مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
ما در رحم دنیا هستیم و به زودی که زمان خیلی زیادی هم نخواهد بود، وارد یک نظام جدید حیات میشویم. به عالمی که بینهایت پیشرفته تر، بزرگتر، کاملتر، زیباتر، شیرین تر و جذابتر از اینجاست وارد میشویم. هر چقدر یک عالم بزرگتر و پیشرفته تر باشد، ابزاری که برای زندگی نیاز دارد، کاملتر و پیشرفته تر است.
عالم قبر و برزخ، محیط بر دنیاست و کل دنیا مانند یک رحم کوچک در برزخ است. حضرت علی(علیهالسلام) فرمود:«الدُّنیا فِی الآخِرَة= دنیا در درون آخرت است». مثل عالم رحم مادر که در داخل عالم دنیاست. «إنَّ مَعَ الدُّنیا آخِرَۀٌ وَ الآخِرَۀُ مُحیطَۀٌ بِالدُّنیا[1]= همراه دنیا آخرت است و آخرت احاطه بر دنیا دارد». آخرت احاطه کامل وجودی بر دنیا دارد. همین که وقت رفتن از این دنیا برسد در یک چشم به همزدنی به آخرت منتقل میشویم. ما دائماً با خوابیدن و بیدار شدن تمرین مرگ میکنیم. برای همین گفته شده، وقتی از خواب بلند میشوید سر به سجده بگذارید و خدا را شکر کنید که شما را دوباره زنده کرد. خواب فرمودند وقتی بیدار می شوید، در حال سجده بگویید: «الحمد لله الذی احیانی بعدان اماتنی، و لو شاء لم احیانی=شکر خدایی را که مرا زنده کرد، بعد از آن که مرا دچار مرگ کرد». خواب دقیقاً مثل موت است. قرآن میگوید: وقتی انسان می خوابد، بعضی روحها را برنمیگردانیم و بعضیها را برمیگردانیم. پس هر بار که از خواب بیدار میشویم، یعنی خدا به ما فرصت دوباره داده که دوباره به دنیا برگردیم و خود را اصلاح کنیم.
ما برای ورود به برزخ، مسافتی را طی نمیکنیم؛ همانطور که وقتی جنین از رحم مادر متولد میشود، فاصله مکانی و مسافتی را طی نمیکند. الان برزخ همینجاست و بر ما احاطه دارد. فرشته ها الان همینجا هستند و دقیقاً عالم برزخ بر ما احاطه دارد. فقط پرده رحم دنیا نمیگذارد که آن را ببینیم؛ وگرنه، خیلی کار سختی نیست که آدم بفهمد برزخ کنار گوشش است. خانواده آسمانی و خداوند تبارک و تعالی بر ما احاطه دارند و همه دارند ما را میبینند که داریم چه میکنیم. فرشته ها با ما هستند و دارند نامه اعمال ما را مینویسند. همه چیز ما ثبت میشود.
آدم لحظه به لحظه باید آماده برای منتظر این تولد بسیار باشکوه باشد. ولی وقتی که آدم برای آن فضا آماده نیست، اسم مرگ، قبرستان، مردن که میآید، میترسد. شما هر زیبایی و لذتی که در دنیا ببینید هر زیبایی، لذت، صفا، صمیمیت، مهربانی، عاطفه، علم، حکمت، پیشرفت و...میلیاردها برابرش در برزخ هست. در مرحله اول باید خودمان آنجا را باور کنیم و به آن ایمان بیاوریم و سپس برایش آماده شویم.
هر سؤالی را از هر کسی نباید پرسید، باید به متخصص رجوع شود
برای باور کردن عالم پس از مرگ هم یک موقع ذهن انسان قانع نیست و سؤال دارد، باید از کارشناسِ آن سؤال کند. خیلیها در مورد خدا و قیامت و معاد و پیغمبر و دین ابهام دارند، اما چون دوست ندارند جواب شفاف بشنوند، سراغ سؤال پرسیدن از کارشناس نمیروند. چون قرآن میفرماید: «بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ [2]= انسان شك در معاد ندارد، بلكه او مى خواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت در تمام عمر گناه كند». انسان چون میخواهد گناه کند، میگوید اگر باور کنم که معاد و آخرتی هست، نمیتوانم لذت ببرم و گناه کنم و هر کاری دلم خواست بکنم. برای همین خیلی خوشش نمیآید که سر کلاسی بنشیند یا استادی را ببیند یا یک وقتی بگذارد و کتابی بخواند یا پیش کارشناس برود. خیلی وقتها بعضی ها پیش غیر کارشناس میروند و غیر کارشناس هم نمیتواند پاسخ او را بدهد. باید نزد کارشناسی بروند که جواب این سؤالها را میداند. وقتی کسی چشم درد دارد، نزد متخصص چشم میرود، نه هر پزشکی. اگر سؤال عقیدتی داریم، این درست نیست که راه بیفتیم در هر مسجدی و نزد هر روحانی برویم. روحانیون هم مثل پزشکها یک دوره عمومی 6- 7 ساله دارند که باید بگذرانند. بعد هم دوره های تخصصی دارند. بعضی از آنها هم اصلاً وارد دورههای تخصصی نمیشوند. باید ببینیم کدامشان متخصص هستند.
گاهی اِشکال از ذهن نبوده و فقط دل مریض است
یا گاهی ذهن انسان قانع است، ولی دلش قانع نمی شود. علت این است که دل مریض است، ذهن مریض نیست. مثلاً ذهن ما به ما میگوید که مرده کاری با ما ندارد. ولی چه کسی از مرده میترسد؟ کسی که دلش نمیپذیرد؛ و گرنه عقل که میگوید مرده کاری ندارد. اما ترس برای این است که دل ما مشکل دارد و اسیر قوه واهمه شده است. پس گاهی ذهن مریض است و گاهی قلب مریض است.
ما راجع به مریضی ذهن صحبت نمیکنیم. اگر ذهن مریض باشد و سؤال داشته باشد که باید پیش کارشناس برود و سؤالش را بپرسد؛ اما الان حرف ما بر سر مریضی قلب است. مریضی قلب یک نوع لجبازی با خداست. آدم میداند یک کاری حرام است و انجام میدهد. میداند یک کاری واجب است، ولی ترکش میکند.
برای رفع مریضی قلب، باید از روشهای متعدد استفاده کرد
جلسات قبل، مفصل در مورد مریضی قلب صحبت کردیم. این جلسه میخواهیم بگوییم که اگر برای سالم سازی و تقویت قلبمان، روشهایی را به کار بردیم و عمل کردیم و اگر جواب نداد، باید این روشها را تغییر دهیم و از روش دیگری استفاده کنیم.
مثلاً کسی می گوید: درست است که قرآن شراب مؤمن است، یا نماز معراج است، یا قرآن بهار دل است، اما من قرآن که میخوانم، هیچ لذتی نمیبرم و از شنیدن آن حالم به هم میخورد. اصلاً از نماز خوشم نمیآید. پس باید مشکلاتی وجود داشته باشد که من اینگونه هستم. چرا دلم آرام نمیشود و همه اش میخواهم گناه کنم؟
این نشان میدهد که در سیستم روحی این فرد چیزهای آلوده و مسمومی وجود دارد که وقتی غذای پاک میخورد و داخل معده اش میشود، مسمومیت ایجاد میکند و دوباره همان گرایشهای طبیعی، همان وضعیت اخلاقی همان وضعیت روحی را دارد. با وجودی که میداند برای هر بار عصبانیت، چند سال فشار قبر خواهد داشت، ولی باز عصبانی میشود. میداند برای هر بار متلک انداختن، غرغر کردن، نق نق کردن، چقدر من در برزخ گرفتار خواهد بود، ولی باز این کارها را انجام میدهد. این مثل جهشهای کروموزومی جنین در رحم مادر میماند. جنین در یک لحظهی خیلی کوتاه، آسیبی در رحم میبیند؛ یا یک جهش کروموزومی در کسری از ثانیه، در جنین اتفاق میافتد، اما اثر آن بعد از تولد و تا وقتی که این انسان در دنیا عمر دارد، باقی میماند.
من خوب میدانم که زودرنجی و حساسیت های بیجا، برای من خیلی گرفتاری میآورد. می دانم این که من از هر حرفی ناراحت شوم، یا هر حرفی به من بزنند به من بربخورد، یا آنقدر منیت و تکبر داشته باشم که کسی جرأت نکند با من حرف بزند، برای من گرفتاری می آورد؛ ولی هنوز لوس، بی جنبه و پرتوقع هستم. میدانم از نظر عاطفی باید خودم را با خانواده آسمانیام وصل کنم و از الله عاطفه و عزت و قدرت جذب کنم؛ ولی مرتب متوسل به بندگان خدا میشوم که اینها به من لطف و محبتی بکنند. محتاج و گدای عواطف زمینیها هستم. این برای انسان درد آور است. وقتی کسی در آشغالدانی دنبال غذا میگردد، غذایش هم آشغال خواهاد بود.
چرا با وجود عاطفهی خداوند و اهل بیت، ما گدای عاطفه زمینیها هستیم؟
وقتی خدا به من بینهایت عاطفه تزریق میکند، خانواده آسمانی، مادرم فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) بینهایت بیشتر از همسر و مادر و دیگران، من را دوست دارند، چرا من باز احتیاج دارم به اینکه از یک آشغالدانی و از یک جای کثیفی عاطفه را جذب کنم؟ علت این است که ما از آنطرف جذب نداریم.
این نشانه ی آن است که ذهنمان قبول کرده، ولی دلمان قابلیت جذب را ندارد. نتیجه اش این می شود که اگر کسی به من بی محلی کند یا با من تماس نگیرد، ناراحت میشوم. اگر کسی حرف تلخ به من بزند، من به هم میریزم و احساس حقارت و پستی و بدبختی میکنم. پس اینها نشان میدهد من یک جا مشکل دارم و باید این قضیه حل شود. اگر حل نشود و من با همین مشکل و مرض قلبی ام وارد برزخ شوم، خیلی دردسر درست میشود. خدا با هیچ کس شوخی ندارد و تازه خدا خیلی مهربان است و اگر یک گناه کنید، همان یک گناه را مینویسد و هزاران هزار گناه را میبخشد. «وَ یَعْفُوا عَنْ كَثِیرٍ=کثیری از گناهان را می بخشد». ولی اگر کار خیر انجام بدهید، ده برابر پاداش میدهد. برای همین معصوم (علیهالسلام) فرمود: وای به حال کسی که یکیهایش از دهتاییهایش بیشتر باشد. این حقش است که جهنم برود.
شمهای از خصوصیات بهشتیها
ما باید بهشتی باشیم. خصوصیات بهشتیها چیست؟ «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً، إِلاَّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً[3]= در آنجا نه بیهوده اى مى شنوند و نه [سخنى] گناه آلود، سخنى جز سلام و درود نیست». بهشتیها هیچ وقت با هم جر و بحث و مراء ندارند. متلک به هم نمیگویند. نیش به هم نمیزنند. عیبهای همدیگر را به رخ همدیگر نمیکشند و از گذشته اصلاً حرف نمیزنند. بهشتیها دلشوره آینده را هم ندارند که حالشان را خراب کند. مواظب حمله راست و چپ هم هستند. بهشت جایی است که در آن حساسیت نیست. حسادت، تکبر، ناز کردن، حساسیت و زدورنجی و ... نیست. در بهشت همه اش محبت است. با همدیگر خوب بودن است.
اگر کسی در دنیا جهنمی باشد، قطعاً به بهشت راه پیدا نمیکند و باید انسان در دنیا بهشتی باشد تا بعدا هم به بهشت برود. اگر میخواهید بدانید چقدر بهشتی و مؤمن هستید، ببینید چقدر آرامش شخصیتی دارید و چقدر شاد هستید. این دوتا خیلی مهم است. هر کس توانست در دنیا خود را به شادی و آرامش برساند و سالم بکند، پس سالم هم وارد بهشت میشود.
شرایط زیستی دنیا، سلامت جنین و برزخ، سلامت روح ما را تفسیر میکند
قرآن میفرماید: یک نفر که مال حرام میخورد، دارد آتش میخورد. «إِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا[4]= در حقیقت كسانى كه اموال یتیمان را به ستم مىخورند، جز این نیست كه آتشى در شكم خود فرو مىبرند و به زودى در آتشى فروزان درآیند».
یعنی، الان واقعاً دارد آتش میخورد، ولی الان متوجه نمیشود. چه موقع متوجه میشود؟ زمانی که به برزخ منتقل شود. اگر گوش یا چشم جنین مشکل داشته باشد، یا دست و پایش مشکل داشته باشد، در عالم رحمی متوجه نمیشود و دردی هم احساس نمیکند. وقتی به دنیا متولد میشود، این مشکل تفسیر میشود و باز میشود که دنیا دست و پا میخواهد؛ چشم و گوش میخواهد. در دنیا معلوم میشود که مناسب شرائط اینجا هست یا نیست.
حال نکته اینجاست که اگر ما تا الان خوب نشدهایم، پس مسیر ما یک جاهایی اشتباه داشته و باید برگردیم ببینیم کجای کار ما اشتباه بوده که تا الان که من 50 یا 60 شالم هست، هنوز نتوانستهام خودم را به شادی و آرامش برسانم؟ چرا نمیتوانم با خانواده آسمانی ام ارتباط برقرار کنم؟ چرا از شنیدن اسم معشوقم که الله است خوشحال نمیشوم؟
یکی میگوید بچه ام چند روز است که غذا نخورده، این نگران کننده است یا نیست؟ میگوییم بله هست. این بچه باید غذا بخورد و از غذا خوشش بیاید و لذت ببرد. اگر خوشش نمیآید، پس مشکلی وجود دارد. باید زودتر بجنبد و مشکل را حل کند تا یک دفعه خدای نکرده سرطان نشود که یا طرف را میکشد یا سخت درمان میشود. یک دفعه میبینی که با همین وضع به برزخ رفت که دیگر خیلی دیر شده و سالیان سال باید طول بکشد تا درست شود. در حالی که در دنیا میتوانست با توبه و آشتی، در کمترین زمان خود را مداوا کند.
اصلاح سبک زندگی، نکته مهم در درمان امراض روح یا قلب است
نکته مهم در درمان مریضیهای روحی، این است که باید هر کس سبک زندگی خود را بررسی کند که کجاها انتخابهای اشتباه داشته، اگر قابل جبران است جبران کند. در کجاها ارتباطهایش ایراد دارد، در دیدنیها، شنیدنیها، لقمه و ... باید حلش کند.
یک موقع میبینی یک نفر آدم خوب و اخلاقی و باشخصیتی است، خوب است، ولی اصلاً با خدا و آسمان راه نمیآید. مشکل از کجاست، میبینید مشکل فقط مال حرامی است که دارد میخورد. یا خمس نمیدهد و این مریضش میکند. یا زکات نمیدهد که اگر همین یک مشکل حل شود، درست میشود. مال حرام، انسان را هار میکند و جلوی فهم و شعور را میگیرد. پس من باید برگردم ببینم، اگر یک جایی مال حرام در زندگی ام آمده، آن را درست کنم. بعد از آن، یک دفعه میبینم که دلم باز شد و روحم شاد شد. انسان اینگونه به آرامش و شادی رسد. یک موقع یک نفر با پدر و مادرش مشکل دارد، باید حلش کند. پدر و مادر از انسان راضی نباشند، هر چقدر انسان تلاش کند فایده ندارد. یک موقع میبینی با همسرش مشکل دارد، شوهر از او راضی نیست، زن از او راضی نیست، باید این مشکل حل شود، وگرنه در سختی ها، فشارهای روحی، اضطراب و استرسهای زیاد و درد و ناراحتی خودش را نشانمی دهد. بعدا هم فشار قبر برایش میماند.
طرف حساب ما خداست
ما با خدا طرف هستیم. ما با همسر، پدر و مادرمان طرف نیستیم. اشتباه بزرگی که ما کردیم، این است که حتی دین را جنسی کردیم. گفتیم ما یک زن مسلمانیم، یک مرد مسلمانیم. در حالی که ما یک انسان مسلمان هستیم. مضاف بر اینکه یک بدن زنانه یا یک بدن مردانه هم داریم. اما مهم این است که بدانیم انسان بالاتر از جنسیت است. بالاتر از زنانگی است. بالاتر از مردانگی است. در اثر همین اشتباه، ما همه اش خود را با آدمها طرف میکنیم. میگوییم: چون او اینطوری کرد، من هم تلافی میکنم. در صورتی که مگر ما گناه نمیکنیم؟ خدا باید با ما چطور رفتار کند؟ ما انتظار داریم که اگر گناه کردیم، خدا ببخشد. یعنی ای خدا! ما به تو توهین میکنیم، بیادبی میکنیم، نافرمانی تو را میکنیم، اما تو اصلاً ندید بگیر و ناراحت هم نشو و رویت را هم از ما برنگردان و آشتی باش. به این مغفرت میگویند که غیر از عفو است. عفو یعنی خدایا! جریمه نکن. عذاب نکن.
حالا ما که از خدا توقع داریم که اگر ما بدی کردیم تو در مقابل ما خوبی کن و ندید بگیر و ما را جریمه نکن، آیا خود ما در رفتار با دیگران هم اینگونه هستیم یا خیر؟ خدای متعال در قرآن میفرماید: اگر میخواهید من شما را مورد عفو و بخشش قرار دهم، شما هم باید بتوانید با دیگران اینطوری باشید. اگر کسی بدی کرد، شما غصه نخورید، عذابش نکنید. جریمه اش نکنید. تلافی نکنید. مقابله به مثل نکنید. در صورت تلافی و مقابله به مثل، دیگر انسانیت معنا ندارد. ما اصلاً رشد انسانی نمیکنیم، علتش همین هاست. ما باید با آدمها آن طور که هستند، رفتار نکنیم. چرا که ما با آدمها طرف نیستیم، با بهشت و با خدا طرف هستیم.
ما باید به فکر خودمان باشیم که یک موقع قلبمان اشتباه نکند و مریض نشود. حال ممکن است او به شما بدی کرده و شما بگویی: اگر من در صدد تلافی نباشم، شاید او پررو شود. پس باید من هم مثل او رفتار کنم. اما خدا یا اهل بیت (علیهمالسلام) هیچ وقت به این فکر نمیکنند که کسی پررو شود. آن چیزی که درست است را انجام میدهند. ما هم باید آن چیزی را که درست است، انجام بدهیم.
باید بین رفتارِ دلبخواه و رفتارِ درست، رفتارِ درست را انجام داد
ما خیلی وقتها بین این که کارِ درست را انجام دهیم یا آنچه که دلبخواه ما است را انجام دهیم، میمانیم. متاسفانه سراغ کار دلبخواه میرویم و کار درست را کمتر انجام میدهیم. صحیح این است که سراغ انجام کار درست برویم، زیرا این سلامت ما را حفظ میکند. مثلاً الان قند برای کسی که بیماری قند دارد ضرر دارد. کار درست این است که از قند و شیرینیجات پرهیز کند. در اثر این پرهیز است که سلامتش تامین میشود، نه در اثر کار دلبخواهی که دوست دارد. این، به منزله ی مصرف شیرینی جات است.
پس باید حواسمان باشد که سبک زندگی خود را درست کنیم و ببینیم چرا نمازهای ما اثر ندارد؟ مثلاً شما در یک کلاس میخواهید شرکت کنید و جلوی کلاس مینشینید. چون میگویید: جلو که باشم، مستقیم استاد را میبینم و تمرکز میگیرم، اما در عقب کلاس، چون سروصدا زیاد است، حواسم پرت میشود. یا وقتی که میخواهی درس بخوانی، تلویزیون روشن است و میبینی دو خط بیشتر نخواندی و آن هم در ذهنت نرفته، این درس خواندن نیست. برای درس خواندن باید عوامل حواس پرتی را حذف کنی.
یا مثلاً شما میخواهید شام یا ناهار بخورید. عموماً برای خوردن صبحانه و ناهار و شام چه کار میکنید؟ آماده میشوید برای یک سری تشریفات. سفره میاندازید و با آرامش مینشینید و غذایتان را میخورید. اما وقتی نوبت به غذای روح میرسد، ما خراب میکنیم. ما می گوییم: این سی دی و کتاب که غذای روحت است را با تمرکز گوش بده و با تمرکز بخوان. اما میبینیم که در اتومبیل در حال رانندگی سی دی را گوش میکنند و در این صورت نتیجهای نمیگیرند. آیا در حال رانندگی میشود غذا خورد؟ حواس آدم باید به رانندگی باشد. بدون تمرکز گوش کردن به سی دی و مطالعه کتاب، فقط مسخره کردن خود است و نتیجهای ندارد. اگر همانطور که برای غذای جسمت احترام قائل هستی، برای غذای روحت هم احترام قائل باشی، به جایی می رسی. برای تغذیهی روح باید وضو بگیری و با تمرکز رو به قبله بنشنینی و ذره ذره بخوری تا از عقلت به قلب و جانت برسد.
اگر فقط به ذهن برسد و بگویی: «بله این را بلد هستم؛ این تکراری است؛ این را قبلاً گفتید؛ این را قبلاً شنیده ام و ...» کار درست نمیشود. قرآن هم آنقدر آیات را تکرار میکند که از ذهنمان به دل برسد.
وقتی چیزی با علاقه وارد دل شد، در آن تکرار معنا ندارد
یک موقع من بحثی را صد بار میشنوم. یعنی آنقدر تکرار میکنم تا کم کم در دلم برود. اما گاهی ممکن است شخص با یکبار در ذهن رفتن مطلب، از آن لذت ببرد. اینجا دیگر تکرار معنا ندارد. مثلاً آیا یک فرد سیگاری از کشیدن سیگار احساس تکرار میکند؟ خیر. الان که یک سیگار میکشد، نیم ساعت بعد دوباره یکی دیگر میکشد و کیف میکند. کسی که اهل چایی است، یا کسی که اهل کباب است، یکی اهل لازانیا یا اهل ماکارونی است و هر روز دوست دارد بخورد. برای این آدم، تکرار معنا ندارد.
یک موقع یک نفر از خرما بدش میآید. اگر به او بگویند، خرما بخور. میگوید: بدم میآید. یا مثلاً دکتر گفته روزی سه تا خرما بخور، یا قرص بخور، یا آمپول بزن. این آدم از آمپول بدش میآید، دکتر میگوید: 3 آمپول در یک روز باید تزریق کند. این از آمپول خوشش نمیآید، درد هم دارد و از روی عقل آمپول تزریق میکند. یعنی آدمی که از یک چیز بدش میآید، فقط عقلانی از آن استفاده میکند. حال کسی که عقلش زیاد است، میگوید: اشکال ندارد من تلخی، تندی و هر چه هست را تحمل میکنم تا کم کم این دارو به سلولهای سرطانی برسد و آن سلولها را از بین ببرد. تحمل میکنم.
یا پدر و مادر که فرزندشان را دوست دارند، یا کسی که نوهاش را دوست دارد و دوست دارد ببوسد، آیا در این بوسیدن ها تکرار هست؟ تکرار معنا ندارد. پس وقتی یک چیزی وارد دل ما میشود، ما با دلمان آن را انجام میدهیم، تکرار معنا ندارد. کسی که میگوید: درد و بلای روزه بخورد بر سر نماز. روزه یک ماه است، میآید و میرود و راحتمان میکند. این نماز چند وعده صبح، ظهر، عصر، مغرب است. معلوم می شود اصلاً نماز وارد دل این فرد نشده که همهاش میگوید تکرار تکرار. نماز چیست؟ همه اش یک جمله را تکرار کنیم؟ رکوع تکرار، سجده تکرار، اصلاً حال آدم به هم میخورد. این بنده خدا اصلاً خودش را نشناخته و به آسمان راه ندارد. عشقبازی بلد نیست و بلوغ انسانی ندارد.
انسان در کدام شأن، به بلوغ انسانی میرسد؟
انسان 5 شأن دارد: «حس، خیال، وهم، عقل، فوق عقل». در 3 شأن اول، حیوان است. در بخش عقلانی فرشته است و شأن فوق عقل، انسان است. فوق عقل همان است که فقط خدا را میخواهد. اما تا بخش فوق عقلانی که فقط خدا را میخواهد فعال نشود، انسان به بلوغ انسانی نمیرسد. به چنین کسی هر چقدر بگویی نماز، قرآن، مسجد، دین، هیئت، اصلاً حالش به هم میخورد. چون بخش انسانی اش هنوز فعال نشده و باید اول این بخش مرتب غذا بخورد.
پس وقتی بخواهیم چنین کسی را اصلاح کنیم باید بگوییم: این آدم تقصیری ندارد. نباید انسان کسی را که از نماز خوشش نمیآید، محکوم کند که تو آدم بدی هستی. او آدم بدی نیست؛ بلکه آدم ضعیفی است که تغذیه نشده. ما باید او را تغذیه کنیم.
اگر کسی از نماز خوشش نمیآید، از خدا خوشش نمیآید، از خانواده آسمانی خوشش نمیآید و با امام زمان رابطه ندارد و به آسمان نمیتواند برود و با بهشت انس ندارد، شوق آخرت را ندارد و وقتی میگویند: تولد به بهشت، از وفات میترسد. این آدم خوراک نخورده و ضعیف است. باید یک مدتی خوراک بخورد و قوی شود. بالغ که شد، عاشق میشود و خودش نماز و ...خوشش میآید.
از بچگی به ما گفتند: نماز بخوانید و این کار را بکنید، آن کار را بکنید، بدون اینکه فلسفه اش را بدانیم. خوراک هم نخوردیم و فقط صورتش را داریم انجام میدهیم. اما خوراک لازم و مناسب با نماز، مناسب با حجاب، مناسب با حج، مناسب با مسجد، مناسب با کربلا را نگرفته ایم. وقتی نگرفتیم و این خوراک خورده نشده، بلوغ انسانی هم حاصل نمیشود.
گفتم که در انسان، اول باید بلوغ ذهنی ایجاد شود. یعنی بلوغ فکری و اول باید مطالعه کند، فکر کند، وقتی ذهنش قانع شد - که به آن عقل نظری میگویند- بعد کم کم این ادامه پیدا میکند و به دل میرسد و بخش عملی اش شروع میشود، یعنی نماز میخواند و می گوید: نماز خوب است. دعا خوب است. حجاب میکند و می گوید حجاب چیز خوبی است و لذت دارد. شرافت است. آسمان خوب است. بهشت خوب است. این آدم به بلوغ انسانی رسیده است. قیمت انسانها به اندازه هوسهایشان است. 5 شأن انسان هم هوس های مخصوص به خود را دارد.
اگر هوسهای ما فقط در سه بخش اول است، زندگی ما فقط سطح حیوانی دارد. اگر بخش چهارم است، مثلاً دنبال علم و اطلاعات و کشف و درس و دانشگاه هستیم، در سطح فرشته هستیم. اما وقتی که عاشق بینهایت و الله میشویم، یعنی میخواهیم بزنیم به آسمان، بزنیم به عشق، بزنیم به دلدادگی، معلوم می شود که سطح زندگی ما در حد فوق عقلانی است و بالغ شدهایم. به آدمی که به بلوغ انسانی رسیده، پول بدهی راضی نمیشود. دنیا را به او بدهی راضی نمیشود. با کتاب و درس و استاد هم راضی نیست و فقط آغوش خدا و آسمان و انس و دلدادگی با اینها را میخواهد.
ما باید بدانیم که خودمان خیلی مشکل داریم و باید خود، خودمان را درمان کنیم. باید برای خودمان وقت بگذاریم و خود را سالم کنیم و آدمی هم که سالم شد، دیگر میرود سراغ کمک به مریضها. نه اینکه گیر بدهد به مریضها که تو چرا مریض شدی؟ تو چرا سرما خوردی؟ تو چرا تب کردی؟ یک پزشک هیچ وقت به مریض ایراد نمیگیرد.
اگر یک کسی دیگران را به خاطر اشتباهاتشان و گناهانشان سرزنش کند، این خودش یک مریضی است. یعنی خودش هم مریض است. اگر سالم شد، آدم سالم به خوب شدن دیگران، با مهربانی و با عشق با محبت، کمک میکند.
قلب/
کلیدواژه ها:
آثار استاد