد خدا حرف بزنید یا بشنوید؛ اینطور نیست که ما بنشینیم فقط زیاد ذکر بگوییم. ذکر خدا گفتن یک مسأله است و در مورد خدا شنیدن یک مسأله دیگر است. حضرت دارد یک باب بزرگی را به روی ما باز میکند.
جانور فربه شود از راه نوش آدمی فربه شود از راه گوش
گاهی ممکن است، خود انسان حس نداشته باشد با خدا ارتباط برقرار کند. حس ندارد پرواز بکند. نمیتواند ارتباط لفظی برقرار بکند و از نماز و ذکر و حرم ممکن است لذت نبرد. اما از شنیدن در مورد محبوبش ممکن است، لذت ببرد.
شنیدن، فکر را تغذیه میکند
اگر روابط ما با خدا و خانواده آسمانی ما و میزان عمل مان ضعیف است و به جای لذت از اینها از چیزهای دیگر لذت میبریم، باید تغذیه شویم و زیاد بشنویم، این شنیدن باعث میشود که شخص کم کم خوراکش را زیاد کند و بعد در عمل، قدرت برای عبادت و ارتباط پیدا کند. جاهایی که ما ضعیف هستیم، شنیدنمان و فکرمان ضعیف بوده، البته فکر فوق العاده مهم است. فکر، انسان را میسازد. شنیدن هم برای این است که آدم را به فکر کردن وادار میکند. پس شنیدن که خوراک فکر است را باید زیاد کنیم. در روایت داریم، انسان وقتی میشنود هم، ذاکر خداست. چون روح دارد از حالت چشم که میخواند و یا از حالت گوش که میشنود و در فکر میرود و غذا میخورد.
روح انسان، دهانی بزرگ به اندازه نظام خلقت است
وجود ما از همه جهت تغذیه میشود. غذایی که از طریق دهان میخوریم، فقط به درد سلول سازی میخورد و این غذایی است که وارد معده شده و در آنجا هضم و جذب میشود. اما شخصیت انسان اینطوری نیست. شخصیت انسان از همه قسمتها میخورد. در بحث انسانشناسی از نظر معرفت نفسی گفته میشود که انسان یک دهان بزرگ به اندازه همه نظام خلقت دارد.
اگر بگوییم انسان چیست؟ باید گفت که انسان همه اش دهان است و همه چیز روحش را با همین دهان دریافت می کند. شما شنیده اید که میگویند: « فلانی طوری به من نگاه کرد که انگار با چشمانش داشت مرا میخورد». پس میشود از طریق چشم خوراک دریافت کرد. شما وقتی به یک تصویر نگاه میکنید و یا وقتی دارید فیلم میببینید، در واقع دارید میخورید. مثلاً کسی موسیقی حرام یا فیلم خاصی را دوست ندارد، ولی در خانه ای است که بقیه این ادب را ندارند که رعایت حال او را بکنند و او مجبور است آن موسیقی را بشنود و یا آن فیلم را ببیند. اما اگر نگاه میکند یا میشنود، اصلاً گوشش خوشش نمیآید. یعنی در واقع روح از داخل بسته است و چیزی را جذب نمیکند. گناه هم اینطوری است. گاهی انسان گناهی انجام میدهد، ولی از درون و روحش از آن گناه بسیار متنفر است و گناه را دریافت نمیکند. علت اینکه گناه پای مؤمن نوشته نمیشود، به خاطر این است که لذتی از آن نمیبرد. ولی یک کسی نگاه میکند و با نگاهش هم میخورد و روحش یکسره دریافت میکند. برای همین هم وجود لفظی و کتبی مؤثر است.
نگاه کردن اثر دارد
نگاه کردن نیز، نوعی خوردن است و آثاری دارد. از خبرنگار آمریکایی پرسیدند، ما تصویر شخصیتهای شما مثل، رئیس جمهور و وزیر را در تلویزیون نشان میدهیم شما چرا عکس امام یا مقام معظم رهبری را در تلویزیون خودتان نشان نمیدهید؟ خبرنگار آمریکایی گفت: ما کلاً نهی شده ایم از اینکه این عکسها را اینجا نشان بدهیم. چون مردم به شدت تحت تأثیر نگاه ایشان قرار میگیرند.
آن زمان که پوتین رئیس جمهور روسیه به دیدن رهبر انقلاب آمده بود، وقتی برگشت، گفت: من اینجا مسیح را دیدم. پس دیدن اثر دارد. در روایات داریم که نگاه کردن به عالِم و حتی نگاه کردن به درِ خانه ی عالِم عبادت است. نگاه کردن به پدر و مادر عبادت است. چرا نگاه کردن به پدر و مادر عبادت است؟ چون انسان ولی نعمت خود و کانون محبت را می بیند. در روایت داریم، انسان وقتی که با مهربانی به پدر و مادرش نگاه کند، یا پدر و مادر با مهربانی به بچه نگاه کنند، یا زن و شوهر با مهربانی به هم نگاه کنند، این نگاهِ با محبت، باعث میشود که شخص تغذیه ی روحی شود. وقتی که خورد و تغذیه شد، گناهان به وسیله این خوردن، از وجود انسان خارج میشود. در روایت داریم همین که زن و شوهر دست هم را با مهربانی میگیرند: «تَساقَطَت ذُنُوبُهُما مِن خِلالِ أصابِعِهِمِا= گناهان شان از لای انگشتان آنها میریزد». در روایت داریم، خداوند وقتی که به انسان بچه میدهد، این بچه هدیه ی خداست. پس انسان باید زیاد بچه را ببوسد. این دستورات بیانگر این است که یک ارتباط هست بین لب ما و صورت بچه که بوسیدن او موجب بروز یک اتفاق است که در نفس انسان میافتد. بوسیدن رحمت میآورد. شباهت به اسم رحمان خدا را میآورد. دهان انسان 32 دندان دارد، اما دهان روحش بینهایت دندان و دهان دارد که به وسیله ی آنها می خورد. «حس و خیال و وهم و عقل و فوق عقل» ما که دائماً در حال دریافت و تغذیه و خوردن هستند، در حقیقت دهان روح هستند. انسان هیچ لحظه ای از دریافت معاف نیست.
گفتیم که رابطه دنیا با آخرت، مثل رحم مادر با دنیاست و جنین در هیچ لحظه ای از دریافت معاف نیست. ما هم در رحم دوم که دنیاست، دائماً داریم با شنیدنیها دریافت می کنیم. شما الان یک چیز خوب میشنوی و اثر خوبی هم روی تو میگذارد. حال جایی میروی و یک چیز بد که اثر بدی دارد میبینی یا میشنوی، در نتیجه آثار آن شنیدههای خوب از بین میرود.
یک مثال برای تغذیه از طریق حرف زدن، «غیبت» کردن است
وقتی همه وجود ما در حال تغذیه است، میفهمیم که چرا وقتی غیبت میکنیم، مثل این است که گوشت برادر مردهی خود را میخوریم. هر شخصی با تهمت زدن، بدگویی کردن، فحش دادن، در حقیقت دارد دریافت میکند و چیزی را می خورد. اما متوجه نیست دارد چه چیزی را میخورد. یعنی چشم باطن بین لازم است تا انسان اینها را بفهمد.
«حرف زدن» آدم را تحریک میکند و حس خاصی به انسان میدهد. برای همین یک فرد دوست دارد راجع به زمین و ساختمان و ویلا یا سایر چیزهایی که دوست دارد، حرف بزند. علتش این است که با حرف زدن، از طریق گوش روح را تغذیه میکند و حواسش نیست که دارد چیزی را میخورد. فکر میکند که دو ساعت رفتیم خانه باجناق نشستیم، یک ذره راجع به ماشین صحبت کردیم، اما حرف گناه که نزدیم، حرف بدی که نزدیم. راجع به ماشین، مرغ، خروس، گوشت، گوسفند و ظروف کریستال و پارچه و ... صحبت کردیم. این آدم فکر میکند که هیچ اتفاقی نیفتاده است. در صورتی که اصلاً اینطور نیست. شما وقتی که راجع به چیزی مدام دارید حرف میزنید، در حقیقت دائماً دارید میخورید.
برای همین است که می گوییم: کسی که دائم آشغال بخورد، ذائقه اش به هم میریزد و دیگر لذت نمیبرد. با دیدنیها، شنیدنیها، حتی شما با بوی یک عطر، در حقیقت دارید میخورید. اما اصلاً متوجه نیستید که این عطر را زدید و این عطر توسط روح تان خورده شده است. میگوید: این عطر را زدم حالم خراب شد. عطر دیگری را میزنی می بینی، چقدر حالت خوب شد. عطری به شما هدیه میدهند، میگوید، این عطر کعبه است. یعنی وقتی شما میزنی حس چه چیزی را پیدا میکنی؟ یا می گویند این عطر حرم است، آدم وقتی آن را میزند، به یاد حرم میافتد. یا هیچ کس نمیتواند بگوید من گلاب استفاده کردم، حالم بد شد. وقتی که از شما گلاب استفاده کنید، شما را تا بهشت میبرد. پس ما دائماً در حال خوردن هستیم. بنا بر این، راجع به هر چیزی نباید حرف زد.
یکی از راه های تغذیه، خیال بافی است
انسان از طریق خیال بافی هم میخورد. در روایت هست که در مورد بهشت هم حرف بزنید و هم خیال بافی کنید. اتفاقاً آنقدر که انسان از طریق خیال میخورد، از طریق کلام نمیخورد و علاوه بر این، کلام برای اینکه تبدیل به خوراک شود، به خیال میرسد. حتی بدون حرف زدن هم انسان میتواند خیال پردازی کند و در خیالش خوراک های خوب بخورد.
زیاد در مورد خدا حرف بزنید. ذکر گفتن یک بحث است و شنیدن، بحث دیگری است و خیال خدا را کردن یک بحث متفاوت از این دو است. برای همین امام سجاد (علیهالسلام) در مناجات مریدین میفرماید: چقدر شیرین است که من در خیال و وهم خودم به سمت تو حرکت کنم. همین که انسان بنشیند یا در رختخواب خوابیده باشد، میبینی دارد میخورد. اصلاً حواسش نیست که در رختخواب خوابیده، اما دارد میخورد. با خیال و با فکر میخورد. یا از کسی کینه دارد و یا با کسی دعوا میکند، یا شیطان دارد درباره آینده به او از جلو حمله میکند و در حالی که در رختخواب خوابیده، دلشوره های آینده او را غصهدار کرده و این روح را به شدت ضعیف میکند. یک کسی هم خیلی زیرک است و وقتی در رختخواب میرود، میداند که 20 دقیقه یا نیم ساعت طول میکشد تا خوابش ببرد، برای همین یک کتاب خوب و آموزنده مطالعه میکند و در حقیقت خوراکهای خوب میخورد.
در روایت هست که وقتی میخواهید بخوابید، وضو بگیرید و رو به قبله بخوابید و رختخواب پاک باشد و آلوده و کثیف و نجس نباشد. برای اینکه اینها به آدم شکل میدهند. چقدر خوب است آدم اینها را رعایت کند و وقتی در رختخواب دراز کشید، حمد و سوره و آیۀالکرسی بخواند، چهارقل بخواند و استغفار بگوید. علت اینکه میگویند قبل از خواب قرآن بخوانید، برای این است که نفس دائماً در حال خوردن است. همانطوری که غذا بدنی را که غذا دریافت نکرده و در حال مردن است را زنده میکند، حرف زدن در مورد خدا و ذکر خدا هم قلب را زنده میکند. اگر به بدن غذا نرسد، میمیرد و اگر به روح هم غذا نرسد میمیرد.
علائم کسی که تغذیه معنویاش کم است
اگر روی سجاده نمیتوانی بروی؛ اگر حوصله نماز و زیارت نداری؛ نسبت به اسم معصوم حس نداری؛ نمیتوانی با خانواده آسمانی ات ارتباط برقرار بکنی؛ پرواز نداری؛ خوابهای قشنگ نداری؛ دلت پر نمیکشد به سمت حرم؛ با قرآن انس نداری؛ از تسبیح بدت میآید؛ آدمهایی که معنوی هستند را دوست نداری؛ اینها نشانه این است که غذایت کم شده است. یعنی آدم بدی نیستی و فقط سوءتغذیه داری. باید سوء تغذیه ات را برطرف کنی. همانطور که برای تقویت بدنت روزی سه وعده غذا و چند وعده هم هله هوله میخوری؛ برای تقویت روح هم گفتهاند صبح بلند شو غذا بخور، ظهر و عصر و مغرب و عشا هم همینطور. آدم وقتی سوءتغذیه داشته باشد، غذا را راحت دریافت نمیکند. کسانی که مدتها غذا نخوردهاند، اول به آنها غذاهای ساده میدهند، مثل فرنی و سوپ تا یاد بگیرد، آرام آرام غذای سفت و عالی را هم بتواند بخورد. شما اگر به یک بچه 6 ماهه یکدفعه کله پاچه بدهی بخورد، میمیرد. یا به او آجیل بدهید نمیتواند بخورد.
با خواندن 5 دقیقه دعای توسل، به اهل بیت (ع) سر بزن
با خدا یا درباره خدا حرف بزن و عشقبازی کن. با امام زمان یا دربارهاش، یا با خانواده آسمانی ات حرف بزن. عرضه داری، دعای توسل بخوان و مستقیم خدمت چهارده معصوم بنشین و با آنها ۵ دقیقه ۱۰ دقیقه حرف بزن. کسی که اصلاً صبح تا شب هوس خانواده آسمانی اش را نمیکند و هوس مادرش فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و هوس پدرش امیرالمؤمنین و پیغمبر (علیهمالسلام) را نمیکند، معلوم است که خیلی بی وفاست. یکی از اولیای خدا بود که ما خدمتشان میرسیدیم. ایشان مخاطبین خودش را اینطوری عاشق چهارده معصوم (علیهمالسلام) کرده بود که بعد از نماز، شروع میکرد یک دعای توسل در عرض 5- 6 دقیقه میخواند. یعنی در 30 ثانیه یا کمتر از 30 ثانیه چهارده معصوم را سلام میکرد، توسل و قدرت گیری میکرد. هر کس خدمت ایشان میآمد، عاشق چهارده معصوم میشد. حالا بعضی از مداحان این دعای توسل یا دعای کمیل را آنقدر کش میدهند که وقتی به مردم میگویی بیا برویم دعای توسل، رعشه بر اندامشان می افتد. میگویی دعای کمیل، فرار میکنند. در حالی که آدم میتواند در 6 دقیقه یک دعای توسل بخواند و لذت ببرد. کار برای خدا معصومین ع را نباید سخت کرد.
خدا چقدر در حق ما لطف کرده و ۵ وعده نماز گذاشته، نمازشب گذاشته که ما از اینها به عنوان غذای روح مان استفاده کنیم. ولی من وقتی خودم را به عنوان یک انسان نمیشناسم و حقیقتِ خودم را نمیدانم و فکر میکنم فقط یک زن یا یک مرد هستم. وقتی مسافرت میروم و نماز 4 رکعتیام، 2 رکعت میشود، کلی خوشحال میشوم و این چقدر زشت است که غذای معنویِ آدم نصف شود و او خوشحال شود. در صورتی که همین آدم حاضر نیست غذای مادیاش را با کسی تقسیم کند. مثلاً یک سیخ کباب یا یک تکه از مرغ یا ساندویچی که دارد میخورد را با کسی نصف نمیکند. عزیزترین کسانش هم بگویند نصف غذایت را بده، می بینی که اگر هم بدهد، در درونش ناراحت میشود. آن وقت غذای آدم از خدا کم شود و خوشحال شود؟ این خیلی بد است.
انسان باید عبادت را حق مسلم خود بداند، نه اینکه از آن فرار کند
چه میشود که آدم از تعقیبات و اذان و اقامه بدش میآید و از آن فرار میکند؟ یا از نمازش میدزدد؟ برای اینکه خودش را انسان نمی بیند و عبادت را حق خودش نمیداند. ما به جای اینکه بگوییم عبادت حق مسلم من است و من باید به عنوان یک انسان غذای روح بخورم، از این غذا ها بدمان می آید.
میزان شخصیت یک انسان، به میزان زنده بودن دلش بستگی دارد و میزان زنده بودن دلش، بسته به میزان غذا خوردن و تغذیه معنویاش. یکی از راههای تغذیه معنوی، حرف زدن در مورد معشوقمان و خانواده آسمانی مان میباشد. هر چقدر بیشتر بشنوی و حرف بزنی و خیال پردازی بکنی، رشدت هم زیادتر میشود.
کسی را از غذا خوردن معنوی، محروم نکنیم
به پیغمبر گفتند: این جوانی که پشت سر شما نماز میخواند، کلی گناه هم میکند. پیامبر فرمود: نمازش روزی او را نجات میدهد. اگر یک نفر گناه میکند، باید بگوییم عیب ندارد، نمازش اورا نجات می دهد. ما متأسفانه پل را پشت سر بعضیها خراب میکنیم و میگوییم: اصلاً نماز نخوان؛ این نماز قبول نیست؛ مسجد نیا. ما زود آدمها را از غذا خوردن میاندازیم و این آدم دیگر غذا نمیخورد و میمیرد. امر به معروف و نهی از منکر را بکنیم، ولی کاری نکنیم که کسی غذایش قطع شود. آدمها را از غذا خوردن نیاندازیم. مثلاً این بنده خدا نشسته و دارد با حرم و با امام رضا ع صفا میکند. یک دفعه یکی او را صدا میکند و تذکر میدهد. این دارد غذایش را میخورد، وسط غذا خوردن که به کسی تذکر نمیدهند. امام رضا (علیهالسلام) به خادمهایش فرمود: اگر من سر غذا صدایتان کردم، از جایتان بلند نشوید و غذایتان را بخورید. غذا خوردن حرمت دارد. وقتی کسی دارد غذای روحی میخورد نیز، مزاحمش نشویم. اگر بخواهی به او تذکر بدهی، بعداً بده. امر به معروف و نهی از منکر هم میکنی با مهربانی و با خوش اخلاقی باشد. یکطوری بگو که از غذا خوردن نیافتد. نه اینکه از مسجد متنفر شود. از حرم و از متدینین و هیئتیها بدش بیاید.
کلیدواژه ها:
آثار استاد